سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شمس نامه
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سخنرانی‌ها و مناسبت‌های مختلف به آسیب‌شناسی مشکلات فراروی جوانان برای ازدواج پرداخته‌اند. ایشان معتقدند موانع «فرهنگی»، بخش قابل توجهی از این مشکل اجتماعی را به خود اختصاص داده است و جوانان، خانواده‌ها و مسئولان مربوط باید در جهت رفع این موانع تلاش کنند. ایشان در آخرین اظهار نظر رسمی درباره‌ی این موضوع در دیدار دانشجویی ماه رمضان امسال فرمودند: «بعضى از تصورات و سنت‌هاى غلط در مورد ازدواج وجود دارد که اینها دست‌‌وپاگیر است، مانع از رواج ازدواج جوان‌ها است؛ این سنت‌ها را باید عملاً نقض کرد. شما که جوانید، مطالبه‌‌گرید، پرنشاطید، پیشنهادکننده‌‌ى نقض خیلى از عادت‌ها و سنت‌ها هستید، به نظر من این سنت‌هاى غلطى را هم که در زمینه‌‌ى ازدواج وجود دارد، بایستى شماها نقض کنید.»
جدول و متن زیر به هشت مورد از این سنت‌های غلط که مورد تصریح رهبر انقلاب اسلامی قرار گرفته، می‌پردازد:
 

1. مهریه سنگین
کسانی که مهریه‌ی بالا برای خانمشان قرار می‌دهند، به جامعه ضرر می‌زنند. خیلی از دخترها توی خانه می‌مانند، خیلی از پسرها بی‌زن می‌مانند، به‌خاطر این‌که این چیزها وقتی در جامعه رسم شد، سنت و عادت شد، به جای «مَهرُ السّنّة»، به جای این‌که مهر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) سنت باشد، وقتی مهر جاهلی سنت شد، اوضاع، اوضاع جاهلی خواهد شد.
خطبه‌ی عقد 1377/8/11
 
مهریه‌ی سنگین مال دوران جاهلیت است. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آن را منسوخ کرد. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از یک خانواده‌ی اعیانی است. خانواده‌ی پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، تقریباً اعیانی‌ترین خانواده‌ی قریش بودند. خود ایشان هم که رئیس و رهبر این جامعه است. چه اشکالی داشت دختر به آن خوبی که بهترین دختران عالم است و خدای متعال او را «سیدة النّساء العالمین» قرار داد «مِن الاَوّلینَ و الآخِرین»، با بهترین پسرهای عالم که مولای متقیان است می‌خواهند ازدواج کنند، مهریه‌ی ایشان زیاد باشد؟ چرا ایشان آمدند و این مهریه‌ی کم را قرار دادند که اسمش «مَهرُ السُّنَّة» است.
خطبه‌ی عقد 1374/2/28
 
مهریه هر چه کمتر باشد، به طبیعت ازدواج نزدیکتر است، چون طبیعت ازدواج معامله که نیست، خرید و فروش که نیست، اجاره دادن که نیست، زندگی دو انسان است. این ارتباطی به مسائل مالی ندارد. ولی شارع مقدس یک مهریه‌ای را معین کرده که باید یک چیزی باشد. اما نباید سنگین باشد. بایستی عادی باشد جوری باشد که همه بتوانند انجام دهند.
خطبه‌ی عقد 1374/5/18
 
بعضی خیال می‌کنند مهریه‌ی سنگین به حفظ پیوند زناشویی کمک می‌کند. این خطاست. اشتباه است. اگر خدای ناکرده این زن و شوهر نااهل باشند، مهریه‌ی سنگین هیچ معجزه‌ای نمی‌تواند بکند.
خطبه‌ی عقد 1375/5/11
 
بعضی از خانواده‌های طرف عروس می‌گویند که ما مهریه‌ی آن‌قدر بالا نمی‌خواهیم ولی خانواده‌ی داماد برای پز دادن و تفاخر می‌گویند نه نمی‌شود! چند میلیون یا فلان‌قدر. خب اینها همه دوری از اسلام است. هیچ کس با مهریه‌ی بالا خوشبخت نشد. این‌هایی که خیال می‌کنند اگر مهریه نباشد ازدواج دخترشان متزلزل خواهد شد، ‌ این‌ها اشتباه می‌کنند. ازدواج اگر چنان‌چه با محبت بود، ‌ با وضعیت درست بود، بی‌مهریه هم متزلزل نمی‌شود. ولی اگر چنان‌چه بر مبنای خباثت و زرنگی و کلاهبرداری و فریب و این چیزها بود، مهریه هر چقدر هم که زیاد باشد، مرد بدجنس زورگو، کاری خواهد کرد که بتواند از زیر بار این مهریه هم فرار کند.
خطبه‌ی عقد 1375/9/4
 
من از مردم سراسر کشور خواهش می‌کنم که آن قدر مهریه‌ها را زیاد نکنند. این سنت جاهلی است. این کاری است که خدا و رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در این زمان بخصوص، از آن راضی نیستند. نمی‌گوییم حرام است. نمی‌گوییم ازدواج باطل است. اما خلاف سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و اولاد ایشان و ائمه‌ی هدی (علیهم‌السلام) و بزرگان اسلام است. خلاف روش این‌هاست و به‌خصوص در زمان ما که کشور احتیاج دارد به این‌که همه‌ی کارهای صحیح، آسان شود، هیچ مصلحت نیست که بعضی ازدواج‌ها را این‌طور مشکل کنند.
خطبه‌ی عقد 1373/9/2
 
2. جهیزیه سنگین
من گمان می‌کنم این‌که در جهیزیه‌ی حضرت زهرا (علیهاالسلام) این قدر سادگی رعایت شد... این حد را حفظ کردند. این یک جنبه‌ی نمادین داشت. برای این‌که بین مردم مبنا و پایه‌ای باشد برای عمل به آن، تا دچار این مشکلاتی که بر اثر زیاده‌روی‌ها پیش می‌آید، نشوند.
خطبه‌ی عقد 1377/4/18
 
بعضی از خانواده‌های عروس، خودشان را اذیت می‌کنند و به زحمت می‌اندازند و اگر پول هم ندارند به زحمت پول تهیه می‌کنند. اگر پول دارند خرج زیادی می‌کنند، برای این‌که یک جهیزیه‌ی مفصل پر زرق و برقی را مثلاً در  اختیار دخترشان بگذارند.
خطبه‌ی عقد 1377/12/28
 
جهیزیه‌ی زیاد، هیچ دختری را خوشبخت نمی‌کند و هیچ خانواده‌ای را به آن آرامش و سکون و اعتماد لازم نمی‌رساند. اینها زوایای زندگی است. فضولِ زندگی است و جز دردسر و اسباب زحمت و اسباب مشکل فایده‌ای ندارد.
خطبه‌ی عقد 1375/9/18
 
مبادا بروید پول قرض کنید، جهیزیه درست کنید. مبادا خودتان را به زحمت بیندازید. مبادا خانواده‌تان را به زحمت بیندازید. مبادا خیال کنید که دخترتان اگر جهیزیه‌اش کمتر از دختر همسایه و قوم و خویش بود، این سرشکستگی است.
خطبه‌ی عقد 1381/3/29
 
بعضی‌ها سعی می‌کنند که برای جهیزیه بزنند روی دست همه‌ی قوم و خویش‌ها و همسایه‌ها و دوست و آشناها که این هم غلط است... باید نگاه کنید ببینید که چه چیزی درست است، چه چیزی حق است آن را انجام بدهید. چه چیزی حق است؟ یک خانواده‌ی دو نفره یک وسایلی لازم دارند که یک زندگی ساده‌ای داشته باشند.
خطبه‌ی عقد 1379/8/3
 
انواع و اقسام ریخت و پاش‌ها، زیاده‌روی‌ها، کارهای غلط، جهیزیه‌های سنگین. همه‌جور چیزی را حتماً باید بخرند، بیاورند توی جهیزیه بگذارند، که اقلّاً یک چیز بیشتر از آن دختر خاله‌اش، یا نمی‌دانم خواهرش، یا آن همسایه‌شان یا آن همکلاسی‌شان داشته باشد. اینها از آن غلط‌های بسیار موذی و آزاردهنده است، برای خود انسان و برای مردم. خیلی از دخترها نمی‌توانند به خانه‌ی بخت بروند، خیلی از پسرها نمی‌توانند ازدواج کنند، به خاطر همین چیزها. به خاطر همین گرفتاری‌ها. اگر ازدواج آسان بود، اگر مردم آن‌قدر سخت‌گیری نکرده بودند، بعضی‌ها اگر مهریه‌شان سنگین نبود، اگر این جهیزیه‌های جاهلانه نبود و پدر و مادرها به خیال خودشان برای این‌که مبادا دل دخترشان بشکند، خودشان را به آب و آتش نمی‌زدند، این گرفتاری‌ها برای خیلی از خانواده‌ها پیش نمی‌آمد.
خطبه‌ی عقد 1372/10/26
 
