سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شمس نامه

وجوب حج از ضروریات دین اسلام می‌باشد. ضروریات، احکامی هستند که انکار آنها با التفات به ضرورى بودنشان، بدون این‌که شبهه‌اى برای شخص پیش آمده باشد، کافر است و ترک حج یا سبک شمردن آن به منزله کفر است.
 
ترک حج و به تأخیر انداختنش براى کسى که مستطیع باشد، بدون عذر شرعى، از گناهان کبیره است. به طورى که پیامبر اکرم(ص) در مورد چنین  کسى می‌فرماید به دین یهود یا نصارى خواهد مرد؛ گر چه ظاهراً با مرده او برخورد اسلامى مى‌شود!

حج در تمام عمر یک بار بر فرد مستطیع واجب مى‌شود که(حَجة الاسلام( نام دارد. گر چه ممکن است به جهاتى مانند نذر، عهد، قسم، بطلان حج انجام شده و مانند این‌ها چندین بار واجب گردد و غیر از آن حج واجب، حج، عملی مستحب مى‌باشد.
 
وجوب حج با پیدا شدن شرایطش فورى است؛ یعنى باید در سال اوّل استطاعت انجام شود و اگر در سال اوّل عمداً و یا به جهت عذرى ترک شد، باید در سال دوّم و در صورت ترک در سال‌هاى بعد انجام گردد.

* شرایط واجب حج
 
اول: بالغ باشد.

دوم: عاقل و آزاد باشد.
 
سوم: به واسطه رفتن به حجّ مجبور نشود کار حرامی را که اهمیتش در شرع از حجّ بیشتر است، انجام دهد.
 
چهارم: عمل واجبی را که از حجّ مهم‎تر است، ترک ننماید.
 
پنجم: مستطیع باشد.

ششم: توشه راه و چیزهایی را که بر حسب حالش در سفر به آن محتاج است، دارا باشد.
 
هفتم: مرکب سواری یا مالی که بتواند آن را تهیّه کند، داشته باشد.
 
هشتم: سلامت مزاج و توانایی آن را داشته باشد که بتواند به مکه رود و حجّ به جا آورد.
 
نهم: در راه مانعی از رفتن نباشد و اگر راه بسته باشد، یا انسان بترسد که در راه، جان یا عرض او از بین برود، یا مال او را ببرند، حجّ بر او واجب نیست؛ ولی اگر از راه دیگری بتواند برود، اگر چه دورتر باشد، در صورتی که مشقت زیاد نداشته باشد، باید از آن راه برود.
 
دهم: به قدر به جا آوردن اعمال حجّ وقت داشته باشد.
 
یازدهم: مخارج کسانی را که خرجی آنان بر او واجب است، مثل زن و بچه و مخارج کسانی را که مردم خرجی دادن به آنها را لازم می‌دانند، داشته باشد.

دوازدهم: بعد از برگشتن، کسب یا زراعت یا عایدی ملک یا راه دیگری برای معاش خود داشته باشد که مجبور نشود به زحمت زندگی کند. 
 
* آیاتی درباره حج
 

آیات متعددی در قرآن راجع به ابعاد گوناگون حج آمده که از باب تیمن به دو آیه از آنها اشاره می‌کنیم:
 
وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالًا وَعَلَى کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ؛ و در میان مردم براى [اداى‏] حج بانگ برآور تا [زائران‏] پیاده و [سوار] بر هر شتر لاغرى -که از هر راه دورى مى‏آیند- به سوى تو روى آورند./حج27
 
ان اول بیت وُضِعَ للناس للذی ببکه مبارکاً و هدی للعالمین فیه آیات بینات مقام ابراهیم و من دخله کان امنا و لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلاً و من کفر فان الله غنی عن العالمین؛ در حقیقت، نخستین خانه‌ای که برای [عبادت ] مردم، نهاده شده، همان است که در مکه است و مبارک، و برای جهانیان [مایه] هدایت است. در آن، نشانه‌هایی روشن است [از جمله ] مقام ابراهیم و هرکه در آن درآید در امان است و برای خدا، حج آن خانه، بر عهده مردم است؛ [البته بر] کسی که بتواند به سوی آن راه یابد و هر که کفر ورزد، یقیناً خداوند از جهانیان بی‌نیاز است./آل عمران 96و97
 
* روایاتی درباره حج
 
قال رسول الله(ص): «أفضَلُ الأعمال ایمانٌ لا شَکَّ فیه وَ غَزوٌ لا غُلُولَ فیه و حَجُّ مبرورٌ؛ برترین اعمال، ایمانی است که تردیدی در آن نباشد، جهادی است که فریبی در آن نباشد و حجّی است که مقبول واقع شود»./ بحار الانوار ج66ص 383
 
قال رسول الله(ص): «الحج المَبرُور لَیسَ لَهُ جَزاءٌ إلا الجَنَّهِ؛ پاداش حجّ مقبول چیزی جز بهشت نیست»./مستدرک ج8
 
روایت مفصل دیگری نیز از امام صادق(ع) نقل شده که در باب معنوی حج بوده و به موارد مبتلابهی اشاره دارد. تفصیل روایت که برای سهولت بهره‌گیری به صورت قطعه قطعه تقدیم می‌گردد به این شرح است:

