امام خمینی (ره): در اسلام همین برادریست که مبدا همه خیرات است و این ها میخواهند همین برادری را از ما بگیرند.
امام خامنه ای دام ظله العالی: اگر دیدید در جامعه شما کسانی هستند که عکس این رفتار میکنند آن ها را طردشان کنید مخالفت خودتون رو به اون ها اعلام کنید. این ها ضرر میزنند ضربه میزنند. ضربه به اسلام میزنند ضربه به تشیع می زنند.
با روی کار آمدن رضاخان و بهخصوص پس از تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی، روند غربزدگی و پذیرش الگوهای غربی علاوه بر عرصهی صنعت، در رفتارها و ارزشهای اجتماعی نیز دگرگونی عمیقی به وجود آورد.
در این دوره، حوزهی ترسیمی فعالیت زنان در اذهان عمومی از محدودهی خانواده فراتر رفت و شکلی اجتماعی و عمومی به خود گرفت.
رضاشاه تلاش کرد تا در ادامهی طرح مدرنیزه کردن ایران، تغییر شیوهی زندگی ایرانیان را به سمت اروپایی شدن تسریع نماید. در مرحلهی اول، قانون اجباری شدن لباس متحدالشکل در ششم دیماه 1307 در مجلس شورای ملی به تصویب رسید. براساس این قانون، پوشیدن لباسهای یکدست و بهخصوص کلاه پهلوی (لبهدار) برای کارکنان دولتی اجباری و همچنین استفاده از عبا و عمامه توسط روحانیون بهجز برخی موارد استثنایی، ممنوع اعلام شد.
تعمیم این برنامه در میان مردم، پس از سفر چهلروزهی شاه به ترکیه در سال 1313 و دیدن بیحجابی در آن کشور، در دستور کار هیئت حاکمه قرار گرفت و همانطور که مخبرالسلطنه نیز اشاره کرده است، «کشف حجاب» در واقع سوغات سفر رضاشا ه به ترکیه بود.[1]
رضاشاه میدانست که نمیتواند بهیکباره کشف حجاب را اجرا کند. از همین رو، در یک پروژهی تقریباً دهساله، مقدمات تصویب قانون کشف حجاب را فراهم ساخت. در 17 تیرماه 1305 «جمعیت تمدن نسوان» تئاتری را برای عادی-سازی حضور زنان برگزار کرد. در سال 1306، روزنامهی «حبلالمتین» از وجوب رفع حجاب سخن به میان آورد، خانوادهی شاه بیحجاب در سال 1306 به حرم حضرت معصومه (س) قدم گذاشت و در همین زمان، و بهتدریج، خانوادههای اشراف و نظامیان و پس از آن، کارکنان دولت به همراهی نخبگان وابسته، تشویق شدند تا حجابشان را کنار بگذارند.
در سال 1310، شاه پانصد زن را دعوت کرد و از آنان خواست تا حجاب خود را بردارند و در همان سال، براساس درخواست شاه، تمامی زنانی که مایل بودند، میتوانستند چادرشان را از سر بردارند.
همچنین در موارد متعددی پیش از تصویب قانون کشف حجاب، در برابر اعتراض علما، از زنان بیحجاب حمایت شد. این اقدامات از یک طرف راه را برای پذیرش کشف حجاب در جامعهی ایرانی، خصوصاً در میان اقشار متوسط به بالا، فراهم ساخت و از طرف دیگر، زمینهی اعلام رسمی کشف حجاب در 17 دی 1314 توسط رضاشاه را بیش از پیش مهیا نمود.
بدون تردید، «کشف حجاب» از بارزترین سیاستهای ضداسلامی رضاشاه بهرغم صراحت نص قرآن برای حفظ حجاب بود. در واقع کشف حجاب از مهمترین خواستههای غربگرایان بود و از همین رو، برای روحانیون نیز حساسیت ویژهای یافته بود.
بر همین اساس نیز ترس از مخالفت روحانیون منجر به طولانی شدن تصویب قانون عمومی کشف حجاب شد. دولت رضاشاه برای اجرای کشف حجاب، ترکیبی از سیاست تشویق و تنبیه را به کار گرفت. در این راستا، رضاشاه از برپایی مجالس جشن برای دولتیها، ایجاد مدارس و مراکز تفریحی و استفاده از زنان معروف و سرشناس، برای تبلیغ بیحجاب بهره برد.
