سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شمس نامه

خداى متعال در آیه 53 سوره «زمر» با لحنى آکنده از نهایت لطف و محبت، آغوش رحمتش را به روى همگان باز کرده و فرمان عفو همه گنهکاران را صادر نموده، مى فرماید: «به آنها بگو اى بندگان من که بر خودتان اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مى بخشد که او بخشنده و مهربان است» (قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیم).
    دقت در تعبیرات این آیه، نشان مى دهد که از امیدبخش ترین، آیات قرآن مجید نسبت به همه گنهکاران است، شمول و گستردگى آن، به حدى است که طبق روایتى، امیرمؤمنان على(علیه السلام) فرمود: «در تمام قرآن آیه اى وسیع تر از این آیه نیست» (ما فِى القُرْآنِ آیَةٌ أَوْسَعُ مِنْ یا عِبادِىَ الَّذِیْنَ أَسْرَفُوا...). دلیل آن نیز روشن است زیرا:
 
     تعبیر به «یا عِبادِىَ» (اى بندگان من!) آغازگر لطفى است از ناحیه پروردگار.
     تعبیر به «اسراف» به جاى «ظلم و گناه و جنایت» نیز لطف دیگرى است.
     تعبیر به «عَلى أَنْفُسِهِم» که نشان مى دهد گناهان آدمى همه به خود او باز مى گردد، نشانه دیگرى از محبت پروردگار است، همان گونه که یک پدر دلسوز، به فرزند خویش مى گوید: این همه بر خود ستم مکن!  
    تعبیر به «لاتَقْنَطُوا» (مأیوس نشوید) با توجه به این که: «قنوط» در اصل به معنى مأیوس شدن از خیر است، به تنهائى دلیل بر این است که گنهکاران نباید از «لطف الهى» نومید گردند.  
    تعبیر «مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ» بعد از جمله «لاتَقْنَطُوا» تأکید بیشترى بر این خیر و محبت مى باشد.  
    هنگامى که به جمله «إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ» مى رسیم که با حرف تأکید آغاز شده و کلمه «الذنوب» (جمع با الف و لام) همه گناهان را بدون استثنا در بر مى گیرد، سخن اوج مى گیرد و دریاى رحمت مواج مى شود.  
    هنگامى که «جَمِیْعاً» به عنوان تأکید دیگرى بر آن افزوده مى شود امیدوارى به آخرین مرحله مى رسد.  
    توصیف خداوند به «غفور» و «رحیم» که دو وصف از اوصاف امیدبخش پروردگار است، در پایان آیه، جائى براى کمترین یأس و نومیدى باقى نمى گذارد. آرى، به همین دلیل، آیه فوق گسترده ترین آیات قرآن است، که شمول آن هر گونه گناه را در بر مى گیرد، و نیز به همین دلیل، از امیدبخش ترین آیات قرآن مجید محسوب مى شود. و به راستى، از کسى که دریاى لطفش بیکران و شعاع فیضش نامحدود است جز این انتظارى نمى توان داشت. از کسى که «رحمتش بر غضبش پیشى گرفته» و بندگان را براى رحمت آفریده ، نه براى خشم و عذاب، غیر از این چشم داشتى نیست. چه خداوند رحیم و مهربانى! و چه پروردگار پر مهر و محبتى!!(1) (تفسیر نمونه، جلد 19، صفحه 521)




موضوع مطلب :