از اول، بعضی‌ها همه‌ی ریز و درشت و لازم و غیر لازم را برای دخترشان به عنوان جهیزیه فراهم می‌کنند که مبادا از دختر فلانی، از نمی‌دانم دختر عمویش، یا از خواهرش یا از جاریش مثلاً کمتر باشد. اینها درست نیست. این کارها غلط است. اسباب زحمت شماست. آن هم زحمتی که هیچ اجری پیش خدا ندارد، مایه‌ی تشکر هم نمی‌شود.
خطبه‌ی عقد 1378/9/2
 
نگذارید جهیزیه‌ها را سنگین کنند. دخترها نگذارند. عروس‌ها شما نگذارید. پدر و مادرها هم اگر می‌خواهند، شما نگذارید.
خطبه‌ی عقد 1373/9/23
 
مادرهای عروس‌ها در تهیه‌ی جهیزیه دست نگه دارند، خیلی افراط و اسراف نکنند. نگویند حالا مثلاً دخترمان است، دلش می‌شکند. نه. دخترها خوبند. دخترها نمی‌خواهند. ما بیخود نباید دل آن‌ها را بکشانیم به این سمت که هر چیز قشنگ و لوکس و... حتماً باید برایش تهیه شود.
خطبه‌ی عقد 1379/11/16
 
3. تجملات زیاد
تجملات برای یک جامعه، مضر و بد است. آن کسانی که با تجملات مخالفت می‌کنند، معنایش این نیست که از لذت‌ها و خوشی‌هایش بی‌اطلاعند، نه! آن را کاری مضر برای جامعه می‌دانند. مثل یک دارو یا خوراکی مضر. با تجملات زیادی، جامعه زیان می‌کند. البته در حد معقول و متداول ایرادی ندارد. اما وقتی که همین‌طور مرتب پای رقابت و مسابقه به میان آمد، اصلاً از حد خودش تجاوز می‌کند و به جاهای دیگر می‌رود.
خطبه‌ی عقد 1370/4/20
 
مگر کسانی که با تجمل عروس و داماد می‌شوند خوشبخت‌ترند؟ چه کسی می‌تواند چنین چیزی را ادعا کند؟ این کارها جز این‌که یک عده جوان را، یک عده دختر را حسرت به دل کند و زندگی را بر این‌ها تلخ نماید، اگر نتوانستند آن‌جور آن‌ها هم عروسی بگیرند تا ابد حسرت به دل بمانند یا اصلاً نتوانند عروسی بگیرند. چیز دیگری نیست... تا آمدند دخترش را بگیرند، چون دستش خالی است، این دختر بماند توی خانه. این پسر دانشجو یا کارگر یا کاسب ضعیف، همین‌طور غیر متأهل بماند.
خطبه‌ی عقد 1373/9/23
 
4. اسراف
برخی، اسراف می‌کنند. می‌ریزند و می‌پاشند. در این روزگار که فقرایی در جامعه هستند، کسانی هستند که اولیات زندگی هم درست در اختیارشان نیست، این کارها اسراف است، زیادی است، بیخود است. هر کس بکند خلاف است.
خطبه‌ی عقد 1372/6/11
 
بعضی از مردم با این کاری که می‌شود با آن ثواب برد، گناه می‌برند. با اسراف‌هایی که می‌کنند، با خلاف‌هایی که انجام می‌دهند، با آمیختن این عمل حَسن و حسنه به کارهای حرامی که انجام می‌دهند. حرام همه‌اش هم این نیست که محرم و نامحرم و این چیزها باشد. آنها هم البته حرام است، اما ریخت و پاش زیادی هم حرام است. اسراف حرام است. سوزاندن دل مردمی که ندارند در مواردی واقعاً حرام است. زیاده‌روی کردن، ‌ حرام و حلال کردن برای این‌که بتواند جهیزیه‌ی دخترش را فراهم کند، اینها حرام است.
خطبه‌ی عقد 1376/11/9
 
بنده راضی نیستم از کسانی که با خرج‌های سنگین و با اسراف در امر ازدواج، کار را بر دیگران مشکل می‌کنند. البته با جشن و شادی و مهمانی موافقیم ولی با اسراف مخالفیم.
خطبه‌ی عقد 1374/5/24
 
5. خرید از مکان‌های معروف به گرانی
این دختر خانم‌ها که می‌خواهند جهیزیه درست کنند، برای خرید اسباب سر عقد و جهیزیه، توی این دکان‌های گران‌قیمت بعضی از جاهای تهران، آن محلات گران‌قیمت که معروف است – نمی‌خواهم البته اسم بیاورم – من می‌شناسم کجاهاست که دکان‌هایش معروف است به جنس گران، اصلاً طرف آنها پا نگذارند. بروند آن جاهایی که معروف به گرانی نیست. این‌طور نباشد که داماد بیچاره را دنبالشان راه بیندازند برای خرید عروس و خرید عقد. متأسفانه از این کارها می‌کنند.
خطبه‌ی عقد 1372/3/19
 
6. هتل‌ها و سالن‌های پرخرج
این هتل‌ها و سالن‌ها و جشن‌های پُرخرج را رها کنید. ممکن است توی یک سالنی هم کسی جشن بگذارد اما ساده، مانعی ندارد. من نمی‌خواهم بگویم حتماً، چون بعضی خانه‌هایشان جا ندارد یا امکاناتش را ندارند ولی اسراف نکنید.
خطبه‌ی عقد 1373/10/27
 
عروسی و عقد و شادی چیز خوبی است. حتی پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هم برای دختر مکرمه‌ی‌ خودشان مجلس عروسی گرفتند، شادی کردند و مردم شعر خواندند. زن‌ها دست زدند و خوشی کردند. اما نباید در این مجلسِ عقد و عروسی و اینها اسراف انجام بگیرد. یکی از اسراف‌ها همین مجالس عقد و عروسی گران‌قیمت است. در هتل‌ها، در این سالن‌های گران‌قیمت مجالس درست می‌کنند. مبالغ زیادی شیرینی و میوه و خوراکی حرام می‌شود، از بین می‌رود، روی زمین ریخته می‌شود و ضایع می‌گردد. برای چه؟ برای چشم و هم چشمی!؟ برای عقب نماندن از قافله‌ی اسراف!؟
خطبه‌ی عقد 1372/1/5
 
عروسی شیرین، آن عروسی‌ای نیست که توی آن خیلی خرج می‌شود و اسراف زیاد در آن می‌شود. عروسی شیرین، عروسی صمیمانه است. صمیمانه که بود، عروسی شیرین می‌شود. ولو مختصر باشد. یک اتاق دو اتاق توی خانه، قوم و خویش، دوست و آشنا و رفیق دور هم بنشینند، این می‌شود عروسی. این میهمانی‌های مفصل و سالن‌های آن‌چنانی یا توی هتل‌ها، خرج‌های زیاد، جنس‌های گران برای مهمانی، اینها هیچ مناسب نیست. نمی‌گویم ازدواج را باطل می‌کند، نه! ازدواج درست است. اما اینها محیط جامعه و محیط زندگی را تلخ می‌کند.
خطبه‌ی عقد 1377/9/12
 
مگر سابق که این سالن‌ها نبود، این چیزها نبود، توی دو تا اتاق کوچک جشن می‌گرفتند، مهمان‌ها می‌آمدند شیرینی می‌خوردند، ازدواج‌ها بی‌برکت‌تر از امروز بود؟ عزت دخترها مگر کمتر از امروز بود، حالا باید حتماً بروند توی این سالن‌های بزرگ. عیبی ندارد، من مخالفتی نمی‌کنم با این سالن‌ها. من با «تشریفات» مخالفم. حالا بعضی می‌روند توی هتل، از آن کارهای غلط است که لزومی ندارد.
خطبه‌ی عقد 1376/7/30
 
بعضی خیال می‌کنند که تشریفات و تویِ هتلِ چنین و چنان رفتن، سالن‌های گران گرفتن، خرج‌های زیادی کردن، ‌ عزت و شرف و سربلندیِ دختر و پسر را زیاد می‌کند. نخیر عزت و شرف و سربلندی دختر و پسر به انسانیت و تقوی و پاکدامنی و بلندنظری آن‌هاست، نه به این چیزها...
خطبه‌ی عقد 1375/5/11
 
7. لباس عروس گران‌قیمت
بعضی‌ها لباس عروس گران‌قیمت می‌خرند. نه! چه لزومی دارد. حالا لباس عروس می‌خواهند، بعضی‌ها لباس عروس را می‌روند کرایه می‌کنند. چه مانعی دارد؟ ننگ دارد؟ نه! چه ننگی؟ چه مانعی دارد؟ بعضی‌ها این را ننگ می‌دانند. ننگ این است که انسان یک پول گزافی بدهد، یک چیزی بخرد که یک بار آن را مصرف کند، بعد بیندازد دور. یک بار مصرف! آن هم با این وضعی که بعضی مردم دارند.
خطبه‌ی عقد 1374/10/4
 
