سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شمس نامه

زندگینامه ابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله مشهور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (606 691 هجری قمری) شاعر و نویسنده? پارسی‌گوی ایرانی است. شهرت او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. مقامش نزد اهل ادب تا بدانجاست که به وی لقب استاد سخن داده‌اند.


سعدی در شیراز زاده شد. پدرش در دستگاه دیوانی اتابک سعد بن زنگی، فرمانروای فارس شاغل بود. سعدی کودکی بیش نبود که پدرش در گذشت. در دوران کودکی با علاقه زیاد به مکتب می‌رفت و مقدمات علوم را می‌آموخت. هنگام نوجوانی به پژوهش و دین و دانش علاقه فراوانی نشان داد. اوضاع نابسامان ایران در پایان دوران سلطان محمد خوارزمشاه و به خصوص حمله سلطان غیاث‌الدین، برادر جلال الدین خوارزمشاه به شیراز (سال 627) سعدی راکه هوایی جز کسب دانش در سر نداشت برآن داشت دیار خود را ترک نماید. سعدی در حدود 620 یا 623 قمری از شیراز به مدرسه? نظامیه? بغداد رفت و در آنجا از آموزه‌های امام محمد غزالی بیشترین تأثیر را پذیرفت (سعدی در گلستان غزالی را «امام مرشد» می‌نامد). غیر از نظامیه، سعدی در مجلس درس استادان دیگری از قبیل شهاب‌الدین عمر سهروردی نیز حضور یافت و در عرفان از او تأثیر گرفت.این شهاب الدین عمر سهروردی را نباید با شیخ اشراق، یحیی سهروردی، اشتباه گرفت.معلم احتمالی دیگر وی در بغداد ابوالفرج بن جوزی (سال درگذشت 636) بوده‌است که در هویت اصلی وی بین پژوهندگان (از جمله بین محمد قزوینی و محیط طباطبایی) اختلاف وجود دارد. پس از پایان تحصیل در بغداد، سعدی به سفرهای گوناگونی پرداخت که به بسیاری از این سفرها در آثار خود اشاره کرده‌است. در این که سعدی از چه سرزمین‌هایی دیدن کرده میان پژوهندگان اختلاف نظر وجود دارد و به حکایات خود سعدی هم نمی‌توان بسنده کرد و به نظر می‌رسد که بعضی از این سفرها داستان‌پردازی باشد (موحد 1374، ص 58)، زیرا بسیاری از آنها پایه نمادین و اخلاقی دارند نه واقعی. مسلم است که شاعر به عراق، شام و حجاز سفر کرده است  شاید از هندوستان، ترکستان، آسیای صغیر، غزنین، آذربایجان، فلسطین، چین، یمن و آفریقای شمالی هم دیدار کرده باشد.سعدی در حدود 655 قمری به شیراز بازگشت و در خانقاه ابوعبدالله بن خفیف مجاور شد. حاکم فارس در این زمان اتابک ابوبکر بن سعد زنگی(623-658) بود که برای جلوگیری از هجوم مغولان به فارس به آنان خراج می‌داد و یک سال بعد به فتح بغداد به دست مغولان (در 4 صفر 656) به آنان کمک کرد. در دوران ابوبکربن سعدبن زنگی شیراز پناهگاه دانشمندانی شده بود که از دم تیغ تاتار جان سالم بدر برده بودند. در دوران وی سعدی مقامی ارجمند در دربار به دست آورده بود. در آن زمان ولیعهد مظفرالدین ابوبکر به نام سعد بن ابوبکر که تخلص سعدی هم از نام او است به سعدی ارادت بسیار داشت. سعدی بوستان را که سرودنش در 655 به پایان رسید، به نام بوبکر سعد کرد. هنوز یکسال از تدوین بوستان نگذشته بود که در بهار سال 656 دومین اثرش گلستان را بنام ولیعهد سعدبن ابوبکر بن زنگی نگاشت و خود در دیباچه گلستان می‌گوید. هنوز از گلستان بستان یقینی موجود بود که کتاب گلستان تمام شد.  

آرامگاهسعدی در خانقاهی که اکنون آرامگاه اوست و در گذشته محل زندگی او بود، به خاک سپرده شد که در 4 کیلومتری شمال شرقی شیراز، در دامنه کوه فهندژ، در انتهای خیابان بوستان و در کنار باغ دلگشا است. این مکان در ابتدا خانقاه شیخ بوده که وی اواخر عمرش را در آنجا می‌گذرانده و سپس در همان‌جا دفن شده‌است. برای اولین بار در قرن هفتم توسط خواجه شمس الدین محمد صاحب‌دیوانی وزیر معروف آباقاخان، مقبره‌ای بر فراز قبر سعدی ساخته شد. در سال 998 به حکم یعقوب ذوالقدر، حکمران فارس، خانقاه شیخ ویران گردید و اثری از آن باقی نماند. تا این که در سال 1187 ه.ق. به دستور کریمخان زند، عمارتی ملوکانه از گچ و آجر بر فراز مزار شیخ بنا شد که شامل 2 طبقه بود. طبقه پایین دارای راهرویی بود که پلکان طبقه دوم از آنجا شروع می‌شد. در دو طرف راهرو دو اطاق کرسی دار ساخته شده بود. در اطاقی که سمت شرق راهرو بود، گور سعدی قرار داشت و معجری چوبی آن را احاطه کره بود. قسمت غربی راهرو نیز موازی قسمت شرقی، شامل دو اطاق می‌شد، که بعدها شوریده (فصیح الملک) شاعر نابینای شیرازی در اطاق غربی این قسمت دفن شد. طبقه بالای ساختمان نیز مانند طبقه زیرین بود، با این تفاوت که بر روی اطاق شرقی که قبر سعدی در آنجا بود، به احترام شیخ اطاقی ساخته نشده بود و سقف آن به اندازه دو طبقه ارتفاع داشت. بنای فعلی آرامگاه سعدی از طرف انجمن آثار ملی در سال 1331 ه-ش با تلفیقی از معماری قدیم و جدید ایرانی در میان عمارتی هشت ضلعی با سقفی بلند و کاشیکاری ساخته شد. روبه‌روی این هشتی، ایوان زیبایی است که دری به آرامگاه دارد.

روز سعدیمرکز سعدی شناسی ایران از سال 1381 روز اول اردیبهشت ماه را روز سعدی اعلام نمود و در اول اردیبهشت 1389 و در اجلاس شاعران جهان در شیراز، نخستین روز اردیبهشت ماه از سوی نهادهای فرهنگی داخلی و خارجی به عنوان روز سعدی نامگذاری شد.

شعر بنی‌آدمشعر «بنی‌آدم» سعدی بسیار مشهور است و در پیام فارسی که در مجموعه پیام‌های فضاپیمای ویجر برای فضاهای دوردست فرستاده شده‌است این شعر به عنوان پیام برگزیده شده‌است.اشعار سعدی همچنین در فرشی که از سوی دولت ایران در سال 2005 به فراخور سال رسمی سازمان ملل برای گفت‌وگو میان تمدن‌ها به سازمان ملل اهدا شد بافته شده‌است. این فرش برخلاف عادت سازمان ملل که هدایا را به نمایش نمی‌گذارددر محل مناسبی در سازمان ملل آویزان شد که کارشناسان می‌گویند این اقدام «به علت غیرممکن بودن مقاومت در برابر شعر سعدی» بوده‌است. این شعر همچنین بر سردر تالار ملل مقر سازمان ملل متحد در نیویورک و نیز یونسکو نقش بسته‌است.

آثاراز سعدی، آثار بسیاری در نظم و نثر برجای مانده‌است:

1.              بوستان: کتابی‌است منظوم در اخلاق.

2.              گلستان: به نثر مسجع

3.   دیوان اشعار: شامل غزلیات و قصاید و رباعیات و مثنویات و مفردات و ترجیع‌بند و غیره (به فارسی) و چندین قصیده و غزل عربی.

1.   صاحبیه: مجموعه چند قطعه فارسی و عربی‌است که سعدی در ستایش شمس‌الدین صاحب دیوان جوینی، وزیر اتابکان سروده‌است.

2.   قصاید سعدی: قصاید عربی سعدی حدود هفتصد بیت است که بیشتر محتوای آن غنا، مدح، اندرز و مرثیه‌است. قصاید فارسی در ستایش پروردگار و مدح و اندرز و نصیحت بزرگان و پادشاهان آمده‌است.

3.   مراثی سعدی: قصاید بلند سعدی است که بیشتر آن در رثای آخرین خلیفه عباسی المستعصم بالله سروده شده‌است و در آن هلاکوخان مغول را به خاطر قتل خلیفه عباسی نکوهش کرده‌است.سعدی چند چکامه نیز در رثای برخی اتابکان فارس و وزرای ایشان سروده‌است.

4.   مفردات سعدی: مفردات سعدی شامل مفردات و مفردات در رابطه با پند و اخلاق است.

4.              رسائل نثر:

1.              کتاب نصیحةالملوک

2.              رساله در عقل و عشق

3.              الجواب

4.              در تربیت یکی از ملوک گوید

5.              مجالس پنجگانه

5.              هزلیات سعدی

اول اردیبهشت ماه روز بزرگداشت سعدی را گرامی می داریم.                             