دوشنبه 92 اردیبهشت 16 :: 7:24 عصر :: نویسنده : شمس

یامبر اسلام , دست بسته نماز نمی خواندند و اگر دست بسته نماز می خواندند و سنت همیشگی پیامبر آن گونه بود, در این صورت , همه آن طور می خواندند و کسی در آن اختلاف نمی کرد. از خصوصیات شیعه پای بندی به سنت پیامبر است .
      اگر پیامبر اسلام دست بسته می خواندند:
       اولا", شیعیان قطعا" دست بسته می خواندند. هیچ کدام از امامان معصوم شیعه نگفته اند که پیامبر دست بسته نماز می خوانده است , (مستند العروه , آیت الله شیخ مرتضی بروجردی , ج 4, ص 445).
      ثانیا", اگر عمل پیامبر می بود, اهل سنت نیز دست بسته خواندن را واجب می دانستند در حالی که هیچ کدام از چهار فرقه فقهی اهل سنت این عمل را واجب نمی دانند حتی مالکی ها آن را مستحب هم نمی دانند, (الفقه علی المذاهب الخمسه , مغنیه , ص 109).
       آنان که اولین بار دست بسته نماز خواندن را رسم کردند چنین فکر کردند که چنین حالتی به خود گرفتن , یک نوع احترام و تواضع در برابر خداوند است و برای همین , دستور دادند که از آن به بعد در نمازها دست بسته باشند. دست روی دست گذاشتن و هر دو دست را روی شکم گذاشتن , در اصطلاح فقهی تکفیر و تکتیف نامیده می شود. در این که از چه زمانی دست بسته نماز خواندن سنت شد اختلاف نظر هست . برخی معتقد هستند که در زمان خلیفه اول ابوبکر چنین رسمی رواج یافت و بعضی ها معتقدند که در زمان خلیفه دوم عمربن خطاب , این سنت رواج یافت . بنابراین , اهل سنت نیز این عمل را عمل پیامبر نمی دانند, بلکه عمل صحابه پیامبر بعد از رحلت نبی اکرم (ص ) می دانند و داستان آن را چنین آورده اند که وقتی که اسیران ایرانی را نزد عمر بن خطاب آوردند, عمر بن خطاب آنها را دست بسته دید و پرسید: چرا چنین کرده اید؟ گفتند: رسم ما ایرانیان این است که در برابر پادشاهانمان چنین می ایستیم . عمر بن خطاب از این حالت خوشش آمد و دستور داد از این پس در نماز چنین بایستند و مردم هم مطابق دستور عمل کردند و به این ترتیب , تکفیر, سنت شد, (مستند العروه , ج 4, ص 445 - جواهر, ج 11, ص 19).
      شیعیان براساس روایاتی که از امامان معصوم رسیده , به تکفیر معتقد نیستند و به جای آن , دست ها را روی ران ها می گذارند و پایین می اندازند. برخی از روایات چنین است :
       الف ) به امام صادق (ع ) یا امام باقر(ع ) گفته شد: کسی دست خود را روی دست دیگر می گذارد و نماز می خواند, حکم این چیست ؟ جواب داد: این , تکفیر است و انجام نشود.
       ب ) علی (ع ) فرمود: مسلمان با گذاشتن دست خود روی دست دیگر, خود را به مجوس تشبیه نمی کند.
       ج ) امام باقر(ع ) فرمود: در نماز تکفیر نکن که این کار مجوس است.
      د ) در روایتی آمده است که تکفیر, کار شایسته ای نیست , (وسایل الشیعه , ج 4, ص 1264, ابواب قواطع الصلوه , باب 15).
       ه ) امام باقر(ع ) فرمود: وقتی به نماز برمی خیزی , دست هایت را رها کن , آنها را روی ران هایت بگذار و انگشتانت را باز نکن.
       و ) از امام صادق (ع ) نقل شده که آن حضرت فرمود: در نماز دست ها را روی ران ها بگذارید و آن ها را رها کنید و انگشتان دست را به هم بچسبانید, (وسائل الشیعه , ج 4, ص 710, باب 17 از ابواب قیام و ص 674, باب 1, افعال الصلوه , ح 1).
       حکم فقهی تکفیر از نظر شیعه : اگر تکفیر را جزء نماز بدانیم , در این صورت , حرام و نماز باطل است و در این شکی نیست . اگر تکفیر را به عبودیت و خضوع انجام دهیم , در این صورت هم جایز نیست . اگر تکفیر را به عنوان یک عملی انجام بدهیم , در این صورت , مشهور گفته اند حرام است و برخی گفته اند مکروه است و می توان گفت که تکفیر فی حد نفسه حرام نیست ولی در مکروه بودن آن تردیدی وجود ندارد, (مستند العروه , ج 4, ص 445).




