«اس ام اس وفات حضرت زینب (س)»
صبر را معنا و مفهومی به نام زینب است / احترام عشق هم از احترام زینب است
داوری بنگر که در بیدادگاه شهر شام / با حسین همدست گشتن اتهام زینب است
مشت را کرده گره با هیبت و احساس گفت / این حسین فرمانده عالم، امام زینب است
گرچه بین بانوان زهرا مقام اول است / بعد زهرا رتبه ی برتر مقام زینب است . . .
اس ام اس وفات حضرت زینب (س)
زن مگو مرد آفرین روزگار
زن مگو بنت الجلال اخت الوقار
زن مگو عرش خدا را قائمه
یک محمد یک علی یک فاطمه
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
اس ام اس وفات حضرت زینب (س)
زینب آخر این شبِ تاریک را سر میکند / یاد از یاس و شقایق، یا صنوبر میکند
این وداعِ آخر و جان دادنِ بانوی عشق / عاقبت وصل حسینش را میّسر میکند
وفات حضرت زینب (س) بانوی بزرگ اسلام را تسلیت عرض میکنیم . . .
اس ام اس وفات حضرت زینب (س)
ای زینب(س)
تو کوه صبر باشی و من نگاهم به بی صبرانی باشد که ادعای اسوه بودن دارند ؟!
تو فرمانبردار امام خویش باشی و من غافل از امام حاضر و حیّ خود باشم ؟
یاری ام کن!
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
اس ام اس وفات حضرت زینب (س)
نه تنها زینب از دین یاوری کرد
به همت کاروان را رهبری کرد
به دوران اسارت با یتیمان
نوازشها به مهر مادری کرد
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
اس ام اس وفات حضرت زینب (س)
عشق با زینب(س) تبانی کرده است
رنگ گل را ارغوانی کرده است
هست عشق دلبریت، عشق او
صبر زانو می زند در پیش او
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
اس ام اس وفات حضرت زینب (س)
زینب کبری(س) به دنیا آمده بود تا صبر و شکیبایی را از حضور خویش شرمسار کند.
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
اس ام اس وفات حضرت زینب (س)
آه از نماز شب نشسته و قامت ناگهان خمیده ! آه از موی سپید یک شبه !...آه از دل زینب !
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
اس ام اس وفات حضرت زینب (س)
آه،ای ام المصائب، تمام داغها و سوگها، در حضور مصیبتهای تو رنگ میبازد و از یاد میروند.
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
اس ام اس وفات حضرت زینب (س)
تمام زمین وزمان بر کربلا میگریند و تمام کربلا بر زینب(س)
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
اس ام اس وفات حضرت زینب (س)
کمکم کن تا تو را الگوی زیستنم بدارم و بدانم
یاری ام کن تا چنان باشم که با امام خویش بودی
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
اس ام اس وفات حضرت زینب (س)
چون قافله ی عشق رسیدند زراه / برتربت شاه دین بصد ناله و آه
زینب بسر قبر برادر می گفت / لاحول ولا قوه الا باالله . . .
اس ام اس وفات حضرت زینب (س)
عشق با زینب تبانی کرده است / رنگ گل را ارغوانی کرده است
هست کیش رهبریت کیش او / صبر زانو می زند در پیش او . . .
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
اس ام اس وفات حضرت زینب (س)
کربلا دارالنعیم زینب است / کعبه خود تحت حریم زینب است
عمر زینب فخر مولا بود و بس / او به زهرا المثنی بود و بس . . .
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
اس ام اس وفات حضرت زینب (س)
نه تنها زینب از دین یاوری کرد / به همت کاروان را رهبری کرد
به دوران اسارت با یتیمان / نوازشها به مهر مادری کرد . . .
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
اس ام اس وفات حضرت زینب (س)
زلف عفاف، رشته دامان زینب است / آیات صبر، پایه ی ایمان زینب است
ایثار و پـاکدامنی و عزم و اقتدار / این چار، درسِ طفلِ دبستان زینب است
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
اس ام اس وفات حضرت زینب (س)
به دریای پر از غم، امان از دلِ زینب / به عمری همه ماتم، امان از دلِ زینب
چو شد کرب و بلایی به آن قدِ خمیده / بدید رأس بریده، امان از دلِ زینب
اگر خون بفشاند، ز چشمِ بنی آدم / بگوید دلِ عالم، امان از دلِ زینب
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
اس ام اس وفات حضرت زینب (س)
ای زینب (س) !
براستی سجاد علیه السلام از دریای بیکران علم و فهم تو چه امواجی را دیده
و در سخنت چه چیزی را یافت که تو را «عالِمه غیر مُعلَّمه» خواند؟
وفات جانسوز عقیله بنی هاشم و عالم بدون معلم، حضرت زینب کبری تسلیت باد . . .
اس ام اس وفات حضرت زینب (س)
زینب یگانه است خدا هم به فاطمه / تا زینب است دختر دیگر نمی دهد
زینب همان کسی است که در را عفتش / عباس می دهد نخ معجر نمی دهد . . .
اس ام اس وفات حضرت زینب (س)
ای سرکه بود بار غمت بر دوشم / زود است که داغ تو کند گل پوشم
بر خطبه ی من تو گوش کردی اکنون / قرآن تو بخوان که من سراپا گوشم . . .
اس ام اس وفات حضرت زینب (س)
حال و هوای کربلا در حال من پیدا بود / هر کس حسینی می شود با نام من شیدا شود
من زینبم دخت علی آئینه زهرا منم / پیغمبر پیغمبران مجموعه ی غمها منم . . .
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد
اس ام اس وفات حضرت زینب (س)
من از حرم تا قتلگاه سعی و صفایی کرده ام / بعد از حسین در کربلا بالله خدایی کرده ام
آنچه مرا بی صبر کرد بزم شراب شام بود / آنجا که باشد مقتلم کنج خراب شام بود . . .
وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد.
?
ولادت
ثمره ازدواج مبارک علی علیه السلام و فاطمه زهرا علیها السلام پنج فرزند به نام های حسن، حسین، زینب، ام کلثوم و محسن است.
بنابر آنچه که از امام صادق علیه السلام رسیده است «محسن» که آخرین فرزند زهرا بود، بر اثر تجاوز و هجوم دشمنان اسلام به خانه آن حضرت، در شکم مادر جان داد و به دنبال این حادثه دردناک و صدماتی که بر جسم فاطمه علیها السلام وارد آمد، آن حضرت بیماری شدید پیدا کرد و به شهادت رسید.
زینب، سومین فرزند مهد ولایت است که به احتمال قوی در سال ششم هجرت در مدینه چشم به جهان گشود.
.....................................................................................................................................
پدر زینت
زینب، یعنی زینت پدر و این نامی است که خداوند برای دختری انتخاب کرد ، که با انجام رسالت خویش زینت بخش تاریخ شد و موجب افتخار و سرافرازی خاندان وحی و ولایت گشت. و این است که نام زینب در تاریخ کربلا که تاریخ جاودانگی اسلام و تشیع است، به خاطر فداکاریهایش، زیبا،درخشان و جاودانی است.
مراسم نامگذاری این درّ ولایت را در تاریخ این گونه میخوانیم:
.....................................................................................................................................
نامی آسمانی
هنگام ولایت زینب کبری، چون رسول خدا در سفر بود، فاطمه از همسرش علی درخواست کرد که نامی برای فرزندشان انتخاب کند. علی علیه السلام در جواب فرمود: من بر پدرت سبقت نمیگیرم، صبر میکنیم تا پیامبر از سفر برگردد. چون پیامبر بازگشت و خبر ولادت نوزاد زهرا را از زبان علی علیه السلام شنید فرمود: فرزندان فاطمه فرزندان منند ولی خداوند در باره آنان تصمیم میگیرد.
بعد از آن جبرئیل نازل شد و پیام آورد که خداوند سلام میرساند و میفرماید: نام این دختر را زینب بگذارید که این نام را در لوح محفوظ نوشتهام. آن گاه رسول خدا زینب را گرفت و بوسید و فرمود: توصیه میکنم که همه این دختر را احترام کنند، که او مانند خدیجه کبری است.
یعنی همان گونه که فداکاری های خدیجه در پیشبرد اهداف پیامبر و اسلام بسیار ثمربخش بود، ایثار، صبر و استقامت زینب در راه خدا نیز در بقا و جاودانگی اسلام از اهمیت ویژهای برخوردار است.
.....................................................................................................................................
با پیامبر خدا
بنابر اینکه ولادت زینب علیها السلام در سال ششم هجری باشد و تاریخ وفات پیامبر اکرم در سال یازدهم؛ زینب بیش از پنج سال با پیامبر نبوده است و این مدت زمان، کافی است که او از اصحاب پیامبر اسلام به شمار آید. بر این مبنا کسانی که شرح حال اصحاب پیامبر اسلام را نوشته اند، نام زینب را زینتبخش کتاب خود ساختهاند.
.....................................................................................................................................