موضوع مطلب :


سه شنبه 93 اردیبهشت 2 :: 11:32 صبح :: نویسنده : شمس

یک نمونه از اسرائیلیات چنین است: خدای تعالی در ورای این زمین دریایی خلق کرده محیط بر زمین، و در پشت آن دریای محیط، کوهی است که به آن «کوه قاف» آسمان دنیا می‌گویند، که آن دریا را پوشانده است.

 به گزارش فارس، واژه‌ اسرائیلیات جمع «اسرائیلیه» است و آن عبارت است از داستان یا رویدادی که از منبعی اسرائیلی نقل شده باشد. خود کلمه «اسرائیلی» منسوب است به «اسرائیل» که لقب حضرت یعقوب پیامبر است و یهودیان چون به او منتسب‌اند، به «بنی‌اسرائیل» مشهورند، چنان که در آیات متعددی از قرآن کریم از ایشان همین گونه یاد شده است؛ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ.
 
برخی گفته‌اند: کلمه اسرائیل واژه عبری است. به معنای «پیروزی بر خدا»؛ این واژه مرکب است از «اسراء» به معنای پیروزی و چیره شدن و «ئیل» به معنای قدرت تام و تمام که لقب خداست،‌ سرمنشاء این وجه تسمیه، افسانه‌ایست که می‌گوید: حضرت یعقوب تمام یک شب با خدا کشتی گرفت؛ در پایان و هنگام صبح بر خدا چیره شد.
 
اما اکثر مفسران کلمه «اسرا» را به معنای «عبد» و «ئیل» را به معنای «اله» گرفته‌اند و اسرائیل یعنی «عبدالله»، «صفوه‌الله».
 
این معنا صحیح و مورد تأیید روایات نیز است؛ حضرت رسول اکرم (ص) می‌فرمایند: «أَنَاعَبْدُاللَّهِ‌اسْمِی‌أَحْمَدُوَ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ اسْمِی إِسْرَائِیل‌» امام باقر (ع) می‌فرمایند: «کان یعقوب اسرائیل‌الله و معنی اسرائیل‌الله أی خالص الله» امام صادق (ع) می‌فرمایند: «یعقوب هو اسرائیل و معنی اسرائیل عبدالله لأنّ «الإسراء» هو عبد و «ئیل» هوالله عزّ وجلّ»
 
اصطلاح اسرائیلیات گرچه ظاهراً به فرهنگ منحرف یهودی و داستان‌هایی که از منبعی یهودی نقل شده دلالت دارد، اما در اصطلاح مفسران و محدثان مفهوم وسیع‌تری به خود گرفته و شامل تمام افسانه‌های کهن است که از گذشته وارد تفسیر، حدیث و تاریخ شده است؛ اعم از این که منشأ اصلی آن یهودی، مسیحی، یا غیر آن باشد. حتی برخی از ایشان در مدلول این اصطلاح توسعه بیشتری قائل شده و اخبار بی‌اساسی که دشمان اسلام، با سوءنیت جعل کرده و در کتب تفسیر و حدیث وارد نموده‌اند تا مبنای اعتقادی مسلمانان را سست کنند، مانند افسانه‌ غیرانیق را از اسرائیلیات دانسته‌اند.
 
سبب اطلاق اسرائیلیات بر انواع یاد شده من جمله نصرانیات از باب تسمیه کل به اسم جزء است و این که بیشتر این داستان‌های خرافی و باطل از منابع یهودی سرچشمه گرفته و ایشان کسانی‌اند که در قرآن کریم، به عنوان کینه‌توزترین دشمنان اهل ایمان معرفی شده‌اند:
 
«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ»
 
سبب ورود اسرائیلیات در تفسیر
 
شاید بتوان ورود اسرائیلیات به تفسیر و حدیث را مربوط به تأثیر فرهنگ یهودی در فرهنگ عرب در زمان جاهلیت دانست در زمان جاهلیت گروهی از اهل کتاب که بیشتر ایشان را یهودیانی که از دیر زمان به شبه جزیره عربستان کوچ کرده بودند و یهودیانی که در سال 70 میلادی از آزار فرمانروای رومی فرار کرده و به سرزمین عربستان روی آورده بودند، تشکیل می‌دادند.
 
یهودیان فرهنگی را که از کتاب‌های تحریف شده دین خود، نشأت می‌گرفت و تعالیمی را که نسل به نسل از روحانیون خویش به ارث برده بودند، به شبه جزیره عربستان آوردند. ایشان علاوه بر معبدهایی که در  آنها شعائر مذهبی خود را برپا می‌داشتند، مدارس دینی داشتند که به آموزش معارف دینی خود می‌پرداختند.
 
عرب در زمان جاهلیت در طول سال دو بار کوچ می‌کرد یک بار در زمستان به طرف یمن و یک بار دیگر در تابستان و به طرف شام. ایبن دو منطقه که بیشترشان از یهود بودند مرکزی شده بود برای ملاقات‌ها و برخوردهای ما بین اعراب و یهودیان. طبیعی است که ملاقات‌های اعراب دوی و یهودیان به اصطلاح مدنی و شهرنشین تأثیر به‌سزایی در ورود فرهنگ یهودی در بین اعراب که از فرهنگ ابتدایی برخوردار بودند، داشته است.
 
پس از ظهور اسلام زمینه‌های پذیرش فرهنگ یهود بیشتر شد پیامبر اکرم (ص) در مسجد مدینه مجالسی برای تعالیم معارف خود ترتیب می‌دادند و در اطراف مدینه طوایف یهود چون بنی قینقاع، بنی‌نضیر، خیبر و فدک سکونت داشتند. به واسطه این همسایگی، بین یهودیان و مسلمانان ملاقات‌هایی که معمولاً از تبادل علوم و معارف نیز خالی نبود رخ می‌داد. پیامبر نیز با یهود و سایر اهل کتاب جهت تبلیغ دین مبین اسلام، ملاقات‌هایی داشتند، اهل کتاب نیز جهت طرح پرسش‌های خود که بعضاً به منظور امتحان و صدق ادعای آن حضرت صورت می‌گرفت، با آن حضرت دیدار می‌کردند. از همه مهمتر دخول گروه‌هایی از علمای یهود چون «عبدالله بن سلام» و «کعب الاحبار» به اسلام است.
 
ایشان از فرهنگ یهود به حد وسیعی مطلع بودند و در بین مسلمانان نیز جایگاه قابل ملاحظه‌ و ویژه‌ای داشتند از طرفی هم قرآن کریم در بیان قصص انبیا مشترکات زیادی با تورات و انجیل دارد. اما با یک فرق اساسی و آن اینکه قرآن کریم وقتی شرح حال یکی از انبیا را بیان می‌کند به ذکر رویدادهایی که موجب پند و اندرز است اکتفا می‌نماید و از بیان جزئیات امور مانند تاریخ حوادث، نام شهرها، اسامی افراد صرف‌نظر می‌کند. برخلاف کتب عهدین که مانند کتاب‌های تاریخی به ذکر جزئیات و تفصیل حوادث می‌پردازد. علاوه بر این، قرآن در آیاتی مشرکان را مخاطب قرار داده و از آنان می‌خواهد در صورت شک در نوبت و یا تردد در صحت محتوای قرآن به اهل کتاب مراجعه کنند و مسلمانان صدر اسلام با نظر به این قبیل آیات، گمان می‌کردند مراجعه به یهودیان بلامانع است؛ لذا اصحاب جهت آگاهی از جزئیات تاریخ انبیای گذشته به اهل کتاب و یا مسلمانانی که قبلاً از جمله آنها بودند، مراجعه می‌کردند.
 
ابن خلدون می‌گوید: «چون اقوام عرب، اهل کتاب و دانش نبودند و صحراگردی و بی‌سوادی بر ایشان غلبه داشت و هنگامی که نسبت به شناخت آنچه نفوس بشری به اطلاع از آنها مایل است،‌ همچون علل حوادث و ابتدای آفرینش و اسباب و علل هستی، مشتاق می‌شدند، درباره این امور از اهل کتاب که پیش از ایشان بودند، ‌سؤال می‌کردند و از آنها بهره می‌جستند، آنها یهودیان پیرو تورات و بعد از آنان مسیحیان بودند. یهودیانی که بین اقوام عرب در آن روزگار می‌زیستند. چون ایشان مردم بدوی بودند و از اموری که گفته شد، جز آنچه که عموم اهل کتاب می‌دانستند، اطلاعی نداشتند. بیشتر ایشان از قبیله «حمیر» بودند که پس از قبول اسلام غیر از احکام شرعی که نسبت به آنها جانب احتیاط را رعایت می‌کردند، درباره مسائلی چون اخبار ابتدای آفرینش و حوادث مربوط به آینده و امثال آن بر همان اعتقادات قبلی خود باقی ماندند. ایشان افرادی چون کعب الاحبار، وهب‌بن منبه و عبدالله بن سلام بودند که کتب تفسیری مالامال از منقولات ایشان در این موضوعات شد.»
 
