سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شمس نامه

با نزدیک شدن به روزهای پایانی سال 92 و شلوغ‌ شدن خیابان‌ها، تعداد متکدیان بیشتر شده و گاهی در یک روز با درخواست بیش از 20 متکدی مواجه می شویم. ضرورت توجه به خواسته نیازمندان در اسلام ما را بر آن داشت تا پیگیر حکم شرعی کمک به متکدیان باشیم.

سوال :

آیا دادن صدقات به گدایانى که درب منازل را مى‌زنند یا در خیابان‌ها مى‌نشینند جایز است یا این که بهتر است به یتیمان و مساکین داده شود؟
 
پاسخ:

مقام معظم رهبری مدظله :
 
صدقات مستحبی بهتر است به فقیر عفیف و متدین داده شود و اگر کمک به متکدیان، ترویج دروغ، بیکارى و تکدّى‌‌‌‌گرى و تخلف از قانون باشد باید از آن اجتناب شود. انسان مى‌تواند به مؤسسات مورد اطمینانى که در این زمینه فعال هستند کمک کند.
 
أجوبة الاستفتاءات (فارسى)، ص: 435 و پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، پرسشهای متداول)
 
حضرت آیه الله بهجت(ره) :

 اگر ظن بر صدق گفتار او باشد،به قصد رجا و امید ثواب اشکال ندارد.
 
استفتاءات (بهجت)، ج‌4، ص: 572
 
حضرت آیه الله العظمی مکارم شیرازی مدظله :

این کار اشکالی ندارد، ولی بهتر این است که انسان صدقات خود را به افراد یا مؤسساتی بدهد که اطمینان از مصرف صحیح آن دارد.

استفتاء از پایگاه اطلاع رسانی دفتر معظم له با کد رهگیری:  9212120016




موضوع مطلب :


چهارشنبه 92 اسفند 14 :: 3:9 عصر :: نویسنده : شمس

با این که دست دادن با جنس مخالف، شاید برای افراد بسیاری موجب تحریک شهوت نشود، اما افراد دیگری وجود دارند که با این مقدار ارتباط مختصر نیز تحریک می شوند، با توجه به این که در میان گروه اول نیز ممکن است اشخاصی باشند که با صمیمی نشان دادن خود، زمینه را برای ارتباطات نامشروع فراهم سازند.
 
بر این اساس، سزاوار است که از دست دادن با نامحرم که در زندگی اجتماعی نیز امری ضروری قلمداد نمی شود، خودداری نمود. خداوند متعال، بیشتر احکام شرعی را به صورت کلی وضع کرده و مصلحت عموم جامعه را در نظر گرفته، اگرچه ممکن است حکمت تشریع حکم شامل برخی افراد نشود. به عنوان نمونه، هر چند ممکن است دست دادن با زنان، هیچ احساس شهوانی را در برخی افراد کهنسال و یا میانسال ایجاد نکند، اما شارع مقدس، به دلیل ایجاد همین احساس، در بسیاری از مردم، حکم به حرمت چنین رفتاری داده باشد.
 
اما در خصوص تماس بدنی مرد و زن نامحرم و دست دادن و مصافحه کردن آنان با یکدیگر، مراجع بزر گوار تقلید به صورت کلی فرموده اند: دست دادن با نامحرم جایز نیست، مگر این که چیزی حایل و حجاب گردد، یا عناوین ثانویه ای مثل ضرورت صدق کند.
 
مثلاً امام خمینی (ره) می فرماید: جایز نیست براى مرد که مس کند بدن زن نامحرم را حتى دست و صورت او را مگر آن که از روى دستکش و پارچه باشد، به شرط آن که قصد سویى نداشته باشد و دست زن را فشار ندهد، و هم چنین است مس کردن زن، مرد نامحرم را.
 