قال علیه السلام: «اذا اردت الحج فجرد قلبک لله من کل شغل شاغل و کل حجال حاجب؛ چون قصد حج کردى، قلبت را براى خدا خالى کن از هر شغلى که آن را فراگیرنده است و از هر پرده‌اى که آن را پوشانده است
 
و فوض امورک کلها الى خالقک و توکل علیه فى جمیع ما یظهر من حرکاتک و سکناتک؛ و امورت را تماما بخالقت واگذار و در تمام آن‌چه از حرکت‌ها و سکون‌هایت رخ مى‌دهد بر او توکل و اعتماد کنو سلم لقضائه و حکمه و قدره و ودع الدنیا و الراحلة و الخلق و اخرج من حقوق یلزمک من جهة المخلوقین؛ و براى قضا و حکم و قدرش، تسلیم باش و از دنیا و مردمان آن وداع کن و از حقوقى که بر گردنت از مدرمان است، با ادا کردن، بیرون آى
 
و لاتعتمد على زادک و راحلتک و اصحابک و قوتک و شبابک و مالک مخافة ان یصیر ذلک عدوا و وبالا فان من ادعى رضا الله و اعتمد على ماسواه صیره علیه و بالا و عدوا لیعلم ان لیس له قوة و حیلة ولا لاحد الا بعصمة الله و توفیقه؛ و بر زاد و وسیله سوارى و یاران و قدرت و جوانى و مالت، اعتماد مکن؛ زیرا ممکن است این‌ها دشمن و وبال بر گردن تو گردند، نه یاور تو! چه، هر کس مدعى خواستارى خشنودى خدا باشد و بر غیر او اعتماد کند، خدا آن غیر را وبال گردنش و دشمنش مى‌گرداند تا از این فکر شرک آمیز متنبه شود و بداند که نه براى او و نه براى کسى و چیز دیگر توانائى و وسیله‌اى جز به حفظ خدا و توفیق او، وجود ندارد.

فاستعد استعداد من لایرجو الرجوع و احسن الصحبة و راع اوقات فرایض الله و سنن نبیه و ما یجب علیک من الادب و الاحتمال و الصبر و الشفقه و السخاء؛ پس براى سفر، مهیا شو، همانند مهیا شدن کسى که امید بازگشت را ندارد و در مسافرت با یاران، نیکو رفتار کن و کاملا مراعات کن وقت‌هاى نمازهاى یومیه و سنت‌هاى نبى اکرم(ص) و آن‌چه را که بر تو واجب است، از مودب بودن و تحمل نمودن سختى‌ها و شکیبا و مهربان و سخاوتمند بودن.
   
ثم اغسل بماء التوبه الخالعة ذنوبک و البس کسوة الصدق و الصفاء و الخضوع و الخشوع و احرم من کل شىء یمنعک عن ذکر الله و یحجبک عن طاعته؛ سپس غسل کن با آب توبه‌اى که گناهانت را بریزد و بپوش لباس راستى و صفا و فروتنى و پروا داشتن را و احرام به بند از هر چیزى که تو را از یاد خدا باز مى‌دارد و از پیرویش مانع مى‌شود
و لب بمعنا اجابة صادقه صافیة زاکیة لله تعالى فى دعوتک متمسکا بالعروة الوثقى و طف بقلبک مع الملائکه حول العرش ‍ کطوافک مع المسلمین بنفسک حول البیت و هرول هرولة من هواک و تبرء من حولک و قوتک و اخرج من غفلتک و زلاتک بخروجک الى منى؛ و تلبیه بگو، ولى لبیک تو اجابت صادقانه و صافى و خالص و پاکیزه‌اى براى خدا در دعوتش(براى حج) باشد؛ در حالى که چنگ افکننده‌اى به ریسمان محکم خدا و طواف بده به قلب و باطنت همراه با ملائک به دور عرش خدا، همان‌طور که طواف مى‌دهى به نفس و ظاهرت با مسلمانان، به دور خانه کعبه و خارج شو از حول و قوت خود و درآى از فراموشى و لغزش‌هایت با در آمدنت به منى
 
