در کتاب احتجاج مرحوم طبرسی چنین آمده است:
زمانى که زمان رحلت أبوالحسن علی بن محمد سمری (آخرین نایب خاص امام عصر(عج)) نزدیک شد از او پرسیدند: [نیابت را] به چه کسى وصیّت مى کنى؟ او نوشته ای از امام عصر (عج) را که نزدش بود به جمع حاضر نشان داد. در آن نوشته شده بود:
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم؛ اى علىّ بن محمّد سمرىّ! خداوند اجر برادرانت را در عزاى تو عظیم گرداند که تو ظرف شش روز آینده خواهى مُرد؛ پس خود را براى مرگ مهیّا کن و به احدى وصیّت مکن که پس از وفات تو قائم مقام تو شود؛ زیرا غیبت تامّه واقع شده و ظهورى نیست مگر پس از اذن خداى تعالى و آن، پس از مدّتى طولانى و قساوت دلها و پر شدن زمین از ستم واقع خواهد شد.
و به زودى کسانى نزد شیعیان من آیند و ادّعاى مشاهده کنند، بدانید هر که پیش از خروج سفیانى و صیحه آسمانى ادّعاى ر?یت و مشاهده کند دروغگوى مفترى است،
«وَ سَیَأْتِی إِلَى شِیعَتِی مَنْ یَدَّعِی الْمُشَاهَدَةَ أَلَا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْیَانِیِّ وَ الصَّیْحَةِ فَهُوَ کَذَّابٌ مُفْتَر و لا حول و لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ العلیّ العظیم.»
امام علی النقی ـ علیهالسّلام ـ امام دهم شیعیان جهان است که در نیمه ذی حجه سال 212 هـ. ق در شهر صریا (حومه مدینه) به دنیا آمد. پدرش امام جواد ـ علیهالسّلام ـ و مادر گرامیاش سمانه نام دارد. (شیخ مفید، الارشاد، ترجمه سید هاشم رسولی محلاّتی، ج2، ص417ـ418 . پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، قم، موسسة امام صادق، چاپ سیزدهم، 1381ش، ص567 . طبرسی، امین الاسلام، اعلام الوری، دارالکتاب الاسلامیه، چاپ سوم، ص355)
حضرت امام هادی ـ علیهالسّلام ـ در 8 سالگی پس از شهادت پدر بزرگوارشان عهده دار مقام امامت شد و پس از 33 سال امامت در سن 41 سالگی در سامرا در زمان خلافت معتز به شهادت رسید. (الارشاد ، همان . اعلام الوری ، همان) و جسم پاک حضرت در سامرا در خانه مسکونی حضرت مدفون گردید. (پیشوایی، همان، ص612 به نقل از شبلنجی، نورالابصار، ص166. شیخ مفید در الارشاد به جای شهادت از لفظ وفات استفاده کرده است)
نکته مهم در شهادت امام هادی ـ علیهالسّلام ـ این است که حضرت در سامراء به شدت تحت نظر بود و به خاطر کنترل بسیار شدید و خفقان حاکم و منع دوستان و شیعیان از دیدار با حضرت و عقوبت سخت متخلفین حتی نزدیکترین یاران امام نیز از حال و وضع امام بی خبر یا بسیار کم اطلاع بودند و به همین دلیل است که منابع اشاره دقیقی به نحوه شهادت امام ندارد، بلکه فقط شهادت حضرت در زمان معتز را ذکر کردهاند بدون ذکر زمان دستور خلیفه به مسموم کردن و اینکه چه کسانی مأمور این جنایت شدند و چه زمانی این عمل پلید از آنان سر زد و حتی در روز شهادت حضرت هم اتفاق نظر نیست.
امام هادی ـ علیهالسّلام ـ در طول دوران امامت خود از سرکشان و حاکمان فاسد بنی عباس رنجها و محنتهای زیادی کشید و در این میان متوکل در ظلم و ستم به حضرت و سنگدلی گوی سبقت را از دیگران ربود.
متوکل وجود امام هادی ـ علیهالسّلام ـ را خطر بزرگی برای حکومت خویش احساس میکرد، لذا تصمیم گرفت تا با دو روش هم زمان در یک اقدام از بحرانیتر شدن اوضاع جلوگیری کند:
یکی حمله به یاران امام ـ علیهالسّلام ـ و نابود کردن آثار شیعیان تا حدی که قبر مطهر امام حسین ـ علیهالسّلام ـ را نیز تخریب کرد.