و هم چنین جایز است نظر کردن و لمس نمودن مرد زن را و زن مرد را اگر چنانچه ضرورت اقتضا کند و دفع ضرر متوقف بر او باشد، مثل علاج کردن و نجات دادن از غرق شدن و سوختن (توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏2، ص 929 ، س?ال 36،37 ؛ جامع المسائل، آیت اللّه فاضل , ج 1 مسئله ی 1717، أجوبة الاستفتاءات (بالفارسیة)، س 1310ص290)، و باید اختصار شود به آن مقدارى که مورد ضرورت و حاجت است. (نجاة العباد، امام خمینی، ص364 ، مسئله ی 23، 24)
 
سوال: آیا دست دادن با زنان کهنسال نامحرم - که دست خود را برای مصافحه دراز می‌کنند - گناه است؟
 
همه مراجع (به جز آیة الله بهجت ره ): ‌آری، دست دادن با آنان جایز نیست.
 
آیة الله بهجت ره: ‌بدون قصد لذت، اشکال ندارد.
 
سوال: حکم دقیق مصافحه و دست دادن با زن نامحرم به ویژه فامیل مثل دختر خاله، دختر عمو و...چیست؟
 
همه مراجع: دست دادن با زن نامحرم حرام است؛ خواه فامیل باشد و یا غیر فامیل و خواه با قصد لذت باشد و یا بدون آن.
 
سوال: دست دادن با زن نامحرم به وسیله دستکش و مانند آن، چه حکمی دارد؟
 
آیات عظام امام ره و خامنه‌ای دام ظله: اگر بدون قصد لذت و ترس افتادن به گناه باشد، اشکال ندارد؛ ولی بنابر احتیاط واجب، نباید دست را بر دست فشار دهند.
 
آیات عظام بهجت ره، تبریزی ره، سیستانی دام ظله، صافی دام ظله، مکارم شیرازی دام ظله و وحید خراسانی دام ظله: اگر بدون قصد لذت و ترس افتادن به گناه باشد، اشکال ندارد.
 
آیة الله فاضل لنکرانی ره: اگر بدون قصد لذت و ترس افتادن به گناه باشد، اشکال ندارد؛ ولی بهتر است دست را به دست فشار ندهند.

آیة الله نوری همدانی دام ظله: اگر بدون قصد لذت و ترس افتادن به گناه باشد، اشکال ندارد؛ ولی نباید دست را به دست فشار دهند.
 
سوال: آیا دست دادن با دختران نابالغ جایز است؟
 

همه مراجع (به جز آیات عظام تبریزی ره، سیستانی دام ظله و مکارم شیرازی دام ظله): اگر خوب و بد را می‌فهمند،‌ دست دادن با آنان جایز نیست.
 
آیات عظام تبریزی ره، سیستانی دام ظله: ‌اگر بدون قصد لذت و ترس افتادن به گناه باشد، اشکال ندارد.
 
آیة الله مکارم شیرازی دام ظله: اگر خوب و بد را می‌فهمند،‌ دست دادن با آنان بنابر احتیاط واجب جایز نیست.
 
چند استفتاء از محضر مبارک آیة الله سیستانی دام ظله:
 
* آیا دست دادن از روى اجبار با زن غیر مسلمان خارجى و بدون قصد لذت ایراد دارد یا خیر در حالى که هیچ لذتى به وجود نیاید؟
 
با وجود حاجب مثل دستکش مانعى ندارد .
 
* حکم دست دادن با زن نامحرم در صورتیکه امتناع کردن موجب بروز ناراحتی و یا قطع رابطه فامیلی گردد و یا اعتراض والدین را به همراه داشته باشد؟
 

دست دادن با نامحرم جایز نیست و اگر حائلی باشد مانعی ندارد .
 
* آیا دست دادن با زنان کافر فى ذاته حرام است؟
 
حرام است.
 
* در کشورهای اروپایی دست دادن به عنوان سلام و درود مطرح است گاهی ترک آن کار به محرومیت و اخراج از کارخانه و مدرسه و امثال آن می کشد، آیا یک مرد و یا یک زن مسلمان می تواند در چنین حالات استثنایی دست بدهد؟

 
اگر با پوشیدن دستکش و امثال آن نمی شود از آن مشکل رهایی یافت، جایز است مرد و یا زن مسلمان با دیگری مصافحه کند چون که ترک چنان کاری، موجب ضرر و زیان طاقت فرسا می شود.