و لایتمن ما لایحل لک و لا تستحقه و اعترف بالخطایا بعرفات وجدد عهدک عندالله بوحدانیته و تقرب الیه و اتقه بمزدلفة و اصعد بروحک الى الملاء الاعلى بصعودک على الجبل و اذبح حنجرة الهوى و الطمع عند الذبیشة و ارم الشهوات و الخساسة و الدنائة و الذمیمة عند رمى الجمرات و احلق العیوب الظاهرة و الباطنة بحلق شعرک و ادخل فى امان الله و کنفه و سره و کلائته من متابعة مرادک بدخول الحرم و دخول البیت متحققاء لتعظیم صاحبه و معرفة جلاله و سلطانه و استلم الحجر رضائا بقسمته و خضوعا لعزته و دع ماسواه بطواف الوداع و اصف روحک و سرک للقائه یوم تلقاه بوقوفک على الصفا و کن بمرائى من الله تقیا نقیا اوصافک عند المروة؛ و هیچ‌گاه آرزوى آن‌چه براى تو حلال نیست و استحقاق آن‌را ندارى مکن و به اشتباهاتت اعتراف کن در عرفات و با خدایت در اقرار به وحدانیتش تجدید پیمان کن و به او تقرب جوى و برایش‍ تقوا پیشه نما در مشعر الحرام و روحت را به سوى عرش نشینان حق(انبیاء و اولیاء و ملائکه مقرب) پروازده با بالا رفتنت به کوه و گلوى هواى نفس و آز را هنگام ذبح، قطع نما! شهوت‍ها را خست و پستى و بدى را از خود هنگام افکندن سنگ ریزه در منى، به دور افکن و عیب‍هاى ظاهرى و باطنى را با تراشیدن مویت از خود بزداى با ورود در حرم و خانه خدا، در امان، حفظ، حمایت، پوشش و یارى خدا درآى و از پیروى خاسته‌هاى نفسانیت در حالى که به تمام جود عظمت صاحب خانه و جلالت و تسلط او را باور دارى، بیرون آى و آزاد شو و براى ابراز خوشنودى از قسمت خدا و اعلان کرنش و فروتنى در برابر بزرگواریش، دستت را به روى حجر الاسود بکش و ماسواى خدا را با انجام طواف وداع، ترک کن و با وقوف و ایستادن بر صفا، روحت و باطنت را براى ملاقات با خدا در روزى که او را ملاقات مى‍کنى، از کدورت‌ها و چرکینی‌ها، جلا ده و با رسیدن به مروه خود را در دیدگاه خدا تقوا پیشه و پاکیزه از گناهان و عیب‌ها گردان!

و استقم على شرط حجک هذه وفاء عهدک الذى عاهدت به مع ربک و اوجبته له الى یوم القیامة و اعلم بان الله تعالى لم یفرض الحج و لم یخصه من جمیع الطاعون بالاضافة الى نفسه لقوله تعاى و لله على الناس حج البیت من استطاع اله سبیلا و لاشرع نبیه سنة فى خلال المناسک على ترتیب ماشرعه الا للاستعداد و الاشارة الى الموت و القبر و البعث و القیامة و فصل بیان السابقة من الدخول فى الجنة اهلها و دخول النار اهلها بمشاهدة مناسک الحج من اولها الى آخرها لاولى الالباب و اولى النهى؛ و به عهدى که با پروردگارت نمودى و براى او بر خود لازم نمودى تا روز قیامت، پایدار باش و بدان که خداى تعالى واجب نکرده حج را و مخصوص ننموده آن را از میان همه طاعت‌ها و عبادت‌هایش به اضافه دادن به خود، در این آیه کریمه "براى خداست بر عهده مردمانى که توانائى مالى و جسمى دارند، حج بیت الله نمایند" و تشریع نکرده پیامبرش، سنتى را در لابه‌لاى مناسک و اعمال حج با ترتیب خاصى که قرار داده، مگر براى مهیا نمودن و اشاره کردن به احوال مردن، قبر، برانگیخته شدن و هنگامه قیامت و تشریح و توضیح دادن ورود اهل بهشت را در بهشت و دخول اهل آتش را در آتش. با ملاحظه مناسک و اعمال حج از ابتداء تا آخرش براى صاحبان مغزها و دارندگان عقل‌ها.» مصباح الشریعة ص16 
 
* حج در کلام بزرگان
 
امام خمینی(ره): مراتب معنوی حج که سرمایه حیات جاودانه است و انسان را به افق توحید و تنزیه نزدیک می نماید حاصل نخواهد شد مگر آنکه دستورات عبادی حج به طور صحیح و شایسته و مو به مو عمل شود و حجاج محترم و روحانیون معظم کاروان ها تمام هم خود را صرف در تعلیم و تعلم مناسک حج کنند و برمساله دانان است که از همراهان خود مواظبت کنند که خدای نخواسته تخلف از دستورات نشود. و بعد سیاسی و اجتماعی آن حاصل نمی گردد مگر آنکه بعد معنوی و الهی آن جامه عمل پوشد و لبیک های شما جواب دعوت حق تعالی باشد و خود را محرم برای وصول به آستانه محضر حق تعالی نمایید و لبیک گویان برای حق نفی شریک به همه مراتب کنید و از خود که منشا بزرگ شرک است به سوی او جل و علی هجرت نمایید.
 
ملا مهدی نراقی معتقد است هر کس که آهنگ حج کند، باید امور ذیل را رعایت کند:
 
1ـ نیّتش را در این سفر برای خدا خالص گرداند و هیچ غرض دنیوی را در آن وارد نسازد. فقط برای امتثال امر الهی عازم حج شود.

2ـ به درگاه الهی توبه کند؛ توبه ای خالص و حقیقی و خود را برای سفر آخرت مهیّا سازد.
 
3ـ عظمت بیت و صاحب بیت را در نفس خود به یاد آورد و بداند که ترک خانواده و وطن و مفارقت از دوستان و شهر و دیار برای امر مهمی است، سفری که با همه سفرهای دنیا تفاوت دارد. توجه کند که به زیارت چه خانه ای می رود و صاحب این خانه کیست؟!
 
4ـ قلب خود را از هر آن چه آن را مشغول می سازد، خالی کند و خود را متوجه خدا و سفر آخرت نماید.