رضاشاه یک بار و در خرداد 1314، هدف خود از سیاست کشف حجاب را اینگونه تشریح کرد: «ما باید صورتاً و سنتاً غربی شویم. باید در قدم اول، کلاهها تبدیل به شاپو شود... و نیز باید شروع به رفع حجاب زنها نمایند و چون برای عامهی مردم دفعتاً مشکل است، وزرا و معاونان باید پیشقدم شوند...»
از سویی تلاش شد تا فسقوفجور به زنان چادری نسبت داده شود. دولت همچنین با بهره گرفتن از بهاصطلاح روشنفکران و متجددان، تلاش کرد تا مسئلهی کشف حجاب را توجیه تئوریک نماید. بر همین اساس، ادعا شد که دربارهی مسئلهی حجاب مانند قصاص، صراحتاً در قرآن سخنی به میان نیامده و ایرانیها قبل و بعد اسلام بیحجاب بودهاند و حتی برخی آن را تحفهی قوم وحشی و بربر عرب دانستند.
رضاشاه یک بار و در خرداد 1314، هدف خود از سیاست کشف حجاب را اینگونه تشریح کرد: «ما باید صورتاً و سنتاً غربی شویم. باید در قدم اول، کلاهها تبدیل به شاپو شود... و نیز باید شروع به رفع حجاب زنها نمایند و چون برای عامهی مردم دفعتاً مشکل است، وزرا و معاونان باید پیشقدم شوند...»[2]
آنچه بیش از بیش مورد توجه این نوشتار است، توجه به پیامدهای کشف حجاب در عرصههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است. از منظر اقتصادی، تغییر البسه تناسبی با تولیدات داخلی و لباسهای وطنی نداشت و لازم مینمود که این لباسها از خارج وارد کشور شوند. در نتیجه، قانون تغییر البسه و پس از آن کشف حجاب، تعطیلی بسیاری از مشاغل مرتبط با تهیه و تولید کالاهای وطنی را در پی داشت. تولیدکنندگان داخلی مهارت تولید پوشش جدید را نداشتند و دولت نیز قانون تخصیص تسهیلات به واردات کلاه و لباس را تصویب کرد.
این مسلم است که در حالت عادی و حتی اگر قوانین مربوط به تغییر لباس مغایرت با شرع نیز نداشت، در بهترین حالت، در صورتی مد موجب تولید ثروت میشد که وابسته به تولید داخلی بود. آری باید زن ایرانی به بهانهی «تجدد»، «تقدم» و «مقتضیات زمان»، هر روز و هر ساعت با وسایلی که در دنیای سرمایهداری تهیه میشد، خود را در معرض نمایش بگذارد تا بتواند چنین مصرفکنندهی لایقی برای کارخانههای غربی باشد.[3]
از منظری اجتماعی و روانشناسانه، میتوان گفت که لباس مردم هر کشوری معرف هویت و فرهنگ آن کشور است. تغییر لباس و صورت، کموبیش بهمنزلهی تغییر هویت، ملیت و مذهب محسوب میشد. و از همین رو، حتی فارغ از انگیزههای قوی مذهبی مردم برای مخالفت در برابر کشف حجاب، نفس تغییر لباس میتوانست منجر به «ازخودبیگانگی» و «تضاد سنت و مدرنیسم» در جامعه شود.
بسیاری از گزارشها در این زمان حاکی از آن بود که پس از اجباری شدن کشف حجاب، بسیاری از زنان ایرانی از خانه-های خود بیرون نیامدند، حتی برخی از خانوادهها به کشورهای همسایه از جمله عراق مهاجرت کردند و سایر زنان نیز تلاش میکردند تا حتیالامکان با ترفندهای گوناگون سر خود را بپوشاندند. هرچند پیامدهای اقتصادی میتوانست گذرا باشد، اما پیامدهای سیاسی و اجتماعی تحولات عمیق و شگرفی را در درازمدت برای ایران رقم زد.
از نقطهنظر سیاسی، اجباری شدن کشف حجاب، بسیاری از نیروهای اجتماعی از جمله متدینین را به واکنش و مقاومت واداشت و آنان را به مخالفان بالفعل رضاشاه تبدیل کرد. از این پس و با کشف حجاب، بهتدریج «حجاب» بهصورت یک حساسیت و علامت برای شناخت ایمان و اسلامیت اشخاص و خانوادهها درآمد و جایگاه و حساسیت ویژهای نسبت به آن در مقایسه با گذشته به وجود آمد. در این میان، روحانیون بهعنوان سنگربانان و نگهبانان شریعت، بیشترین مقاومت را از خود بروز دادند و مورد بیشترین آزار و اذیتها قرار گرفتند.