موضوع مطلب :


دوشنبه 92 اردیبهشت 16 :: 4:41 عصر :: نویسنده : شمس

اگر انسان برای رسیدن به تکامل آفریده شده ، با توجه به اینکه خدا الرحم الراحمین است ، چرا برای رسیدن به این کمالی که این روزها ما جوانها کمتر در بین اطرافیان می بینیم ( یا اصلاً نمی بینیم ) ، زندگی در دنیا را با این همه مصیبت و بد بختی انتخاب کرد ؟
مگر خداوند در قرآن نمی فرماید که " ان النسان لکفور " و یا " ان النسان لکنود و انه علی ذالک لشهید " و . . . اگر خداوند خود می فرمایند که انسان سخت ناسپاس و کفر کیش است و خود این را بهتر می داند و حتی می فرماید "انسان بر نیک و بد کردار خویش آگاه است هر چند اینکه پرده های عذر بر خود بیفکند " ، چه انتظار بس بزرگی که بخواهد در صراط مستقیم حرکت کند ؟
خدا خود می فرمایند که " عده ای قلیل از متأخرین مشتاقانه در ایمان از همه پیشی گرفتند "( سوره واقعه ) خوب این عده قلیل از متأخران و جمع بسیار از امتهای پیشین را یکجا به مقصود نهایی خود که کمال است می رساند و عدهء بسیاری را که خداوند در جای جای قرآن صحبت از اعمال و عقوبت آنها می کند ، از زیستن در این دنیای پوچ و بدبختی های متعاقب آن می رهانید .
چرا خدا انسان را خلق کرد ، اگر خود می گوید که انسان سخت ناسپاس و کفر کیش است ؟
تکلیف آنهایی که نمی توانند به کمال برسند چیست ؟ چرا ما محکوم به زیستن هستیم ؟

پاسخ: 