5ـ سعی کند که توشه سفرش از مال حلال باشد، در این سفر انفاق زیادی کند.
 
6ـ خُلق خود را نیکو گرداند و به نیکی سخن بگوید و بر تواضعش بیفزاید. همسفر خوبی برای زائران دیگر باشد.
 
7ـ در این سفر سادگی را پیشه سازد، از زینت دنیا بپرهیزد و از فخر فروشی و خودنمایی دوری کند.
 
عالم ربّانی مولی احمد نراقی رحمه الله نیز درباره زیارت روزه مطهر نبوی می‌گوید:
  «بدان که نفوس قدسیه، خصوصاً نفوس مقدّسه انبیا و ائمه علیهم السلام هرگاه از ابدان شریفه خود رحلت نمودند و دست از بدن برداشتند و صعود به عالم بالا نمودند، نهایت احاطه و غایت استیلا، بر این عالم از برای ایشان حاصل می‌شود و تمامی امور این عالم در نزد ایشان منکشف و ظاهر می‌گردد و تمکّن از تصرّف و تأثیر در این عالم، از برای ایشان حاصل می‌شود. پس هر که به قبور مطهره ایشان حاضر شد به جهت زیارت ایشان، بر او مطّلع می‌گردند و از احوال زوّار مرقد مطهّرشان، استحضار تمام دارند و سؤالات و تضرّعات و توسّلات ایشان را می‌شنوند و نظر به رأفت و مهربانی ایشان نسبت به مخلصان، نسیم الطاف ایشان بر آنان می‌وزد. پس دامن شفاعت به میان می‌زنند و از خدا طلب حوائج ایشان را می‌کنند و از درگاه الهی مسألت برآمدن مطالب و آمرزش گناهان ایشان را می‌نمایند و همین سرّ است در ترغیب به زیارت پیامبر صلّی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام؛ علاوه بر این‌که در زیارت ایشان، اظهار اخلاص و تجدید عهد ولایت است و باعث سرور ایشان و رواج امرشان و غمناکی دشمنان ایشان است...» معراج السعاده ص703

 * زیارت مدینه
 
از آن‌جایی که اماکن شریفه‌ای چون روضه نبوی، قبرستان بقیع و... در مدینه منوره واقع شده‌اند، حضور در این شهر و زیارت این اماکن مقدسه نیز از اجر و ثواب زایدالوصفی برخوردار است. برای آگاهی از این پاداش معنوی روایتی را از خود نبی مکرم اسام(ص) در ثواب زیارت مرقدمنورش ذکر می‌نماییم:
 
عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ علیهم السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله: «مَنْ زَارَ قَبْرِی بَعْدَ مَوْتِی کَانَ کَمَنْ هَاجَرَ إِلَیَّ فِی حَیَاتِی، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِیعُوا فَابْعَثُوا إِلَیَّ السَّلَامَ، فَإِنَّهُ یَبْلُغُنِی؛ حضرت صادق علیه السلام از پدران گرامی خویش علیهم السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلّی الله علیه وآله نقل می‌کند که فرمود: هرکس قبر مرا بعد از وفات من زیارت نماید، مانند آن است که در زمان حیاتم به سوی من مهاجرت کرده باشد. پس اگر به این کار قادر نیستید،(از راه دور) بر من سلام فرستید که آن سلام به من می‌رسد»./مستدرک ج 10 ص 189




موضوع مطلب :


جمعه 92 شهریور 29 :: 11:25 صبح :: نویسنده : شمس

ورنیکا فاضلی مسیحی‌الاصل که به تازگی به دین اسلام گرویده، عصر امروز در همایش سبک زندگی اسلام در شهرستان نهاوند دین اسلام را کاملترین ادیان خواند و افزود: تأسی به این دین موجب عزت، سربلندی، امیدواری و نشاط می‌شود.


وی که به عنوان کمونیست در کشور آلمان زندگی می‌کرد و در آن ایام هیچ چیز جز مادیات برایش مهم نبود، ادامه داد: در زندگی کمونیستی، هدف انسان‌ها فقط رسیدن به مادیات است که برای رسیدن به آن سال‌ها زحمت می‌کشند اما ذره‌ای امید در زندگی آنها وجود ندارد.


این بانوی تازه مسلمان شده، دین اسلام را سرشار از محبت، عشق به انسان، معنویت و نشاط خواند و ابراز داشت: حقانیت دین اسلام باعث گرایش من به دین اسلام شد.


وی ادامه داد: دین اسلام برای همه نسل‌های بشر حرف‌های ارزشمندی برای گفتن دارد و هر روز که می‌گذرد چشم حقیقت‌بین انسان، حقایق بیشتری از احکام نورانی دین مبین اسلام را کشف می‌کند.


فاضلی ارزش‌گذاری به زن در دین اسلام را یکی از علل گرایش به این دین برشمرد و ابراز داشت: در غرب از زن به عنوان کالای بازاری بهره می‌برند که این موضوع باعث تأثیرات منفی بر روند زندگی آنها شده است.


وی به مقام رفیع زن در دین اسلام  اشاره کرد و ابراز داشت: این مقام، زمانی زیباتر و ارزشمندتر است که با گوهر حجاب و عفاف آراسته شود.




موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 شهریور 28 :: 10:39 صبح :: نویسنده : شمس

متن سوال و پاسخ این مرجع تقلید به شرح ذیل است:

چگونه می‌گویید: ای امام عزیز! فرزند ما را شفا بده! در حالی که شافی خداست و این نوعی شرک است؟

همانگونه که بیان شده است، ملاک توحید و شرک در دست ما نیست که کاری را عین توحید و کار دیگر را شرک قلمداد کنیم، بلکه برای خود، معیار و میزانی دارد که باید کارها با آن معیار سنجیده شود، که با دو مثال این معیار روشن می‌شود.

در قرآن مجید، تدبیر جهان آفرینش، از جمله شفای بیماران، را به خود خدا نسبت داده است، و منحصر به او شمرده است، و در سوره‌های مختلف می‌فرماید:

( یدبّر الأمر )( 1); «اوست که جهان را اداره می‌کند».

ولی در حالی که تدبیر را منحصراً از آن خود می‌داند، در سوره النازعات می‌فرماید: ( فالمدبّرات أمراً ) ( 2)، مسلماً در قرآن تناقض نیست. خود قرآن می‌فرماید:( قل لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً ) ( 3) ولی تفسیر هر دو آیه این است: تدبیر مستقل و غیر وابسته به جایی از آن خداست. اما به حکم این که این جهان، جهانِ اسباب و مسبّبات است، یک رشته مدبرهایی هستند که به اذن خداوند در تدبیر جهان و ارسال ارزاق به بشر مؤثرند و فرشتگانی برای این کار، گمارده شده‌اند. مدبّر بودن این‌ها منافاتی با انحصار تدبیر به خدا ندارد، زیرا اینها جنود الهی و کارگزاران عالم آفرینش به اذن خدا هستند.

مثال دیگر

همگان معتقدیم که شافی خداست و ابراهیم خلیل در این مورد چنین می‌گوید:( وإذا مرضت فهو یشفین ) ( 4) ولی در عین حال، خدا می‌فرماید: ما در عسل شفا قرار دادیم، تو گویی این معجون شفابخش است. و می‌فرماید: ( فیه شفاء للناس ) ( 5) و حضرت مسیح، تصریح می‌کند که من بیماران را بهبود می‌بخشم و شفا می‌دهم، اما به اذن خدا، چنان که می‌فرماید: ( وأُبرئ الأکمه والأبرص وأُحیی الموتی بإذن الله ) ( 6) بنابراین منطق قرآن این است که شفا، و حتی زنده‌کردن مردگان، به صورت استقلالی و بدون استمداد از کسی، ویژه خداست ولی شفا، و حیات بخشی به اذن الهی و امر او و به عنوان این که کارگزار عالم آفرینش است، به وسیله اولیای خدا انجام می‌گیرد، با توجه به این آیات، روشن می‌شود که درخواست شفا به نحوی که حضرت مسیح یادآور آن است، نه تنها شرک نیست، بلکه عین توحید است و با آیات قرآن، کمال انطباق را دارد.

1 . یونس، 3و 31; رعد، 2; سجده 5. .

2 . نازعات/ 5.

3 . نساء/ 82.

4 . شعراء/ 80.

5 . نحل/ 69.

6 . آل عمران/ 49.




موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 شهریور 28 :: 10:38 صبح :: نویسنده : شمس

ضرورت و اهمیت پاکدامنی
1. نشانه مؤمنین: «‌وَالَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ» 1؛ [مؤمنین] کسانی هستند که پاکدامنی پیشه می-سازند.»
2. عفت عمومی: «‌قُلْ لِلمُؤمِناتِ یغضُضْنَ مِن أبصارِهِنَّ وَیحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلایبدینَ زینَتَهُنَّ إلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَلْیضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیوبِهِنَّ وَلا یبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ...» ‌؛ 2« [ای پیامبر] به زنان با ایمان بگو چشمان خود را [از نامحرم] ببندند و پاکدامنی ورزند و زینتهایشان را ـ جز آن مقدار که نمایان است ـ آشکار ننمایند، و [اطراف] روسریهای خود را بر سینة خود افکنند و زینت خود را جز برای شوهرانشان … آشکار نسازند.»
3. لزوم عفت پیشگی بر جوانان مجرد: «‌وَلْیسْتَعْفِفِ الَّذینَ لایجِدُونَ نِکاحاً حَتّی یغْنِیهُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ»؛ 3«کسانی که وسیلة زناشوئی و ازدواج نمی یابند باید عفت پیشه سازند تا خدا آنان را از فضل خود بی نیاز گرداند.»