حتی پیش از تصویب قانون عمومی کشف حجاب، بسیاری از علما در مخالفت با روند تدریجی تغییر البسه، مخالفتهایی را ابراز داشتند و در نتیجه، بسیاری از آنان دستگیر، زندانی و تبعید شدند یا به عتبات عالیات مهاجرت کردند. از این جمله میتوان به تبعید سید حسامالدین فال اسیری در شیراز، حجج اسلام سید جواد خامنهای و سید مرتضی خسروشاهی در تبریز و آیتالله قمی در مشهد اشاره کرد. آیتالله قمی در یک سخنرانی در مشهد گفته بودند: «اسلام فدایی میخواهد و بر مردم است که قیام کنند و من حاضرم فدا بشوم.»[4]
در این میان، تلگراف شیخ عبدالکریم حائری یزدی، زعیم و مؤسس حوزهی علمیهی قم، در 11 تیر 1314 به رضاشاه، تعجب شاه را برانگیخت، زیرا دولت ایشان را انسانی بیشتر اهل مدارا و تقیه میشناخت. در واکنش به این اقدام، رضاشاه به خانهی مرحوم حائری رفت و ضمن تهدید و هتک حرمت ایشان، تأکید کرد که چون در ترکیه کشف حجاب شده و این کشور به اروپا ملحق شده است، در ایران هم باید کشف حجاب باشد. پس از این، اما واقعهی مهم قیام مسجد گوهرشاد رخ داد.
در یک تحلیل کلان از تأثیرات و پیامدهای سیاسی کشف حجاب و بهطور کلی اقدامات خاندان پهلوی در مقابله با دین و روحانیون، بایستی اشاره کرد که در واقع، آنچه اتفاق افتاد آن بود که «حجاب» از امری که پیش از این صرفاً به آن بهعنوان بخشی از احکام دینی نگریسته میشد، به عامل اثربخش برای شکلگیری یک هویت و جنبش اجتماعی در بین علما و پس از آن، بهتدریج در بین مردم متدین و مسلمان تبدیل شد. مسئلهی زنان و کیفیت حضور اجتماعی و رعایت شأن و منزلت آنان و همچنین مسئلهی حجاب، از این پس همواره مقولهای اجتماعی و بهمثابهی خط قرمزی توسط علما تلقی گردید و بر همین اساس نیز بعدها امام خمینی (ره) با اعطای حق رأی به زنان به دلیل مفاسدی که رژیم پهلوی برای آنان ممکن بود به بار بیاورد، مخالفت کردند و پس از آن و با شکلگیری نظام مقدس جمهوری اسلامی نیز مسئلهی کیفیت اجتماعی حضور زنان و همچنین مسئلهی حجاب، از حساسیت بجا و قابل ملاحظهای برخوردار گردید.
حاصل سخن اینکه قریب به یک دهه چالش بیحاصل میان کارگزاران نظام و مردم در دورهی رضاشاه، به فاصلهی تودهها از حکومت بیش از پیش دامن زد؛ بهگونهای که این اقدام برخی تکاپوهای مدرنسازی شاه را تحتالشعاع قرار داد و از او چهرهای منفی در اذهان و افکار عمومی به وجود آورد.این یک حقیقت تاریخی است که حکومتها بهندرت میتوانند با خواستهها و مطالبات تودههای مردم مقابله کنند.
امام خمینی (ره) نیز با تأکید بر تحمیل هزینه-های بیهودهی کشف حجاب، معتقد بودند: «شما حساب کنید در این بیستوچند سالی که از این کشف حجاب مفتضح میگذرد، چه چیزی عاید زنها شده، چه چیزی عاید مردها شده و چه چیزی عاید این مملکت گردیده است.»[5]
در واقع مسئلهی کشف حجاب عامل برانگیزانندهای بود که بسیاری از روحانیون و مذهبیها را که معتقد به اصل «تقیه» بودند، به عرصهی سیاست کشاند. از این پس، روحانیون و نیروهای مذهبی کوشیدند تا بهنوعی خانهتکانی دین را که در تمام دورهی رضاشاه گرفتار انزوا شده بود، احیا کنند. آن را در پیوند بیشتری با جامعه و سیاست قرار دهند و تجربهی جدیدی را در رویارویی با دنیای نو عملی سازند؛ تجربهای که به تأسیس جمهوری اسلامی منجر شد.