دوم دور کردن امام ـ علیهالسّلام ـ از مدینه که پایگاه سازمان تشیع بود. (اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، نجف، منشورات المکتبة الحیدریة، 1385ق، ص395. سیره پیشوایان، ص571. زندگانی تحلیلی پیشوایان ما، پیشین ، ص256. زندگانی پیشوای دهم امام هادی(ع)، پیشین، ص53ـ54. قرشی، باقر شریف، زندگانی امام علی الهادی، انتشارات اسلامی، 1371، ص386)
یکی از بهانههای متوکل این بود که عبدالله بن محمد فرماندار مدینه از دشمنان اهل بیت ـ علیهمالسلام ـ بود و از امام نزد متوکل سعایت میکرد و پیوسته قصد آزار آن جناب را داشت.
امام هادی ـ علیهالسّلام ـ در نامهای به متوکل سعایت و دروغگویی او را یاد آوری کرد ولی متوکل که زمینه را برای تبعید امام از مدینه و تحت نظر گرفتن مناسب میدید در نامهای ظاهرا محترمانه از حضرت خواست به سامرا بیاید. (الارشاد، پیشین، ص435. اعلام الوری، پیشین، ص365. قرشی، زندگانی امام علی الهادی، پیشین، ص386)
نامه متوکل رسید و حضرت آماده رفتن به سامرا شد و وقتی آن حضرت به سامرا رسید، متوکل با آن همه وعده و احترام که در نامهاش بود، یک روز خود را پنهان کرد و آن حضرت را در کاروانسرایی که به کاروانسرای گداها معروف بود فرود آورد. (الارشاد، پیشین، ص438)
سپس متوکل دستور داد: حضرت را کاملا تحت نظر گیرند و خانه شان را محاصره کرده و مانع دیدار شیعیان با ایشان و استفاده دانش پژوهان از آن سرچشمه علم و معرفت گردند و حتی ایشان را در تنگنا و محاصره اقتصادی قرار داد و رساندن حقوق شرعیه و هدایا را از داخل و خارج بر حضرت ممنوع کرد و متخلفان را عقوبتی سخت نمود. (قرشی، باقر شریف، زندگانی امام علی الهادی، پیشین ، ص 386)
این وضعیت جز در حکومت شش ماهه منتصر تا زمان شهادت امام ـ علیهالسّلام ـ ادامه داشت و در زمان معتز شدت گرفت.
یکی دیگر از سختگیریهای متوکل در آزار امام هادی ـ علیهالسّلام ـ این بود که گاه بگاه به مأموران خود دستور میداد تا ناگهانی به خانه امام ریخته و آنجا را بازرسی کنند به امید آنکه سلاح یا مدرکی دال بر فعالیت ایشان علیه حکومت بدست آورند. لکن در این حملههای شبانه جز کتابهای علمی و ادعیه چیزی یافت نشد. (همان، ص 387)
متوکل گاهی در هر حالتی که بود، فرمان میداد که حضرت هادی(ع) را به دربار آورند. در یکی از این احضارها امام در حالی بر متوکل وارد شد که او مست و لا یعقل در کنار جامها و سبوهای شراب و در میان گروههای خنیاگر و رقاصه افتاده بود.
امام بیتوجه به موقعیت خطیر و خطرات احتمالی به شدت او را سرزنش و ملامت کرد و به نصیحتگویی و یادآوری قیامت پرداخت و فسق و فجور و میخوارگی و بد کارگی او را محکوم ساخت.
متوکل بر آشفت و دستور داد ایشان را در زندان محبوس سازند. حضرت روانه زندان شد و شخصی از حضرت شنید که میفرمودند: انا اکرم علی الله من ناقة صالح و سپس این آیه را خواندند: «تَمَتَّعُوا فِی دَارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ ذَلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ؛ در خانههایتان سه روز به آسایش و خوشگذرانی سپری کنید (سپس عذاب الهی خواهد رسید) آن وعدهای است که دروغ نخواهد بود.» (هود/ 65) بیش از سه روز نگذشت که متوکل به دست فرزندش منتصر به هلاکت رسید. (اعلام الوری، پیشین ، ص363. عماد الدین طبری، مناقب الطاهرین، تهران، انتشارات رایزن، 1379، ج 2، ص 827)
منتصر گرچه بر امام سخت نگرفت، ولی این آرامش نسبی امام و شیعیان پس از شش ماه تمام شد و دوباره آزار و حصر و شکنجه و قتل راه کار اساسی خلافت در مقابل شیعیان بود.