حقیقت حیا و پاکدامنی
عن رسول الله صلی الله علیه و آله أنَّهُ قالَ: «‌یا أباذَر! أتُحِبُّ أنْ تَدْخُلَ الْجَنَّةَ؟ قُلْتُ نَعَمْ فِداکَ أبی قالَ صلی الله علیه و آله: فَاقْصِرْ مِنَ الْاَمَلِ وَاجْعَلِ الْمَوْتَ نَصبَ عَینَیکَ وَاسْتَحْی مِنَ اللهِ حَقَّ الحَیاءِ قٌلْتُ: «‌یا رَسُولَ اللهِ کُلَّنا نَستَحیی مِنَ اللهِ قالَ: لَیسَ کَذالِکَ الْحَیاءُ وَلکِنَّ الْحَیاءُ مِنَ اللهِ أنْ لاتَنْسَی الْمَقَابِرَ وَالبَلی وَالْجَوفَ وَما وَعی وَالرَّأسَ وَما حَوی؛ 4 پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند:‌ای اباذر! آیا دوست داری وارد بهشت شوی؟ [اباذر می-گوید] عرض کردم: بله پدرم به فدایت. فرمود: آرزو را کوتاه و مرگ را در پیش چشمانت قرار ده و از خدا آن طور که باید شرم نما. عرض کردم: یا رسول الله! ما همگی از خدا شرم می کنیم. فرمود: شرم کردن آن گونه نیست ولکن شرم کردن از خدا] آن است که] درون قبرها و پوسیدن [در آن] را فراموش نکنی و [در نظر داشته باشی که در] درون قبرها چه خواهد گذشت و به سر و آنچه در آن است [چه پیش خواهد آمد].»
این نظر از دور چون تیر است و سم // نارت افزون میشود نور تو کم
***
دلت هرگز نمیگشت این چنین آلوده و تیره // اگر چشم تو میدانست شرط پاسبانی را

فاطمه علیها السلام؛ الگوی پاکدامنی
روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از اصحاب پرسید: «‌بگویید برترین چیز برای یک زن [مسلمان] چیست که صلاح دنیا و سعادت آخرت او باشد.» کسی پاسخی نداد. پس از پراکنده شدن جمعیت، امیر المؤمنین علیه السلام که در جمع حضور داشت به خانه بازگشت و سؤال پیامبر صلی الله علیه و آله را برای فاطمه علیها السلام مطرح فرمود: فاطمه علیها السلام عرض کرد: «‌بهترین چیز برای یک زن آن است که مرد نامحرم او را نبیند و او نیز مرد نامحرم را نبیند.» امام علی علیه السلام به مسجد رفت و پاسخ فاطمه علیها السلام را برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باز گفت. و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «‌فاطِمَةُ بَضعَةٌ مِنِّی؛ 5فاطمه علیها السلام پاره تن من است.»

اقسام حیا و پاکدامنی
عن رسول الله صلی الله علیه و آله أنَّهُ قالَ: «‌اَلْحَیاءُ خَمْسَةُ أنواعٍ: حَیاءُ ذَنبٍ وحَیاءُ تَقصیرٍ وَحَیاءُ کِرامَةٍ وَحَیاءُ حُبٍّ وَحَیاءُ هَیبَةٍ وَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْ ذلِکَ أهْلٌ؛ 6شرم پنج نوع است؛ شرم در وقت گناه، شرم در هنگام کوتاهی، شرم در هنگام بخشش و جوانمردی، شرم در هنگام محبت و دوستی و شرم در مقام شکوه و بزرگی و برای هر یک از اینها اهل و دارنده ای هست.»


پی نوشت:

1) مؤمنون / 5.
2) نور / 31.
3) نور / 33.
4) مستدرک الوسائل، ج8، ص463.
5) ابوالفضل هادی منش، ضیافت نور، قم، انتشارات مرکز پژوهشهای اسلامی صدا وسیما، 1380 ش، ص143: به نقل از مناقب ابن مغازلی، ص380.
6) همان، ص 86.



موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 شهریور 21 :: 12:37 عصر :: نویسنده : شمس