روحانیون و علما بهخوبی پس از واقعهی کشف حجاب دریافتند که برای حفظ، صیانت و اجرای احکام الهی بایستی حضور فعالانه در عرصهی سیاست داشته باشند. مسئلهی کشف حجاب و بحرانهای مذهبی دوران پهلوی و در پی آن، عزم علما برای مشارکت فعال در عرصهی اجتماعی، این جمله هایدگر را به ذهن متبادر مینماید که گفته بود: هرجا بحران باشد، نیروی بالندهی منجی نیز هم آنجاست. پس از این بود که بحث «ولایتفقیه» و حکومت اسلامی توسط امام خمینی (ره) مطرح و در عرصهی عمل نیز اجرایی شد.
نکتهی مهم و قابل تأمل آن بود که هرچند بحث از پیوند دین و سیاست، حضور اجتماعی علما و ولایت فقیهان پیش از این نیز کموبیش توسط برخی از علما مطرح شده بود، امام خمینی (ره) ضمن تبدیل این بحث فقهی به نظریهای سیاسی، تشکیل حکومت اسلامی را برای عموم مسلمانان واجب دانست و از این جهت، تفاوتی بنیادین با فقهای پیش از خود داشت.[
6]
بر همین اساس و تا آنجا که به بحثهای ماکس وبر نیز مرتبط است، تغییر نوع تلقی از اسلام و کارکردهای آن منجر به شکلگیری حرکت جمعی برای تشکیل حکومت اسلامی شد. وبر تلاش کرد تا رابطهی مستقیمی را بین برداشت از دین و نوع رفتار اجتماعی برقرار سازد. او ضمن اعتبار بخشیدن به نظام عقاید و اندیشهها، معتقد بود که ساختار و عمل مردم بهطور کلی از تعهد اولیهی آنها به نوع خاصی از نظام عقاید شکل میگیرد.[7]
بر این اساس، پس از وقوع انقلاب مشروطه و اقدامات روشنفکران غربزده و تعدیهای متعدد به ساحت اسلام، نظیر واقعهی کشف حجاب، بهتدریج در امام خمینی (ره) و بسیاری از فقها و روحانیون، این تلقی شکل گرفت که وقت آن رسیده است که حکومت اسلامی تشکیل شود. این در حالی بود که پیش از این، علما با تأکید بر مباحثی مانند «تقیه»، از دخالت در سیاست پرهیز نموده و شکلگیری حکومت مشروع را تنها در زمان امام معصوم (ره) میدانستند.(*)
پینوشتها:
]1[. روحبخش، رحیم، رشد آموزش تاریخ، زمستان 1384، شمارهی 21، ص 45.
]2[. صدر، محسن، خاطرات صدر الاشرف، تهران، وحید، 1364، ص 302.
]3[. شهید مطهری، مسئلهی حجاب، انتشارات صدرا، 1369، ص 94.
]4[. چهرهای پُرفروغ از مشعلداران اسلام و فقاهت و انقلاب، یادوارهی آیتاللهالعظمی شیرازی، ص 141.
]5[. صحیفهی نور، جلد اول، ص 19.
]6[. حسینیزاده، محمدعلی، اسلام سیاسی در ایران، قم، انتشارات دانشگاه مفید، 1385، ص 231.
]7[. احمدی، حمید، «آیندهی جنبشهای اسلامی در خاورمیانه: طرح یک چارچوب نظری»، فصلنامهی مطالعات خاورمیانه، شمارهی 14 و 15، 1377، ص 55 تا 92.
آن که را به راست و چپ رود واگذار! به راستى چوپان، گوسفندانش را به کمتر تلاشى گِرد آوَرَد. مبادا اسرار را فاش کرده و سخن پراکنى کنى و در پىریاست باشى، زیرا این دو، آدمى را به هلاکت مى کشانند.
قالَ الاِْمامُ الْعَسْکَرى(علیه السلام):
1- پرهیز از جدال و شوخى
«لا تُمارِ فَیَذْهَبَ بَهاؤُکَ وَ لا تُمازِحْ فَیُجْتَرَأَ عَلَیْکَ.»:
جدال مکن که ارزشت مىرود و شوخى مکن که بر تو دلیر شوند.
(تحف العقول ص 486)
2- تواضع در نشستن
«مَنْ رَضِىَ بِدُونِ الشَّرَفِ مِنَ الَْمجْلِسِ لَمْ یَزَلِ اللّهُ وَ مَلائِکَتُهُ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتّى یَقُومَ.»:
هر که به پایین نشستن در مجلس خشنود باشد، پیوسته خدا و فرشته ها بر او رحمت فرستند تا برخیزد.