8. به رخ کشیدن ثروت‌ها
اگر چنان‌چه در ازدواج بحث مادیات عمده شد، این معامله‌ی عاطفی و روحی و انسانی تبدیل خواهد شد به معامله‌ی مادی. این معامله‌های گران، این جهیزیه‌های سنگین، این چشم و هم‌چشمی‌ها و این به رخ کشیدن ثروت‌ها و پول‌ها – که برخی از افراد غافل و بی‌خبر می‌کنند – ازدواج را در واقع خراب می‌کنند. لذاست که در شرع مقدس مستحب است مهریه کم گرفته شود که «مَهرُ السّنّة» مورد نظر است.
خطبه‌ی عقد 1377/12/13
 
* ازدواج را آسان کنید
من به همه‌ی مردم در سراسر کشور توصیه می‌کنم که ازدواج‌ها را آسان کنند. بعضی‌ها ازدواج را مشکل می‌کنند. مهریه‌های گران و جهیزیه‌های سنگین ازدواج را مشکل می‌کند... خانواده‌ی پسرها توقع جهیزیه‌های سنگین بکنند. خانواده‌ی دخترها برای چشم هم‌چشمی دیگران جهیزیه‌ها را و تشریفات را و مجالس عقد و عروسی را رنگین‌تر بکنند. چرا؟ اثر این را می‌دانید چیست؟ اثر این کارها این است که دخترها و پسرها بدون ازدواج در خانه‌ها می‌مانند، کسی جرئت نمی‌کند به ازدواج نزدیک شود.
خطبه‌ی عقد2/9/1373




موضوع مطلب :


دوشنبه 93 بهمن 6 :: 9:44 صبح :: نویسنده : شمس

چرا ما «شیعیان» در وضو - پس از شستن صورت - دستها را از بالا به پایین می‏شوییم و با آب وضو که در کف دست مانده است جلوی سر را مسح می‏کنیم و روی پا را نیز با آن مسح می‏کنیم ولی اهل تسنن مانند ما وضو نمی‏گیرند و عدّه‏ای از آنها تمام سر را با گوشها مسح می‏کنند و پاهایشان را بجای مسح می‏شویند؟

پاسخ:

 ما «شیعیان دوازده امامی» در برخی از واجبات وضو با اهل تسنن اختلاف داریم:

1- در فقه ما، شستن صورت از بالا به پایین واجب است - البته برخی فرموده‏اند: شستن صورت از بالا مبنی بر احتیاط است- [1]  ولی اهل تسنن به اتفاق گفته‏اند: شستن صورت از بالا به پایین مستحب است [2] .

2- در فقه ما، شستن دستها از بالا به پایین واجب است ولی اهل تسنن به اتفاق گفته‏اند: شخص مخیر است دستها را از پایین به بالا یا به عکس بشوید و اتفاق نموده‏اند بر اینکه از پایین (از سر انگشتها) به بالا شستن مستحب است [3] .

3- در فقه ما «شیعیان» مسح کردن جلوی سر واجب است ولی اهل تسنن در مسح سر اختلاف دارند.


مالکی‏ها گفته‏اند: مسح تمام سر واجب است.

حنبلی‏ها گفته‏اند: مسح تمام سر و گوشها واجب است.

- گوشها را از سر و جزء آن دانسته و روایتی نیز بر این مطلب نقل کرده‏اند - [4] .

حنفی‏ها گفته‏اند: مسح یک چهارم سر واجب است.

شافعی‏ها گفته‏اند: مسح بعضی از سر - هر مقدار که باشد - واجب است [5] .

و برخی از آنها هم گفته‏اند: اگر به جای مسح، سر را بشویند یا به آن آب بپاشند کفایت می‏کند [6] .

4- در فقه شیعه مسح نمودن روی پا واجب است ولی اهل تسنن به اتفاق گفته‏اند: واجب است پاها را بشویند [7] .

بنابر آنچه نقل شد، محل خلاف بین ما و آنها چهار مورد است:

1- ما شستن صورت را از بالا به پایین واجب می‏دانیم ولی آنها مستحب می‏دانند. دلیل ما بر این امر روایاتی است مبنی بر اینکه پیامبر اکرم ‏صلی الله علیه وآله وسلم در وضو صورت مبارکشان را از بالا به پایین می‏شسته‏اند و روایتی نیز نقل شده که امام‏علیه السلام امر فرموده است:

اغسل من اعلی وجهک الی اسفله [8] .

صورت را از بالا به پایین بشویید.

اما اهل تسنن گفته‏اند: آیه شریفه: فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ [9]  امر به شستن کرده و از جهت کیفیتِ شستن، مطلق است و در آن نفرموده است از بالا بشویید. و روایات نیز استحباب از بالا شستن را ثابت می‏کند نه وجوب آنرا.

2- ما شستن دستها را از بالا به پایین واجب می‏دانیم ولی آنها مستحب می‏دانند.

دلیل ما بر این امر روایات بیانیه است، که رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم دستها را از بالا به پایین می‏شست و روایت صحیحه‏ای نیز از امام‏علیه السلام وارد شده که حضرت در مقام تفسیر آیه مربوط به وضو [10]  فرموده است:

باید دستها را از بالا به پایین بشویید [11] .

3- ما مسح سر را واجب و متعیّن می‏دانیم ولی آنها با ما در این مورد اختلاف دارند، بین خودشان نیز اختلاف وجود دارد، به شرحی که قبلاً بیان کردم.

دلیل ما روایات فراوانی است که دلالت و صراحت دارند بر وجوب مسح مقداری از جلوی سر، یکی از آن روایات صحیحه زراره است که به امام باقرعلیه السلام عرض کرد:

عن ابی جعفرعلیه السلام قلت له: الا تخبرنی من أین علمت وقلت: ان المسح ببعض الرأس و بعض الرجلین؟ فضحک‏علیه السلام وقال: یا زرارة قاله رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم ونزل به الکتاب من اللَّه عزَّوجلَّ قال تعالی: (فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ) فعرفنا ان الوجه کله ینبغی أن یُغسل - الی ان قال - ثم فصل تعالی بین الکلام فقال: (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ) فعرفنا حین قال «برؤسکم» ان المسح ببعض الرأس لمکان الباء [12] .

از کجا دانستی که مسح به بعضی از سر و به بعضی از پا می‏باشد؟ حضرت فرمود:

ای زراره این حکم را رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم فرموده و در باره آن آیه از طرف خدا نازل شد، خداوند متعال فرمود: (فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ) پس از این جمله فهمیدیم که باید همه صورت را شست. - تا آنکه فرمود: - پس از آن خداوند متعال، بین کلام فاصله انداخت (یعنی جمله دوم را از جمله اول جدا نمود) و فرمود: (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ) پس - از اینکه در شستن صورت «با» نیاورد و در مسح سر «با» آورد - و «برؤسکم» فرمود دانستیم که مسح به بعضی از سر است، بخاطر «باء».

خلاصه اینکه، آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه مسح مقداری از سر واجب است، زیرا معلوم است که «باء» در جمله «برؤسکم» زاید نیست و اصل عدم زیاده و بر خلاف فصاحت و بلاغت است، و روایات فوق در مقام سؤال و بیان و تفسیر آیه مبارکه صریح است که «باء» در «برؤسکم» برای تبعیض می‏باشد.

اما اهل تسنن بلحاظ اختلاف آنها در فهم آیه شریفه و نداشتن روایات قابل قبول نزد خودشان، گرفتار اختلاف شده‏اند و برخی از آنان روایتی نقل کرده‏اند که رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم تمام سر مبارکش را مسح کرد و دستش را از جلوی سر آورد تا پشت سر و باز بر گرداند به جلوی سر [13] .

روایت دیگری هم نقل کرده‏اند که گوشها از سر (جزء سر) است [14] .

نیز روایتی نقل کرده‏اند که: دو انگشت سبابه را داخل گوشها ببرند و دو انگشت ابهام را روی گوشها بکشند [15]  البته این را از مستحبات مسح سر می‏دانند.

خلاصه، از آیه ‏شریفه استفاده می‏شود که شستن صورت و مسح سر با هم تفاوت دارند و صورت بدون حرف «باء» آمده ولی سر با حرف «باء» آمده است و عدّه زیادی از علمای اهل تسنن اعتراف و قبول کرده‏اند که «باء» برای تبعیض است و برخی هم گفته‏اند «باء» زائده است لذا گفته‏اند: باید تمام سر را مسح نمود [16] .

4- ما «شیعیان دوازده امامی» واجب می‏دانیم که روی پاها مسح شود ولی اهل تسنن به اتفاق می‏گویند، باید پاها را مانند صورت و دستها بشویند [17] .

دلیل ما علاوه بر روایات فراوان- [18]  که صریح در این هستند که باید پاها را مسح نمود - آیه شریفه وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ [19]  می‏باشد.

زیرا بطوری که از روایات صحیحه و از سیاق خود آیه شریفه استفاده می‏شود جمله «وارجلکم الی الکعبین» عطف است بر محلّ «برؤسکم» و چون «رؤسکم» مفعول «وامسحوا» است و محلّاً منصوب است «وارجلکم» نیز منصوب می‏باشد - به لحاظ عطف بر محل «برؤسکم» -.

بر این اساس معنای آیه این می‏شود «سر را مسح کنید، پاها را نیز مسح کنید.»