زمان گسترش و رواج اسرائیلیات و افسانه‌ها، همزمان با گسترش حوزه اسلامی یعنی در اواخر خلاقت عمر بود. عمر گرچه با استنساخ از روی کتابهای اهل کتاب، با شدت و قاطعیت برخورد می‌کرد، اما در خصوص مراجعه به اهل کتاب سخت‌گیری نداشت. قصه‌گویی در همه مساجد و حتی مسجدالنبی (ص) در خلافت او رواج یافت و در زمان خلیفه (عثمان) بعد از او قصه گویی در مساجد به طور رسمی و به صورت یکی از مراسم دینی تلقی شد. بدعتی را که عمر پایه‌گذار آن بود در زمان معاویه به اوج خود رسید. معاویه قصه‌گویی را به عنوان ابزاری برای پیشبرد سیاست‌های خود و توجیه عوامل الناس در خدمت خویش گرفت. از این‌رو قصه‌گویی به سرعت رشد کرد و چون با خلق و خوی عوامل‌الناس هم سازگاری داشت، از سوی عوام مقبول واقع شد و از این راستا زمینه‌های ورود اسرائیلیات در کتب تفسیری فراهم شد.
 
نمونه‌ای از اسرائیلیات
 
1- سیوطی در «درّ المنثور» در تفسیر کلمه «ق» در اول سوره «ق» از ابن ابی حاتم از ابن عباس چنین روایت کرده است: «خدای تعالی در ورای این زمین دریایی خلق کرده محیط بر زمین، و در پشت آن دریای محیط، کوهی است که به آن «کوه قاف» آسمان دنیا می‌گویند، که آن دریا را پوشانده است. و در ورای آن کوه، زمین دیگری مثل همین زمین، ولی هفت برابر بزرگتر آفریده است. و در ماورای آن زمین دریای محیطی به آن و در ورای آن دریا کوهی دیگر به نام قاف آسمان دوم و محیط بر آن دریا آفریده است. و همچنین شمرده تا به هفت زمین و هفت دریا و هفت کوه و آسمان رسید. آنگاه گفت: «و این است معنای آیه «وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ».
 
2- از دیگر افسانه‌هایی که ساخته دست یهود است، داستان هاروت و ماروت بوده که متأسفانه در کتب روایی ما نیز نفوذ کرده است. خلاصه آن به نقل از تفسیر قمی چنین است: «امام باقر (ع) -معاذالله- فرمودند: همانا ملائکه هر روز و هر شب از آسمان به زمین می‌آمدند و اعمال اهل زمین را از جن و انس ثبت می‌کردند و به آسمان می‌بردند اهل آسمان از دیدن معاصی زمینیان به فریاد آمده، لب به اعتراض گشوده و به پروردگار عرض کردند: پروردگار! جهانیان را آفریدی تا اطاعتت کنند و اکنون به نافرمانی و گستاخی روی آورده‌اند! پس چرا بر آنها غضب نمی‌کنی؟ خداوند که دوست داشت به ملائکه نشان بدهد که چه چیزی باعث شده است اینان به معاصی کشیده شوند به ملائکه فرمود: دو تن از بهترین‌های خود را برگزینید تا آنها را آزمایش کنیم و به زمین بفرستیم. و در نهاد آن دو، شهوت، غضب، حرص، آرزو و دیگر صفات انسانی قرار دهیم تا اطاعت ایشان را نسبت به من ببینید.
 
ملائکه دو تن را که بیشترین عیب‌جویی را نسبت به فرزندان آدم داشتند به نام‌های «هاروت» و «ماروت» انتخاب نمودند. خداوند در نهاد آن دو، شهوت و غضب و دیگر صفات انسانی قرار داد و آنان را به زمین فرستاد در حالی که به آنان تأکید کرد که به او شرک نورزند، قتل نفس نکنند، به زنا کشیده نشوند و مشروب ننوشند، پس آنان به صورت بشر در منطقه‌ای از بابل فرود آمدند. اما آنها شرب خمر کرده و مرتکب زنان شدند. در این هنگام، رهگذری از آنجا می‌گذشت از بیم رسوایی او را کشتند و پس از هوشیار شدن، دریافتند که گناه بزرگی مرتکب شده‌اند؛ خواستند به آسمان صعود کنند، جلوی آنان گرفته شد، خداوند به آنان فرمود من شما را ساعتی از روز در میان خلقم به زمین فرستادم و شما معاصی که از آنها نهی کردم مرتکب شدید. فرشتگان چون چنین دیدند به اشتباه خود پی‌ بردند، خداوند آن دو فرشته را میان عذاب دنیوی و عقاب اخروی مخیر ساخت. آنان عذاب دنیا را چون منقطع است انتخاب نمودند آن‌گاه خداوند آن دو را از پا در میان چاهی در بابل آویزان کردو آنان تا قیامت در شکنجه‌اند.»
 
این داستان علاوه بر این که با عصمت فرشتگان که در قرآن بدان تصریح شده است ناسازگار و در تضاد است، با بسیاری از روایات نیز در تعارض است. از امام حسن عسکری (ع) درباره این دو فرشته و داستان یاد شده سؤال شد، فرمودند: «پناه بر خدا؛ فرشتگان معصومند و به لطف الهی از گناه و زشتی‌ها مصون هستند.».
 



موضوع مطلب :


یکشنبه 93 فروردین 31 :: 11:17 صبح :: نویسنده : شمس

شخصیت فاطمه زهرا(س), در ابعاد گونه گون قابل بررسى است.
در هر مرحله از مراحل زندگى وى, لایه ها و درسهاى بزرگى نهفته است و با کالبدشکافى و موشکافیهاى عمیق, مى توان درسهاى بزرگى آموخت و باید هم آموخت.
یکى از ابعاد زندگى فاطمه زهرا(س), که خیلى درخشان و دلنواز است, ((بعد تربیتى)) زندگى حضرت است.
سیره علمى و عملى فاطمه زهرا(س) در امور تربیتى, چیزى نیست که بتوان ظرافتها و لطافتهاى آن را به قلم آورد و یا اینکه در یک مقال و مقاله بتوان ترسیم کرد.
سیره علمى, تا به مرحله عمل نرسد و عملى نگردد, فایده چندانى ببار نمىآورد. از سیره عملى فاطمه(س), در امر تربیت, سخن بگوئیم, وى را ((بانو و کوثر بیکران)) و     ((مادر محبت)) معرفى کنیم; ولى خودمان در میدان عمل, بى عارى و بى پروایى بکنیم, آیا چنین کارى شایسته است؟

زمزمه هاى تربیتى زهرا(س)
زلالتر از آب زمزم:
وارهیده از جهان عاریه
ساکن گلزار و ((عینٌ جاریه))(1)

آوازه و آرزوهاى مادر, به ((تربیت)) پیوند خورده است.
در حقیقت, مادر ((پیش مرگ و سر پیشاهنگ)), امر تربیت است و از جمله دل مشغولیها و دلجوئیهاى دیرینه وى تربیت فرزند در ابعاد گونه گون زندگى است.
از دیدگاه اسلام, ((تربیت اسلامى)), خدایى ترین مسئله اى است که یک مادر دانا با آن مواجه است.
اسلام دین ((تربیت محور)) است و در این راستا مردان و زنان بزرگى را با ((چراغ هدایت)), جهت ایصال الى المطلوب و ارائه طریق به سوى بشریت فرستاده است.
مولانا در همین راستا راست گفت:

کلکم راع نبى چون راعى است
خلق مانند رمه او ساعى است
از رمه چوپان نترسد در نبرد
لیکشان حافظ بود از گرم و سرد(2)

به هر تقدیر, آیا مادران در میدان تعلیم و تربیت به الگوى توانا و زیبا, نیاز دارند یا خیر؟
جاى تردید وجود ندارد که همه انسانها نیازمند الگو هستند و دنبال الگوگیرى و الگویابى مى باشند و این امر, براى انسانهاى عاقل, بسیار طبیعى است.
آنچه مهم است و جاى دقت دارد, این است که از چه کسى باید پیروى کرد و فرد به عنوان الگو, باید داراى چه شرایط و ویژگیها باشد؟
از دیدگاه اسلام, اولین شرط براى یک الگو, آن است که خود عامل به گفته هایش باشد و سیره عملى و علمى زندگى او به عنوان حجت شرعى و عقلى شناخته شده باشد.

این شرط که الگو باید, سیره عملى و علمى وى حجت باشد جز در مورد انبیا و امامان(ع) مصداق ندارد.
در این نوشتار کوتاه, کوشش شد تا بخشى از فضایل و سیره عملى و علمى فاطمه زهرا(س) در میدان تربیت, به عنوان مادرى مهربانتر از خورشید و ((مادر محبت)) به عنوان الگو, براى مادران بیان گردد. تا میدانى و دریایى به سوى عاشقان گشوده گردد.

زندگى فاطمه زهرا(س) لبریز از لایه ها و لطافت ها است و دسترسى و شناخت عمیق از تمامى لایه ها و لطافت هاى زندگى معنوى وى, براى همه کس مقدور نیست.
شخصیت معنوى این بانوى ((بى کران)) متشکل از ((بسترهاى معنوى)) بسیارى است که هر کدام از آنها براى یک زندگى معنوى و معنادار بکار آید.
از این جهت, کوثر بى کران, کاملترین الگویى است که مى توان در ابعاد گونه گون زندگى, وى را مقتداى خویش قرار داد, که یکى از ((لایه ها و لطافت هاى)) زندگى معنوى وى که بستر معنوى خوبى را براى رشد ربانى و معنوى فراهم مى سازد, ((بستر تربیتى)) زندگى او است.
در ((سیره عملى و علمى)) زندگى وى, ظرافت ها و دقتها موج مى زند.