در دامان عطوفت
این پنج سال فرصتی بود که زینب علیها السلام از تابش نور وجود پیامبر بهره گیرد و پیامبر رحمت، او را در دامان مهر و عطوفت خود نوازش کند و از جرعههای معرفت سیراب سازد و حدیث صبر و استقامت در دفتر وجودش بنگارد. چرا که پیامبر بر مصیبت ها و ناگواری های مسیر زندگی زینب به خوبی واقب بود و می دانست که تاب تحمل این زنجها و حوادث ناگوار را تنها روحی بلند و قلبی چون کوه و دلی سرشار از عشق به خدا خواهد داشت. گویا مصیبت و سختی، با سرنوشت زینب عجین گشته و خداوند صبر و پایداری را در او جلوهگر ساخته است تا اسوه و الگویی برای همه پویندگان راه خدا باشد.
.....................................................................................................................................
رویایی دردناک
زینب مسیر پرحادثه و دردناکی را که در پیش دارد، در همان زمان کودکی در آینه رویا می نگرد و برای جدش پیامبر اکرم بازگو میکند و پیامبر خدا حوادثی را که در انتظار اوست تعبیر میکند تا او که دست پرورده علی و بزرگ شده دامان زهراست، خود را برای رویارویی با این حوادث مهیا سازد. این رویا را در تاریخ چنین میخوانیم: ارتحال پیامبر خدا نزدیک بود، زینب نزد پیامبر آمد و با زبان کودکانه به پیامبر چنین گفت: «ای رسول خدا! دیشب در خواب دیدم که باد سختی وزید که بر اثر آن دنیا در ظلمت فرو رفت و من از شدت آن باد به این سو و آن سو میافتادم؛ تا اینکه به درخت بزرگی پناه بردم، ولی باد آن را ریشه کن کرد و من به زمین افتادم. دوباره به شاخه دیگری از آن درخت پناه بردم که آن هم دوام نیاورد. برای سومین مرتبه به شاخه دیگری روی آوردم، آن شاخه نیز از شدت باد در هم شکست. در آن هنگام به دو شاخه به هم پیوسته دیگر پناه بردم که ناگاه آن دو شاخه نیز شکست و من از خواب بیدار شدم».
پیامبر با شنیدن خواب زینب، بسیار گریست و فرمود:
«درختی که اولین بار به آن پناه بردی جدّ توست که به زودی از دنیا میرود. و دو شاخه بعد مادر و پدر تو هستند که آنها هم از دنیا میروند و آن دو شاخه به هم پیوسته دو برادرت حسن و حسین هستند که در مصیبت آنان دنیا تاریک میگردد».
.....................................................................................................................................
اولین واقعه
چندی نگذشت که گوشه ای از خواب زینب به وقوع پیوست و سایه پرمهر و عطوفت پیامبر اکرم از سر زینب کبری و مسلمین رخت بربست و او اولین پناهش را از دست داد و این نخستین مصیبتی بود که در کودکی روح لطیف او را آزرده ساخت. و این تازه آغاز راه بود و او همچنان در انتظار حوادث تلخ و دردناکی است که در پیش رو دارد.
ولی این راست قامت همیشه تاریخ بشریت هرگز سر ذلت در برابر مصیبت ها و سختیهای زندگی و تاریخ خم نخواهد کرد او با استواری زیبندهای رسالت خویش را که حفظ جاودانگی اسلام است در میان طوفان حوادث به انجام خواهد رساند.
.....................................................................................................................................
با مادرش فاطمه
فاطمه بعد از پدر گرامی خویش چند ماهی بیش در این دنیا نماند. بنابراین زینب از محبتهای مادری چون صدیقه کبری بیش از چند ماهی بهره نجست.
این دوران کوتاه چند ساله، پر است از فراز و نشیبها و خاطرههای تلخ و شیرینی که زینب را برای ادامه حرکت و مجاهدت در راه خدا و استقبال از مشکلات و مصائب زندگی آماده می ساخت. زینب مادرش فاطمه را بعد از رحلت رسول خدا خندان و متبسم نمی دید. فاطمه در غم از دست دادن پدری چون رسول خدا و حمایتهای او چندان گریست که نام او را در شمار گریه کنندگان معروف تاریخ چون آدم، یعقوب، یوسف و امام سجاد آوردهاند.
زینب در تمامی این دوران با مادر در کنار او بود و صحنههای مصیبتبار رحلت پیامبر خدا و اندوه بیکران مادر و ظلم و جنایت دشمنان* در حق اهلبیت پیامبر را نظاره میکرد و همه این ناملایمات بر قلب کوچکش فرود میآمد و او برای خدا صبر میکرد و پایداری در راه خدا را پیشه خود میساخت، تا زمینهای باشد برای تحمل مصیبتها و رنجهای بزرگتری که در انتظار او بود.
.....................................................................................................................................
دفاع از حق
زینب در مجلس سخنرانی مادرش فاطمه در مسجد رسول خدا در دفاع از حقوق اهلبیت و فدک حاضر بود و خطبه و سخنان مادرش را در آن مجلس به یاد داشت؛ به طوری که خود یکی از راویان آن خطبه به شمار میآید.
او از مادرش آموخت که چگونه باید در مقابل دشمنان ایستادگی کرد و آنان را رسوا ساخت. او آماده میشد که با سخنان خود در بازار کوفه و کاخ ابن زیاد و یزید، ظلم و جنایت آنان را برملا سازد و از اسلام و ولایت دفاع کند.
.....................................................................................................................................
آخرین دیدار
سرانجام زمان آخرین دیدار و وداع با مادر فرا میرسد و تکفین مادر پایان مییابد. به دعوت پدر، فرزندان زهرا با مادر خویش وداع میکنند و لحظاتی مادر را در آغوش میگیرند، چنان که فرشتگان از این صحنه دلخراش می گریند... بیایید گوشه ای از این ماجرای غمافزا را از زبان امیرالمومنین بشنویم:
«زمانی که خواستم کفن زهرا را گره بزنم، به امکلثوم، زینب، حسن و حسینم گفتم: بیایید از مادرتان توشهای برگیرید که این آغاز جدایی است و دیدار بعدی در بهشت خواهد بود.
حسن و حسین به طرف مادر آمدند؛ در حالی که چنین میگفتند: اندوه و حسرتی که از فقدان جدّمان پیامبر و مادرمان فاطمه داریم هرگز خاموش نمیشود. ای مادر حسن! ای مادر حسین! هنگامی که جدّمان محمد مصطفی را دیدی سلام ما را به او برسان و بگو بعد از تو ما در دنیا یتیم شدیم.
علی فرمود:
به خدا سوگند مشاهده کردم که زهرا با ناله و اندوه با دو دست فرزندانش را گرفت و مدتی به سینه چسباند که ناگاه هاتفی از آسمان ندا داد که ای ابوالحسن آنان را از آغوش مادر برگیر که به خدا سوگند این دو فرزند، ملائکه آسمان را به گریه انداختند؛...».
و بدین سان زینب مادری مهربان، مونسی عطوف و پناهی آرامبخش را در سنین کودکی از دست میدهد که غم هجران او بر قلب کوچکش سنگینی میکند. ولی او که مسئله آموز مکتب پیامبر و فاطمه و علی است لحظهای و ذره ای در راه هدف خود تردید نمیکند و با استواری گام برمیدارد و رسالتش را به انجام میرساند.
.....................................................................................................................................
بعد از مادر
دیگر شمع وجود مادر روشنی بخش خانه علی نیست. لزوم نگهداری از فرزندان فاطمه ایجاب میکرد که شخصی عهده دار این مهم شود. فاطمه این امر مهم را در آخرین روزهای زندگیش پیش بینی کرده بود و مادری مهربان برای فرزندانش و همسری برای علی در نظر گرفته و ازدواج با او را به علی توصیه نموده بود. این افتخار نصیب بانوی بزرگواری به نام «امامه» شد که به فرموده فاطمه برای فرزندانش همانند خود او بود.
زینب بعد از مادر در سایه تربیتهای پرمهر پدری چون علی و در کنار برادرانی چون حسن و حسین رشد مییابد و از همان دوران کودکی مشکلات فراوان و فشارهای روحی بیشماری را تجربه کرده و در برابر آنها مقاومت میکند و بدین گونه دوران کودکی را پشت سر میگذارد.
هر چند زینب کوچکتر از حسن و حسین است، ولی از آنجا که دختر فاطمه و دست پرورده اوست و عطر مهر مادری چون فاطمه از او تراوش میکند، علاقه و پیوند روحی و عاطفیای که میان او دو برادرش وجود دارد، وصف ناشدنی است. و این ارتباط روحی تا پایان عمر استمرار مییابد و زینب لحظهای نمیتواند دوری و اندوه این جگرگوشگان فاطمه را تاب بیاورد و چنانکه خواهیم دید تا آخرین لحظات، چون مادری مهربان به آنان عشق می ورزد و هر و محبت نثارشان میکند و چیزی نمیتواند مانع این پیوند و بستگی گردد.
.....................................................................................................................................
زندگی مشترک
اینک زینب به سالهای تشکیل زندگی مشترک نزدیک شده است. او میداند که ازدواج برای هر زنی حق طبیعی و شرعی است و روی گردانی از این سنت، خارج شدن از آئین پیامبر اسلام است.