ولی اهل تسنن مدّعی هستند که «وارجلکم الی الکعبین» عطف است به «وجوهکم» و معنا این می‏شود که: پاها را نیز مانند صورت و دستها بشویید. و ظاهر آیه را گرفته‏اند [20]  که «ارجلکم» به فتح لام است و عطف به «وجوهکم» می‏باشد.

پاسخ آنها این است که علاوه بر روایات بیانیه که کیفیت وضو گرفتن رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم را نقل کرده‏اند و علاوه بر روایات معتبره کثیره که از اهل بیت پیامبر اکرم‏علیه السلام در تفسیر آیه و در چگونگی وضو وارد شده است [21]  سیاق آیه شریفه گویای این است که «وارجلکم» عطف بر محلّ «برؤسکم» است، زیرا جمله «فاغسلوا وجوهکم» تمام شده و جمله «فامسحوا برؤسکم» فاصله شده است و این جمله مربوط به مسح سر می‏باشد و پس از آن جمله «وارجلکم الی الکعبین» آمده است و فاصله شدن جمله‏ای مستقل بین معطوف و معطوف علیه، بر خلاف فصاحت و بلاغت و بر خلاف سیاق عبارت است و کلمات فصحا وبلغا از چنین اموری مبرّی است تا چه رسد به کلام خدواند متعال، مضافاً بر اینکه ماده «مَسَحَ» بنفسه متعدی است و «باء» حرف جرّ که سر مفعول آن آمده است برای افاده تبعیض است نه برای تعدیه، پس در واقع «برؤسکم» منصوب است و «ارجلکم» عطف است به آنگونه که در واقع می‏باشد.

[1] عروة الوثقی (محشی)، فصل فی افعال الوضوء: الأول....

[2] الفقه علی المذاهب الخمسه، ص 35: الفقه علی المذاهب الاربعة، ج 1، ص54 صلاة المؤمن، القحطانی، ج 1، صص42،41.

[3] الفقه علی المذاهب الخمسه، ص35؛ الفقه علی المذاهب الاربعة، ج1، ص54، صلاة المؤمن، القحطانی، ج1، صص42،41.

[4] صلاة المؤمن: علی بن وهف القحطانی: ج 1، ص45.

[5] الفقه علی المذاهب الخمسة، صص37،36؛ الفقه علی المذاهب الاربعة، ج1، صص54 ،36؛ صلاة المؤمن القحطانی، ج1، صص46،42.

[6] همان.

[7] همان.

[8] وسائل الشیعة: ابواب الوضوء، باب 15 / ح 22.

[9] سوره مائده / 6.

[10] یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ ای کسانی که ایمان آورده‏اید! هنگامی که به نماز می‏ایستید، صورت و دستها را تا آرنج بشویید؛ و سر و پاها را تا مفصل (بر آمدگی پشت پا) مسح کنید.

چهار تذکر

1 - در آیه مبارکه حدّ و مقدار دست که باید در وضو شسته شود تا آرنج تعیین شده است، زیرا «مرافق» جمع «مرفق» به معنای «آرنج» است و چون هنگامی که گفته شود دست را بشویید، ممکن است به ذهن برسد که دست‏ها را تا مچ بشویید، چرا که عرفاً این مقدار شسته می‏شود، برای رفع این توهم، فرموده است، تا آرنج بشویید «الی المرافق».

از این توضیح معلوم شد که کلمه «الی» در آیه فوق، فقط برای بیان حد شستن و مقدار آن می‏باشد نه کیفیت شستن. به طوری که برخی از اهل تسنن توهم کرده و مدعی شده‏اند که باید ولو به نحو استحباب دستها را از سر انگشتان به طرف آرنج بشویند و به ظاهر آیه تمسک کرده‏اند.

توضیح اینکه این مطلب در آیه، مانند آن است که - مثلاً - به خادم مسجد بگویند: «اکنس المسجد من الباب الی المحراب» مسجد را از درب آن تا محراب جارو بزن، در اینجا منظور گوینده بیان حد و مقداری است که باید جارو بزند و نمی‏خواهد بگوید: از کجا شروع و به کجا ختم کن.

با این توضیح روشن شد که آیه، تنها مقداری از دست را که باید بشویند ذکر کرده و متعرض کیفیت شستن نشده است، خصوصاً که در آیه، کلمه «مِنْ» نیامده است.

2 - کلمه «ب» که در «برؤسکم» می‏باشد، طبق روایات معتبره به معنای «تبعیض» است، یعنی «قسمتی» از سر را مسح کنید. عده‏ای از اهل لغت نیز گفته‏اند: «ب» به معنای «تبعیض» می‏آید. ابن هشام نیز در مغنی حرف الباء به این مطلب اشاره کرده است. بر این اساس این که جمعی ازاهل ‏تسنن، تمام ‏سر و حتی ‏برخی‏ از آنها، گوشها را مسح می‏کنند، از آیه استفاده نمی‏شود وارتباطی‏ به ‏آیه ندارد.

3 - در قرآن‏ها «وَاَرْجُلَکُم» به فتح لام نوشته شده است لذا باید توجه نمود که آیا «ارجلکم» به «وجوهکم» عطف شده یا به محل «رؤسکم»؟! نظر شیعه چیست؟ و نظر اهل تسنن چه می‏باشد؟

4 - قرار گرفتن «ارجلکم» (پاها) در کنار «رؤسکم» (سرها) گویا و گواه بر این است که پاها نیز باید مانند سر مسح شود نه این که آنها را بشویند، و اگر «اَرْجُلَکم» بفتح لام قرائت می‏شود به لحاظ آن است که عطف بر محلّ «برؤسکم» است نه عطف بر «وجوهکم».

زیرا در میان «وجوهکم» و «ارجلکم» یک جمله مستقل فاصله است و در عطف به یکی از آنها «الأقرب یمنع الا بعد» حاکم است، به علاوه عده‏ای از قراء «ارجلِکم» را به کسر لام خوانده‏اند، گذشته از اینها اِعراب کلمه، شرعاً حجیّت ندارد و حکمی را ثابت نمی‏کند، چون اِعراب گذاری‏ها از جانب رسول اللَّه‏ صلی الله علیه وآله وسلم نبوده است.

با این توضیحات معلوم شد که جهت روشن شدن کیفیت شستن و مسح نمودن باید سراغ عمل و سنت رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم رفت که به وسیله اهل بیت آن حضرت بیان شده است.

[11] وسائل الشیعه: ابواب الوضوء، باب 19 / ح 1.

[12] وسائل الشیعه: باب 23، از ابواب وضوء، ح 4.

[13] صحیح بخاری ح185 و مسلم ح235.

[14] ابن ماجه در کتاب الطهاره، ح443 و صلاة المؤمن القحطانی ج1 ص45.

[15] ابو داود ح142 و دیگران نقل کرده‏اند، به صلاة المؤمن القحطانی ص42 مراجعه شود.

[16] تفصیل اقوال آنها در: الفقه علی المذاهب الاربعه ج1 ص36 آمده است. ابن هشام در مغنی حرف الباء، از قول بعضی نقل کرده که «با» در آیه شریفه برای تبعیض است.

[17] مذاهب چهارگانه اهل تسنن در اصل شستن پاها اتفاق دارند ولی در کیفیت شستن اختلاف دارند، حنفیه، مالکیه و حنابله گفته‏اند: الفرض غسل الرجلین مع الکعبین، شافعیه گفته‏اند: الفرض غسل الرجلین من الکعبین. ضمناً حنابله گفته‏اند: شستن مقداری از ساق پا سنت است. الفقه علی المذاهب الأربعة ج 1 فرائض الوضوء - سنة الوضوء).

[18] از مرحوم سید در انتصار نقل است که فرموده است: عدد روایات مربوط به مسح پا از عدد ریگها زیادتر است.

[19] سوره مائده / 6، ترجمه: «سر و پاهای خودتان را تا برآمدگی پیشین هر دو پا مسح کنید.».

[20] به کتاب الفقه علی المذاهب الأربعة ج1 فرائض الوضوء ص 54 مراجعه شود.

[21] به وسائل الشیعه باب 24 ابواب وضو مراجعه شود.




موضوع مطلب :


شنبه 93 بهمن 4 :: 9:36 صبح :: نویسنده : شمس

چرا ما «شیعیان» وقتی می‏گوییم یا رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم و یا علی‏علیه السلام و مانند اینها اهل تسنن به ما اعتراض می‏کنند و می‏گویند صدا زدن کسی که از دنیا رفته شرک است و فقط باید خدا را خواند و فقط گفتن یا اللَّه بی اشکال است؟

پاسخ:

 منشأ و اصل این اعتراض و این تهمت، حرف ابن تیمیه وبن باز است که‏گفته‏اند: صدازدن وخواندن اموات شرک و کفر است: «و دعاء الاموات... من الشرک باللَّه‏ و الکفر به» [1]  ولی اوّلاً ملاک اسلام و مسلمان بودن انسان گفتن شهادتین است، یعنی کسی که شهادتین را به زبان جاری کرد مسلمان است و جان و مالش محترم می‏باشد و به این چیزها از اسلام خارج نمی‏شود.