موضوع مطلب :


یکشنبه 92 اسفند 11 :: 2:48 عصر :: نویسنده : شمس

 

بیست و چهارم ربیع‌الثانی سال 64 هجری قمری، روز به درک واصل شدن یزید بن معاویه است که پس از آن فزرندش معاویه به خلافت رسید.

«دانشنامه امام حسین(ع)» درباره قول‌های مختلف علّت مرگ ناگهانی یزید، می‌نویسد: در این زمینه قول‌ها مختلف هستند، اما مورّخان، اتفاق نظر دارند که افراط در مِیگُساری و بَدمستی، موجب هلاکت او شد.

برخی گفته‌اند: وی هنگام رقص و در حال بدمستی به زمین خورد و مغزش متلاشی شد، برخی گاز گرفته شدن توسط میمونش را که با آن بازی می‌کرد و برخی کثرت میگساری و قی کردنِ پیاپی آن را عامل هلاکت او ذکر کرده‌اند. همچنین گزارش شده که صورت او پس از مرگ، همچون قیر سیاه شد و با ظاهری چون باطنش به عالم آخرت منتقل شد.

یزید که مُجرم اصلی در فاجعه خونبار کربلا بود، تنها سه سال پس از این واقعه، در 38 سالگی با ننگ‌آمیزترینِ مرگ‌ها از دنیا رفت و با مرگش، حکومت ننگین خاندان ابوسفیان نیز پایان یافت.

در ادامه چگونگی این پایان سلطنت را مرور می‌کنیم.

بعد از به هلاکت رسیدن یزید دومین سلطان اموی در سال 64 هجری قمری، معاویه پسر یزید در اعتراض به خلافت ناحق بنی‌امیه و به ویژه پدرش، در یک سخنرانی عمومی سخن از حق اهل بیت پیامبر(ص) به میان آورد. معاویة بن یزید بسیاری از شیعیان زندانی از جمله مختار را آزاد کرد.

همچنین وی خود را از خلافت خلع و آن را حق خاندان علی علیهم‌السلام دانست که نزدیک‌تر از هرکس به نبی اکرم(ص) بودند. بنابراین انتخاب خلیفه را به مردم واگذار کرد.

معاویه ثانی گفت که پدران من بر اولاد محمد رسول‌الله(ص) ظلم کردند و من خود را از حکومت خلع کردم، چرا که حقی برای خلافت بردگان و آزادشدگان نیست و من برده فرزند برده هستم؛ لیس لطلقاء فی‌الخلافة حق و انا الطلیق بن الطلیق!

درباره معاویة بن یزید (معاویه دوم) تقریباً تمامی منابع، اطلاعاتی مختصر و مشابه ارائه کرده‌اند که سن وی در این زمان، بین 18 تا 23 سال و مدت حکومتش بین بیست روز تا چهار ماه ذکر شده است.

غالب منابع، این اقدام معاویه دوم را حمل بر ضعف و کم‌سالی وی نموده‌اند؛ چنانکه در وجه تسمیه کنیه او نیز گفته‌اند: وی را به تحقیر ابولیلی می‌گفتند که از سامان دادن کارها، ناتوان بود و قوم عرب به مردان ناتوان چنین لقبی می‌دهد.

این نکته از آن رو قابل تأمل است که به دست گرفتن حکومت از طریق اِعمال زور، به تدریج به یکی از مفاهیم مورد قبول بسیاری از اندیشمندان مسلمان در طول سده‌های متمادی درآمد. این متفکران علت دفاع خود از این نظریه را همانا ممانعت از در غلتیدن مسلمین به کام تفرقه عنوان می‌کردند. از این رو استدلال اصلی هواداران نخستین نظام موروثی نیز جلوگیری از ظهور تفرقه در جامعه و تبعات ناشی از آن بود.