3- هلاکت در ریاست و افشاگرى
«دَعْ مَنْ ذَهَبَ یَمینًا وَ شِمالاً، فَإِنَّ الرّاعِىَ یَجْمَعُ غَنَمَهُ جَمْعَها بِأَهْوَنِ سَعْى وَ إِیّاکَ وَ الاِْذاعَةَ وَ طَلَبَ الرِّیاسَةِ، فَإِنَّهُما یَدْعُوانِ إِلَى الْهَلَکَةِ.»:
آن که را به راست و چپ رود واگذار! به راستى چوپان، گوسفندانش را به کمتر تلاشى گِرد آوَرَد. مبادا اسرار را فاش کرده و سخن پراکنى کنى و در پىریاست باشى، زیرا این دو، آدمى را به هلاکت مىکشانند.
4- گناهى که بخشوده نشود
«مِنَ الذُّنُوبِ الَّتى لا تُغْفَرُ : لَیْتَنى لا أُؤاخَذُ إِلاّ بِهذا. ثُمَّ قالَ: أَلاِْشْراکُ فِى النّاسِ أَخْفى مِنْ دَبیبِ الَّنمْلِ عَلَى الْمَسْحِ الاَْسْوَدِ فِى اللَّیْلَةِ الْمُظْلِمَةِ.»:
از جمله گنـاهانى کـه آمرزیده نشود ایـن است که [آدمى ] بگوید: اى کاش مرا به غیر از این گناه مؤاخذه نکنند. سپس فرمود: شرک در میان مردم از جنبش مورچه بر روپوش سیاه در شب تار نهانتر است.
5- نزدیکتر به اسم اعظم
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ أَقْرَبُ إِلَى اسْمِ اللّهِ الاَْعْظَمِ مِنْ سَوادِ الْعَیْنِ إِلى بَیاضِها.»:
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» به اسم اعظم خدا، از سیاهى چشم به سفیدىاش نزدیکتر است.
6- دوستى نیکان و دشمنى بدان
«حُبُّ الاَْبْرارِ لِلاَْبْرارِ ثَوابٌ لِلاَْبْرارِ، وَ حُبُّ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ فَضیلَةٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ زَیْنٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الاَْبْرارِ لِلْفُجّارِ خِزْىٌ عَلَى الْفُجّارِ.»:
دوستى نیکان به نیکان، ثوابست براى نیکان. و دوستى بدان به نیکان، فضیلت است براى نیکان. و دشمنى بدان با نیکان، زینت است براى نیکان. و دشمنى نیکان با بدان، رسوایى است براى بدان.
7- سلام نشانه تواضع
«مِنَ التَّواضُعِ أَلسَّلامُ عَلى کُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ، وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الَْمجْلِسِ.»:
از جمله تواضع و فروتنى، سلام کردن بر هر کسى است که بر او میگذرى، و نشستن در پایین مجلس است.
8- خنده بیجا
«مِنَ الْجَهْلِ أَلضِّحْکُ مِنْ غَیْرِ عَجَب.»:
خنده بیجا از نادانى است.
9- همسایه بد
«مِنَ الْفَواقِرِ الَّتى تَقْصِمُ الظَّهْرَ جارٌ إِنْ رَأى حَسَنَةً أَطْفَأَها وَ إِنْ رَأى سَیِّئَةً أَفْشاها.»:
از بلاهاى کمرشکن، همسایه اى است که اگر کردار خوبى را بیند نهانش سازد و اگر کردار بدى را بیند آشکارش نماید.