پرسش 1:عنوان هدف از آفرینش انسان چیست ؟
پاسخ:
پاسخ اصلی به سوال شما در درک بهتر حقیقت وجود انسان قرار دارد.
به اوصافی از انسان که در برخی از آیات قرآن آمده اشاره کردید ، اما از اوصاف بسیار دیگر در قرآن غافل شدید. تنها به یک جنبه از وجود انسان نگاه کردید و طبعاً قضاوت های بعدی نیز متأثر از همین نگاه شده است.
علاوه بر اوصافی که بیان کردید ،در آیات قرآن انسان در مواردی به اوصافی والا وارزشمند نیز ستوده شده است. اوصافی چون امانت دار الهی روی زمین ، خلیفه و جانشین خداوند ، مسجود ملائک ، مسخر بودن عالم در دست او ، کرامت ذاتی انسان ، فضلیت و برتری او بر مخلوقات و بلکه اشرف مخلوقات و اوصاف بسیار دیگر.
شاید بگوئید که این اوصاف تنها برای عده ای خاص است، پس دیگران برای چه آفریده شدند ، در جواب باید گفت ؛ اولاً این اوصاف به صورت کلی بیان شده است و نشانگر آن است که اینها برای نوع انسان است ، یا حد اقل بخشی از این اوصاف برای نوع بشر است.
ثانیاً حتی اگر این اوصاف برای عده ای خاص باشد ، این عده با ویژگی انسان بودن به چنین مقام بلندی دست یافتند که اشرف مخلوقات الهی قرار گرفتند.
منظور از ویژگی انسان بودن ، یعنی داشتن دو نیروی متضاد در درون ، گرایش انسان به نیکی و بدی و قدرت انتخاب و اختیار و سرانجام طی مسیر کمال با نیروی اراده خود.
به عبارت دیگر ، انسان در خلقت خود دارای زمینه های شقاوت و انحراف است و باید در کنار همین اوصاف و حالات مسیر سعادت خود را طی کند و به نوعی خلاف مسیر گرایش طبع مادی خود به سوی گرایش روحی و الهی خود حرکت کند تا در این کش و قوس ها به سعادت حقیقی خویش دست یابد.
بنابراین وقتی پای اختیار و انتخاب و باز بودن راه سعادت و شقاوت ( راه نیک و بد ) به میان می آید ، به طور طبیعی عده ای راه سعادت را انتخاب کرده و عده ای راه شقاوت را. از همین جا پاسخ این سوال که چرا فقط نیکان آفریده نشده و یک جا به کمال نهایی نرسیدند ، روشن می شود. زیرا اگر قرار باشد که تنها نیکان و سعادتمندان آفریده شوند ، دیگر اختیار معنا نداشت و سعادت انسان جبری بود ؛ بنابراین فرض آفریده شدن انسان های نیک و مقرب ، هم با اختیار و اراده داشتن انسان در تضاد است و هم سعادت و کمال و برتری انسان بر فرشتگان معنا نداشت. کمال رسیدن انسان و برتر شدن او بر ملایک به خاطر دو گانگی وجود انسان و اختیار راه سعادت و کمال از میان همه راه های انحرافی است. در حالی که بسیار از انسان ها راه های انحرافی را انتخاب می کنند ، عده ای در این میان از همه آنها گذشته و تنها به راه خدا می روند و این همان چیزی است که به انسان مقام بالا و ارزشمندی داده است . خداوند با آفرینش چنین موجودی به خود آفرین می گوید : فتبارک الله احسن الخالقین.
در توضیح بیشتر که هدف آفرینش نیز در آن بیان شده می توان گفت:
خداوند که جهان خلقت را به بهترین صورت آفریده است ،در جهان خلقت موجوداتی قرار دارند که عاری از گناه هستند و جز خصائص نیک ندارند . چنین موجوداتی تنها خدا را عبادت می کنند و نافرمانی از او ندارند . این موجودات همان فرشتگان الهی اند . آنها همگی بدون اختیار راه سعادت را می روند و دارای اختیار در انجام خوب و بد نیستند، بلکه سرشت آنها تنها بر خوبى آفریده شده است. غیر از فرشتگان ، در این عالم خلقت مى‏تواند نوعى خاص وجود داشته که همه مقاماتى که فرشتگان دارا هستند، دارا شود، اما با اختیار و انتخاب خود، و این تنها در صورتى میسر است که راه خوب و بد براى او باز باشد و میان خوب و بد، خوب را انتخاب نماید و به مقام فرشتگان و حتى برتر از آنها دست یابد. اگر قرار بود سرشت این موجود به گونه‏اى باشد که داراى اختیار نبوده و فقط راه سعادت را بپیماید وعاری از گناه باشد و جز خصائص نیک نداشته باشد ، دیگر تفاوتى بین این موجود و فرشتگان نبود، بلکه همان فرشته بود، حال آنکه فرشته قبل از آن وجود داشت و نیاز به خلقت جدید نبود. هم چنین فرض اختیارنیک و بد معنا نداشت. اختیار انتخاب نیک و بد در زمانی است که هر دو بتواند تحقق یابد . در حالى که این موجود، نوعى جدا از فرشتگان است و موجودی دارای اختیار و انتخاب آفریده شده و اقتضاى فیض نامتناهى این است که در جهان خلقت (که بهترین جهان ممکن است) چنین نوعى وجود داشته باشد و با فرض چنین نوعى، جهان کامل تر و زیباتر و بهتر خواهد بود.
سخن در آن است که آیا عالم وجود ، اقتضا و امکان خلقتی ، جدای از ملایک دارد ؟ اگر خلقتی جدای از ملایک امکان دارد ، پس چرا فیض خداوند از چنین خلقتی منع شود؟
از طرف دیگر نیک بودن انسان ها و ارزشمند بودن و حتی فراتر رفتن از مقام ملایک ، زمانی است که انسان بتواند در عین حال که میل و کشش به سوی بد در وجود اوست ، راه خیر و پاکی و نیک را انتخاب نماید. اگر انسان بدون اختیار به راه خیر برود، بهشت رفتن بى معنا است، چرا که در این صورت بهشت نتیجه کار ناکرده است، بلکه سعادت و عاقبت به خیرى لذت بخش و معقول است که آدمى با سعى و تلاش خود بدان برسد، با توجه به این که مى‏توانسته کار بد کند ولى انجام نداده و کار خیر از او سر زده است. اگر فرض شود که هیچ انسان بد وجود نداشته و یا خلق نشود ، فرض اختیار نیز معنا نداشت.
بنابراین حکمت الهى اقتضا دارد که اسباب و شرایط تکامل اختیارى ( و نه جبرى ) براى انسان ها فراهم شود تا کسانى که بـخـواهـنـد , بتوانند راه حق را بشناسند و باپیمودن آن , به کمال و سعادت خودشان برسند ولى فـراهـم شدن اسباب و شرایط براى چنین تکاملى , بدین معنى نیست که همه انسان ها از آنها حسن استفاده کرده و لزوماً راه صحیح را برگزینند .
ضمن آن که نباید فراموش کرد که اگر کسی و یا کسانی به مراتب بالای کمال دست نیافته و به مقام مقربان نرسیده اند ، پس آنان لزوماً در جرگه اشقیا هستند، بلکه بسیاری از انسان های عادی از کمالات نسبی برخوردار هستند و به همان مرتبه از کمال ، از سعادت برخوردار می شوند ، همان گونه که در روایات نیز بیان شده که ایمان همانند پله های نردبان دارای درجات است و گاهی تا ده درجه برای آن ذکر شده است ؛ بنابراین انسان های بسیاری در نهایت به سعادت و کمال رسیده و در بهشت رحمت الهی جای می گیرند . تعداد بهشتیان از دوزخیان بیشتر است و به همین خاطر برای بهشت هشت در ذکر شده وبرای دوزخ هفت در .
رسیدن به کمال نهایی هرچند نصیب تعداد کمی از انسان ها می شود اما بسیاری از آنها بهره هایی هرچند نازل تر از آن را می برند و از آن بهره مند می گردند و در عین دارا بودن مشکلات ومعاصی وانحرافات ، در قیامت مشمول رحمت واسعه الهی قرار گرفته، اهل سعادت و بهشت شده، زمینه تجربه حیات ابدی و تکامل حقیقی در سرای جاودان را به دست می آورند در حالی که اگر به دنیا نمی آمدند ،این فرصت در اختیار آنها قرار نمی گرفت .
ثانیا : گمان نکنید کمالاتی که به دنبال آن هستید ،عجایبی نادیدنی وحقایقی دست نیافتنی است ؛ بلکه در گوشه وکنار ما و در مقابل چشمان غافل ما انواع واقسام این کمالات و عظمت های وجودی تحقق می یابد ولی ما از دیدن آنها غافلیم . دیدن این کمالات نیاز به کمالی درونی و دیده ای شستشو شده دارد . چشم پوشی جوان از صحنه شهوت انگیز تنها برای خداوند متعال ، بیداری نیمه شب و برای عبادت کسی که هنوز خستگی کار روزانه را از تن به در نکرده ،تلاش شبانه روزی زنی که بعد از فوت همسرش برای تربیت و سعادت فرزندانش شبانه روز به تلاش مشغول است و صدها نمونه از این دست همه تجلی بروز بزرگ ترین کمالات انسانی در پیرامون ما وبیانگر وجود این زیبایی ها در وجود انسان های همین عصر و زمانه هستند که امیدواریم ما نیز کمال دیدن و درک لذت آنها و ظهور دادن آن در وجودمان را بیابیم .