در صحیح بخاری از عمر بن الخطاب نقل کرده که:

«قال رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم اُمِرتُ أن اقاتل الناس حتّی یقولوا: «لا اله الا اللَّه» فمن قال «لا اله الا اللَّه» عَصَمَ منّی ماله و نفسه الا بحقّه و حسابه علی اللَّه» [2] .

رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: من مأمور شدم با مردم جنگ کنم تا بگویند: «لا اله الا اللَّه» پس کسی که «لا اله الا اللَّه» گفت، مال و جانش مصون است مگر کاری بکند که مستحق مجازات شود. [مانند ظلم به غیر یا قتل نفس محترمه]. و حساب او با خدا است.

همین روایت با سندهای مختلف در صحیح مسلم از رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم آمده است. [3] .

ثانیاً در صحیح بخاری است که:

رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم در جنگ بدر امر فرمود اجساد بیست و چهار نفر از کشته شده‏های قریش را در چاهی از چاه‏های بدر ریختند و آن حضرت پس از سه روز در حالی که اصحاب همراه بودند، تشریف آورد کنار آن چاه ایستاد و یکایک آنها را به اسم و اسم پدر صدازد و فرمود: یا فلان پسر فلان، یا فلان پسر فلان آیا مسرور نمی‏شدید اگر اطاعت خدا و رسول خدا را می‏نمودید؟ بدرستی که ما حقانیت آنچه را خدا بما وعده داده بود یافتیم، آیا شما حقانیت آنچه را خدا به شما وعده داده بود یافتید؟ عمر گفت: یا رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم با اجساد بی روح صحبت می‏کنی؟ حضرت فرمود: قسم به آن کسی که جان محمد در دست او است، شما در شنیدن آنچه من می‏گویم، شنواتر از آنها نیستند.

[یعنی همانگونه که شما زنده‏ها صدای مرا می‏شنوید آنها نیز می‏شنوند]

«اِنّ نَبیّ اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم اَمَرَ یومَ بَدرٍ بأربعَةٍ و عشرین رجُلاً مِن قُریش فَقُذفُوا فی طَوِیٍّ مِنْ أطْواءٍ بَدْرٍ خَبیث مُخْبِثٍ، وکان اذا ظهر علی قومٍ اقام بالعرصة ثَلاث لیالٍ... ثم مشی و تبَعهُ اَصحابُه... حتی قامَ علی شفة الرَّکّی فَجَعَلَ یُنادیهم بأسمائهم وَ أسماء آبائهم، یا فُلان بن فُلان، و یا فُلان بنَ فلانٍ، أیَسرُّکُم أنکّمُ اَطَعْتُمُ اللَّه ‏و رَسُولَهُ؟ فانّا قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدنا رَبُّنا حقّاً فَهَل وَجَدْتُم ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حقّاً؟ قال: فَقالَ عُمر: یا رسولَ اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم ما تُکَلّم من اَجساد لا اَرواحَ لَها، فقال رَسُول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم «وَ الّذی نفس مُحّمدٍ بِیَدِهِ ما اَنتُمْ بِاَسْمَعَ لِما اَقُولُ مِنْهُم» [4] .

همین مطلب را در چند روایت دیگر با این عبارت نقل کرده که:

«ثم قال النبی ‏صلی الله علیه وآله وسلم: انهّم الآن یَسمَعُون ما اقُول».

رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم کنار چاه بدر ایستاد و فرمود: آنها الآن آنچه من می‏گویم می‏شنوند.

همچنین رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم در زیارت اهل قبور، اموات را صدا زد و خطاب به آنها فرمود:

«السلام علیکم یا اهل القبور، یغفر اللَّه لنا و لکم، انتم سلفنا و نحن بالاثر»؛ [5]  «سلام بر شما ای اهل قبور خداوند ما و شما را بیامرزد شما پیش از ما بدرود حیات گفتید و ما به دنبال شما می‏آییم.»

نیز نقل کرده‏اند که عبداللَّه پسر عمر در زیارت رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم و ابوبکر و عمر گفته است:

«السلام علیک یا رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم السلام علیک یا ابابکر، السلام علیک یا ابتاه» [6] .

ثالثاً همه مسلمانان در سراسر جهان در تشهد تمام نمازهایشان، می‏گویند:

«السلام علیک ایّها النبی و رحمة اللَّه...» یعنی: سلام بر تو یا رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم.

اگر بنا باشد گفتن یا رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم، یا علی‏علیه السلام، یا حسن‏علیه السلام و یا حسین‏علیه السلام و مانند اینها شرک باشد، اگر بناباشد صدا زدن اموات حرام و موجب شرک و کفر بشود باید العیاذ باللَّه‏گفته شود صدا زدن رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم کشته شده‏های قریش را و صدا زدن اهل قبور را نباید انجام می‏داد، عبداللَّه‏ عمر که گفت یا رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم یا ابابکر، یا ابتاه، و آنها را صدا زد - طبق گفته ابن تیمیه و بن باز - مشرک است.

همچنین همه مسلمانان که در تشهد نمازها از دور و نزدیک رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم را مخاطب قرار می‏دهند و به او سلام می‏کنند، و می‏گویند: «السلام علیک ایها النبی» سلام بر تو یا رسول اللَّه‏ صلی الله علیه وآله وسلم همه العیاذ باللَّه ‏مشرک و کافر هستند.

    مناظره ای کوتاه در مورد اینکه گفتن یا علی و... شرک است

     مناظره ای مفصل در مورد اینکه گفتن یا علی و... شرک است

[1] رساله، زیارة القبور و الاستنجاد بالمقبور، تألیف ابن تیمیه ص12. (استنجاد: استمداد و کمک خواستن). و تحفة الاخوان، تألیف عبداللَّه بن باز، ص18.

[2] صحیح بخاری، کتاب استتابة المرتدین، باب قتل من ابی قبول الفرائض صفحه 1193، ح 6924.

[3] صحیح مسلم، کتاب الایمان، باب الامر بقتال الناس حتّی یقولوا لا اله الا اللَّه، صفحه 73، ح 23-20.

[4] صحیح بخاری، کتاب المغازی، باب قتل ابی جهل، ص671، ح3976.

[5] صلاة المؤمن القحطانی، ص 139 به نقل از ترمذی، ح 153 و التحقیق و الایضاح، تألیف عبداللَّه ‏بن باز، ص 106.

[6] صلاة المؤمن القحطانی، صفحه 1395 و مجموع فتاوی بن باز کتاب الحج و العمرة، ج 9، ص 289.

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و پنجم دی 1387ساعت   توسط روح اله عظامی  |  آرشیو نظرات

مناظره ای کوتاه در مورد اینکه گفتن یا علی و... شرک است

 مناظره کوتاه

در صحن مسجد النبی ‏صلی الله علیه وآله وسلم بعد از نماز، صورت به سمت مرقد رسول اللَّه‏ صلی الله علیه وآله وسلم گفتم: السلام علیک یا رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم، یک نفر کنارم بود، گفت: چرا با این فاصله زیاد یا رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم گفتی؟ از فاصله زیاد، صدا زدن و یا رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم گفتن جایز نیست؟

گفتم: مگر تو همین جا در تشهد نمازت نگفتی، السلام علیک ایها النبی و رحمة اللَّه؟

گفت: آری.

گفتم: آیا معنای یا رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم با معنای یا أیها النبّی فرق می‏کند؟ کمی فکر کرد و گفت: خیر فرقی نمی‏کند.

گفتم: پس چرا اعتراض کردی؟ چرا گفتی جایز نیست؟

گفت: ببخشید و رفت.

البته گاهی می‏گویند اموات نمی‏شنوند، گاهی می‏گویند صدا زدن آنها عبادت آنها است، ولی پاسخ همان است که از فعل رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم و از کتابهای معتبر نزد خودشان نقل کردم و هرگز کسی با گفتن یا رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم و یا علی‏علیه السلام و مانند اینها قصد عبادت و پرستش آنان را ندارد.

از همه اینها گذشته اهل تسنن، حتی خود ابن تیمیه و بن باز اعتراف‏کرده‏اند که‏اموات سلام‏زائر رامی‏شنوندوخداوند روح آنهارابه‏آنها بازمی‏گرداند تاجواب‏سلام‏زائرین‏خودرا بدهند. [1] .

در عین حال همین ابن تیمیه و بن باز در جای دیگر گفته‏اند: صدا زدن اموات، عبادت اموات است و موجب شرک و کفر است. [2] .

اما همان گونه که قبلاً گفته شد کدام مسلمان است که اموات را عبادت کند؟

کدام مسلمان است که رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم یا علی‏علیه السلام یا دیگر ائمه علیهم السلام را بعنوان خالق، رازق، شفا دهنده و ربّ و معبود، صدا بزند و او را بخواند؟

خلاصه باید به آنها گفت:

معنای شرک این است که کسی را در عرض و ردیف خدا بدانی، اما کسی که در طول دیگری کار می‏کند، مثل شاگرد نسبت به استاد، شریک او محسوب نمی‏شود.