10- پندى گویا و جامع
«أُوصیکُمْ بِتَقْوَى اللّهِ وَ الْوَرَعِ فى دینِکُمْ وَالاِْجْتَهادِ لِلّهِ وَ صِدْقِ الْحَدیثِ وَ أَداءِ الأَمانَةِ إِلى مَنِ ائْتَمَنَکُمْ مِنْ بَرٍّ أَوْ فاجِر وَ طُولُ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجَوارِ. فَبِهذا جاءَ مُحَمَّدٌ(صلى الله علیه وآله وسلم) صَلُّوا فى عَشائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ إِذا وَرَعَ فى دینِهِ وَ صَدَقَ فى حَدیثِهِ وَ أَدَّى الاَْمانَةَ وَ حَسَّنَ خُلْقَهُ مَعَ النّاسِ قیلَ: هذا شیعِىٌ فَیَسُرُّنى ذلِکَ. إِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا زَیْنًا وَ لا تَکُونُوا شَیْنًا، جُرُّوا إِلَیْنا کُلَّ مَوَدَّة وَ ادْفَعُوا عَنّا کُلَّ قَبیح، فَإِنَّهُ ما قیلَ فینا مِنْ حَسَن فَنَحْنُ أَهْلُهُ وَ ما قیلَ فینا مِنْ سُوء فَما نَحْنُ کَذلِکَ.»:
لَناحَقٌّ فى کِتابِ اللّهِ وَ قَرابَةٌ مِنْ رَسُولِ اللّهِ وَ تَطْهیرٌ مِنَ اللّهِ لا یَدَّعیهِ أَحَدٌ غَیْرُنا إِلاّ کَذّابٌ. أَکْثِرُوا ذِکْرَ اللّهِ وَ ذِکْرَ الْمَوْتِ وَ تِلاوَةَ الْقُرانِ وَ الصَّلاةَ عَلَى النَّبِىِّ(صلى الله علیه وآله وسلم)فَإِنَّ الصَّلاةَ عَلى رَسُولِ اللّهِ عَشْرُ حَسَنات، إِحْفَظُواما وَصَّیْتُکُمْ بِهِ وَ أَسْتَوْدِعُکُمُ اللّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَیْکُمْ السَّلامَ.»:
شما را به تقواى الهى و پارسایى در دینتان و تلاش براى خدا و راستگویى و امانتدارى درباره کسى که شما را امین دانسته ـ نیکوکار باشد یا بدکار ـ و طول سجود و حُسنِ همسایگى سفارش مىکنم. محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)براى همین آمده است. در میان جماعت هاى آنان نماز بخوانید و بر سر جنازه آنها حاضر شوید و مریضانشان را عیادت کنید. و حقوقشان را ادا نمایید، زیرا هر یک از شما چون در دینش پارسا و در سخنش راستگو و امانتدار و خوش اخلاق با مردم باشد، گفته مىشود: این یک شیعه است، و این کارهاست که مرا خوشحال مىسازد. تقواى الهى داشته باشید، مایه زینت باشید نه زشتى، تمام دوستى خود را به سوى ما بکشانید و همه زشتى را از ما بگردانید، زیرا هر خوبى که درباره ما گفته شود ما اهل آنیم و هر بدى درباره ما گفته شود ما از آن به دوریم. در کتاب خدا براى ما حقّى و قرابتى از پیامبر خداست و خداوند ما را پاک شمرده، احدى جز ما مدّعى این مقام نیست، مگر آن که دروغ مىگوید. زیاد به یاد خدا باشید و زیاد یاد مرگ کنید و زیاد قرآن را تلاوت نمایید و زیاد بر پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) سلام و تحیّت بفرستید. زیرا صلوات بر پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) ده حسنه دارد. آنچه را به شما گفتم حفظ کنید و شما را به خدا مىسپارم، و سلام بر شما. (بحارالانوار-جلد75-صحفه372باب29)
11- اندیشه در کار خدا
«لَیْسَتِ الْعِبادَةُ کَثْرَةَ الصِّیامِ وَ الصَّلوةِ وَ إِنَّما الْعِبادَةُ کَثْرَةُ التَّفَکُّرِ فى أَمْرِ اللّهِ.»:
عبادت کردن به زیادى روزه و نماز نیست، بلکه [حقیقتِ] عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است.
(تحف العقول، ص448)
12- پلیدى خشم
«أَلْغَضَبُ مِفْتاحُ کُلِّ شَرٍّ.»:
خشم و غضب، کلید هر گونه شرّ و بدى است.
13- ویژگى هاى شیعیان
«شیعَتُنا الْفِئَـةُ النّاجِیَةُ وَالْفِرْقَةُ الزّاکِیَةُ صارُوا لَنا رادِئًا وَصَوْنًا وَ عَلَى الظَّلَمَةِ أَلَبًّا وَ عَوْنًا سَیَفْجُرُ لَهُمْ یَنابیعُ الْحَیَوانِ بَعْدَ لَظْىِ مُجْتَمَعِ النِّیرانِ أَمامَ الرَّوْضَةِ.»:
پیروان ما، گروه هاى نجات یابنده و فرقه هاى پاکى هستند که حافظان [آیین] مایند، و ایشان در مقابل ستمکاران، سپر و کمککار ما [هستند]. به زودى چشمه هاى حیات [منجىِ بشریّت] بعد از گدازه توده هاى آتش! پیش از ظهور براى آنان خواهد جوشید.