موضوع مطلب :


دوشنبه 92 اردیبهشت 16 :: 4:35 عصر :: نویسنده : شمس

پرسش: به پیشنهاد مستأجر، اجاره یکسال بطور یکجا و در پایان زمان اجاره طى یک چک پرداخت مى‌شود. آیا اگر مبلغ چک، بیش از مجموع اجاره‌هاى ماهانه باشد چنین کارى وجاهت شرعى دارد یا نه؟

 

جواب: اگر از اول وجه اجاره را ـ به ملاحظه اینکه نسیه یکساله است ـ بیشتر از مقدار وجه اجاره نقد، در عقد اجاره تعیین کنند اشکال ندارد ولى افزودن مبلغى بر اجاره قراردادى در عقد اجاره به حساب مدت تأخیر، ربا و حرام است.




موضوع مطلب :


دوشنبه 92 اردیبهشت 16 :: 4:29 عصر :: نویسنده : شمس

ابن تیمیه می گوید: مّشاهدی که بر روی قبور پیامبران و صالحان از عامه و اهل بیت بنا شده همه از بدعت های حرامی است که در دین اسلام وارد شده است.[1]

اعضای استفتای دایمی وهابیان نیز می نویسند:
بنا ساختن بر قبور بدعت و منکری است که در آن غلوّ در تعظیم صاحب قبر و راهی به سوی شرک است. پس بر ولیّ امر مسلمانان یا نایب اوست که بناهایی را که روی قبور ساخته شده ویران و آن ها را با زمین یکسان سازد. به طور عملی با این بدعت مقابله و راه شرک بسته شود.[2]
 