ولی زینب با ازدواج که عمل به سنت پیامبر خداست، رسالت بزرگی را که بر دوش دارد فراموش نمیکند. او میداند که باید در تمام صحنه ها و لحظه ها در کنار برادرش باشد. او میداند که به ثمر نشستن قیام حسین و شهادت عزیزانش، نیازمند آزادگی در اسارت، صبر و پایداری، و پیام رسای او به گوش تاریخ بشریت است.
از این رو زینب در قرارداد ازدواجش شرط همراهی با برادرش حسین را قید میکند تا از وظیفه مهم خود باز نماند. از شخصیتی متعهد به اسلام و دوستدار اهلبیت، چون عبدالله بن جعفر که به خواستگاری دختر علی آمده است، انتظاری جز پذیرش این شرط نیست. به هر صورت مراسم خواستگاری پایان مییابد و عبدالله بن جعفر به افتخار همسری زینب کبری نائل میگردد.
.....................................................................................................................................
همسر زینب
عبدالله از فرزندان جعفر است و جعفر، فرزند ابوطالب و برادر علی و از جانبازان جبهه موته و شهیدان بزرگ اسلام است. شخصیت جعفر بن ابیطالب را که معروف به جعفر طیار است، میتوان از اظهار علافه و سخنان پیامبر اکرم درباره او دریافت. هنگام فتح خیبر، زمانی که جعفر از حبشه مراجعت کرد پیابمر او را آغوش گرفت و میان دیدگانش را بوسید و فرمود: نمیدانم به خاطر کدام یک خوشحالتر باشم، به خاطر ورود جعفر یا فتح خیبر؟ و رسول خدا او را در جوار مسجد منزل دادند.
زمانی که جعفر در جبهه موته جنگید و دو دستش قطع شد و حاضر نشد پرچم را بر زمین بیفکند، پیامبر خدا فرمودند: خداوند به جای دو دست دو بال به جعفر عنایت کرد که در بهشت با آنها پرواز کند و از همین روست که او به جعفر طیار معروف شد.
عبدالله در حبشه متولد شد و این ولادت زمانی رخ داد، که جعفر به همراه همسرش و عدهای دیگر از مسلمانان بر اثر فشار دشمنان اسلام و به پیشنهاد پیامبر اکرم(ص) به حبشه هجرت کرده بود. عبدالله بعد از شهادت پدرش جعفر مورد محبت و علاقه پیامبر اکرم بود.
در تاریخ آمده است: هنگامی که جعفر پدر عبدالله به شهادت رسید، پیامبر فرمود: فرزندان جعفر را نزد من بیاورید. حضرت آنان را در آغوش عطوفت خود گرفت، بوسید و چشمهایش پر از اشک شد. و این گونه از عبدالله که کودکی بیش نبود تفقد و دلجویی فرمود.
بعد از پیامبر اکرم تاریخ شاهد رشادتها و فداکاریهای عبدالله در کنار امیرالمومنین(ع) بوده و او در جنگ صفین از شجاعان صحنه نبرد به شمار رفته است و جود و سخاوت او نیز در آن زمان زبانزد بوده است.
.....................................................................................................................................
عدالت گستری
دوران بیست و پنج سال مظلومیت و سکوت سپری میشود؛ مردم به خانه امیرالمومنین هجوم میآورند و علی(ع) که اندیشه ای جز حق در او راه ندارد برای رهایی بخشیدن مردم از ظلمها، بیعدالتیها و انحرافاتی که بعد از پیامبر اکرم دامنگیر آنان شده بود، زمام حکومت را در دست میگیرد.
پنج سال حکومت علی(ع) برای زینب بسیار آموزنده و الهام بخش بود. عدالت گستری در آن دوران چنان اوج داشت که بسیاری از کسان که به هوس متاع دنیا، ریاست، پست و مقام و ثروت اندوزی به سوی علی روی آورده بودند از دشمنان سرسخت و ستیزه جوی او شدند. آنان ظطاقت شنیدن سخنی چون: «به خدا قسم آنچه از عطایای عثمان، و آنچه بیهوده از بیت المال مسلمین به این و آن بخشیده، بیابم به صاحبش برمیگردانم؛ گرچه زنانی را به آن کابین بسته یا کنیزانی را با آن خریده باشند.» را نداشتند.
آنان دیدند که حضرت در برابر درخواست برادرش عقیل که به خاطر فقر چیزی از گندمهای بیتالمال میطلبید، آهنی گداخته به بدن او نزدیک کرد و در مقابل ناله برادرش عقیل، فرمود: «زنان در سوگ تو بگریند! از آهن تفتیده ای که انسانی آن را به صورت بازیچه، سرخ کرده ناله میکنی! اما مرا به سوی آتشی می کشانی که خداوند جبار با شعله خشم و غضبش برافروخته است! تو از این می نالی و من از آتش سوزان نالان نشوم؟».
قضاوت حضرت درباره دخترش ـ که گردنبندی را از بیتالمال به امانت گرفته بود ـ که «اگر این امانت را از بیت المال به صورت عاریه ضمانتی نگرفته بودی نخستین زن هاشمی بودی که دستت را به خاطر دزدی قطع میکردم» ریشه های طمع را در آنان می سوزاند.
....................................................................................................................................
تعریف اعتکاف
اعتکاف در لغت به معنای توقف در جایی است .اما تعریف اصطلاحی اعتکاف: امام خمینی (ره) در تعریف اعتکاف می فرمایند: "وَ هُوَ اللَّبَثُ فِی المَسجِدِ بِقَصدِ التَعّبُدِ بِهِ وَ لا یعتَبَرُ فِیه ضَمُّ قَصدِ عِبادَةٍ اُخری خارِجَةً عَنهُ وَ اِن کانَ هُو الاَحوِط؛ اعتکاف، ماندن در مسجد به نیت عبادت است و قصد عبادت دیگر، در آن معتبر نیست. اگر چه احتیاط مستحب نیت عبادتی دیگر، در کنار اصل ماندن می باشد.
پیشینه اعتکاف
مراسم اعتکاف،به زمان حضرت ابراهیم بر می گردد و بعد از او در بعضی از شریعت ها و در زندگی برخی صالحان از جمله حضرت مریم و حضرت زکریا چشم می خورد.با ظهور دین اسلام این امر،شکل تازه ای به خود گرفت و در میان مسلمانان به عنوان یک عبادت مستحب با آداب و شرایط خاص،رایج شد.
اعتکاف عبادتی است که استحباب و فضیلت زیادی دارد و صفای خاصی به روح و جان می بخشد. پیامبر اسلام همه ساله در ماه رمضان به ویژه دهه آخر آن اعتکاف می کرد و دستور می داد و رختخوابش را برچینند و چادری در مسجد بر پا کنند و همیشه می فرمود: "ده روز اعتکاف در ماه رمضان برابر با دو حج و دو عمره است".
گلچینی از بیانات رهبر انقلاب در مورد اعتکاف
*برنامههای جمعی اعتکاف با خلوت هر کدام از معتکفین منافات پیدا نکند من همین جا به مسئولین مربوط - در این امور اعتکافها - یک سفارشی بکنم:اگرچه که اجتماع هزاران نفر در جاهای مختلف یک فرصت خوبی است و شنیده ایم بعضی از مسئولین مساجد، در این فرصتها برنامه های جمعی می گذارند که مثلا افراد، بیشتر استفاده بکنند، لکن من می خواهم عرض بکنم این برنامه های جنبی مراکز اعتکاف، جوری نباشد که با خلوت هر کدام از معتکفین منافات پیدا کند.
* من در این ایام اعتکاف، صحیفه سجادیه را توصیه می کنم. این صحیفه سجادیه واقعا کتاب معجزنشانی است. خوشبختانه حالا ترجمه هم شده و ترجمه هایی هست. سال گذشته ترجمه خوبی از صحیفه سجادیه را به من دادند و آن را دیدم، ترجمه بسیار خوبی است. از این معارف موجود در دعاهای حضرت علی بن حسین (سلام الله علیه) در صحیفه سجادیه، استفاده کنند، بخوانند، تامل کنند.
*رجب، ماه صفا دادن به دل و طراوت بخشیدن به جان است. ماه توسل، خشوع، ذکر ، توبه، خودسازی و پرداختن به زنگارهای دل و زدودن سیاهیها و تلخیها از جان است. دعای ماه رجب، اعتکاف ماه رجب، نماز ماه رجب، همه وسیلهای است برای این که ما بتوانیم دل و جان خود را صفا و طراوتی ببخشیم. سیاهی ها ، تاریکیها و گرفتاریها را از خود دور کنیم و خودمان را روشن سازیم.
اعتکاف در احادیث
میزان توجه پیامبر(ص) به برپایى اعتکاف، بسیار در خور دقت و تامل است. خداوند متعال، پیامبر خویش را به داشتن خلق و خویى عظیم و بزرگ ستوده است.
«و انک لعلى خلق عظیم( قلم/ 4)؛ و در حقیقت تو به اخلاق نیکو وعظیم آراسته هستى.»
با این حال، آن حضرت با وجود مسئولیت بزرگ اجتماعى که بر دوش داشت، خود را از اعتکاف بى نیاز نمىدانست.
چنان که در حدیثى از امام صادق (ع) آمده است: "رسول خدا در دهه آخر ماه مبارک رمضان در مسجد معتکف مىشدند و براى آن حضرت خیمهاى که از مو بافته شده بود، در مسجد برپا مىشد. پیامبر(ص) براى اعتکاف آماده مىشدند و بستر خویش را جمع مىکردند."