در خارج مسجد النبی شنیدم یک نفر از آنها (ظاهراً افغانی بود و در مدارس مدینه درس می‏خواند) به یک نفر ایرانی می‏گفت: شما می‏گویید «یا علی‏علیه السلام» و علی‏علیه السلام را خدا می‏دانید و از او چیز می‏خواهید، ایرانی دستش را به سمت آسمان بالا برد و اشاره کرد و گفت: آن علی که بگوید من خدا هستم، من چنین علی را اصلاً قبول ندارم، اینجانب دیدم آن مرد ایرانی با صدای بلند جواب او را داد لذا توقف نکردم.

[1] مجموع فتاوی بن باز ج 13، صفحه 235 و صلاة المؤمن القحطانی، صفحه 1391.

[2] رساله، زیارة القبور و الاستنجاد بالمقبور ابن تیمیة، صفحه 15 و تحفة الاخوان بن باز صفحه 12.

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و پنجم دی 1387ساعت   توسط روح اله عظامی  |  آرشیو نظرات

مناظره ای مفصل در مورد اینکه گفتن یا علی و... شرک است

مناظره مفصل

یک نفر از آنها به اینجانب گفت: شیعیان، رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم و ائمه ‏بقیع ‏علیه السلام را عبادت می‏کنند و رو به‏ قبر آنها می‏ایستند و دست به‏ دعا بلند می‏کنند و از آنها حاجت می‏طلبند، شفای بیمارانشان رامی‏طلبند، و سایر حاجاتشان را از آنها می‏خواهند.

گفتم: شیعیان می‏گویند: «اِنَّ صلاتی و نسکی و محیای و مماتی للَّه رب العالمین»؛ «همانا نمازم و پرهیزگاری و عبادتم و زندگی و مرگم برای خداوند، پروردگار عالمیان است.»

نیز شب‏های جمعه دعای کمیل می‏خوانند و می‏گویند «الهی و ربی من لی غیرک أسئله کشف ضریّ و النظر فی أمری»؛ «ای خدای من و ای پروردگار من جز تو که را دارم که رفع گرفتاری و توجه در کارم را از او درخواست کنم.»

همچنین در ضمن دعاهایشان آیه شریفه «اَمّن یجیب المضطرّ إذا دعاه و یکشف السوء» [1]  می‏خوانند [2] .

و تو چگونه چنین تهمتی را به شیعه می‏زنی؟ بیا ایران، خراسان و ملاحظه کن مسجد بزرگ گوهرشاد جلو مرقد امام رضاعلیه السلام ساخته شده و در تمام اوقات نماز، هزاران زن و مرد، پیر و جوان به نماز می‏ایستند در حالی که قبر مقدس امام رضاعلیه السلام پشت سر آنها قرار گرفته است.

هرگز شیعه امامان معصوم خود را عبادت نکرده و نمی‏کند و اینکه گاهی رو به قبر آنها دست به دعا بر می‏دارند. اوّلاً در کتابهای زیارتی آمده که مستحب است بعد از زیارت برای دعا رو به قبله کنند و دست به دعا بر دارند، ولی توجه ندارند، ثانیاً در صورتی هم که رو به قبر ایستاده، دست به دعا بلند کنند، این طور نیست که از صاحب قبر و از غیر خدا حاجت بخواهند بلکه در همان حال نیز از خدا حاجات خود را می‏طلبند و اگر هم از رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم یا از ائمه‏علیه السلام بخواهند، بعنوان واسطه و وسیله می‏خواهند، یعنی از آنها می‏خواهند که آنها از خداوند متعال بخواهند دعایشان مستجاب و حاجاتشان را برآورد و هیچ یک از شیعیان و پیروان اهل بیت‏علیهم السلام معتقد نیستند که شخص رسول اللَّه‏صلی الله علیه وآله وسلم یا ائمه‏علیه السلام حاجتشان را برآورده می‏کند یا بیمارشان را شفا می‏دهد بلکه همگی معتقدند که شفا و نصرت و تمام امور و تمام خیرات بدست خداوند متعال است.

گفت: مشرکین نیز بتها را واسطه قرار می‏دادند

و الَّذِینَ اتَّخَذوا مِنْ دُونه اَولیاءَ ما نَعبدُهُم اِلّا لِیُقَرِّبُونا اِلی اللَّه زُلْفاً [3] .

آنانکه غیر خدا را [چون بتان] بدوستی و پرستش گرفتند و گفتند ما آن بتان را نمی‏پرستیم مگر برای اینکه ما را هر چه بیشتر به درگاه خدا نزدیک گرداند.

و شیعیان هم امامان خود را واسطه قرار می‏دهند که آنان را بخدا نزدیک کنند.

گفتم: جواب تو را خود آیه داده است و فرق آنها را با شیعه با جمله «وما نعبدهم» بیان فرموده است، زیرا آیه شریفه فرموده است: مشرکین بتها را پرستش و عبادت می‏کرده‏اند. و شرک آنها بجهت عبادت کردن بتها بوده است ولی شیعیان هرگز غیر خدا را عبادت و پرستش نمی‏کنند، و برای امامان خویش هرگز سجده نمی‏کنند، روزه نمی‏گیرند، نذر نمی‏کنند و....

بعد گفتم: اگر شما فقط یک کتاب فقهی یا یک رساله عملی فقهای شیعه را می‏دیدی هرگز چنین حرفی نمی‏زدی، زیرا در تمام کتابها و رساله‏های عملی شیعیان است که نماز باید قربةً الی اللَّه ‏خوانده شود، و الا باطل است، روزه، حج، زکات، صدقات، نذر و سایر عبادات، باید به قصد قربت وللَّه انجام شود و در غیر این صورت باطل است.

گفت: ما ظاهر برخی اعمال شیعه و گفته‏های آنها را می‏بینیم و بما هم گفته‏اند، شیعیان بجای یا اللَّه، یا علی می‏گویند و بجای اینکه از خدا مدد بطلبند از علی و حسین و ابوالفضل مدد می‏طلبند.

گفتم: اوّلاً صدا زدن آنها هرگز عبادت کردن آنها نیست زیرا عبادت به معنای تذلّل و تعظیم در برابر غیر است بقصد اینکه او ربّ و پروردگار و خالق و رازق است و شیعه هرگز در برابر غیر خدا تذلل و تعظیم به این قصد نمی‏کند و تو خود هم این معنا را از اعمال و دعاهای شیعیان می‏فهمی، بعد گفتم: شب جمعه دعای کمیل می‏خوانند، در ماه مبارک رمضان دعای افتتاح و ابوحمزه می‏خوانند، شبهای قدر دعای جوشن کبیر می‏خوانند که صد بند و در هر بند یک بار می‏گویند:

«سبحانک یا لا اله الا انت، الغوث الغوث خلّصنا من النار یا رب» و این دعاها در مفاتیح الجنان موجود است.

گفت: بما گفته‏اند شیعیان خلفای راشدین را سب و لعن می‏کنند، آیا این حرف صحیح است؟

گفتم: اوّلاً در روایات شیعه از شتم و سبّ و لعن مؤمن نهی شده است و ائمه ما «شیعیان» فرموده‏اند: اگر کسی شخصی را لعن کند، آن لعن می‏رود به سمت آن شخص، پس چنانچه لعن او بجا و بمورد بوده و او استحقاق لعن داشته است مانعی ندارد «صَدَر مِن اَهْلِهِ وَ وَقَعَ فِی مَحَلَّه» ولی اگر لعن آن شخص بجا نبوده و او استحقاق نداشته است، لعن بر می‏گردد به خود لعن کننده [4]  و لذا این مسائل موجب حکم خاص و اعتراض و چون و چرا نمی‏شود.

ثانیاً بگو بدانم آیا علی بن ابیطالب ‏علیه السلام از خلفای راشدین و از اهل بهشت هست یا خیر؟

گفت: البته که او از اهل بهشت و از خلفای راشدین است.

گفتم: پس چرا معاویه او را دشمن می‏داشت، چرا با او جنگ کرد و چرا معاویة بن ابی سفیان مردم را بخاطر اینکه علی بن ابیطالب ‏صلی الله علیه وآله وسلم را سبّ نمی‏کردند مؤاخذه می‏کرد و امر می‏کرد که آن حضرت را سبّ کنند.

«قال: اَمَرَ معاویة بن ابی سفیان سعداً فقال: ما مَنَعک اَن تَسُّبَ اَبَا التراب؟» [5] .

همچنین چرا آل مروان که حاکم مدینه منوره شدند به صحابه رسول اللَّه ‏صلی الله علیه وآله وسلم امر می‏کردند که علی بن ابیطالب‏ علیه السلام را شتم و لعن کنند.

«اُستُعمل عَلی المدینة رجل من آل مروان: قال: فدعا سَهلَ بن سعد، فأمره أن یشتم علَیّاً، قال: فَأبی سَهْل. فقال له: اَمَّا اِذا اَبَیْتَ فَقُل: لَعَن اللَّه ‏اَبا التُرَّابِ. فقال سهل...» [6] .