او مادر است, اما چگونه مادر؟!
مادر امامت است و حسنین در دامن مبارک او تربیت یافته اند.
مادرى است که از راه تکان دادن گهواره, براى همیشه جهان را تکان مى دهد و از طریق ((لالایى و تاتایى هاى)) حساب شده, جهان و جهانیان را پر از فریادهاى عدالت خواهى مى کند و به سمت عدالت پیش مى راند.

حضرت امیر(ع) در مورد تربیت خانوادگى مى فرمایند:
((یا کمیل, مر اهلإ ان یروحوا فى کسب المکارم...))
((اى کمیل! خانواده ات را فرمان ده که روزها در به دست آوردن بزرگوارى, و شب ها در رفع نیاز خفتگان بکوشند. سوگند به خدایى که تمام صداها را مى شنود, هر کس دلى را شاد کند, خداوند از آن شادى لطفى براى او قرار دهد که به هنگام مصیبت چون آب زلالى بر او باریدن گرفته و تلخى مصیبت را بزداید چنان که شتر غریبه را از چراگاه دور سازد.))(3)

تربیت کلامى کودکان, از زمزمه هاى زیباى مادر در قالب ((لالایى)) و ((تاتایى)), آغاز مى شود.
از اینجاست که ظرافتهاى تربیت, رخ مى نماید و یک مادر مسوول را با مشکلات و موانع تربیتى مواجه مى سازد.
مادر با زمزمه هاى ((لالایى و تاتایى)), در واقع مى خواهد در پاکترین سرزمین وجود کودک که همان هستى و انسانیت کودک است تصرف کند و تصرف مى کند. آیا در چنین حالتى شایسته و بایسته است که مادر, امر تربیت را سبک و سرسرى انگارد؟

آیا زمزمه هاى کلامى مانند لالایى, تاتایى و غیره مهم نیست و هر لفظ مهمل و بى معنایى که باشد, اشکال ندارد؟
در اینجا جالب است که توجه عزیزان را به یک داستان تربیتى که بسیار جلب توجه مى کند جلب نمائیم.
در شعرى منسوب به ((مادر تربیت)) فاطمه زهرا(س) آمده:
اشبه اباإ یا حسن
واخلع عن الحق الرسن
واعبد الها ذا المنن
و لا توال ذا الاحن

یعنى
حسن جان مانند پدرت باش
حق را از بند اسارت رهاساز
خدایى پر فضل و احسان را بپرست
از دشمنان کینه توز دوستى و پیروى مکن(4)

این سخن زیبا, از جمله نوازش هاى نورانى حضرت زهرا(س) است به نوزادش حسن(ع). آن زمانى که حضرت, نوزادش را روى دست بازى مى داد و به هوا مى پراند و به دنبال آن با وى با زبان کودکى سخن مى گفت, چنین زمزمه مى نمود.
فاطمه زهرا(س), قبل از آنکه یک مادر باشد, معلم و مدیر شایسته بود. مربى و روان شناسى بود که در عمل, ((تربیت دینى)) را کاربردى ساخت و ظرافتهاى تربیتى را در خاندان اهل بیت(ع) به نمایش گذاشت.
آنگاه که حضرت زهرا(س) امام حسین(ع) را بر روى دست نوازش مى کرد, مى فرمود:
انت شبیهٌ بابى؟
لست شبیها بعلى؟

((حسین جان تو به پدرم شباهت دارى و به پدرت على(ع) شبیه نیستى.))

امام على(ع) سخنان فاطمه(س) را مى شنید و لبخند مى زد.(5)
مادرانى که فاطمه زهرا(س) را الگوى خویش مى دانند, آیا در امر تربیت هم این ((مادر تربیت)) را الگوى خود مى دانند یا خیر؟
اگر فاطمه زهرا(س) را به عنوان الگوى تربیتى قبول دارند ـ و باید هم قبول داشته باشند ـ تا به حال چه فکرى کرده اند؟
چه کارى کرده اند؟
چاره اى اندیشیده اند یا خیر؟...
مادرى که منتظر مد و تجمل روز است و بازار او را فریفت و گیج کرد, چه کار مى تواند بکند؟
او خود به دهها سرپرست و مادر احتیاج دارد تا هستى خود را به ثمن اندک نفروشد.
مادرى ((فن و هنرى)) است که هر کس استعداد تحصیل آن را ندارد.

مادرى ((کلاس عشق)) است که به قول مولانا:
در آسمان درها نهى, در آدمى پرها نهى
صد شور در سرها نهى, اى خلق سرگردان تو
مادرانى که به خطا, خویشتن را از ((عشق مادرى)) محروم مى سازند, وحشتناکترین گمراهى ها را مرتکب مى شوند و خسران ابدى است که نه در زمان و نه در ابدیت جبرانى ندارد.

یک مادر کم حوصله و عصبى, چگونه مى تواند به ظرافتهاى تربیتى جامه عمل بپوشاند؟
چرا ((سوراخ دعا را گم کرده ایم))؟
بیائیم قبول کنیم که ((تربیت بزرگترین منبع و معدن)) است و ما, در کشف و بهره بردارى آن مشکل داریم.
چند درصد از مادران, همانند فاطمه زهرا(س), زمزمه ها و سایر رفتارهاى تربیتى آنها حساب شده و با ((استانداردهاى تربیت اسلامى)) سازگار است؟
آیا شعر: اتل متل توتوله, گاو حسن چه جوره... با استاندارهاى تربیت اسلامى مى سازد؟
آیا یاد دادن چنین جملاتى, اولین وظیفه برخى ها است؟
مادرى که دختر هفت تا ده ساله خویش را تقریبا ((نیمه عریان)) در معرض دید عموم قرار مى دهد, چه تضمینى براى حجاب اسلامى و تربیت او دارد؟ چرا عده اى به نام مادر, به بچه ها و فرزندان خیانت مى کنند؟

مگر خیانت چه هست؟
خیانت به این نیست که سر کودک را از قفا جدا بکنند, هر کارى که روح و اندیشه کودک را خدشه دار کند, خود بزرگترین خیانت است و هیچ خیانتى, عمق فاجعه اش, عمیق تر از خیانت در امور تربیتى نیست و گناه آن بابخشودنى است.
به هر حال, تا شور و شعور لازم در امر تربیت تحقق پیدا نکند و تا زندگى را سراسر عشق نبینیم, تربیت انقلابى و یا پاکسازى و خودسازى, نوسازى انقلابى تحقق پیدا نمى کند و به بار نمى نشیند.

مادران یخچالى!
تربیت منهاى محبت, آب در هاون کوبیدن است.
کتاب کریم مى فرمایند:
((و قضى ربإ الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا, اما یبلغن عندإ الکبر احدهما او کلاهما فلاتقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا کریما, واخفض لهما جناح الذل من الرحمه و قل رب ارحمهما کما ربیانى صغیرا;
پروردگارت مقرر داشته است که جز او را نپرستید, به پدر و مادر نیکى کنید, چنانچه یکى یا هر دوى آنها نزد تو به پیرى رسیدند کلمه اى رنجش آور به آنها نگو, و بر سرشان فریاد نزن, و با اکرام با آنها سخن بگو, و با آنها خاکسارى و مهربانى کن, و بگو: پروردگارا همانگونه که آنها مرا در کودکى پرورش دادند, تو نیز آنها را مشمول رحمت خود قرار بده.))(6)

ظاهر آیه یک معناى روشنى دارد و آن مهربانى و احترام به والدین است. ولى آنچه مهم است و از روح و معناى پنهان این دو آیه استفاده مى شود, این است که وقتى پاى تربیت انسانى و اسلامى به میان آمد, در مرحله اول والدین باید این آیات را در عمل تفسیر کنند و یکى از دستورالعمل هاى کار تربیتى خود قرار دهند تا در مرحله بعدى نوبت به فرزندان برسد.
مادرى که مى خواهد کار تربیتى معنادار انجام دهد, خود باید:
1 ـ به فرزندان نیکى کند.
2 ـ هنگام ناتوانى در دوران نوزادى و کودکى, و یا دوران دیگر, حتى به آنها اف نگوید.
3 ـ بر سرشان فریاد نزند.
4 ـ با اکرام با آنها سخن بگوید.
5 ـ با آنها خاکسارى و مهربانى کند و بال و پر پر مهر و آغوش گرم خویش را به سوى آنها بازگشاید.
6 ـ از خداوند براى فرزندان, طلب سعادت و رحمت بکند.