در حدیث دیگرى از امام صادق (ع) آمده است: « کانت بدر فى شهر رمضان و لم یعتکف رسول الله (ص) فلما ان کان من قابل اعتکف عشرین. عشرا لعامه و عشرا قضاء لما فاته ؛ جنگ بدر در ماه رمضان رخ داد، از این رو رسول خدا موفق به اعتکاف نشدند. آن حضرت در ماه رمضان سال آینده یک دهه را به عنوان همان سال اعتکاف نمودند و یک دهه را نیز به عنوان قضاى سال قبل.»
رسول خدا افزون بر اهتمام عملى نسبت به اعتکاف، با بیان فضایل و پاداش بزرگ آن، مؤمنان را به انجام این عمل تشویق مىنمودند. در حدیثى از آن حضرت آمده است: «اعتکاف عشر فى شهر رمضان تعدل حجتین و عمرتین؛ یک دهه اعتکاف در ماه رمضان همچون دو حج و دو عمره است.»
گرچه این حدیث ناظر به اعتکاف به مدت ده روز و در ماه مبارک رمضان است، ولى اعتکاف در کمتر از این مدت (به شرط آن که از سه روز کم تر نباشد) در غیر ماه مبارک رمضان مخصوصا «ایام البیض» به اندازه خود فضیلت و ثواب دارد.
مقابله با تهاجم فرهنگ بیگانه
در فرهنگ اسلامى روى آوردن به اعتکاف، علاوه بر بهره بردارى از فیض معنوى آن، جهاد مقدس نیز هست؛ زیرا این مراسم عبادى - معنوى، نقش بسیار مهمى در رویارویى با نفوذ فرهنگ بیگانه ایفا مىکند.
جوانى که در مراسم اعتکاف، طعم شیرین ایمان و انس با خداوند را مىچشد، لذتهاى مادى و شهوانى در دیدگانش، حقیر و بىارزش مىشود و به آسانى در گرداب فساد و باورهاى ضد دینى گرفتار نمىشود.
از سوى دیگر، چنین مراسمى خود پیامى عملى و درسى عبرت آمیز براى مردم است. حضور جمعى از مؤمنان در مسجد براى عبادت، در حقیقت نوعى دعوت به خدا پرستى و دین مدارى است و آثار سازندهاى بر جامعه خواهد داشت، از همین رو، در رویارویى با تهاجم فرهنگى دشمن نباید نقش مؤثر سنت هایى که در باور عمومى مردم ریشههاى عمیق دارند، نادیده گرفته شود. بىتردید مساجد، حسینیهها، تکایا، هیئتهاى مذهبى، زیارت و اعتکاف، نقش مهمى در تربیت جامعه و گسترش فرهنگ دینى ایفا کرده و مىکنند. این مقولهها با آثار مثبت جانبى که دارند، اهرمهاى توانمندى در مقابله با فرهنگ بیگانهاند.
در دوران ما تهاجم دشمن ابعادى گسترده یافته، ولى این حرکت استعمارى، دست کم ریشهاى چند صد ساله دارد و همین پدیدههاى سنتى هم چون اعتکاف، مردم ما را در طول سالهاى متمادى در برابر نفوذ فرهنگ بیگانه مصونیت بخشیده است؛ اما اهمیت آن و نقش به سزایى که در تصفیه و تزکیه انسان دارد براى بسیارى از مسلمانان ناشناخته مانده است.
از این رو جا دارد مبلغان اسلامى بیش از پیش بر نقش مهم آن تاکید ورزند تا این سنت دیرینه محمدى آن گونه که شایسته است، جایگاه خود را در جامعه اسلامى حفظ کند.
در عصر ما که زندگى ماشینى و پیچیدگىهاى آن، دیدهگان انسان را به خود خیره کرده، روابط اجتماعى گسترده شده و خلاصه دامنه سرگرمى انسان به جلوهها و مظاهر مادى توسعه یافته است، تاکید بر نقش سازنده اعتکاف، ضرورتى دو چندان مىیابد؛ زیرا اعتکاف انس با معشوق است که زمینه را براى گسستن فرد از سرگرمىهاى پوچ فراهم مىآورد؛ انسان را با خداوند پیوند مىدهد و از آفت خدا فراموشى و از خود بیگانگى نگه مىدارد.
اعتکاف در ادیان دیگر
کسی به درستی نمی داند که این عبادت، از چه زمانی آغاز و کیفیت اجزا و شرایط آن در بدو شکل گیری چه چیزهایی بوده است.
با توجه به آیه 125 سوره بقره، می توان نتیجه گرفت که اعتکاف عملی بوده که در شریعت ابراهیم از مناسک و عبادات الهی محسوب می شده. و پیروان ایشان به این عمل مبادرت می ورزیدند و لذا ابراهیم و اسماعیل (ع) از طرف خداوند موظف شده بودند تا محیط لازم را برای برپایی این مراسم مهیا سازند. واگذاری این مسؤولیت خطیر به آنها، گواه بزرگی بر اهمیت عباداتی چون حج، اعتکاف و نماز در پیشگاه خداوند است.
حضرت موسی (ع) با آن که مسؤولیت سنگین رهبری و هدایت امت را به دوش داشت، برای مدت زمانی آنان را ترک و برای خلوت با محبوب خویش به خلوتگاه کوه طور شتافت. او در پاسخ به پرسش خداوند که فرمود: چرا قوم خود را رها کردی و با عجله به سوی ما شتافتی؟ عرض کرد: پروردگارا! به سوی تو آمدم تا از من راضی شوی (طه :83و84).
بیت المقدس از مکانهایی بود که همواره عده زیادی از انسانها، برای اعتکاف در آن گرد می آمدند و به راز و نیاز با پروردگار خویش مشغول می شدند. بزرگ این گروه، حضرت زکریا (ع) بود و از جمله کسانی که در امر اعتکاف سرپرستی می نمود حضرت مریم (ع) است. قرآن در این باره می فرماید: "وَ کَفّلَها زَکَریا کُلَّما دَخَلَ عَلَیها زَکَریا المِحرابَ وَجَدَ عِندَها رِزقاً؛ کفالت او (مریم) را زکریا بر عهده گرفت و هر زمان که به محل عبادت او می رفت برای او غذایی مهیا می دید (عمران:37)."
از قرآن مجید (مریم:16و 17) استفاده می شود که حضرت مریم (ع) آنگاه که به افتخار ملاقات با فرشته الهی نایل آمد از مردم بریده بود و در خلوت به سر می برد.
علامه طباطبائی می فرماید: گویا مقصود از دوری مریم از مردم، بریدن از آنان و روی آوردن به اعتکاف برای عبادت بوده است.
طبق روایات اهل سنت، در دوران جاهلیت هم عملی به عنوان اعتکاف در میان مردم رایج بوده است و مردم توسط این عمل به خدای خود تقرب می جسته اند.
اجداد پیامبر اسلام (ص) از پیروان دین حنیف به شمار می روند. اعتکاف در غارها و بیابانها و کوهها، به عده ای از این حنفاء نسبت داده شده است. آنان در جاهای خلوتی که از مردم دور بود به اعتکاف پرداخته و خود را در آن محبوس می کردند و جز برای نیازهای شدید و ضروری، از آن خارج نمی شدند و در آن اماکن به عبادت و تأمل و تفکر در هستی پرداخته و در جستجوی راستی و حقیقت بودند. آنها در آن اماکن خاموش و آرام مثل غار حراء، به عبادت مشغول می شدند.
پیامبر (ص) نیز مانند خود بر دین حنیف یعنی دین حضرت ابراهیم (ع) بود و عبادات متداول آن دین و از جمله اعتکاف را برپا می داشت.
قبل از بعثت حضرت محمد (ص) نیز غار حراء محل عبادت و راز و نیاز بود، حضرت رسول اکرم (ص) نیز به اعتکاف در آن مکان مشغول می شدند و در اندیشه سرنوشت بشریت فرو می رفتند.
اعمال اعتکاف
اعمال شب سیزدهم: اعمالی را باید در این شب انجام داد؛ از جمه آن ده رکعت نماز است که اگر به درستی به جا آورده شود، دارای ثواب و پاداش بزرگی است. در روایتی از پیامبر (ص) می خوانیم: « کسی که در شب سیزدهم ماه رجب ده رکعت نماز بخواند؛ بدین گونه که در رکعت اول حمد یک مرتبه و سوره عادیات هم یک مرتبه و در رکعت دوم حمد یک مرتبه سوره تکاثر نیز یک مرتبه بخواند و بقیه رکعت ها را هم به همین نحو تمام کند، خداوند متعال گناهان او را می آمرزد و اگر عاق والدین هم باشد خداوند سبحان از او راضی می شود، و همچنین در قبر نکیر و منکر به او نزدیک نمی شوند و او را نمی ترسانند و بر پل صراط هم چون برق خاطف (سریع) عبور می کند و نامه اعمالش را به دست راستش می دهند و میزان اعمالش سنگینی می کند و در بهشت فردوس هزار شهر به او اعطا می شود.»روز سیزدهم هم روزه اش ثواب فراوان دارد و برای کسی که بخواهد عمل ام داود را به جای آورد، باید این روز و دو روز بعدش را روزه بگیرد.