به این ترتیب از نگاه عموم وقایع نگارانی که قرن‌ها بعد عملکرد معاویه دوم را مورد داوری قرار دادند، وی را کودکی ضعیف معرفی کرده‌اند. اما همین ـ به اصطلاح ـ کودک ضعیف در سخنرانی خود، پدربزرگش معاویة بن ابی سفیان را به علت منازعه با علی بن ابی طالب (ع) و پدرش یزید را به علت عدم شایستگی برای احراز مقام خلافت، به شدت مورد حمله قرار داد و صریحاً اعلام کرد که در میان مردم کسانی هستند که از من بر این کار سزاوارترند.

معاویه دوم پس از ایراد این سخنرانی جنجالی، راهی خانه خویش شد تا در آنجا انزوا گیرد و به عبادت بپردازد. وی زمانی که با سرزنش وقیحانه مادر خویش روبه رو شد، باز هم بر موضع خود پافشاری کرد و گفت: «کاش... این کار را به گردن نگرفته بودم. آیا بنی امیه از لذت خلافت شادکام شوند و من کسانی را که شایسته این مرتبت هستند از مقامشان باز دارم... نه، هرگز! من از چنین خلافتی بیزارم.» زندگی غریب معاویه دوم با مرگی زودهنگام و مشکوک به پایان رسید.

منابع درباره علت مرگ معاویه دوم به مواردی چون مسمومیت، جراحت ناشی از سوءقصد، بیماری طاعون و همچنین مرگ طبیعی اشاره کرده‌اند. با مرگ معاویه دوم، بحران جانشینی سلسله اموی وارد مرحله حادتری شد زیرا هیچ یک از افراد خاندان سفیانی حاضر به پوشیدن ردای خلافت نبودند و چنین بود که شاعری گفت: «فتنه‌ای می‌بینم که دیگ‌های آن می‌جوشد و از پس ابولیلی، ملک از آن کسی است که چیره شود».

منابع:

ـ دانشنامه امام حسین(ع)

-تاریخ طبری

-تتمة المنتهی

-نجوم الزاهراه، استاد قاضی‌ طباطبایی در تعلیقات و حواشی بر تجارب‌السلف‌

 




موضوع مطلب :


دوشنبه 92 اسفند 5 :: 11:24 صبح :: نویسنده : شمس

حرف هایی چون «آدم باید دلش پاک باشه، هر کاری خواستی بکن» همدیگر را نقض می کنند و به اصطلاح «پارادوکسیکال» هست. کسی که بخواهد آدم درست و حسابی و دل پاکی باشد، دیگر نمی تواند هر جور که دلش می خواهد زندگی کند، به دلیل اینکه درست و حسابی بودن لوازم خاصی را می طلبد و محدودیت ها، قید و بندها و شرط و شروطی را لازم دارد که در صورت ملزم شدن به آن خواسته ها و تمینات انسان نباید خارج از این محدوده باشد.

اعمال انسان تجلی نیت های اوست

یقیناً اعمال انسان برآیند و تجلی نیت های او و درون اوست. کسی که هر چه که دلش بخواهد و هر آنچه که هوای نفسش آن را طلب کند انجام دهد و به دنبال کارها و افعال شیطانی باشد ، دیگر نمی تواند بگوید: که درون من و دل من پاک است و آدم درستی ام. این درون است که برون را می سازد و برون است که درون را جلا می بخشد. لذا نیت و دل و درون انسان رابطه مستقیمی با اعمال و رفتارش دارد و از همدیگر تأثیر و تأثر دارند.

معنای صحیح «درست و دل پاک بودن»

ابتدا بهتر است تا تعریف صحیحی از «درست و دل پاک بودن» ارائه دهیم. انسان وقتی انسان درستی است که به دنبال اعمال صالح باشد و وقتی عمل صالح انجام می دهد که درونش پاک باشد و ایمان و اعتقاد و درستی داشته باشد.