فاطمه زهرا(س) که خود قرآن ناطق و مفسر کبیر است, یقینا در کار تربیتى, این نکات ظریف و عمیق قرآنى را کاربردى ساخت و بدان جامعه عمل پوشاند.
در روایت آمده, امام حسن(ع) مریض شد و درد و بى تابى آن بزرگوار بالا گرفت, حضرت زهرا(س) فرزند عزیزش را خدمت رسول خدا برده :
((قالت: یا رسول الله ادع الله لابنإ ان یشفیه, اى رسول خدا! پروردگارت را بخوان تا فرزندت را شفا دهد.))(7)

در جاى دیگر آمده, حضرت زهرا(س) با یاد روزگار شیرین و محبتهاى رسول خدا, خطاب به کودکان خود فرمود:
((این ابوکما الذى؟ کان یکرمکما و یحملکما مرذه بعد مره؟
این ابوکما الذى؟ کان اشدذ الناس شفقه علیکما؟
فلا یدعکما تمشیان على الارض و لا اراه یفتح هذا الباب ابدا و لایحملکما على عاتقه کما لم یزل یفعل بکما؟

کجاست پدر مهربان شما دو فرزندم؟ که شما را عزیز و گرامى مى داشت, و همواره شما را بر روى دوش خود مى گرفت, و نمى گذاشت بر روى زمین راه روید.
کجاست پدر شما که مهربان ترین مردم نسبت به شما بود.
دیگر هرگز او را نمى بینم که این درب منزل را باز کند, و شما را بر دوش خود گیرد, همان رفتارى که همواره نسبت به شما انجام مى داد.))(8)

با این شیوه با فرزندان سخن گفتن, در واقع یک دوره کامل, کلاس ((آموزش محبت)) است. همان کلاسى که پدر بزرگوارش براى وى برگزار کرد, خود دارد براى فرزندان دلبند خویش برگزار مى نماید. این همان کلاس کاربردى عملى است, که از زیباترین کلاسهاست.
فاطمه زهرا(س) ((مادر محبت)) است و با محبت معنادار وى باید جهان هدایت مى شد.

اگر با وجود الگوى تربیتى چون فاطمه زهرا(س), عده کثیرى از مادران مسلمان با مشکل تربیتى مواجه هستند, این به خاطر آن است که :
اولا شناخت و معرفت عمیق, نسبت به شخصیت الگو ندارند.
ثانیا شناخت و تلقى و برداشت درست از تربیت اسلامى ندارند.
ثالثا برخورد و رفتارشان در امر تربیت محبتآمیز نیست.
رابعا بسیارى از مادران و پدران تربیت را به عنوان بزرگترین منبع, به حساب نمىآورند.

نویسنده کتاب ((کوچک زیباست)) که یک بحث اقتصادى در آن مطرح شده است, یکى از عناوین بحث کتاب را ((تربیت, بزرگترین منبع)) قرار داده است.
مى گوید:
((عامل اصلى همه توسعه هاى اقتصادى از ذهن آدمى برمى خیزد. ناگهان, شهامت, قدرت ابتکار, اختراع, تکاپوى سازنده, نه تنها در یک زمینه بلکه در بسیارى زمینه ها در آن واحد از وجود آدمى فوران مى کند... بنابراین مى توان گفت که تربیت حیاتى ترین منبع براى بشریت است.))(9)

به هر تقدیر, اگر ظرافتهاى تربیتى که ((مادر مهربان)) فاطمه زهرا(س), آنها را در امر تربیت بکار مى گرفت, در زندگى انسانى ـ اسلامى مسلمانان جامه عمل پوشیده مى شد, مى بایست در انتظار مى ماندیم که:
از محبت تلخها شیرین شود
از محبت مسها زرین شود
از محبت دردها صافى شود
از محبت دردها شافى شود
از محبت مرده زنده مى کنند
از محبت شاه بنده مى کنند(10)

متاسفانه و صد متاسفانه یکى از مشکلات بسیار بزرگ بر سر راه تربیت, ((فقر شادى و فقر محبت)) است. از چهره و رفتار برخى از نوجوانان و جوانان کمبود محبت و فقر شادى مى بارد.
برخى از والدین, آنقدر نسبت به فرزندان بى مهرى و نامهربانى مى کنند که بهتر است از آنها به ((والدین یخچالى)) نام ببریم.
مادرى که مسوولیت خطیر مادر شدن را پذیرفت, چگونه آغوش محبت و مهربانى به سمت و سوى فرزندان باز نمى کند؟
آیا تمامى مشکلات بر سر راه تربیت را مى توان با ((عروسک انبوه)) حل و فصل کرد؟
برخى ها, کودک را بمبارانى از عروسکهاى عاجز و عجیب و غریب مى کنند و اجازه فکر کردن را از بچه ها مى گیرند.
آیا عروسکها جاى لبخند و محبت مادر را پر مى کنند؟

برخى از مادران کم حوله و بعضا عصبى مى خواهند, فقط بچه ها را سرگرم بکنند, دیگر مهم نیست با چه چیز آنها را سرگرم بکنند؟
کسى با عروسک و اسباب بازى مخالف نیست, سخن بر سر این است که:
1ـ عروسک جاى لبخند, بوسه, نوازش و محبت مادر را پر نمى کند و مشکلات بر سر راه امر تربیت را, تنها با اسباب بازى, نمى توان حل و فصل کرد.
2ـ فرزندان را بمبارانى از عروسک و اسباب بازى کردن و قدرت تفکر و خلاقیت را از بچه ها گرفتن درست نیست.
3ـ در بازار خرید و فروش عروسکها و اسباب بازى, باید حد و مرزى باشد و والدین عزیز, هر اشیایى را به نام اسباب بازى و عروسک نخرند و بدانند که پشت بعضى از اشیا به نام عروسک, غرض و مرضهاى زیادى خوابیده است.

عروسکى که با باطرى روشن مى شود وشروع به رقصیدن مى کند, چه آثارى در ذهن صاف کودک ببار مىآورد و چه پیام و پیامدى دارد؟
مادر باید در امر تربیت, هدفمند, اهل شناخت و مطالعه, با حوصله و صبور, مدیر, مهربان و با ادب, با عاطفه و... باشد.
بهشت را به بها زیر پاى مادران مى گسترانند, نه به بهانه.
تا با دست مبارک مادران, جهان به لرزه درنیاید و تا در دامن و آغوش گرم مادران, گرماى محبت به جهان صادر نشود... و تا تربیت به مرز استاندارد اسلامى نرسد, هدف اسلام عزیز تامین نمى شود. هدف اسلام عزیز و مورد دعوت دین اسلام, همه بشریت هستند و رسیدن به سعادت از کانال محبت و تربیت.

 

داستان داورى و مادرى:
اگر مادرى با داورى بین فرزندان مواجه گردد چه باید بکند؟
داورى و قضاوت, از ظرافت و لطافت خاصى برخوردار است و این امر بر کسى پوشیده و پنهان نیست. ولى داورى بین فرزندان و کودکان, ظرافت و لطافت کار را صد چندان مى نماید.
ـ ذهن صاف و دست نخورده کودکان
ـ روح لطیف و ظریف آنها
ـ داورى توام با تربیت
ـ فضاى ذهن کودک و محدودیت هاى آن, همه و همه دست به دست هم مى دهند و کار داورى بین فرزندان و کودکان را با مشکل مواجه مى کند.

آیا مادران مى توانند داوران خوبى براى فرزندان و کودکان خود باشند؟
در اینجا توجه عزیزان را به یک داستان جالب توجه, که از طرف ((مادر محبت)) حضرت زهرا(س), صورت گرفت, جلب مى نمائیم.
داستان داورى بدین قرار است که:
((رسول گرامى اسلام درباره مسابقه خطاطى به حسن و حسین(ع) سفارش فرمود:
هر کس خط او زیباتر است, قدرت او نیز بیشتر است.
حسن وحسین هر کدام خط زیبایى نوشتند, اما رسول خدا قضاوت نکرد و آن دو بزرگوار را به مادرشان, فاطمه(س) هدایت فرمود, تا نگرانى قضاوت, با عاطفه مادرى جبران شود.

حضرت زهرا(س) دید که هر دو خط زیبا و هر دو در این مسابقه هنرى شرکت نموده اند, چه باید کرد؟ با خود گفت:
قالت: انا ماذا اصنع و کیف احکم بینهما؟
من چه مى توانم بکنم و چگونه میان دو کودکم داورى کنم؟
قضاوت نهایى را به تلاش خودشان ارتباط داد و فرمود:
یا قرتى عینى انى اقطع قلادتى على راسکما و انشر بینکما جواهر هذه القلاده فمن اخذ منها اکثر فخطده احسن و تکون قوته اکثر.
اى نور دیدگانم! من دانه هاى این گردنبند را با پاره کردن رشته آن بر سر شما مى ریزم و میان شما دانه هاى گردنبند را پخش مى نمایم. هر کدام از شما دانه هاى بیشترى بگیرد, خط او بهتر و قدرت او بیشتر است.))(11)

به حق, ظرافت و زیبایى از لابلاى این داورى, موج مى زند.
این داستان حق, داراى لایه هایى است و آمادگى دارد دریاى بیکرانى از داوریهاى زیبا را به دینداران و مادران بگشاید و مسیر زندگى انسانها را عوض کند. البته این داستان از باب ((مشت نمونه خروار)) است و از این قبیل مطالب در سیره علمى و عملى امامان(ع) موج مى زند و فراوان است.
حال مادران در مورد این داورى, خود به داورى بنشینند و خودشان را در امور تربیتى محک بزنند!
از دیدگاه قرآن و امامان, امر تربیت و ظرافتهاى آن بسیار جدى است و ذره اى کوتاهى در آن روا نباشد.
ذهن, اندیشه, روح و انسانیت چیزى نیست که به راحتى بتوان از کنار آن گذر کرد و یا آن را نادیده گرفت.