سخن آخر
این اوقات گرانبها را غنیمت شماریم و برای خود و دیگران و نجات ممالک اسلامی از شر دشمنان اسلام و پیروزی و سربلندی مسلمانان جهان دعا کنیم و فرج حضرت بقیه الله الاعظم (عج) را از خداوند متعال مسئلت نمائیم.
هر چه می خواهیم از خدا بخواهیم و تا می توانیم با او راز و نیازکنیم و تا آنجا که توان داریم تقوا و پاکی و ایمان واخلاص را در وجود خود ذخیره کرده و لذت مناجات با خدا را با هیچ چیز مبادله ننمائیم و سرانجام برای حل مشکلات همه مسلمین جهان دعا کنیم.
طرح مسئله «فتنه» واژهاى است که همه از آن وحشت دارند و نتیجهاش را شوم و ناگوار مىدانند؛ چرا که فتنه حادثه پیچیدهاى است که چیستی آن روشن نیست؛ ظاهرى فریبنده و باطنى پر از فساد دارد؛ جوامع انسانى را به بىنظمى، تباهى، دشمنى، جنگ، خونریزى و فساد اموال و اعراض مىکشاند و از همه بدتر اینکه کنترلشدنی نیست. در آغاز، چهره حق به جانبى دارد و سادهاندیشان را در پی خود مىکشاند و تا مردم از ماهیّت آن آگاه شوند، ضربههای خود را میزند. فتنهها نه تنها تودهها را به دنبال خود میکشاند و آنها را گرفتار سوء رفتار مینماید؛ که شخصیّتهاى بزرگ اجتماعى، دینى، علمى و سیاسى را نیز فریب میدهد و سرمایههاى مادی و معنوی را به تباهی میکشاند، از اینرو شناخت فتنهها، نشانهها و پیامدهای آن، امری ضروری و یکی از رسالتهای اندیشمندان، آگاهیبخشی به مردم در مورد فتنههاست. یکی از موضوعاتی که در سخنان امام علی(ع) در نهجالبلاغه جلب توجه میکند، مسئله فتنه است؛ چرا که جامعه اسلامی در عصر امام علی(ع) به خصوص در دوره زمامداری حضرت، گرفتار انواع فتنهها بود، جنگهایى که در دوران حکومت ایشان به وقوع پیوست، نمونه بارزى از فتنه بودند. در «جنگ جمل»، «عایشه» همسر پیامبر(ص) را بر شتر سوار کردند و دو نفر از صحابه پیامبر(ص) ـ که سوابق بهنسبت خوبى در اسلام داشتند، آتش فتنه را بر اثر هوا و هوس و وسوسههاى شیطانی، برافروختند و بانگ اختلاف را در امّت اسلامى سر دادند. در این میان، مسلمانان بسیاری در آتش این فتنه کشته شدند، خانههاى زیادى ویران شد و سرانجام با تدبیر امیرمؤمنان على(ع) آتش این فتنه خاموش گشت. به دنبال آن، فتنه «شامیان» و «جنگ صفّین» با ادّعاى واهى خونخواهى عثمان به راه افتاد و سرانجام با بر سرِ نیزه کردن قرآنها و تحمیل حکمیت به امام، این جنگ به ظاهر تمام شد؛ اما هنوز شعلهاش خاموش نشده بود که فتنه سوم از آن برخاست و گروهى آتش جنگ نهروان را زیر پوشش «حکم، تنها حکم خداست» برافروختند. معناشناسی فتنه این واژه در اصل از «فَتْن» (بر وزن فَعْل) گرفته شده و به معنى قرار دادن طلا در آتش براى ظاهر شدن میزانِ خلوصِ آن از ناخالصى است. «أصل الفَتْنِ: إِدخالُ الذَّهبِ النّارَ لِتُظهرَ جَودَتَهُ مِن رِداءَتِه». (راغب اصفهانی، بیتا: 371)فتنه واژه مشترکى است که گاه بر گرفتارى و بلایى که به انسان مىرسد، اطلاق مىشود؛ چنانکه مىگویند: زید مفتون است و مقصودشان این است که سوگى به او رسیده و مال یا عقل او را از میان برده است. خداوند متعال مىفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ» (بروج / 10) یعنى کسانى که زنان و مردان مسلمان را در مکه شکنجه مىدادند تا از اسلام برگردند. این واژه گاهی به آزمون و سنجش معنى مىشود. مىگویند طلا را مفتون کردم؛ یعنى در کوره نهادم تا عیار آن را روشن سازم و دینار مفتون؛ یعنى دینار سره. این کلمه به معنای سوزاندن هم میآید، چنانکه خداوند مىفرماید: «روزى که آنان در آتش مفتون مىشوند». (ذاریات / 13) در مورد نقره هم گفته مىشود: نقره آتش دیده. به زمین سنگلاخ هم فتین گفته مىشود؛ یعنى گویى سنگهاى آن را در کوره نهادهاند. گاهى هم بر گمراهى اطلاق مىشود و گفته مىشود مرد فاتن و مفتن؛ یعنى گمراه از حق. خداوند متعال فرموده است: «ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِفاتِنِینَ» (صافات / 162) یعنى گمراهان. هر کس بگوید خدایا من به تو از فتنه پناه مىبرم و منظورش گمراهى، بلا و سوختن در آتش باشد، جایز است. ولى اگر منظورش امتحان و سنجش باشد، جایز نیست، زیرا خداوند متعال بر مصلحت داناتر است. حق اوست که بندگان را بیازماید؛ نه از این جهت که خودْ احوال ایشان را بداند؛ بلکه براى اینکه برخى از بندگانش حال برخى دیگر را بدانند. (ابن ابیالحدید، بیتا: 18 / 249) این واژه در هر موردی که نوعى فشار و شدت وجود داشته باشد، بهکار مىرود، مانند: امتحان که معمولاً با فشار و مشکل همراه است؛ عذاب که نوع دیگرى از شدت و فشار است؛ فریب و نیرنگ که تحت فشارها انجام مىگیرد و همچنین شرک یا ایجاد مانع در راه هدایت خلق که متضمن نوعى فشار و شدت است. معنى اصلى فتنه، به نظر برخی، همان آزمون و سنجش باشد و معانى دیگر معانى بعدىاند. علامه طباطبایی مینویسد:واژه فتنه به معنای هر عملی است که برای آزمایش حال هر چیزی انجام میگیرد. بدین جهت هم به خود آزمایش و هم به ملازمههای غالبی آن را فتنه میگویند. فتنه شدت و عذابی است که متوجه مردودین در این آزمایش؛ یعنی گمراهان و مشرکان، میشود. (طباطبایی، 1384: 2 / 89) انواع فتنه در نهجالبلاغه مطالب فراوان و گوناگونی از امیرمؤمنان(ع) در نهجالبلاغه در باب فتنه نقل شده است. در این مقاله با نگاهی اجمالی به این سخنان، برخی از ابعاد فتنه را بررسی میکنیم، هرچند واژههای فتنه یا آشوب همواره مفهومى از فساد را در بر دارد که بیش از دیگر مفاهیم و جنبههاى فتنه، به ذهن میرسد؛ اما در یک نگاه کلی میتوان فتنهها در جوامع انسانى را به دو نوع تقسیم کرد: 1. رویدادهایی که جنبه آزمایش و امتحان دارند: اینگونه حوادث براساس نظام حکیمانه حاکم بر عالم هستی رخ میدهند. 2. رویدادهایی که در برخی جوامع از درآمیختن حق و باطل بهوجود مىآید و طراحان آن بهگونهای رفتار میکنند تا از تفکیک حق از باطل جلوگیرى شود و فضای جامعه را با وضعیت غبارآلودی که درست میکنند، جولانگاه خواسته نفسانی خود قرار میدهند و انسانهای بسیاری را قربانی مطامع خود میکنند. 1. فتنه به معنای آزمایش الهی واژه «فتنه» در سخنان امام(ع) گاه به معنای آزمایش الهی بهکار رفته است که همه مردم بهگونهای دچار آن هستند، حضرت از همین رو توصیه میکند که نباید کسی از اینگونه فتنهها به خدا پناه ببرد؛ زیرا اینگونه فتنهها به عنوان سنتهای الهی در مورد همه انسانها جریان دارند.