پاسخ:
یکی از منابع احکام ما قرآن است و قرآن دلالت بر جواز بنای بر قبر دارد زیرا خداوند در قرآن در ماجرای اصحاب کهف می­گوید: وقتی اصحاب کهف پس از بیداری از خواب دوباره مردند حاکمان و علمای عصر با هم اختلاف نمودند. برخی گفتند برای احترام به این افراد صالح روی قبور آنها یک ساختمان بسازیم و برخی گفتند مسجد بسازیم: فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلى‏ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً (21 کهف) گروهى مى‏گفتند بنائى بر آن بسازید  پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است (ولى آنها که از رازشان آگاهى یافتند و آن را دلیلى بر رستاخیز دیدند) گفتند ما مسجدى در کنار (مدفن) آنها مى‏سازیم (تا خاطره آنها فراموش نشود).
از این جهت همه اتفاق داشتند که برای احترام به آنها می­بایست روی قبور آنها چیزی  بنا شود.
آنان  متدیّن به دین الهی زمان خودشان بودند و بر طبق دین الهی رفتار می­کردند و ما دلیلی نداریم که این سنت در زمان پیامبر ما (ص) منسوخ شده است و خود قرآن نیز وقتی این ماجرا را نقل می­کند ردش نمی­کند و حال آنکه در موارد مشابه وقتی یکی از اعمال و رفتار زمان جاهلیت و یا مسیحیان و یهودیان را نقل می­کند و یا حتی گاهی رفتار یکی از انبیاء را مطرح می­کند برای آنکه از دستورات الهی محسوب نشود متذکر می­شود. مثلاً در داستان حضرت یوسف وقتی فرزندان یعقوب می­خواهند به مصر برود تا در آن قحط سالی از حاکم مصر گندم بگیرند، حضرت یعقوب برای اینکه چشم زخم نخورید یا به علت دیگر می­گوید از یک در وارد نشوید. خداوند در اینجا بر کلام حضرت یعقوب حاشیه ای زده  می­فرماید: و هنگامی که از همان طریق که پدر به آنها دستور داده بود وارد شدند این کار هیچ حادثه حتمی الهی را نمی­توانست از آنها دور سازد جز حاجتی در دل یعقوب (که از این طریق) انجام شد. (یوسف: 68) که این خواسته ی یعقوب را حاجتی از دل یعقوب نامید نه حکم  الهی اما در این آیه چنین نگفت.
همچنین در آیه ی 27حدید هنگامی که رهبانیت مسیحیان را بیان می کند برای آن که مشروع و از شریعت اسلام به حساب نیاید  می فرماید ما چنین چیزی را برای آنان مقرر نکرده بودیم وَ رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها" و رهبانیتى را که ابداع کرده بودند، و ما بر آنها مقرر نداشته بودیم گرچه هدفشان جلب خشنودى خدا بود ولى حق آن را رعایت نکردند،"
اما خداوند در ماجرای اصحاب کهف چنین چیزی را متذکر نمی شود وبه بیان دیگر سکوت نشانه ی امضاء و قبول آن است.
 به همین جهت سیره مسلمانان از دیر باز بر این بوده است که بر قبور بزرگان دین حرم و بارگاه بسازند و این سیره در تمامی سرزمین های اسلامی همچنان ادامه داشته است و علاوه بر شیعیان که بر قبور اهل بیت پیامبر (ص) بناء می ساختند دیگر فرق اسلامی نیز بر روی قبور بزرگان خود و شهیدان راه خدا گنبد و بارگاه ساخته و به زیارت آن قبور رفته و به آنان احترام می گذاشتند مانند : بارگاه  و عبدالقادر گیلانی در بغداد و بارگاه محمد بن اسماعیل بخاری مولف صحیح بخاری  در سمرقند ومزار حضرت هود و صالح در نجف و قبر هابیل در قریه زبدانی دمشق ومقبره ومسجد بلال در دمشق ومسجد و مزار حضرت ابراهیم و اسحاق و یعقوب و یوسف و ساره در شهر الخلیل  ... وده ها مزار و بارگاه در سایر مناطق جهان که همچنان باقی و مورد احترام مسلمانان می باشد و تنها وهابیان هستند که پس از تسلط بر سرزمین حجاز با این سیره مسلمانان به مخالفت برخاسته و در این کشور به نابود سازی گنبد و بارگاه بزرگان دین روی آوردند وقبور آنان را با خاک یکسان نمودند مانند: قبور ائمه بقیع که در سال 1345 هـ. ق ویران گردید، قبر ابراهیم فرزند رسول الله (ص) که در خانه‌ی محمد بن زید بن علی قرار داشت و بنای مسجد روی قبر حمزه (ع) که از اوایل قرن دوم هجری به جای مانده بود وتوسط وهابیان نابود شد. بنای قبر سعد بن معاذ که این قبر در خانه ابن افلح بود و در زمان عمر بن عبدالعزیز بر روی آن گنبد ساخته بودند و توسط وهابیون تخریب شد.
دلیل وهابیون: مستند آنان دراین گونه اعمال  روایتی است که از مسلم نقل شده است:
نهی رَسول الله (ص) أن یجصّص القبر و أن یعقد علیه و أن یبنی علیه.[3] رسول خدا نهی نمود از اینکه بر قبر ها گچ مالی شده و بر روی آن نشسته شود و یا بر روی آن بنا  نهاده شود. در این روایت از بنای روی قبر نهی نموده است.