امام هادی ـ علیهالسّلام ـ با حاکمان ستمگر سازش نکرد و آنها از مبارزه منفی و عدم همکاری حضرت هراس داشتند و رنج میبردند تا اینکه تنها راه خویش را خاموش کردن نور خدا پنداشتند و بدین ترتیب امام هادی ـ علیهالسّلام ـ نیز مانند امامان پیشین به مرگ طبیعی از دنیا نرفت بلکه در زمان معتز مسموم شد. (سیره پیشوایان، پیشین ، ص612 به نقل از شبلنجی، نوار الابصار، ص 166)
منابع معتبر و مورخان شیعه شهادت حضرت را در ماه رجب سال 254 قمری میدانند. (الارشاد، پیشین، ص439. طبرسی، اعلام الوری، همان، ص355. سیره پیشوایان، پیشین، ص567)
مرحوم آیت الله مرعشی نجفی، شهادت حضرت را در روز دوشنبه سوم رجب سال 254 ه.ق میداند (مرعشی نجفی، سید شهاب الدین، مجموعه نفیسه، ص56) گرچه برخی منابع شهادت حضرت را در ماه جمادی الثانی یا 27 رجب نیز ذکر کردهاند. (عقیقی بخشایشی، زندگانی پیشوای دهم امام هادی(ع)، پیشین، ص90 و 112 به نقل از قندوزی، شیخ سلیمان بلخی، نیابیع المودة، بیروت، ج3، ص14)
امام هادى علیه السلام به حمّاد رازى فرمودند : إذا أشکَلَ عَلَیکَ شَى ءٌ مِن أمرِ دینِکَ بِناحِیَتِکَ ، فَسَلْ عَن عَبدِ العَظیمِ بنِ عَبدِاللّه ِ الحَسَنِیِّ علیه السلام ؛
امام هادى علیه السلام به حمّاد رازى فرمودند : هرگاه در قلمرو خود در کار دین به مشکلى دچار شدى ، آن را با عبد العظیم حسنى در میان بگذار .
امام هادى علیه السلام به مردى از اهالى رى که به زیارت امام حسین علیه السلام رفته بود فرمودند : أما إنَّکَ لَو زُرتَ قَبرَ عَبدِالعَظیم عِندَکمُ لَکُنتَ کَمَن زارَ الحُسَینَ علیه السلام ؛
امام هادى علیه السلام به مردى از اهالى رى که به زیارت امام حسین علیه السلام رفته بود فرمودند : اگر قبر عبد العظیم را در شهر خود زیارت کنى ، چنان است که گویى امام حسین علیه السلام را زیارت کرده اى.
حضرت عبد العظیم علیه السلام از امام هادى علیه السلام چنین روایت مى کند : إنَّمَا اتَّخَذَ اللّه ُ عَزَّوَجَلَّ إبراهِیمَ خَلیلاً لِکَثرَةِ صَلاتِهِ عَلى مُحَمَّدٍ و أهلِ بَیتِهِ علیهم السلام؛
حضرت عبد العظیم علیه السلام از امام هادى علیه السلام چنین روایت مى کند :خداوند متعالی ، ابراهیم علیه السلام را دوست خود برگرفت ؛ زیرا او بر محمّد و اهل بیت او بسیار درود مى فرستاد .
خدایا یاران مظلوم آن امام مظلوم را در یاری دین جدش نصرت عنایت کن.
::
مادرو پدر ما فقط پدر و مادر والدینى ما نیست. ما سه پدر داریم. معلم هم پدر ما است. پیامبر گرامی اسلام (صل الله علیه وآله) فرموده اند:«ألاباء ثَلاثَ:أبٌ وَلَّدَکَ وَ أبٌ زَوَّجَکَ وَ أبٌ عَلَّمَکَ » الغدیر، ج1، ص369، ترجمه:پدران سه نوع اند ،پدری که از نسل و خون او به دنیا آمده ای و پدری که به تو زن داده است( پدر زن ) و پدری که به تو علم آموخته یعنی معلم . «زوًجک» پدر خانم است. پدر خانم و مادر خانم هم مثل پدر و مادر آدم هستند. اما امروزه به مادر زنها توهین مى کنند. به مادر زن، وزیر جنگ مى گویند. مادر خانم مادر انسان حساب مى شود. رهبر هم مثل پدر است. قرآن مى گوید: «مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ» (حج/ 78) ابراهیم پدر شماست. در دعاى ندبه داریم «أَنَا وَ عَلِىٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّهِ» (عیون الأخبارالرضا/ ج 2/ ص 85) من و على پدر این امت هستیم. یعنى پدر فقط پدر طبیعى نیست. رهبر ما پدر ما است. انبیاء پدر ما هستند. پدر زن پدر ما است. معلم پدر ما است. ما باید از اینها قدردانى کنیم.
اولا عروس خانم ها بدانند که طرز فکرهای قدیمی یا معروف و البته باطل بی بهره که بعد از ازدواج ؛ به اصطلاح خرشان از پل گذشت ،روابط خود را با خانواده ی همسر قطع خواهند کرد .