آیا سبّ و لعن علی‏ علیه السلام از شرک و کفر بدتر است یا نیست؟

ثالثاً: آنچه مسلّم و قطعی است سبّ و لعن مؤمن و اهل بهشت حرام است و هیچ مسلمانی حاضر به سبّ و لعن اهل بهشت نمی‏شود و لذا شیعه، معاویه و آل مروان را به همین جهت که سبّ و لعن علی‏علیه السلام را نمودند و با او دشمنی کردند، قبول ندارد و نسبت به آنها بدبین است.

گفت: چنین روایتی نیامده که معاویه سبّ کرده باشد، یا آل مروان چنین امر و دستوری داده باشند.

گفتم: صحیح مسلم را مطالعه کن تا به تو ثابت شود.

گفت: نگاه می‏کنم ولی صحت این مطلب خیلی بعید است. گفتم: در جایی که در بصره با آن حضرت جنگ کردند، در صفین با او جنگ کردند در نهروان با او جنگ کردند و سرانجام هم در مسجد او را شهید کردند سبّ و لعن او بر آنها امری سهل و غیر مستبعد است.

در اینجا سر به زیر انداخت و گفت: من این مسأله را حتماً پی‏گیری می‏کنم.

گفت: در کتابی خواندم که شیعیان بُزِ زَرْد رنگی را می‏آورند و دورش حلقه می‏زنند و او را به عنوان امّ المؤمنین عایشه توهین و مسخره می‏کنند، این داستان تا چه اندازه صحت دارد؟

گفتم: یکی از تهمت‏هایی که به شیعیان زده و در کتابها نوشته‏اند همین مطلب است که من هم در کتابهای ضدّ شیعه دیده‏ام ولی روح شیعه از چنین قضیه‏ای اطلاع ندارد و می‏توانی از هر ایرانی که اینجا هست سؤال کنی و این قضیه کذب است.

چون صحبت طولانی شده خسته شدم، اگر مطلب دیگری هست بماند برای فردا، گفت: بلی چند سؤال‏ دیگر دارم‏ که مایل هستم بدانم، گفتم: وعده ما و شما فردا بعد از نماز ظهر، در همین مکان و خداحافظی کردیم و رفتیم.

روز بعد با یک نفر آمد و گفت: این آقا رفیق من است و او هم چند سؤال دارد، گفتم: مانعی ندارد، گفت: برویم گوشه‏ای از مسجد که رفت و آمد نباشد، رفتیم جای خلوت و پس از احوال پرسی اولین سؤال آنها این بود:

چرا شیعیان از خاک کربلا شفا می‏طلبند و آنرا برای شفا به بیماران خود می‏خورانند مگر ممکن است خاک شفابخش باشد و روی بیمار اثر بگذارد؟

گفتم: آیا در قدرت خداوند متعال شک دارید؟ آیا خداوند نمی‏تواند در خاک اثر بگذارد و آنرا دوای درد و موجب شفای بیمار قرار دهد؟

گفتند: در قدرت خدا شک نداریم ولی قبول و اصلاً تصور چنین امری برای ما مشکل است.

گفتم: چه اشکالی دارد همان خدایی که در عسل شفا قرار داده است: یَخْرُجُ مِنْ بُطوُنِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ اَلْوانُهُ فیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ [7]  همان خدایی که در پیراهن حضرت یوسف‏علیه السلام اثر گذاشته و وی امر می‏کند آنرا ببرند و روی چشمان پدرش بیندازند و خبر غیبی هم می‏دهد که چشمان نابینای پدرش حضرت یعقوب با انداختن پیراهن روی آنها، بینا می‏شود: اِذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذا فَاَلقُوهُ عَلی وَجهِ اَبی یَأْتِ بَصِیراً [8]  فَلَمّا اَنْ جاءَ البَشِیرُ اَلقاهُ عَلی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً [9]  همچنین آن خدایی که قادر است در قسمتی از گاو ذبح شده اثری بگذارد که وقتی به انسان کشته شده می‏زنند زنده شود و قاتل خود را معرفی کند وَ اِذْ قال مُوسی لِقَومِهِ اِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُم اَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً [10]  و همان خدایی که در عصای حضرت موسی‏علیه السلام اثر می‏گذارد و... این خداوند قدرت دارد در خاک کربلا اثر بگذارد و آنرا برای بیمار شفابخش قرار دهد.

سپس گفتم: و از شما تعجب است که اهل لسان هستید و مرتب قرآن می‏خوانید در عین حال به این قبیل آیات توجه نمی‏کنید ودر نتیجه وقتی می‏شنوید در تربت کربلای حسین‏علیه السلام شفا است، برایتان مشکل می‏شود و نمی‏توانید باور کنید.

البته وقتی این آیات را می‏خواندم و توضیح می‏دادم، دهانشان بازمانده بود و گویا تا بحال این آیات بگوششان هم نخورده بود لذا به گرمی استقبال کردند و پذیرفتند، بعد گفتند: ما شنیده‏ایم که شیعیان برای امامهایشان نذر می‏کنند و می‏گویند نذر امام حسین‏علیه السلام یا نذر امام رضاعلیه السلام و حال اینکه نذر باید برای خدا باشد.

گفتم: مقصودشان این‏ است‏ که ثواب ‏آن عمل و کاری را که نذر کرده‏اند هدیه به امام حسین‏علیه السلام یا هدیه به امام رضاعلیه السلام باشد و الا نذر باید للَّه و برای خدا باشد و حتی صیغه نذر هم به‏عربی «للَّه علیّ ان افعل کذا» یا به فارسی «بر عهده من است که برای خدا چنین کاری را انجام‏ دهم» لازم ‏است‏ و الا نذر صحیح نیست.

صحبت به اینجا که رسید مأمورین متوجه ما شدند و آنها فوراً خداحافظی کردند و رفتند و الحمدللَّه.

  

[1] سوره نمل / 62.

[2] پروردگارا کشف ضرّ و مسکنت و بی‏چارگی‏ام را بجز تو از که بخواهم.

مَن: استفهامیه است که سلب صلاحیت از دیگری می‏کند.

ضرّ: ضرر و زیان نفسانی و روحانی و جسمانی و هموم و اندوه و بلیات است. یعنی بنده ناتوان عرضه می‏دارد بار پروردگارا چه کسی غیر از تو قادر است که‏ سؤال مرا پاسخ‏ دهد و دردهای مرا درمان نماید. و ضرر و بدبختی‏های مرا برطرف و مرتفع سازد؟ بدیهی است جز تو خدای قادر هیچ کس قدرت بر دفع و رفع بیچارگی و گرفتاری‏ها را ندارد.

به همین معنا است آیه شریفه: «امن یجیب المضطر إذا دعاه...» (آیا کسی هست پاسخ دهد مضطر بیچاره را و بدی را از او مرتفع سازد؟) معلوم‏است هیچ‏ کس از پیش‏ خود چنین قدرتی را ندارد جز خدای جهان.

[3] سوره زمر / 2.

[4] عن الصادق‏ علیه السلام قال: انّ اللعنة إذا خرجت من صاحبها، ترددّت بینه و بین الذی یلعن فان وجدت مساغاً والّا رجعت الی صاحبها و کان احق بها فاحذروا ان تلعنوا مؤمناً فیحلّ بکم». وسائل الشیعة، ج8؛ کتاب الحج، ص613؛ أبواب أحکام العشرة، باب160، ح1 و 2.

[5] صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب: من فضائل علی بن ابی طالب‏علیه السلام، صفحه 1042، ح 2404.

[6] صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب: من فضائل علی بن ابی طالب‏ علیه السلام، صفحه 1044، ح 2409.

[7] سوره نحل / 69. ترجمه: «آنگاه از درون شکم آن شهدی که به رنگهای گوناگون است بیرون می‏آید در آن برای مردم درمانی است.».

[8] سوره یوسف / 93. ترجمه: «این پیراهن مرا ببرید و آن را بر چهره پدرم بیفکنید تا بینا شود.».

[9] سوره یوسف / 96. ترجمه: «پس چون مژده ‏رسان آمد آن پیراهن را بر چهره او انداخت پس بینا گردید.».

[10] سوره بقره / 67. 




موضوع مطلب :


شنبه 93 بهمن 4 :: 9:34 صبح :: نویسنده : شمس




موضوع مطلب :


شنبه 93 بهمن 4 :: 9:31 صبح :: نویسنده : شمس

ولایت مطلقه فقیه به معنای این است که در زمان غیبت امام مهدی(عج)، فقیهان و اسلام شناسان با داشتن یک سری شرایط و ویژگی ها و لیاقت ها امور سیاسی و رهبری امت مسلمان را برعهده بگیرند. ولایت به معنای حکومت و تصدّی امر و سرپرستی و صاحب اختیاری کاری است .
غیر از دلایل عقلی بر اثبات ولایت فقیه ، در قرآن آیات متعددی یافت می شود که می توان از آن ها برای رهبری فقیه بر جامعه اسلامی استفاده کرد که به برخی اشاره می شود:
آیاتی که هرگونه حکم و داوری را که بر اساس قوانین الهی نباشد، کفر و فسق و ظلم معرفی می‏کند:



1- «وَ مَنْ لَمْ یحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الْکافِرُونَ؛ کسانی که به موجب آن چه خدا نازل کرده، داوری نکرده‏اند، آنان خود کافرانند»
2- «وَ مَنْ لَمْ یحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الظَّالِمُونَ؛ کسانی که به موجب آن چه خدا نازل کرده، داوری نکرده‏اند، آنان ستمگرانند»
3- «وَ مَنْ لَمْ یحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الْفاسِقُونَ؛ کسانی که به آن چه خدا نازل کرده، حکم نکنند، آنان فاسق اند»

آیاتی که به حکمرانی و داوری بر اساس احکام الهی حکم می‏کند، مانند:
« فَاحْکمْ بَینَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَک مِنَ الْحَقِّ؛ برای شان بر اساس آنچه خدا نازل کرده، حکم ‏کن و در برابر آنچه از حق بر تو نازل گشته، از خواسته‏های آنان پیروی مکن!»
آیاتی که هر گونه ولایت‏ پذیری غیر الهی را نفی می‏‌کند:
« اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَیکمْ مِنْ رَبِّکمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ قَلِیلاً ما تَذَکرُونَ؛ از چیزی که از طرف پروردگارتان بر شما نازل‏شده، پیروی کنید. از اولیا و سرپرستان دیگر جز او، پیروی نکنید، اما کم تر متذکر می‏شوید!»