لَا یَقُولَنَّ أَحَدُکُمْ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بکَ مِنَ الْفِتْنَةِ ـ لِأَ نَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَى فِتْنَةٍ ـ وَ لَکِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْیَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ ـ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ ـ وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُ کُمْ فِتْنَةٌ ـ وَ مَعْنَى ذَلِکَ أَنَّهُ یَخْتَبرُهُمْ ـ بالْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ لِیَتَبَیَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ ـ وَ الرَّاضِیَ بقِسْمِهِ ـ وَ إِنْ کَانَ سُبْحَانَهُ أَعْلَمَ بهِمْ مِنْ أَنْفُسِهمْ ـ وَ لَکِنْ لِتَظْهَرَ الْأَفْعَالُ الَّتِی بهَا یُسْتَحَقُّ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ ـ لِأَنَّ بَعْضَهُمْ یُحِبُّ الذُّکُورَ وَ یَکْرَهُ الْإِنَاثَ ـ وَ بَعْضَهُمْ یُحِبُّ تَثْمِیرَ الْمَالِ وَ یَکْرَهُ انْثِلَامَ. (شریف رضی، 1387: خ 92) مباد کسى از شما بگوید، خدایا از فتنه و آزمون به تو پناه مىبرم. زیرا کسى نیست که آزمایش نشود، امّا آن که پناه مىبرد باید از فتنههاى گمراهکننده پناه ببرد چون خداى سبحان مىفرماید: «وَاعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ». این بدان معناست که خداوند مردم را به وسیله مال و فرزندشان مىآزماید، تا کسى که از روزى خود ناراضى است، و کسى که نسبت به نصیب خود راضى است، آشکار گردد، اگرچه خداوند از خود آنان بدانها آگاهتر است. امّا آزمون براى آن است که کارهاى شایسته، پاداش و کیفر براى خودشان روشن شود. زیرا بعضى از مردم، فرزندان پسر را دوست دارند، و از داشتن دختران ناراضىاند، و بعضى دیگر مال فراوان مىخواهند و از پریشانحالى ناراحتند. این نوع فتنهها در واقع بروز رویدادهایىاند که آدمى را با نظر به ابعاد مختلفى که دارد، سر دو یا چند راهى قرار مىدهند، که بعضى از آن راهها، مطابق اصول و قوانین عالى حیات، به مقصد کشیده شدهاند و بعضى دیگر، خلاف جهت آن اصول میباشند و به سقوط و بدبختىها میانجامند.اینگونه فتنهها از ضرورتهاى محرک بشر به سوى پیشرفت است و موجب تحریک احساس حقجویى و حقیابى آدمیان مىشود. در حقیقت این یکى از جلوههاى حکمت خداست که از خمود و رکود آدمى، در موقعیتهاى تثبیت شدهاش، جلوگیرى مىنماید؛ چرا که این دنیا آزمایشگاهی است که ابعاد و نیروهای آدمیان را به فعلیت میرساند، آنها را در زنجیر حوادث هستی میگستراند و پس از جدایی روح از بدن، نتایج آن فعلیتها نمودار مییابد و انسانها با شخصیتی تشکل یافته از آن نتایج، رهسپار ابدیت میگردند (جعفری، 1375: 3 / 324) از اینرو مىتوان گفت: هر انسان هشیار در همه دوران زندگى، با فتنه جدیدى روبهرو است. امروز یک خواسته شهوانى و غریزه حیوانى سر راه او را مىگیرد و او را به هیجان در مىآورد که اگر آن غریزه را اشباع کند، راهى مخالف اصول و قوانین عالى حیات پیش گرفته است و اگر از آن چشم بپوشد، راه حق را پیموده، پله بلندى از حیات تکاملى را زیر پا گذاشته و از آن بالا رفته است. عنصر اساسى این نوع فتنهها که «آزمایش» و «تحریک احساس حقجویى و حقیابى آدمیان» است، در قرآن مجید به عنوان یکى از مشیتهاى الهى گوشزد شده است. این معنى عبارت است از عامل تحرک و هیجان درونى که در آن، اصول و قوانین به تلاطم مىافتند و حتى حاکمیّت شخصیت براى ایجاد آرامش و قرار گرفتن در مسیر صحیح، متزلزل مىگردد: وَ کَذلِکَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ ببَعْضٍ لِیَقُولُوا أَهؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهمْ مِنْ بَیْننا أَ لَیْسَ اللَّهُ بأَعْلَمَ بالشَّاکِرِینَ. (انعام / 53)و بدینسان بعضى از آنان را به وسیله بعضى دیگر مفتون ساختیم، تا بگویند آیا اینان [= مردم با ایمان که بینوایان جامعه شمرده مىشوند] هستند که میان ما مورد احسان خدا قرار گرفتهاند، آیا خداوند به سپاسگذاران داناتر نیست؟ امیرمؤمنان على(ع) با اشاره به فلسفه آزمایشهای الهى، مىفرماید:وَ إِنْ کانَ سُبْحانَهُ أَعْلَمَ بهِمْ مِنْ أَنْفُسِهمْ وَ لَکِنْ لِتَظْهَرَ الأَفْعالُ الَّتِی بها یُسْتَحَقُّ الثَّوابُ وَ الْعِقاب. (شریف رضی، 1387: ح 93)گرچه خداوند به روحیه بندگانش از خودشان آگاهتر است؛ ولى آنها را امتحان مىکند تا کارهاى خوب و بد که معیار پاداش و کیفر است، از آنها ظاهر گردد. منظور این است که صفات درونى انسان بهتنهایى نمىتواند معیار ثواب و عقاب باشد؛ مگر زمانى که در لابهلاى اعمال انسان، خودنمایى کند. خداوند بندگان را مىآزماید تا آنچه را در درون دارند، در عمل آشکار سازند، استعدادها را از قوه به فعل برسانند و شایسته پاداش و کیفر او گردند.امام (ع) درباره فلسفه آزمایشها میفرماید:قد کَشَفَ الخلقَ کشفةً لا أ نَّه جَهلَ ما أخفوه من مصون اسرارهم ومکنون ضمائرهم، «ولکن لیبلُوَهُم أیُّهمَ أحسن عملا»، فیکون الثواب جزاءً والعقاب بواءً. (شریف رضی، 1387: خ 144) خداوند متعال [بهوسیله آزمایشها] در این دنیا درون مردم را آشکار میکند؛ نه از آن جهت که اسرار نهانی آنها پوشیده است، نمیداند و از آنچه در دلهای آنان مخفی است، آگاهی ندارد؛ بلکه برای آنکه آنان را در مجرای آزمایش قرار بدهد تا کسی که کار نیک انجام میدهد [در عرصه وجود] بروز کند و کسی که کار ناشایست مرتکب میگردد، شایسته کیفر شود، و در نتیجه، پاداش جزای عمل صالح و کیفر عمل ناصالح تحقق یابد.اگر آزمایش الهى نبود این استعدادها شکوفا نمىشد و میوههاى اعمال بر شاخسار درخت وجود انسان نمایان نمىگشت و این است فلسفه آزمایش الهى در منطق اسلام. 2. فتنه به معنای آشوب گاهی حوادث و رویدادهایی در زندگی مردم رخ مینماید که از آنها به فتنه و آشوب تعبیر میشود؛ زیرا رویدادها و حوادثی که جنبه فتنه و آشوب دارند، عبارتاند از فعالیتها و هیجانهای سر در گمکننده درباره حوادث و واقعیتهایى که ابعاد مرکب از حق و باطل دارند؛ البته ممکن است، حوادث و واقعیتها در مسیر خود، بدون سر و صدا و بدون تحریک از جویبار اجتماع عبور کنند و به راه خود بروند. در این حالت فتنه بروز نمیکند. همچنین اگر هیجان و فعالیتی برای تشخیص حق از باطل باشد، جنبه آشوبگری به خود نمیگیرد و کنترلشدنی است. زمانی که حوادث و پدیدهها به عنوان عامل تحریکآمیز، انسانهایی را به هیجان و فعالیت وادار میکنند و با هدف آشوب به جریان میافتد، و باعث غوطهوری واقعیتها در تاریکی میگردند و حق را با باطل در هم میآمیزند، جنبه فتنه مییابند؛ زیرا امورى که حق محض یا باطل محضاند، میدانى به آشوبگران نمىدهند. بیشترین مطالب امام(ع) در نهجالبلاغه مربوط به حوادث و رویدادهایی است که جنبه آشوب دارد و برخی با آمیختن حق با باطل و غبارآلود کردن فضا، مردم بسیاری را با خود همراه میکنند و با غوغاسالاری و نسبت دادن دروغ به اهل حق، عرصههای اجتماع را به میدان یکهتازیهای خود تبدیل میکنند؛ چنانکه معاویه در نامههایی که به امام علی(ع) مینوشت، حضرت را به عامل تفرقه میان مردم، به راهاندازنده جنگ، و رشک برنده بر خلفای پیشین، معرفی میکرد و خلافت او را غیر شرعی اعلان مینمود؛ و حتی به امام هشدار میداد که با این کارهایی که انجام میدهد، اعمال نیک خود را حبط و سابقه درخشانش را در نظر مردم از بین میبرد! (حسینی خطیب، 1367: 3 / 11؛ ابن ابیالحدید، بیتا: 14 / 42)مسلّم است که اینگونه ابهامانگیز نمودن واقعیتها به وسیله سودجویان و مقامپرستان، مىتواند فتنههاى بسیار تاریک و اضطرابانگیزى براى مردم معمولى به وجود بیاورد. الف) سرچشمه پیدایش فتنه امام (ع) سرچشمه پیدایش فتنه در جوامع اسلامی را در خطبه پنجاه مورد توجه قرار میدهد و دو ریشه اصلى برای