 این روایت نیز علاوه بر منافات داشتن با سیرة قطعیه مسلمانان  دلالت بر مدعای وهابیت ندارد  زیرا هر آنچه پیامبر (ص) از آن نهی نموده دلالت بر حرمت ندارد بلکه برخی از نواهی آن حضرت دلالت بر حرمت و برخی دلالت بر کراهت دارد که نواهی مورد نظر در این روایت نیز از گروه مکروهات می باشد همچنانکه ابن قدامه از فقیهان بر جسته مذهب حنبلی می گوید: گچ مالی و بنای بر قبور و نوشتن بر روی آنها مکروه است[4].
وهمچنین از دیدگاه پیشوای مذهب حنفی بنای بر قبور مکروه است[5]
نووی از عالمان مذهب شافعی نیز از این حدیث کراهت را فهمیده می گوید بنای بر قبور کراهت دارد[6]
وبنابر مذهب مالک نیز بنای بر قبور فقط کراهت دارد [7]
 بنابراین ادعای وهابیت در این باره مخالف با دیدگاه عالمان مذاهب چهار گانه اهل سنت حتی  مذهب خودشان می باشد. علاوه بر همه اینها آنچه از کراهت گذشت برای قبور افراد عادی است وگرنه بنابر سیره مستمر مسلمانان بنا بر روی قبور بزرگان دین از جمله رسول خدا صلی الله علیه وآله دارای چنین کراهتی نیز نیست.
دلیل دیگر وهابیان روایت ابی الهیاج است که از یحیی بن یحیی و ابوبکر بن ابی شیبه و زهیر بن حرب از وکیع از سفیان از حبیب بن ابی ثابت از ابی وائل از ابی الهیّاج اسدی نقل شده که علی بن ابی طالب (ع) فرمود:
تو را به مأموریتی می فرستم که رسول خدا (ص) مرا به آن فرستاد: این که هیچ تمثالی نیابی مگر آن که محو کنی و هیچ قبر مشرفی نیابی مگر آن که مساوی سازی.[8]
اینان می گویند روایت می گوید قبور باید با زمین هم سطح باشد .
آن چه در این روایت آمده نیز دلیلی بر حرمت بنای بر قبور نیست زیرا با صرف نظر از ضعف  سند آن در دلالت حدیث نیز جای بحث و گفت و گوست زیرا جمله ی «وَ لا قَبراً الا سوّیته» به معنای تخریب بنای روی  قبور نیست چون سخنی از بنای بر قبر نشده تا دلیل بر تخریب بنا باشد بلکه به معنای مسطح کردن قبر در مقابل تسنیم است؛ یعنی بلند کردن قبر و بالا آمدن آن همانند کوهان شتر نباشد بلکه با کمی ارتفاع از سطح زمین مسطح باشد همچنان که نووی در شرح این روایت  می گوید :"سنت آن است که قبر زیاد از سطح زمین بلندتر نباشد و به صورت کوهان شتر نیز نباشد بلکه به اندازه یک وجب بلند و مسطح باشد"[9]   همان کاری که شیعیان اهل بیت از گذشته ایام می کردند اما برخی از اهل سنت از این کار دوری می کردند وسخن آنها این بود چون شیعه چنین می کند نباید همانند آنان قبر را درست کرد هر چند سنت پیامبر باشد اما قسطلانی از علمای اهل سنت می گوید:
السنة فی القبر تسطیحه و انّه لا یجوز ترک هذه السنه لمجرّد انّها صارت شعاراً للروافض و انّه لا منافات بین التسطیح و حدیث ابی هیاج، لانّه لم یُرَد تسویته بالأرض و انّما أراد تسطیحه جمعاً بین الأخبار.[10]
"سنت پیامبر اکرم (ص) مسطح کردن قبر است و جایز نیست که این سنت رها شود چون شعار پیروان مذهب شیعه شده است (زیرا شیعیان قبر را مسطح می کنند ) و میان مسطح کردن قبر و روایت أبی الهیاج هیچ منافاتی نیست؛ زیرا منظور روایت صاف کردن قبر و برابر کردن آن با زمین نیست، بلکه مراد مسطح کردن در مقابل تسنیم است و این معنا را از جمع میان روایات به دست می آوریم".
ادعای عجیبی که ابن تیمیه می کند  این است که می گوید : شیعه مشاهدی را که روی قبور ساخته اند تعظیم می کنند. شبیه مشرکان در آن ها اعتکاف می کنند و برای آن ها حج انجام می دهند همان گونه که حجاج به سوی بیت عتیق حج انجام می دهند.[11]
چنین ادعایی نیازمند پاسخ گویی نیست زیرا کسانی که با شیعه آشنایند به خوبی می دانند  آنچه ابن تیمیه مدعی است تهمتی بیش نیست و آنان حج واجب و مستحب خود را زیارت قبور اهل بیت قرار نداده  و احترام آنان به قبور اهل بیت پیامبر(ص) از باب تعظیم شعایرالله است زیرا خداوند  می فرماید:«وَ مَن یُعَظم شَعائِرَ اللهِ فَإنَّها مِن تَقوَی القُلوب (حج: 32) "و هر کس شعائر دین خدا را بزرگ و محترم دارد این صفت دل های با تقواست"
شعایر جمع شعیره به معنای دلیل و علامت است. شعایر الله؛ یعنی اموری است که دلیل و نشانه به سوی خداست. صفا و مروه و مشعر هم از نشانه ها به سوی توحید و دین حنیف است. از این رو محترمند. شکی نیست که وجود پیامبران و اولیا نیز از بزرگ ترین نشانه های دین خداوند است. حال که چنین است حفظ آثار و قبورشان نیز ارزشمند است. همچنین قرآن کریم به صراحت به مودّت و محبت اقربای پیامبر اسلام دستور داده است، آن جا که می فرماید:
قُل لا أسئَلُکُم عَلَیه أجراً إلا المَوَدَّةَ فی القربی. (شورا: 23)
بگو: از شما پاداشی نمی خواهم مگر مودت ذوی القربی را.
آشکار است که بنای بر قبور اقربای پیامبر از مصداق های اظهار محبت و مودّت به اهل بیت (ع) است
 