دسته دیگر از آیات ضرورت اجرای احکام الهی در عصر غیبت را بیان می دارد. این احکام در آیات زیادی آمده است؛ مانند:

1- اجرای حدود الهی که فقها در کتاب حدود به صورت مفصّل ذکر کرده‌اند.

2- اجرای معروف ها و چیزهایی که در اسلام، انجام آن ها لازم و ضروری است.

3- جلوگیری از منکرات و کارهایی که در اسلام حرام است؛ مانند: قماربازی، شراب‌خواری، رباخواری، رشوه‌خواری و …

4- اجرای اقتصاد اسلامی. اسلام دارای اقتصاد است که با اجرای دقیق آن، ضمن تعدیل ثروت، عدالت اقتصادی نیز اجرا شده، به محرومان و نیازمندان رسیدگی می‌شود.
5- حمایت و دفاع و کمک نسبت به مسلمانان و محرومان مظلوم جهان. اسلام افزون بر اصلاح مملکت اسلامی، حمایت از مسلمانان جهان در حد مقدور و با توجه و ملاحظه جهات مختلف را، لازم و ضروری می‌داند . این امر به صورت مطلوب با تشکیل حکومت دینی و اسلامی و حاکم بودن فردی آگاه و فقیه امکان‌پذیر است.

6- اعتلا و تقویت اسلام در جهان به عنوان یک مکتب مترقی و سازنده، این امر نیز با تشکیل حکومت دینی محقق می‌شود.

اجرای آن ها، بدون تأسیس حکومت دینی ممکن نیست. این بخش از احکام بسیار گسترده و چندین برابر احکام عبادی فردی است.

* مبناى ولایت فقیه در روایات

تعداد روایاتى که براى اثبات ولایت فقیه، مورد استدلال قرار گرفته اند و مباحث مربوط به آن ها، به اندازه اى است که نیازمند تدوین کتاب و یا مقاله اى گسترده است. در این مجال، امکان پرداختن به این مبحث وسیع وجود ندارد. تنها براى آشنایى کلّى با برخى ، نخست تعدادى را به صورت مختصر نقل می کنیم :

1- در روایات زیادى، از جمله روایت صحیح ابوالبخترى از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است:
«العلماءُ ورثهُ الانبیاء؛ علما وارثان انبیا و پیامبران الهى هستند»

2- در روایت معتبرى، سکونى از امام صادق و ایشان از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) روایت مى کنند:

«الفُقَهاءُ اُمناءُ الرُّسُلِ مالَم یَدْخُلُوا فى الدُّنْیا؛ فقیهان تا زمانى که دنیا زده نشده اند، امین و مورد اعتماد پیامبران هستند»

3- شیخ صدوق، با سندهاى متعدّد، از امیرمؤمنان، از پیامبر نقل مى کند:
سه بار فرمودند: «اللّهم ارحَم خُلفایى؛ خدایا جانشینان مرا مورد رحمت خود قرار ده!» ؛ پرسیدند : جانشینان شما چه کسانى هستند؟ فرمودند:

«اَلَّذینَ یَأتُونَ بَعدى وَ یَروُونَ حَدیثى وَ سُنَّتى؛ کسانى که بعد از من مى آیند، حدیث مرا روایت مى کنند و سنّت مرا به مردم مى رسانند»

4- شیخ کلینى، از امام هفتم (علیه السلام) نقل کرده است که در قسمتى از سخنان خود درباره منزلت دانشمندان دینى فرمود:

«الفُقَهاءُ حُصُونُ الاِسلامِ کَحِصْنِ سُورِ المَدینَهِ لَها؛ فقیهان دژهاى مستحکم اسلام هستند، همچون دژهاى شهر که حفاظت از آن را بر عهده دارند»
5- از امام صادق نقل شده است:

«المُلُوکُ حُکّامٌ عَلَى النّاسِ وَ العُلَماءُ حُکّامٌ عَلى المُلُوکِ؛ پادشاهان حاکم بر مردم اند و علما بر پادشاهان حاکم اند»

6- شیخ صدوق، توقیع شریفى را از امام زمان نقل مى کند؛ در آن توقیع، حضرت نگاشته‌اند:
« و اَمّا الحَوادِثُ الواقِعَهُ فَارُجِعُوا فیها اِلى رُواهِ اَحادیثِنا فَأِنَّهُمْ حُجَّتى عَلَیْکُمْ وَاَنَا حُجَّهُ اللّهِ عَلَیْهِم…؛ امّا حوادث جدیدى که اتفاق مى افتد، درباره آن ها به راویان حدیث ما رجوع کنید! زیرا آن ها حجّت من بر شمایند و من حجت خدا بر آن ها هستیم»
7- در روایت مشهور ابو خدیجه از امام صادق نقل شده است:
«اُنْظُرُوا اِلى رَجُل مِنْکُمْ یَعْلَمُ شَیْئاً مِنْ قَضایانا، فَاجْعَلُوُهُ بَیْنَکُمْ فَاِنّى قَدْ جَعَلْتُهُ قاضِیاً، فَتَحاکَمُوا اِلَیْهِ؛ میان دوستان خود، کسى را که با احکام ما آشناست، پیدا کنید . او را میان خود (حاکم) قرار دهید، چون من او را قاضى قرار داده ام ؛ پس براى رفع اختلاف به او مراجعه کنید!»
8- در مقبوله عمر بن حنظله، نقل شده است :

از امام ششم پرسیدم: در صورتى که دو تن از دوستان و یاران شما در مسئله اى مثل: ارث یا دِیْن، اختلاف داشتند، آیا مى توانند براى داورى به حاکم و قاضى دستگاه خلافت رجوع کنند؟ فرمود: نزاع را نزد طاغوت مطرح کرده اند . هر آن چه که به نفع آنان حکم کند، هرچند حق مسلّم شان باشد، حرام است ! زیرا حقّ خود را با حکم طاغوت ستانده اند، درحالى که، خداوند در قرآن کریم، فرمان داده است که به طاغوت کفر ورزند. پرسیدم: پس چه کنند؟

فرمود: «یُنْظُرانِ اِلى مَنْ کانَ مِنْکُمْ، قَد رَوى حَدیثِنا وَ نَظَرَ فى حَلالِنا وَ حَرامِنا وَ عَرَفَ اَحْکامَنا فَلْیَرضُوا بِهِ حَکَماً فَاِنّى قَد جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حاکِماً، فَاِذا حَکَمَ بِحُکْمِنا فَلَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ، فَاِنَّما بِحُکْمِ اللّهِ اسْتَخَّفَ وَ عَلَیْنا رَدَّ وَ الرّادُّ عَلَیْنا اَلرّادُّ عَلَى اللّهِ فَهُوَ عَلى حَدِّ الشِّرْکِ بِاللّهِ؛ از میان خود کسى را پیدا کنند که راوى حدیث ماست. در حلال و حرام، صاحب نظر است، حکم خود را به او واگذار کنند، تا میان ایشان داورى نماید! چرا که من، چنین شخصى را بر شما حاکم قرار داده ام . هرگاه او به حکم ما داورى نمود و حکم او پذیرفته نشد، یقیناً حکم خداوند را کوچک شمرده و ما را انکار کرده اند . کسى که ما را انکار کند و نپذیرد ،خدا را انکار کرده ، و این در حدّ شرکِ به خداست».

9- در کتاب تحف العقول، روایتى طولانى از، امام حسین نقل است که فرموده:

« … مَجارى الاُمُورِ وَ الاَحْکامِ عَلى اَیْدِى العُلَماءِ بِاللهِ اَلاُمَناءِ عَلى حَلالِهِ وَ حَرامِهِ…؛ ... مجارى امور و حکم ها در دست عالمان به خدا و امینانِ بر حلال و حرام الهى است…».




موضوع مطلب :


چهارشنبه 93 دی 24 :: 9:16 صبح :: نویسنده : شمس
درباره وبلاگ

صفحات وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 102
بازدید دیروز: 26
کل بازدیدها: 178105