على(ع) مى فرمایند:
((لا غنى کالعقل و لا فقر کالجهل و لا میراث کالادب, و لا ظهیر کالمشاوره; هیچ ثروتى چون عقل, و هیچ فقرى چون نادانى نیست. هیچ ارثى چون ادب, و هیچ پشتیبانى چون مشورت نیست.))(12)

حقوق کودکان و عقوق مادران
رسول اکرم(ص) مى فرمایند: ((یا على یلزم الوالدین من ولدهما ما یلزم لهما من عقوقهما))(13)
یا على(ع), همانطورى که فرزندان ممکن است عاق والدین گردند, والدین هم ممکن است عاق فرزندان گردند.
همانطورى که حقوق طرفینى و فراگیر است, عقوق (ضیق و سختى ها) هم, طرفینى است.
از دیدگاه اسلام, به یک اعتبار, حقوق به دو قسم تقسیم مى گردد:
1ـ حقوق مادى, 2ـ حقوق معنوى.

صاحبان حقوق, عموم مردم مى باشند و مرد و زن, پیر و جوان, حتى رحم (بچه در شکم مادر), صاحبان حق محسوب مى شوند.
تربیت انسانى اسلامى, از جمله حقوق معنوى محسوب مى شود و نتیجه آن, پیام یا پیامد بزرگى را به همراه خواهد داشت.
آنچه در بین عرف و عموم مرسوم است و شیوع دارد مساله ((حقوق و عقوق)) والدین است و در اذهان حک شده است که در صورت سرپیچى فرزندان از والدین, فرزندان مورد عاق والدین قرار مى گیرند و در دنیا و آخرت پیامدهاى بدى در انتظار فرزندان خواهد بود.

این نکته درست, اما حقوق فرزندان چه؟
آیا در صورت سهل انگارى و بى توجهى به امر تربیت, والدین مورد عاق فرزندان قرار نمى گیرند؟ یقینا چنین است و در صورت کوتاهى در امر تعلیم و تربیت, پیامدهاى بسیار بدى در انتظار پدر و مادر خواهد بود.

مادرى که به خاطر چشم به هم چشمیهاى کور و مدستائیها و مدپرستى هاى پلید, شوهر را زیر سوال مى برد و با شخصیت و مردانگى او بازى مى کند, آرامش خانواده را به هم مى پاشد و براى امر تربیت ذره اى ارزش قایل نمى شود, مورد عاق فرزندان قرار نمى گیرد و حقوق آنها را پایمال نکرده است؟!
مادرى که مى تواند فرزندش را همانند حسین فهمیده, تربیت بکند و باید هم چنین بکند, ولى به خاطر توقعات بیجا و کور, و سرگرمیهاى فریبنده, فرزندش با همان استعداد و آمادگى سرشار, سر از زندان درمىآورد, چه جوابى دارد؟

عده اى مى گویند در ایران نمى شود کار فرهنگى و تربیتى عمیق و هدفمند انجام داد. ولى باید گفت:
چطور شد, پدر وزیرى, وقتى پسرش در پاکستان متولد شد, و استعداد و نبوغ خاصى را در پسرش شناسایى کرد, مسئله را با یکى از بزرگان محلى در میان گذاشت, آن عالم, گفت: شما در پاکستان نمى توانید به هدف برسید, بهترین و مناسب ترین جا براى رشد و کار فرهنگى, ایران است و شما بروید ایران.
آقاى وزیرى, راهنمایى عالم محل را پذیرفت و آمد قم مقدس و الاذن که پسرش حدود شانزده سال سن دارد, حافظ کل قرآن, حافظ کل نهج البلاغه, حافظ بیش از هفتاد دوره کتاب, در گرایشهاى مختلف اعم از روایات, فقه, رجال, تفسیر وغیره.

خلاصه یک خانواده پنج نفره, کلشان حافظ کل قرآن هستند و زندگى بسیار ساده هم دارند.))
با این مقدمه, برویم سراغ اصل بحث, و ببینیم رابطه پدر فرزندى بین رسول اسلام(ص) و فاصله زهرا(س) چگونه بوده است؟
شیخ صدوق مى فرمایند:

((رسول گرامى اسلام(ص) هر گاه به مسافرت مى رفت, با فاطمه(س) خداحافظى مى کرد و وقتى از سفر برمى گشت, ابتدا به دیدن فاطمه مى شتافت.
در یکى از مسافرت هاى پیامبر(ص), حضرت زهرا(س) دو دستبند نقره و یک جفت گوشواره براى خویش و یک پرده براى درب منزل خرید, پیامبر(ص) از مسافرت بازگشت و به دیداردختر شتافت.

پس از مشاهده پرده خانه و زیور آلات ساده فاطمه(س) توقف کوتاهى کرد و به مسجد رفت.
حضرت زهرا(س) با خود اندیشید که پدر ناراحت است و فورى دستبند و گوشواره و پرده را درآورد و خدمت رسول خدا فرستاد و پیام داد:
((قالت: تقرا علیإ ابنتإ السلام و تقول اجعل هذا فى سبیل الله)) دخترت براى تو سلام مى فرستد و مى گوید که این[ زیور آلات اندک] را نیز در راه خدا انفاق کن.
پیامبر(ص) پس از مشاهده بخشش و ایثار فاطمه(س) سه بار فرمود:
((فداها ابوها; پدرش فداى او باد.))(14)
در مقابل, حضرت زهرا(س) درباره عواطف گرم پدرانه رسول خدا(ص) مطلبى را نقل فرمود که قابل توجه و ارزیابى است:

وقتى آیه 63 سوره نور نازل شد که:
((رسول خدا را آنگونه که همدیگر را صدا مى زنید, نخوانید))

فاطمه زهرا(س) مى فرماید:
ترسیدم که رسول خدا را به لفظ ((اى پدر)) بخوانم.
من[ هم مانند دیگران پدر را] به نام ((یا رسول الله)) صدا زدم.
[بدین خاطر] پیامبر, یک بار, یا دوبار, یا سه بار از من روى گردانید[ و پاسخ نگفت]. سپس رو به من کرد و فرمود:
اى فاطمه(س) این آیه درباره تو و خانواده تو و نسل تو نازل نشده است. تو از من هستى و من از تو هستم.

همانا این آیه براى ادب کردن جفاکاران درشت خوى قریش, انسانهاى خودخواه و متکبر, نازل شده است.
مرا با جمله ((اى پدر)) خطاب کن که مایه حیات قلب من است و خداوند را خشنود مى کند.(15)
این گونه مطالب در سیره عملى پیامبر(ص) و فاطمه زهرا(س) و امامان(ع) موج مى زند و اینجا دیگر سخن از عقوق والدین و فرزندان نیست, سخن از حقوق محض است و اخلاق جهانشمول.
نقش تربیتى اینگونه روابط, بسیار بالا است و انسانیت و عاطفه در آن, بسیار فراوان و ریشه دار.
تا بحال, در هیچ جاى دنیا, چنین روابطى بین ((پدر و دختر)) صورت نگرفته است. این رابطه, بر خلاف همه روابط معروف در دنیا داراى شان نزول است و همیشه تاریخ, درسآموز.

این جمله پیامبر(ص) که در حق فاطمه زهرا(س) فرمود:
((فداها ابوها)), به بلنداى تاریخ پیام تربیتى دارد.
این جمله گرانسنگ, مى تواند میزان و محک بسیار مناسبى باشد, تا همه کسانى که با امور تربیتى در ارتباط و تماس هستند عموما و والدین خصوصا, خودشان را در معرض محک قرار دهند و فاصله ها را آسیب شناسى کنند.
اگر فاصله ها زیاد هست, که زیاد هم هست چرا؟
چه باید کرد؟

خلاصه سخن آن که:
مردم عصر فضا و تکنولوژى عموما و مسلمانان خصوصا, دنبال آن چیزهایى که به جد باید باشند, نیستند, و دنبال آن چیزهایى که اصلا نباید باشند, هستند. و به عبارت دیگر ((سوراخ دعا را گم کرده اند)).
دکور و تجمل, مسلح شدن به مد روز, هماهنگى و همراهى با بازار, رقابت کور با همسایه در ظاهرسازى, پیروى و الگوگیرى سریع از وامانده ها و سرخورده هاى غربى, دنبال هر خس و خاشاک, روانه شدن, روى آوردن به مواد مخدر, به بهانه عروسى ادا و اطوار درآوردن, ریخت و پاش فراوان, سر و صداها و روى آوردن به سوى صداهاى آلوده و... همه و همه براى آنها مهم است و سراسیمه دنبالش مى دوند ولى امر تربیت, قناعت زیبا, محبت و مدارا, الگوگیرى دینى و ارزشى, حلال و حرام الهى, روح قرآن, سیره عملى امامان و معصومین(ع) برادرى و برابرى, تعهد دینى و... چندان برایشان مهم نیست و به راحتى از کنارش گذر مى کنند.