 
 

[1]. منهاج السنه، ج 2، ص 435 -437. 
[2]. اللجنة الدائمه للبحوث العلمیه و الافتاء، رقم افتوی 7210.
[3] . صحیح مسلم، ص440کتاب الجنائز ،باب النهی عن التجصیص،حدیث 2134.
[4]. عبدالله بن قدامه المغنی ج2 ص387.
[5] . علاء الدین سمرقندی،تحفه الفقهاء ج1 ص 256،بیروت،دار الکتب العلمیه ،1414
[6] . یحیی بن شرف الدین نووی، ا لمجموع ،ج5 ص296، بیروت، دارالفکر
[7] . صالح بن عبد السمیع الآبی الازهری ،ا لثمرالدانی ص257بیروت، المکتبه الثقافیه.
[8] . مسند احمد ج1ص96
[9] . یحیی بن شرف الدین نووی،شرح صحیح مسلم،ج7ص26،بیروت،دارالکتاب العربی،دوم،1407.
[10] . قسطلانی،ارشاد الساری، ج 2، ص 468.
[11] . منهاج السنه، ج 1، صص 474 تا 479
 



موضوع مطلب :


شنبه 92 اردیبهشت 14 :: 2:40 عصر :: نویسنده : شمس
< << 16 17 18 >
درباره وبلاگ

صفحات وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 208
بازدید دیروز: 26
کل بازدیدها: 178211