14- ناآرامى کینه توز
«أَقَلُّ النّاسِ راحَةً أَلْحُقُودُ.»:
کینه توز ، ناآرامترینِ مردمان است.
15- پارساترین مردم
«أَوْرَعُ النّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ، أَعْبَدُ النّاسِ مَنْ أَقامَ عَلَى الْفَرائِضِ أَزْهَدُ النّاسِ مَنْ تَرَکَ الْحَرامَ، أَشَدُّ النّاسِ اجْتَهادًا مَنْ تَرَکَ الذُّنُوبَ.»:
پارساترین مردم کسى است که در هنگام شبهه توقّف کند. عابدترین مردم کسى است که واجبات را انجام دهد. زاهدترین مردم کسى است که حرام را ترک نماید. کوشننده ترین مردم کسى است که گناهان را رها سازد.
(تحف العقول ، ص 489)
16- وجود مؤمن
«أَلْمُؤْمِنُ بَرَکَةٌ عَلَى الْمُؤْمِنِ وَ حُجَّةٌ عَلَى الْکافِرِ.»:
مؤمن براى مؤمن ،برکت و بر کافر، اتمام حجّت است.
(تحف العقول، ص489)
17- محصول اعمال
«إِنَّکُمْ فى آجال مَنْقُوصَة وَ أَیّام مَعْدُودَة وَ الْمَوْتُ یَأْتى بَغْتَةً، مَنْ یَزْرَعْ خَیْرًا یَحْصِدُ غِبْطَةً وَ مَنْ یَزْرَعْ شَرًّا یَحْصِدُ نِدامَةً، لِکُلِّ زارِع ما زَرَعَ لا یُسْبَقُ بَطىءٌ بِحَظِّهِ، وَ لا یُدْرِکُ حَریصٌ ما لَمْ یُقَدَّرُ لَهُ، مَنْ أُعْطِىَ خَیْرًا فَاللّهُ أَعْطاهُ، وَ مَنْ وُقِىَ شَرًّا فَاللّهُ وَقاهُ.»:
شما عمر کاهنده و روزهاى برشمرده اى دارید، و مرگ به ناگهان مىآید، هر کس تخم خیرى بکارد به خوشى بِدْرَوَد، و هر کس تخم شرّى بکارد به پشیمانى بِدْرَوَد. هر که هر چه بکارد همان براى اوست. کُندکار را بهره از دست نرود و آزمند آنچه را مقدرّش نیست در نیابد، هر که به خیرى رسد خدایش داده، و هر که از شرّى رهد خدایش رهانده.
18- شناخت احمق و حکیم
«قَلْبُ الأَحْمَقِ فى فَمِهِ وَ فَمُ الْحَکیمِ فى قَلْبِهِ.»:
قلب احمق در دهان او و دهان حکیم در قلب اوست.
19- تلاش براى رزق مقدّر
«لا یَشْغَلْکَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَل مَفْرُوض.»:
رزق و روزىِ ضمانت شده، تو را از کار واجب باز ندارد.
20- عزّتِ حقگرایى
«ما تَرَکَ الْحَقَّ عَزیزٌ إِلاّ ذَلَّ، وَلا أَخَذَ بِهِ ذَلیلٌ إِلاّ عَزَّ.»:
هیچ عزیزى حقّ را رها نکند، مگر آن که ذلیل گردد و هیچ ذلیلى به حقّ نیاویزد، مگر آن که عزیز شود.
21- دوست نادان
«صَدیقُ الْجاهِلِ تَعَبٌ.»:
دوست نادان، مایه رنج است.
22- بهترین خصلت
«خَصْلَتانِ لَیْسَ فَوْقَهُما شَىْءٌ: أَلاِْیمانُ بِاللّهِ وَ نَفْعُ الاِْخْوانِ.»:
دو خصلت است که بهتر و بالاتر از آنها چیزى نیست:ایمان به خدا و سود رساندن به برادران.
23- نتیجه جسارت بر پدر
«جُرْأَةُ الْوَلَدِ عَلى والِدِهِ فى صِغَرِهِ تَدْعُوا إِلَى الْعُقُوقِ فى کِبَرِهِ.»:
جرأت و دلیرى فرزند بر پدرش در کوچکى، سبب عاقّ و نارضایتى پدر در بزرگى مىشود.