از قیمتی ترین سرمایه ها و میراثهای حیات آدمی «ادب» است،
حتی بالاتر از ثروت و سرمایه است (ادب مرد، به ز دولت اوست).
در بر خورد ها چیزی به زیبایی و جذابیت ادب نمی رسد. باید آن را آموخت، به کار بست تا روابطی سالم و احترام آمیز و پایدار میان افراد، حاکم شود. اما همین واژه متداول و مشهور، گاهی تعریفی ناشناخته و حدّ و مرزی مبهم دارد. ازاین رو مناسب است که بر مفهوم و جایگاه و شرایط آن، تأملی مجدد داشته باشیم و بدانیم که به راستی «ادب چیست؟»
ادب چیست؟
این صفت که سر مایه ارزشمند رفتاری انسان و رسالت پدر و مادر و مربی است بر چه پایه هایی استوار است؟ آیا یک خصلت درونی است؟ آیا رفتاری اجتماعی است یا حالتی روحی؟ رمز اینکه انسان ازافراد مؤدب، خوشش می آید چیست؟
وقتی سخن از«ادب» به میان می آید، نوعی رفتار خاصّ و سنجیده با افراد پیرامون (از کوچک و بزرگ و آشنا و بیگانه) در نظر می آید. این رفتار که از تربیت شایسته نشأت می گیرد، به نحوه سخن گفتن، راه رفتن، معاشرت، نگاه، در خواست، سؤال، جواب و ... مربوط می شود.
ادب، هنری آموختنی است. می توان گفت:«ادب، تربیت شایسته است»، خواه مربی، پدر و مادر باشد، یا استاد و مربی.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: پدرم مرا به سه نکته ادب کرد... فرمود: هر کس با رفیق بد همنشینی کند، سالم نمی ماند و هر کس که مراقب و مقید به گفتارش نباشد پشیمان می گردد و هر کس به جاهای بد، رفت و آمد کند، متهم می شود: «ادبنی ابی بثلاث... قال لی:یا بنی! من یصحب صاحب السوء لا یسلم و من لا یقید الفاظه یندم ومن ید خل مداخل السوء یتهم.»[1]
آنچه در این حدیث مطرح است، ضابطه داشتن « دوستی» و «گفتار» و«معاشرت» است. دوست داری با تو چگونه رفتار کنند؟ نام و لقب زشت بر تو نگذارند؟ مگر نَه اینکه از توهین و تحقیر و استهزای دیگران نسبت به خودت ناراحت و رنحیده می شوی؟ مگر نه اینکه دوست داری در جمع مردم، مورد تکریم و تشویق و توجه قرار گیری؟ یکی از نکات مهم مربوط به معاشرت، آن است که آنچه را درباره خود نمی پسندی، در باره دیگران هم روا ندانی و آنچه نسبت به خویش دوست می داری، برای دیگران هم بخواهی و آنچه را در کار دیگران زشت می شماری، برای خود نیز زشت بدانی. اگر از کارهای ناپسند دیگران انتقاد می کنی، همان کارها و صفات در تو نباشد. این نوعی «خود ادب کردن» است و کسی به این موهبت دست می یابد که از فرزانگی و هوشیاری و عقلانیّتی تیز و بصیر برخوردار باشد. به فرموده حضرت امیر (علیه السّلام):
«کفاک ادبا لنفسک اجتناب ما تکرهه من غیرک»؛[2]
در ادب کردن تو نسبت به خویشتن، همین تو را بس که آنچه را از دیگری ناپسند می بینی از آن پرهیز کنی.
هر کس حدّ و مرز خود را بشناسد و از آن فراتر نرود، دارای ادب است. بی ادبی، نوعی ورود به منطقه ممنوعه و پایمال کردن حدّ و حریم در برخورد هاست. این سخن بلند علویّ را هم در این زمینه بخوانیم که فرمود:
«افضل الادب ان یقف الانسان علی حده و لا یتعدیّ قدره»؛[3]
برترین ادب، آن است که انسان بر سر حدّ و مرز و اندازه خویش بایستد و از قدر خود فراتر نرود. ادب، به خودی خود یک ارزش اخلاقی و اجتماعی است و ارزش آفرین، هم برای فرزندان، هم برای اولیاء که تربیت کننده آنانند.
ادب در هر که و هر کجا باشد، هاله ای از محبت و مجذوبیت را بر گرد خود پدید می آورد و انسان با ادب را عزیز و دوست داشتنی می کند.
ادب، خودش یک سرمایه است و هر سر مایه ای بدون آن بی بهاست.
مدالی است بر سینه صاحبش که چشمها و دلها را خیره و فریفته می سازد.
آراستگی هر چیزی به چیزی است.
آن گونه که علم، با حلم آراسته می گردد،
وشجاعت، با گذشت و عفو زینت می یابد،
و ثروت، با انفاق و بخشش، ارزش پیدا می کند،
حسب و نسب هم با ادب، ارج می یابد. شرافت نسب و اعتبار خانوادگی و آبرو و وجهه اجتماع، بدون داشتن ادب، آرایشی سطحی بر چهره‎ای زشت است. این سخن حضرت علی(علیه السلام) است که:
«لاشرف‎مع‎سوءالادب»؛
با بی ادبی؛ هیچ شرافتی نیست.
کسی که بی اصل و تبار و نسب و حسب باشد، اگر ادب داشته باشد، شرافت می یابد.ادب حتی نسب و تبار نامناسب را هم می پوشاند. کلام امیرالمؤمنین( علیه السلام) چنین است:
«حسن‎الادب‎یستر‎قبیح النّسب»[4]
نشانه ها و جلوه ها
هر یک از ادب و بی ادبی نشانهایی دارد. شناخت ادب هم جز با توجه به نمودهای بی ادبی میسر نمی گردد. این نمودها و نشانه ها و علایم، هم در گفتار نمایان است، هم در رفتار و برخورد.
اگر عاقلانه زیستن و متانت در گفتارو وقار در رفتار، نشانه ادب است. بی خردی، گفتار زشت، بددهانی، تند خویی زشت گویی، دشنام و توهین، سبکسری و خیره سری، لجاجت و عناد و ... هم بی ادبی است.