آن بیان میکند: 1. پیروى از هواى نفس؛ 2. احکام دروغین خودساخته مخالف کتاب خدا (بدعتگذارى در دین خدا). إنّما بدء وقوع الفتن أهواء تتّبع و أحکام تبتدع، یخالف فیها کتاب اللّه، و یتولّى علیها رجال رجالا على غیر دین اللّه، فلو أنّ الباطل خلص من مزاج الحقّ لم یخف على المرتادین، و لو أنّ الحقّ خلص من لبس الباطل انقطعت عنه ألسُنُ المعاندین، و لکن یُؤخَذ من هذا ضِغثٌ، و من هذا ضغث فَیُمزجان فهنالک یستولی الشّیطان على أولیائه، و ینجو «الّذین سبقت لهم من اللّه الحسنى». (شریف رضی، 1387: خ 50) آغاز پیدایش فتنهها پیروى از هوا و هوسها و بدعتهایى است که با کتاب خدا مخالفت دارد و گروهى (چشم و گوش بسته یا هواپرست آگاه) به پیروى آنان بر مىخیزند و بر خلاف دین خدا، از آنها حمایت مىکنند. اگر باطل از آمیختن با حق جدا مىگردید، بر کسانى که خواهان حقاند، پوشیده نمىماند و اگر حق از آمیزه باطل پاک و خالص مىشد، زبان دشمنان از آن قطع مىشد؛ ولى بخشى از این گرفته و بخشى از آن مىشود و این دو را به هم مىآمیزند و اینجاست که شیطان بر دوستان و پیروان خود مسلّط مىشود و «تنها کسانى که مشمول رحمت خدا بودند»، از آن نجات مىیابند. این دو اصل در همهجا به چشم مىخورد، گروهى از فتنهجویان به اصل نخست تمسّک مىجویند و گروهى به اصل دوم و گروهى هم به هر دو؛ البته روشن است که بدعتهاى ویرانگر در جامعه اسلامى، ناگهانى و یا با آگاهى کامل مردم به انحراف از مکتب، بروز نمىکند؛ بلکه به وسیله هواها و خودپرستىها بهتدریج بروز مییابند. وقتی هواپرستان توانستند بدعتها را بر جامعه حاکم کنند، نوبت به ظهور فتنهها و آشوبها مىرسد، زیرا طبیعى است که بدعتها هر اندازه هم ماهرانه و عوامفریبانه عرضه شوند، بالأخره با متن واقعیتهای دین که با قرآنمحورى، حفظ سنت و فعالیت عقول سالم پاکان براى خردمندان جامعه تثبیت شده است، ناهماهنگ و موجب بروز آراء، عقاید و تأویلها و تفسیرهای شخصى مىگردد. به این ترتیب شعلههاى فتنه و آشوب زبانه مىکشد و گروهبندىها شروع مىشود. آمیختن حق با باطل برای رسیدن به اهداف شوم امام(ع) در ادامه به این نکته اساسی اشاره میکند که فتنهجویان برای رسیدن به اهداف شوم، حق را به بازى میگیرند و آن را در راستای هوى و هوس و قدرتپرستى خود، با باطل میآمیزند و از فضاى آلوده جامعه، میدانى براى تاخت و تاز خود میسازند: «فلو أن الباطل خلص من مزاج الحقّ لم یخف على المرتادین ... .» هنگامىکه انسان دچار بیمارى خودخواهی میشود، هر اندازه استعداد و قوه مؤثر در زندگى مردم داشته باشد، به همان اندازه از آمیختن حق و باطل و شورش علیه ارزشها و تباهسازی جان آدمیان، بهره خواهد برد. 1. اگر صاحب اندیشه قوى باشد، در برهم زدن خطوط حق و باطل از راه اندیشه، ماهرتر خواهد بود. حتى اگر مقدمهها و قضایایى که با اندیشهاش مىخواهد از آنها نتیجه بگیرد، داراى محتوا و قابلیت استنتاج حق باشند، آنها را به سوى اغراض پلید توجیه خواهد کرد. چنانچه خوارج براى مبارزه با یگانه حامى حق و حقیقت على بن ابیطالب(ع) شعار «لا حُکْمَ إلَّا لِلَّهِ؛ حکم نیست؛ مگر از خدا یا از آنِ خدا؛ سر دادند و از این قضیّه که محتواى صحیح دارد و مأخوذ از قرآن مجید1است، برای مقاصد باطل خود بهره جستند، لذا وقتى امیرمؤمنان(ع) این شعار را شنید، فرمود: کلمة حق یراد بها الباطل نعم أنه لا حکم الا لله و لکن هؤلاء یقولون لا إمرة إلا لله و أنه لابد للناس من أمیر بر أو فاجر یعمل فى إمرته المؤمن و یتمتع فیها الکافر ... . (شریف رضی، 1387: خ 40)سخنى حق است که باطل از آن اراده شده است. آرى، حکمى نیست؛ مگر از آنِ خدا؛ ولى اینها مىگویند حاکمیت نیست؛ مگر از آنِ خدا! در صورتى که حاکم براى مردم لازم است؛ چه نیکوکار باشد، چه فاسق تا انسان باایمان بتواند با اعمال نیک زندگى کند و کافر هم براى خود، بهره ببرد ... . 2. اگر حافظه نیرومند داشته باشد «منِ تورمیافتة آن بیمار» از آن واحدها و قضایاى موجود در حافظه برای مخلوط کردن حق و باطل استفاده مىکند که چند پهلو و جذبکننده نشاط و شگفتى مردم باشد. 3. در صورت تسلّط بر الفاظ و هنر بیان، بهخصوص هنر شعر در جوامعی که تحتتأثیر الفاظ و احساسهای شعرى قرار مىگیرند، از آن براى آرایش باطل استفاده مىکند. 4. گاهی چهره علمى و قیافه فلسفى به خود میگیرد؛ زیرا این چهره در اغواى سادهلوحان به خصوص نوباوگان کاروان معرفت تأثیر بهسزایى دارد. این روش گاهى خود جوفروشان گندمنما را هم به این باور میرساند که به مردم گندم مىفروشند. 5. مهارت فراوانى در نشان دادن اشراف بر حقایق عالم دارند. موقع سخن گفتن و نوشتن چنان مینمایند که گویا خداوند در آفرینش عالم هستى و به خصوص انسانها، با اینها مشورت و مطابق تمایل آنان، دست به کار خلقت زده است؛ براى همین با نوعی قیمومیت و فرمانروایى که براى خود قائلاند، فرمانهایی صادر میکنند و دل سادهاندیشان ناآگاه را مسخّر میسازند؛ بهگونهای که آنان خود را میبازند و در شعاع جذابیت آنان، مانند لوحه بىاختیار، زیر دست نقاش چیرهدست، قرار مىگیرند. (جعفری، 1375: 27 / 50) ب) چگونگی شکلگیرى و سرچشمه فتنهها یکی از نکتههای مهم درباره فتنهها در نهجالبلاغه، چگونگی شکلگرفتن آنهاست. امام(ع) چگونگی شکلگیری آنها را با تشبیههای بسیاری بیان فرموده است. 1. انعقاد نطفه فتنهها، همانند جنین امام(ع) شکلگیری فتنهها را به جنین تشبیه میکند که به پنهانى پرورش مییابد و ناگهان متولّد مىشود، یا مانند آسیابى مىشمارد که نخست قطب و محور آن را برپا مىسازند، سپس سنگ آسیا به چرخش در مىآید. تجربههای تاریخى نیز نشان مىدهد که فتنهها مراحل کمونى دارند و که بر اثر عوامل مختلف اجتماعى شکل مىگیرند و ناگهان مانند آتشفشان منفجر میشوند و آنچه را که در درون دارند ظاهر مىسازند. وَ تَثَبَّتُوا فِی قَتَام ِ الْعِشْوَةِ، وَاعْوِجَاج الْفِتْنَةِ عِنْدَ طُلُوع ِ جَنینهَا، وَ ظُهُورِ کَمِینهَا، وَانْتِصَابِ قُطْبهَا، وَ مَدَارِ رَحَاهَا. (شریف رضی، 1387: خ 151)هنگامىکه گرد و غبار حوادث ناشناخته بر مىخیزد و پیچیدگىهاى فتنه هنگام تولّد نوزاد آن آشکار مىشود و باطن آن ظاهر مىگردد، قطب و محور آن بر جاى خود قرار مىگیرد و آسیاى آن به حرکت در مىآید. 