متاسفانه عده اى از مسلمانان که زیاد هم هستند, از سیره عملى امامان و معصومین الگو نمى گیرند ولى از غربى, آنهم غربى بنجول و سرخورده از زندگى, الگو مى گیرند و در جامعه دینى, انگشت نمایى مى کنند.
به هر تقدیر, مادران بدانند, که با اندک توجه, مى توانند زمینه هاى زندگى بسیار زیبا را فراهم کنند.
مگر حضرت زهرا(س) از چه ابزارهاى تربیتى استفاده مى کرد که مادران عصر فضا با آن امکانات بى بهره هستند؟!
فاطمه زهرا(س), فقط روح و اندیشه بلند داشت و بس.
ابزارهاى تربیتى حضرت, عاطفه بود و محبت.
بینش بود و هدفمندى.
و جاذبه بود و جانفشانى در امر تربیت.

نتیجه و خلاصه:
امور تربیتى و ظرافتها و لطافت هاى آن, مقام و منزلت مادر و مسوولت پذیرى وى, الگو بودن فاطمه زهرا(س) در ((سیره علمى و عملى)) در این نوشتار, مثلث بحث را تشکیل مى دهد.
امر تربیت, به عنوان بزرگترین منبع و از خدایى ترین مسئله اى است که هر انسان مسوول با آن روبرو است و کوتاهى در این امر تمام هستى یک انسان را زیر سوال مى برد.
کسى که بیش از همه در میدان تعلیم و تربیت نقش ایفا مى کند مادر است, و مادر اولین فردى است که کار تربیتى را آغاز مى کند و در این جهت تمام حرکات و رفتار مادر, اعم از زمزمه ها و لالایى, لبخند, نفس کشیدن, ظاهر و باطن, تاثیر عمیقى بر کودک و روح او مى گذارد و مثلث شخصیت وى را تشکیل مى دهد.
اگر مادران در امر تربیت کوتاهى بکنند و به عنوان مادران بى مسوولیت معرفى و معروف گردند, عقوق و عوارض بدى در انتظار آنها است و هیچ عذرى پذیرفته نیست.
در پایان باید گفت, آنچه مى تواند مادران و فرزندانشان را در امر تربیت, بیمه کند, عمل کردن به ((سیره و رفتار عملى و علمى)) فاطمه زهرا(س) است ولا غیر.

 

پى نوشت ها:

1ـ مثنوى معنوى, دفتر چهارم, بیت 1767, اشاره به آیه 12 غاشیه.
2ـ همان, دفتر سوم.
3ـ نهج البلاغه, حکمت 257.
4ـ مناقب ابن شهر آشوب, ج3, ص389.
5ـ همان.
6ـ سوره اسرا, آیات 17 ـ 23 ـ 24.
7ـ بحارالانوار, ج59, ص104.
8ـ محمد, دشتى, ((نهج الحیاه ـ فرهنگ سخنان فاطمه)) قم, موسسه تحقیقاتى امیرالمومنین, 1375, ص74.
9ـ اى. اف. شوماخر, ((کوچک زیباست)) على رامین, تهران: صدا و سیما, چهارم, 1378, ص61.
10ـ مثنوى معنوى, دفتر دوم, ابیات 1529 ـ 1531.
11ـ محمد, دشتى, همان, یا بحارالانوار, ج45, ص190, ح36.
12ـ نهج البلاغه, حکمت 54.
13ـ بحارالانوار, ج77, ص60, ح3, باب 43.
14ـ محمد دشتى, همان.
15ـ همان.




موضوع مطلب :


شنبه 93 فروردین 30 :: 10:28 صبح :: نویسنده : شمس

در موضوع استفاده از رنگ مشکی برای بانوان، گرچه می‌توان ادله‌ی مختلف روانی، اجتماعی و حتی پیشینه‌ی تاریخی فرادینی و فراقومی ارائه داد، نسبت دادن آن به دین به‌عنوان دستور اولیای دین، کاری آسان نخواهد بود؛ چراکه شیوه‌ی دین اسلام در برخورد با چنین موضوعات اجتماعی و فرهنگی، ارائه‌ی ملاک است، نه تعیین مصداق.

 
ابتدا باید فلسفه‌ی ‌حجاب را شناخت و اصل کلی و ملاک اصلی را از قرآن و سنت دریافت و نظرات فقها را دانست تا بتوان به یک نظر جامع در ارتباط با استفاده از رنگ مشکی در حجاب بانوان رسید.
 
در قرآن و روایات معصومین، اصل کلی و تغییرناپذیری وجود دارد که زن نباید لباس محرک و شهوت‌انگیز بپوشد. حجاب یعنی عدم داشتن جذابیت در مقابل نامحرم و پوشیدن لباسی که نگاه را به خود جذب نکند. درست است در جامعه‌ی اسلامی که حجاب در آن رعایت می‌شود، ابتدا مردان مکلف هستند چشم خود را از نامحرم بپوشانند، اما از آنجایی ‌که انسا‌ن‌های هرزه‌دل و هرزه‌نگاه در جامعه حضور دارند، زنان نیز به داشتن پوششی که مردان نامحرم را جذب ننماید مکلف شده‌اند.
 
با توجه به اجماع مراجع تقلید در ارتباط با برتر بودن چادر مشکی و بررسی روایات مبتنی بر عدم کراهت مشکی بودن عبا (چادر) و توجه به روان‌شناسی رنگ‌ها که رنگ مشکی را رنگ مرزبندی می‌داند و از نظر روانی نیز وقتی انسان پارچه‌ی مشکی را می‌بیند دیگر رغبتی به نگاه کردن پیدا نمی‌کند و خودبه‌خود نظر را برمی‌گرداند، اما نگاه به رنگ‌های روشن، چشم را باز و رغبت مشاهده و تمرکز بر دیدن را چندبرابر می‌کند، می‌توان این فرضیه‌ را مورد مداقه قرار داد که برای حضور اجتماعی و حضور در مقابل نامحرمان، چادر مشکی بهترین پوشش برای بانوان است.
 
فلسفه‌ی حجاب
 
برای آنکه بتوان هر موضوعی را به‌خوبی واکاوی کرد، نیاز است ابتدا فلسفه‌ی آن موضوع را دریابیم. اگر فلسفه را شناختیم، می‌توانیم پیامدها، نتایج و پیشنهادات خود را برای آن موضوع ارائه دهیم. حجاب دو فلسفه‌ی اساسى دارد که با یکدیگر ارتباط تام دارند:
 
1. مصونیت زن در برابر طمع‏‌ورزى‌‏هاى هوس‏بازان.
 
2. پیشگیرى از تحریکات شهوانى خارج از ضوابط و هنجارهاى الهى و تأمین سلامت و بهداشت معنوى جامعه.
  
حجاب با این نقش و کارکرد مهم و اساسى، باید دارای پیامى قاطع با خود باشد و آن این است که در برابر همه‌ی مردان نامحرم نوعى هشدار و اعلام «دور باش» ‏دهد. اگر حجاب نتواند این پیام را منتقل کند، علت وجوبی خود را از دست می‌دهد. اکنون باید دید چه عواملى در رساندن این پیام و اثرگذارى آن مؤثر است:

 
1. حدود و میزان پوشش: بدون شک هر اندازه بدن زن پوشیده‌‏تر باشد، نقش نیرومندترى در دورسازى هرزه‌دلان خواهد داشت. اگر نگاه‏‌هاى آلوده را، همچنان که در روایات آمده است، تیرهاى زهرآلود شیطان بدانیم، پوشش زن همانند قوسى است که تیر از آن کمانه مى‏‌کند و منحرف مى‌‏شود و از اصابت و نفوذ در هدف بازمى‌‏ماند. برعکس هر اندازه بدن زن برهنه‌‏تر باشد، تیرهاى شیطانى را بیشتر متوجه خود ساخته و از آن آسیب خواهد دید.
 
2. کیفیت پوشش: میزان ضخامت و حتى کیفیت دوخت لباس، خود بخش مهمى از حجاب را تشکیل مى‏‌دهد. بدون شک لباس‌‏هاى نازک و تنگ و بدن‌‏نما، فرودگاه پیکان مسموم شیطان و موجب خیره شدن چشم‏‌هاى هرزه و آلوده و به فساد کشاننده‌‌ی جامعه است. در مقابل، لباس‏‌هاى غیربدن‌‏نما، دیده‌‏ها را از خود دور مى‌‏سازد و سلامت معنوى نفوس را تأمین مى‌‏کند. در این ارتباط، روایتی است که «رسول خدا می‌‌فرمایند: هلاکت زنان امت من در دو چیز سرخ‌‌فام است: طلا و لباس نازک.»[1](جوادی آملی، 1391: 162)
 
3. رنگ‏ها: تردیدى نیست که برخى از رنگ‌‏ها دیده‌‏ها را خیره مى‏‌سازد و پاره‌‏اى دیگر نگاه‏‌ها را از خود مى‌‏راند و دور مى‌‏سازد. در عین حال، علماى دین نسبت به رنگ‏‌ها تأکید چندانى نکرده‌اند، ولى بر این مسئله پاى مى‌‏فشارند که لباس نباید موجب جلب توجه و عواقب سوء ناشى از آن باشد.
 