از نظر احکام اخروی و سعادت و رستگاری انسان که باید گفت: اعتقاد قلبی و اقرار زبانی کافی نبوده و عمل صالح نیز لازم است. از این رو در آیات قرآن پیوسته ایمان با عمل صالح همراه آمده است. چنان که می فرماید: «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»[1] یعنی غیر از مردمان، با ایمان که دارای عمل صالح هستند و از حق پیروی کرده و یک دیگر را با پافشاری در حق سفارش می کند همه مردم زیانکارند.

بالاتر از این قرآن کریم بر عمل بسی تأکید کرده و می فرماید: «وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى»[2]:و نمی داند این که برای آدمی جز آنچه به سعی و عمل خود انجام داد ثواب و جزائی نخواهد بود و البته انسان پاداش سعی و عمل خود را بزودی خواهد دید. [3]

و در یک کلام انسان دل پاک و درست، انسانی است که محبت خداوند را در دل دارد.

هر دوستداری، مطیع محبوب خویش است

آیا درست است که مخالف امر خدا عمل کنیم و اظهار به محبت او داشته باشیم؟ این از محالات و کارهای نوظهور است! امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «ما احب الله من عصاه» [4]: کسی که خدا را نافرمانی می کند، او را دوست ندارد.

اگر محبت ما راستین بود؛ حتماً اهل اطاعت او می شدیم، چرا که هر دوستداری، مطیع محبوب خویش است. حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: هر کس دستورات خدا را عظیم شمارد، پاسخ به فرمان او می دهد. [5]

قرآن کریم می فرماید: «قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ ...» [6]: ای پیامبر بگو اگر خدا را دوست می دارید، از من (فرستاده او) پیروی کنید تا دوستتان بدارد.

همچنین امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: اگر می خواهی از آفریدگار خود فرمان برداری نکنی، از روزی او مخور و اگر دشمن او را دوست می داری، از مملکت او بیرون شو. بر فرض که خداوند برای معصیت خود بیم هم نمی داد؛ واجب و شایسته بود که برای شکر نعمتش، معصیت نشود. عقل شمشیر برنده است؛ خواهش نفست را با عقل خویش بکش. [7]

مروج چنین نظریه هایی چه کسانی هستند؟

چنین افکار و اندیشه هایی خطر بزرگی برای اخلاق بشری است و عاملی است برای ترویج فساد و بی بند و باری. دلایل عمده ترویج دهندگان این نظریه ها به قرار زیر است:

1. تا در قید و بند احکام دینی و شریعت نباشند و به قول خودشان بتوانند هر کاری که خواستند انجام دهند و هر جوری که خواستند زندگی کنند؛

2. برای این که وجدان و درون خود را قانع کنند؛

3. چون خود هلاک شده اند به دنبال هلاک کردن دیگران هم هستند تا در این میان تنها نمانند.

روش برخورد با افراد مروج لاابالی گری

در رابطه با روش برخورد با این افراد که مروج چنین افکاری هستند یا به دنبال چنین اندیشه هایی می روند از آنجایی که آنها دوستان دینی ما هستند در مرحله اول باید با نرمی و ملایمت و ملاطفت؛ دست آنها را بگیریم و از گرداب چنین افکار و اندیشه های باطل و ناصواب نجاتشان بدهیم انشاء الله.


پی نوشت ها:
1. سوره مبارکه عصر، آیه 3.
2. سوره مبارکه نجم، آیه 40 ـ 39
3. فرق و مذاهب کلامی،ربانی گلپایگانی، ص 277.
4. معانی الاخبار شیخ صدوق.
5. مواعظ امامان علیهم السلام (ترجمه بحارالانوار)، ص 84.
6. سوره مبارکه آل عمران، آیه 31.
7. روضه الواعظین، ترجمه مهدوی دامغانی، ص 664؛ بر گرفته از کتاب «... لحظه ای درنگ» به نگارش مریم ادیب.