2. رشد فتنهها همانند رشد جوان امام(ع) مراحل رشد و ظهور فتنهها را پس از شکلگیرى اینگونه بیان مىکند:تَبْدَأُ فِی مَدَارِجَ خَفِیَّة، وَ تَؤُولُ إِلَى فَظَاعَة جَلِیَّة. شِبَابُهَا کَشِبَابِ الْغُلاَم ِ، وَ آثَارُهَا کَآثَارِ السِّلاَم ِ. (همان)اینکه فتنهها پس از شکل گرفتن، کمکم از مراحل ناپیدا شروع به حرکت مىکنند و سرانجام به صورت خطرناک آشکار مىشوند. رشد آنها همچون رشد جوانان (سریع است) و آثارشان (بر پیکر جامعه) مانند آثار سنگهاى سخت و محکم. امام(ع) در این عبارت هشدار میدهد که فتنه را ساده مشمارید؛ زیرا راههایى که فتنهها براى رسیدن به مقصد سپرى مىکنند، مخفى، باریک و پیچیده است که بیشتر مردم سطحینگر نمىتوانند آنها را تشخیص بدهند و چه بسا که ناآگاهانه، با کمال جدیّت در همان راهها گام برمیدارند و در کمال بىتوجهى، آب به آسیاب دشمن میریزند، برای همین امیرمؤمنان(ع) براى هشیار بودن هنگام فتنهها، جدىترین هشدارها را مىدهد و مىفرماید:ادارهکنندگان فتنهها، آنها را چنان آرایش و پیرایش مىدهند که هر انسان سادهلوحی را به آسانى فریب مىدهند و شخصیت و هویت او را بدون دادن مجالى براى اندیشیدن و به خود آمدن، مىربایند و چه بسا که او را به خدمتگزار جدى فتنه و نتایج آن تبدیل مىنمایند. (همان: خ 151) 3. فتنهها؛ درآغاز، مشتبهکننده، در پایان، بیدارکننده! امام(ع) در ادامه خطبه، به دو اصل مهم در مورد فتنهها اشاره میفرماید. یکی اینکه فتنهها در آغاز ناشناختهاند و حتی بسیاری از خواص را به اشتباه میاندازند؛ زیرا فتنههایى که بهدست بشر و با تفکّرهای او بروز مىکند، هرگز به عنوان فتنه و با علائم و مختصّات فتنه که همهفهم باشد، بروز نمىکند؛ یعنى اینگونه نیست که وقتى فتنهاى در جامعه سر بر مىآورد، علامتها و مختصّات فتنهبودن آنچنان روشن باشد که همگان بتوانند بفهمند؛ زیرا بهوجودآورندگان فتنهها بهخاطر برخورداری از آگاهی و مهارتهای لازم در ایجاد فتنه، سعی میکنند حق و باطل را درهم بیامیزند و باعث به اشتباه افتادن سادهلوحان که اکثریت افراد جامعه را تشکیل میدهند، بشوند. لازم به یادآوری است که مقصود از آمیختن حق و باطل آن نیست که این دو موضوع در یکدیگر فرو مىروند و یک پدیده واحد تفکیکناشدنی به وجود مىآورند؛ زیرا این دو ضد هرگز یکى نمىشوند، بلکه منظور نزدیک شدن آن دو به یکدیگر است؛ بهگونهای که ادارهکنندگان فتنه و آشوب مىتوانند یکى از آن دو را به وسیله تلقین و صحنهسازى، هشیارانه حذف و دیگرى را جلوه بدهند. مثلاً حق را حذف و باطل را بنمایانند و آن مردم را از حق موجود در آن حادثه محروم بسازند، مانند استخدام قیافههایى که در جامعه به خوبى، پاکیزگى و اخلاص شناخته شدهاند یا سابقه درخشانی دارند، مثل همان روشی که در جنگ جمل و نهروان به کار گرفته شد و عمر سعد درکربلا انجام داد و با فریاد «یا خیل الله ارکبوا و ابشروا بالجنة» دستور آغاز جنگ علیه پاکترین انسانهای روی زمین؛ یعنی امام حسین(ع) و یاران پاک حضرت را صادر کرد و یا استفاده از شعاری مانند دفاع از حق محرومان، ستمدیدگان و... . این بعد منفی فتنههاست که باعث تباهی واقعیتها و سوء استفاده از ارزشها، هدفها، وسیلهها و اصول و قوانین میشود.از طرفی، گروه حامیان حق، دست از حقخواهى برنمىدارند، و در برابر تحریف واقعیتها میایستند و افشاگری میکنند و در نتیجة فعالیتهاى دو طرف، در جامعه آشوب به وجود میآید. اصل دوم این است که فتنهها هنگام پایان یافتن بیدارکنندهاند؛ زیرا فتنهگرانی که ماهیّت خود را زیر چهره ساختگى حق و انگیزههای انسانی و ارزشی پنهان کرده بودند و بسیاری را به دنبال خود میکشیدند؛ با فروکش کردن حوادث و خوابیدن گرد و غبار فتنه، چهره واقعىشان رخ مینماید و عوامل و انگیزههاى ایجاد فتنه آشکار میشود. این بعد مثبت فتنه آثار مفیدی دارد، مانند بروز محتویات درونی انسانها، آگاهیبخشی برای تشخیص و تفکیک حق و باطل، هشیاری و بیداری بیشتر انسانها درباره حق و باطل؛ اما باید توجه داشت که جنبه مثبت در مقابل جنبه منفى بسیار ناچیز است؛ زیرا عبرتگرفتن و تجربهاندوزى در رویدادها، براى مردم معمولى به قدرى اندک است که گویى آن رویدادها در فضا به وجود مىآیند و در فضا هم نابود مىگردند و کارى با آن مردم ندارند، و همین مردم هستند که بهترین دستاویز آشوبگران در تلاطمها و فتنهها مىشوند و هدفگیرى پیشروان در سرتاسر تاریخ نیز پر از استفاده از این مردم است. 4. فتنهها؛ همانند گردبادها فتنهها گردباد گونهاند: یَحُمْنَ حَوْمَ الرِّیَاح ِ، یُصِبْنَ بَلَداً و یُخْطِئْنَ بَلَداً. (شریف رضی، 1387: خ 93)فتنهها مانند گردبادها به بعضى از شهرها برمیخورند و از کنار بعضى مىگذرند! در این استعاره به چند مطلب اشاره شده است که به اختصار توضیح میدهیم: یک. اختلافها منشأ فتنهها همانگونه که گردبادها بر اثر وزشِ دو جبهه قوىّ باد در دو جهت مخالف، پدید میآیند؛ فتنهها نیز بیشتر از اختلافها بر میخیزند؛ از یک سو انسانهای هوا پرست، فضاى جامعه را تیره و تار میسازند، و از سوی دیگر انسانهای بیدار، قیام میکنند و چون فتنهگرها با آمیختن حق و باطل برای فتنهها زمینهسازی میکنند و اکثر مردم نیز قدرت تشخیص واقعیتها را ندارند. حاصل برخورد جبهه حق و باطل، ایجاد حوادث گردبادگونه میشود؛ بهگونهای که در جامعه ناامنی ایجاد میشود و همهچیز را از بیخ و بن برمىکند و نابود میسازد! دو. فراگیر نبودن فتنهها امام (ع) در این فراز میفرماید: «یُصِبْنَ بَلَداً و یُخْطِئْنَ بَلَداً؛ به بعضى از شهرها برخورد مىکنند و از کنار بعضى میگذرند».این سخن اشاره به این نکته دارد که فتنهها، هیچ قانونى را به رسمیّت نمیشناسند. ممکن است در یک شهر، همهچیز را به آتش کشد و در کنار آن، شهر دیگرى در امان بماند؛ زیرا زمینههاى ظهور و بروز فتنهها در همه شهرها یکسان نیست؛ بنابراین اگر آثارى از فتنه در شهرهایى دیده نشد، نباید فریب خورد؛ زیرا ممکن است همان فتنه، شهر دیگری را بهخاطر آمادگىهایش، هدف قرار دهد. (مکارم شیرازی، 1381: 4 / 231) سه. درگیرکردن شخصیتها گربادها همهچیز را با خود میچرخانند و میبرند. فتنهها همین کار را با شخصیّتهاى بزرگ (اجتماعى، دینى، علمى و سیاسى) مىکنند. به همین دلیل، در برابر حوادث اجتماعى باید خوشبینیها را تا حدّى کنار گذاشت و درباره کسانى که روى صحنه و پشت صحنهاند، دقّت کرد و فریب سوابق آنها را نخورد؛ چرا که یکی از ترفندهای صحنهگردانان، استفاده از چهرههای مثبت و با سابقه خوب است. منابع و مآخذ 1. قرآن کریم. 2. ابن ابیالحدید، عزالدین، بیتا، شرح نهجالبلاغه، قاهره، داراحیاء التراث العربی، چ 2. 3. البحرانی، ابنمیثم، 1375، شرح نهجالبلاغه، ترجمه قربانعلی محمد مقدم، مشهد مقدس، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی. 4. جعفری، محمدتقی، 1375، ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ 7. 5. حسینی خطیب، سید عبدالزهراء، 1367، مصادر نهجالبلاغه، ج 3، بیروت، نشر دارالزهراء، چ 4. 6. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، بیتا، المفردات فی غریب القرآن، تهران، المکتبة المرتضویه. 7. شوشتری، محمدتقی، 1376، بهجالصباغة فی شرح نهجالبلاغة، تهران، امیرکبیر. 8. شریف رضی، 1387 ق، نهجالبلاغه، تصحیح صبحی صالح، بیروت، بینا. 9. طباطبایی، سید محمدحسین، 1384، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ 20. 10. مدرس وحید، میرزا احمد، 1402 ق، شرح نهجالبلاغه، قم، بیتا. 11. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، 1381، پیام امام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ 2. پی نوشت: 1.إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ؛ نیست حکم، مگر از آنِ خدا. (انعام / 57) نقی غیاثی/ مربی گروه معارف اسلامی دانشگاه علوم پزشکی همدان محمدجواد هراتی/ استادیار گروه معارف اسلامی دانشگاه بوعلی سینا همدان منبع: فصلنامه قرآن و متون اسلامی شماره4