«مسئله‌‌ی نگاه از کلیدی‌‌ترین مسائل در تنظیم روابط پاک و سالم میان زنان و مردان است. قرآن کریم قبل از دستور به پوشش، ابتدا فرمان بهکاستن و فرونهادن نگاه می‌‌دهد؛ چراکه قلب و درون انسان‌‌ها به‌‌شدت از دیدگان تأثیر می‌‌پذیرند. نگاه نقطه‌‌ی آغازین در کشش‌‌های جنسی میان زن و مرد است و کسانی که قادر باشند نگاه خویش را مهار کنند، دریچه‌‌ی قلب و درون خویش را تحت کنترل درآورده‌‌اند و از انواع پیامدهای انحرافی در روابط زن و مرد مصون خواهند ماند. بنابراین برای سالم‌‌سازی محیط جامعه، می‌‌بایست در زمینه‌‌‌ی نگاه و عواملی که بستر نگاه‌‌های تحریک‌آمیز را فراهم می‌‌کنند توجه نمود و با فرهنگ‌‌سازی و اتخاذ سیاست‌‌های ?زم در روابط اجتماعی، در جهت کاهش نگاه‌‌های جنسی گام برداشت.» (حق‌شناس، 1386: 62) از عوامل بسترساز تحریک‌‌آمیز می‌‌توان به پوشش‌‌های رنگارنگ و خیره‌‌کننده، نازک و بدن‌‌نما اشاره نمود. بنابراین برای جلوگیری از زمینه‌‌ی فساد، باید پوششی را برگزید که «نه» باشد به نگاه‌‌های هرزه و راه ندهد به دل‌‌های هوس‌‌باز.
 
دلایل استفاده از چادر مشکی
 
1. آیات
 
برخی آیات مستقیم به مسئله‌ی پوشش و فلسفه‌ی آن پرداختند که آیات زیر از این دسته‌اند:
 
خداوند سبحان خطاب به زنان پیامبر می‌فرماید: «ای همسران پیامبر، شما همچون زنان دیگر نیستید، اگر تقوا پیشه کنید، پس به‌گونه‌ای هوس‌انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند و سخن شایسته بگویید. در خانه‌های خود بمانید و همچون جاهلیت نخستین (که اندام و وسایل زینت خود را در معرض تماشای دیگران قرار می‌دادند) در میان مردم ظاهر نشوید و نماز را به‌پا دارید و زکات بپردازید و از خدا و رسولش اطاعت کنید.»[2]
 
برپا داشتن نماز و پرداختن زکات و پیروی از رسول خدا، دستور همگانی است. وجوب پوشش نیز در سوره‌ی نور وظیفه‌ی زنان مسلمان برشمرده شده است. پس می‌توان این آیه را تسری داد به تمام زنان مسلمان که می‌خواهند پیرو سنت الهی باشند. در اینجا نیز به صراحت بیان شده که پوششی داشته باشید که بیماردلان در شما طمع نورزند. پس این پوشش مد نظر خداوند است. اگر پوششی نتواند از نگاه هرزه جلوگیری کند، نمی‌توان به آن لقب پوشش اسلامی را داد. و در آیه‌ای دیگر، خطاب به تمام زنان مسلمان می‌فرماید: «ای رسول ما، به زنان بگو پاهایشان را به زمین نکوبند تا زینت پنهانشان دانسته شود (و صدای خلخالی که به پا دارند به گوش برسد).»[3]
 
این آیه نیز به عدم جلب توجه کردن پوشش صحه می‌نهد.
  
با اندکی تمرکز بر آیات دیگر، می‌توان حجاب برتر را از سیره‌ی اهل بیت دریافت نمود:
 
«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا»[4]
 
بهترین الگو براى شما نه تنها در این میدان، بلکه در تمام زندگى، شخص پیامبر است. این ناخداى بزرگ به هنگامى که کشتی‌اش گرفتار سخت‏‌ترین طوفان‌‌ها مى‏‌شود، کمترین ضعف و سستى و دستپاچگى به خود راه نمى‌‏دهد. او هم ناخداست، هم لنگر مطمئن این کشتى، هم چراغ هدایت است و هم مایه‌‌ی آرامش و راحت روح و جان سرنشینان.
 
جمله‌ی «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَهٌ» مفهومش این است که براى شما در پیامبر تأسى و پیروى خوبى است، مى‏‌توانید با اقتدا کردن به او، خطوط خود را اصلاح کنید و در مسیر «صراط مستقیم» قرار گیرید (مکارم شیرازی، 1363، ج 17: 242 و 243).
 
با توجه به این آیه‌‌ی شریفه، می‌‌توان دریافت کسی‌ که شبیه‌‌ترین مردم به رسول خدا باشد و همچنین رسول خدا او را «بضعه منی» (یعنی بخشی از وجود من) خطاب کرده باشند، می‌‌تواند الگو و اسوه‌‌ی حسنه برای مسلمانان باشد.
 
در آیه‌ی شریفه‌‌‌ی دیگری، حضرت حق می‌‌فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی‌الامر منکم فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرسول إن کنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر»[5]
 
بدیهى است براى یک فرد باایمان همه‌‌ی اطاعت‌‌ها باید به اطاعت پروردگار منتهى شود و هرگونه رهبرى باید از ذات پاک او سرچشمه گیرد و طبق فرمان او باشد، زیرا حاکم و مالک تکوینى جهان هستى اوست و هرگونه حاکمیت و مالکیت باید به فرمان او باشد.
 
در مرحله‌ی بعد مى‌‏فرماید: «و اطاعت کنید پیامبر خدا را» و در مرحله‌‌ی سوم مى‌‏فرماید: اطاعت کنید «اولى‌‌الامر (اوصیاى پیامبر) را» که از متن جامعه‌‌ی اسلامى برخاسته و حافظ دین و دنیاى مردم‌‌اند. سپس مى‏‌فرماید: «اگر در چیزى اختلاف کردید، آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید. اگر ایمان به پروردگار و روز بازپسین دارید، این براى شما بهتر و پایان و عاقبتش نیکوتر است.»
 
«اولى‌الامر» چه کسانى هستند؟ همه‌ی مفسران شیعه در این زمینه اتفاق‌نظر دارند که منظور از «اولى‌الامر» امامان معصوم هستند که رهبرى مادى و معنوى جامعه‌ی اسلامى، در تمام شئون زندگى، از طرف خداوند و پیامبر به آن‌ها سپرده شده است و غیر آن‌ها را شامل نمى‌‏شود (مکارم شیرازی، 1354، ج 3: 434 تا 436).
 
این آیه نیز صحه می‌گذارد بر اطاعت از سبک زندگی رسول خدا و ائمه‌ی اطهار. اگرچه بانوی گران‌قدر اسلام حضرت زهرا (س) جزء امامان نیستند، اما در روایتی، امام عصر (عج) حضرت زهرا (س) را الگوی خویش قرار داده است. پس سبک زندگی فاطمی، به‌ویژه در زمینه‌ی پوشش و حجاب، می‌تواند الگویی برای مسلمات باشد.(*)

 

 
منابع:
 
[1]. تنبیه الخواطر و نزهه النواظر،ج1،ص3
[2]. احزاب، 32 و 33.
[3]. نور، 31.
[4]. احزاب، 21.
[5]. نساء، 59.



موضوع مطلب :


چهارشنبه 93 فروردین 27 :: 1:0 عصر :: نویسنده : شمس

 در صورت عدم رضایت اعضای رشید خانواده، واریز یارانه به حساب سرپرست خانوار منافی حقوق افراد است.اگر رضایت اعضای رشید خانواده که بالای 18 سال هستند در این زمینه وجود نداشته باشد، واریز یارانه، که به هر شخص تعلق دارد، به حساب پدر یا شوهر خانواده منافی با حقوق افراد تلقی می‌شود و افراد از نظر قانونی دارای حق تمتع و استیفا هستند.
اما اگر وجوه یارانه با رضایت افراد خانواده (فرزندان و همسر) به حساب سرپرست خانواده واریز شود؛ رضایت و موافقت ذی حق موجب رفع اشکال می‌شود.از نظر قانونی ارزیابی یارانه در دو قالب حق فردی اشخاص و حق خانوادگی موجب تبعات و نتایج حقوقی متفاوتی خواهد بود.
در واقع اگر یارانه را از جمله حقوق مربوط به خانواده بدانیم این وجه به سرپرست خانواده (شوهر – پدر) پرداخت می‌شود. اما اگر یارانه را کمک دولت یا اشخاص به جای افزایش قیمت‌ها، حذف سوبسید کالا‌ها و خدمات تلقی کنیم در این صورت این حق برای فرد در نظر گرفته می‌شود.
 اما در مورد وضعیت حقوقی یارانه‌ها باید گفت، هرچند که دولت آن را حق فردی تلقی می‌کند اما در عمل آن را به عنوان یارانه خانوادگی به حساب ریاست خانواده واریز می‌کند که به نظر می‌رسد در این مورد ما با اشکالی اصولی روبرو هستیم.

با توجه به مطالب بالا که گفته شد،انصراف توسط سرپرست بدون اذن سایر اعضا نیز میتواند دارای اشکال باشد علی الخصوص که حق فرزندان وافراد صغیر نیز در این جا به وسط می آید که لازم است بیشتر به این موضوع فکر وتامل صورت گیرد .




موضوع مطلب :


یکشنبه 93 فروردین 24 :: 4:55 عصر :: نویسنده : شمس
درباره وبلاگ

صفحات وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 209
بازدید دیروز: 26
کل بازدیدها: 178212