 




موضوع مطلب :


یکشنبه 92 اسفند 4 :: 7:15 عصر :: نویسنده : شمس

در شرع مقدس اسلام ازدواج، هم زمان با دو خواهر جایز نیست. لازم به ذکر است اگر ازدواج با دو خواهر یا بیشتر به صورت جمع، یعنی دریک زمان نباشد، اشکال ندارد. به بیانی دیگر هرگاه مردی زنی را برای خود عقد کند، تا وقتی که زن در عقد اوست، نمی‏‌تواند با خواهر وی ازدواج کند، خواه عقد دائم باشد یا موقت. حتی بعد از طلاق تا وقتی که در عدّه است (در صورتی که عدّه رجعی باشد) نمی‏‌تواند خواهر او را بگیرد، اما هنگامی که همسرش را طلاق داد، یا از دنیا رفت و عدّه او تمام شد، می‏‌تواند با خواهر وی ازدواج کند[1].

شاید حکمت و فلسفه این که اسلام از ازدواج هم زمان با خواهران جلوگیری کرده، این باشد که اوّلاً: حرمت و شخصیت زن را حفظ کند، چنان که در ازدواج با دختر برادر زن و دختر خواهر زن رضایت و اجازه زن را شرط دانسته است.

ثانیاً: دو خواهر به حکم نسبت و پیوند نسبی و عاطفی، نسبت به یکدیگر علاقه شدید دارند ولی هنگامی که رقیب هم شوند، نمی‏‌توانند علاقه گذشته را حفظ کنند، به این ترتیب تضاد عاطفی در آن‏ها پیدا می‏شود که برای زندگی زیان بار است و اساس خانواده را از هم می پاشد؛ زیرا همیشه انگیزه ی محبت و رقابت در وجود آن‏ها در کشمکش است.[2]

ثالثاً: ازدواج با شوهر خواهر با طبع زنان که شوهر خواهر را از خود می‏‌دانند و با آنان احساس خویشاوندی می‌‏کنند، سازگار نیست.

در پایان تذکر این نکته ضروری است که اگر چه در جای خود ثابت شده است که احکام الهی بر اساس مصالح و مفاسد وضع شده اند، ولی کشف مصالح و مفاسد در جزئیات و مصادیق، بسیار مشکل است.

زیرا اولاً: نیازمند داشتن امکانات وسیع، در ابعاد مختلف علمی است.

ثانیاً: بشر هر قدر از نظر علم و صنعت پیشرفت کند، باز معلومات او در برابر مجهولاتش، قطره ای است در برابر دریا "جز اندکی از دانش به شما داده نشده است" .

و شاید علت بیان نکردن فلسفه ی تمام احکام، از سوی اولیای دین، این بوده که بیان تمام اسرار احکام برای انسان هایی که بسیاری از حقایق علمی هنوز برایشان کشف نشده، مانند گفتن معما ست که چه بسا موجب تنفر شنوندگان می گردد. امام علی (ع) می فرمایند: "مردم، دشمن آن چیزی هستند که نمی دانند[3]" لذا اولیای الاهی در حد فهم انسان ها به بعضی از علت ها و فلسفه ی احکام اشاره نموده اند.

وانگهی هدف از دین و شریعت، آراستگی انسان ها به خوبی های علمی و عملی، و اجتناب از زشتی های فکری و عملی است، و این هدف با عمل به شریعت به دست می آید، و لو این که افراد فلسفه و علت احکام را ندانند، نظیر این که مریض با انجام دادن دستورات پزشک، بهبودی را به دست می آورد ولو فایده و فلسفه ی، دارو و دستورات پزشکی را نداند.

مضافاً این که مؤمنان چون اطمینان و یقین دارند به این که دستورات دینی، از کسانی صادر می شود که علم و آگاهی آنان خطاناپذیر است، پس یقین به اثربخشی و مفید بودن این دستورات دارند.

-------------------------------
[1]توضیح المسائل مراجع، ج 2، مسئله ی، 2390 و 2391.

[2]تفسیر نمونه، ج3، ص 368.

[3]الناس اعداء ماجهلوا گزیده میزان الحکمة، ج 1، ص 214.




موضوع مطلب :


جمعه 92 اسفند 2 :: 11:15 صبح :: نویسنده : شمس
درباره وبلاگ

صفحات وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 55
بازدید دیروز: 12
کل بازدیدها: 178327