اگر کنترل دوستیها و معاشرتها ادب است، بی ادبی یعنی رفت و آمد با افراد ناباب و بی دقتی در گزینش دوستان و بی تعهدی در مجالستها و رفاقتها. آنکه زشت گفتار و بد زبان است، به تعبیر حضرت علی( علیه السلام) از ادب بی بهره است: «لا ادب لسیی النطق.» [5]
کسی که در برخورد با افراد، حاضر نیست از آنان با عظمت و تکریم یاد کند و مدام به استهزاء دیگران و غیبت آنان مشغول است، آنکه یاوه دیگران را با یاوه و دشنامشان را با دشنامی زشت تر پاسخ می دهد، آنکه در مجالس و محافل و صفها، رعایت حق دیگران و نظم و مقررات و سکوت و نوبت را نمی کند، آنکه حاضر نیست به حرف دیگران گوش دهد، کسی که در گفتگو و بحث، داد می زند، گلو پاره می کند و جانب انصاف و حق را مراعات نمی کند، آنکه ... اینها همه نشانه هایی از فقدانِ ادب است.
ار آن سو، مراعات آداب در خوردن، آشامیدن، لباس پوشیدن یا لخت بودن، خلال کردن، دهن درّه، سرفه، عطسه و ... نشان ادب است. بی ادبی، بی اعتنایی به حقوق و شخصیت و حرمت انسانهاست . اگر کسی هنگام عطسه، آب دهان به سفره و صورت بیفکند، یا به طرز مشمئز کننده ای غذا بخورد، یا به جای تقدیم دو دستیِ نامه و وسیله و ابزار، آن را پرت کند یا حتی یک دستی بدهد، یا هنگام مطالعه شما، سر و صدا کند، یا هنگام خلوت، سر زده وارد اتاقتان شود، و اجازه ورود نگیرد، اینها نمونه هایی از مراعات نکردن ادب اجتماعی است.
جالب این است که اسلام برای همه این موارد، دستور العمل دارد. «تربیت اسلامی» و اخلاق مکتبی، همه دستورها و«یابد» و «نباید» هایش، «ادب آموزی» است. کسی که پای بند تعالیم دین نباشد، از حوزه ادب به وادی بی ادبی پای نهاده است.
ادب از که آموزیم؟
رفتار نیک دیگران، بر انسان تأثیر مثبت می گذارد. این امری روشن و طبیعی است. ناپسندیهای اخلاقی مردم نیز تأثیر سوء می گذارد. این هم عادی است. هنر انسانهای فرزانه و هوشمند آن است که از رفتارهای ناپسند دیگران هم عبرت و درس می آموزند.
هم نیکان الگوی نیکی اند، هم بدان سر مشق بدی برای غافلان. امام عاقلتر کسی است که از بدیهاراه خوبیها را می آموزد. این همان حکمتِ لقمانی است که از فرزانگی او سر چمشه می گیرد. به قول سعدی:
«لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان، که هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم.»[6]
و اگر جز این بود، لقمان به لقبِ «حکیم» مشهور نمی شد. آری... ادب آموختن از بی ادبان. همچنان که باید کم حرفی را از ورّاجان پر حرف و بیهوده گوی الهام گرفت. بزرگواری و کرامت نفس را هم باید از زشتیِ کارِ تنگ نظران و خسیس طبعان فرا گرفت. هیچ کس از زشتی و بدی، خوشش نمی آید. پس چرا ما خود را از آن پاک نسازیم که محبوب شویم؟ اگر از زشتیهای دیگران، آموختیم که به خوبیها روی آوریم، «استاد اخلاقِ» ما در درون خودمان نهفته است. این روش، شیوه آموخته از امیر مؤمنان (علیه السّلام) است که فرمود:
«اذا رأیت فی غیرک خلقا ذمیماً فتجنب من نفسک امثاله»؛[7]
هر گاه در دیگری اخلاق ناپسندی را دیدی، بپرهیز که آن گونه رفتار در خودت نباشد!
عیسای مسیح هم همین روش را داشت. از او پرسیدند: چه کسی تو را ادب آموخت؟فرمود: کسی مرا ادب نکرد. من، زشتی جهل را دیدم و از آن پرهیز کردم. [8]
نشست و بر خاست و انس و معاشرت با افراد مؤدب، خلق و خوی و رفتارمان را به زینت «ادب» می آراید.
از ادب پیامبر (صلی الله علیه و اله)
رسول اکرم (صلی الله علیه و اله) که اسوه ایمان و الگوی اخلاق و ادب و رفتار نیکو است، خود را ادب کرده پرودگار دانسته و می فرماید: «ادبنی ربی فاحسن تأدیبی»؛[9]
پروردگارم مرا ادب کرد و نیکو ادب کرد!
«سیره پیامبر»، یک کتابِ ادب آموزی است. رفتار پیامبر، نمونه عالی اخلاقی و معاشرت و الاست. وبه چند نمونه از ادبِ برخورد پیامبر با دیگران اشاره می کنیم:
رسول خدا با هر کس رو به رو می شد، سلام می داد، هم به کوچک، هم بزرگ.[10]
هیچ گاه پای خود را پیش کسی دراز نمی کرد. هنگام نگاه، به صورت کسی خیره نمی شد، با چشم ابرو به کسی اشاره نمی کرد، هنگام نشستن، تکیه نمی داد.[11]
وقتی با مردم دست می داد و مصافحه می کرد، هیچ گاه دست خود را عقب نمی کشید، تا طرف مقابل دست خود را بکشد.[12] هیچ خوراکی را مذمّت نمی کرد. به هیچ[13] کس دشنام و ناسزا نمی گفت و سخن ناراحت کننده ای بر زبان نمی آورد و بدی را با بدی پاسخ نمی گفت.





موضوع مطلب :


چهارشنبه 92 شهریور 20 :: 4:22 عصر :: نویسنده : شمس
< << 6 7 8 9 10 >> >
درباره وبلاگ

صفحات وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 120
بازدید دیروز: 26
کل بازدیدها: 178123