24- بهتر از حیات و بدتر از مرگ
«خَیْرٌ مِنَ الْحَیاةِ ما إِذا فَقَدْتَهُ أَبْغَضْتَ الْحَیاةَ وَ شَرُّ مِنَ الْمَوْتِ ما إِذا نَزَلَ بِکَ أَحْبَبْتَ الْمَوْتَ.»:
بهتر از زندگى چیزى است که چون از دستش دهى، از زندگى بدت آید، و بدتر از مرگ چیزى است که چون به سرت آید مرگ را دوست بدارى.
25- وابستگى و خوارى
«ما أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَکُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ.»:
چه زشت است براى مؤمن، دلبستگى به چیزى که او را خوار دارد.
26- نعمت بلا
«ما مِنْ بَلِیَّة إِلاّ وَ لِلّهِ فیها نِعْمَةٌ تُحیطُ بِها.»:
هیچ بلایى نیست، مگر این که در آن از طرف خدا نعمتى است.
27- اکرام بدون افراط
«لا تُکْرِمِ الرَّجُلَ بِما یَشُقُّ عَلَیْهِ.»:
هیچ کس را طورى اکرام مکن که بر او سخت گذرد.
28- ارزش پند پنهان
«مَنْ وَعَظَ أَخاهُ سِرًّا فَقَدْ زانَهُ، وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلانِیَةً فَقَدْ شانَهُ.»:
هر که در نهان، برادر خود را پند دهد او را آراسته، و هر که آشکارا برادرش را پند دهد او را کاسته.
29- تواضع و فروتنى
«أَلتَّواضُعُ نِعْمَةٌ لا یُحْسَدُ عَلَیْها.»:
تواضع و فروتنى، نعمتى است که بر آن حسد نبرند.
(تحف العقول، ص489)
30- سختى تربیت نادان
«رِیاضَةُ الْجاهِلِ وَ رَدُّ المُعْتادِ عَنْ عادَتِهِ کَالْمُعْجِزِ.»:
پرورش دادن نادان و ترک دادن معتاد از عادتش، مانند معجزه است.
31- شادى بیجا
«لَیْسَ مِنَ الأَدَبِ إِظْهارُ الْفَرَحِ عِنْدَ الَْمحْزُونِ.»:
اظهار شادى نزد غمدیده، از بىادبى است.
(تحف العقول، ص489)
32- جمال ظاهر و باطن
«حُسْنُ الصُّورَةِ جَمالُ ظاهر، وَ حُسْنُ الْعَقْلِ جَمالُ باطِن.»:
صورت نیکو، زیبایى ظاهرى است،و عقل نیکو، زیبایى باطنى است.
33- کلید تمام گناهان
«جُعِلَتِ الْخَبائِثُ فى بَیْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الْکَذِبَ.»:
تمام پلیدى ها در خانه اى قرار داده شده و کلید آن دروغگویى است.
(بحار الانوار، ج78، ص377)
34- چشم پوشى از لغزش و یادآورى احسان
«خَیْرُ إِخْوانِکَ مَنْ نَسِىَ ذَنْبَکَ وَ ذَکَرَ إِحْسانَکَ إِلَیْهِ.»:
بهترین برادران تو کسى است که خطایت را نادیده گیرد و احسانت را یادآور شود.
35- مدح نالایق
«مَنْ مَدَحَ غَیْرَالمُسْتَحِقِّ فَقَدْ قامَ مَقامَ المُتَّهَمِ.»:
هر که نالایقى را ثنا گوید، خود در موضعِ اتّهام قرار گیرد.
36- راه دوست یابى
«مَنْ کانَ الْورَعُ سَجِیَّتَهُ، وَ الْکَرَمُ طَبیعَتَهُ، وَ الْحِلْمُ خُلَّتَهُ کَثُرَ صَدیقُهُ.»:
کسى که پارسایى خوى او، و بخشندگى طبیعت او، و بردبارى خصلت او باشد دوستانش بسیار شوند.
37- انس با خدا
«مَنْ آنـَسَ بِاللّهِ إِسْتَوْحَشَ مِنَ النّاسِ.»:
کسى که با خدا مأنوس باشد، از مردم گریزان گردد.
(مسند الامام العسکری، ص287)
نکته: شاید برخی از خوانندگان برایشان سؤال (شبهه) پیش بیاید که چه طورممکنه کسی باایمان باشه وازمردم گریزان ، اگراین طوربود پیامبر باید مردم گریزترین آدم روی زمین می شد.
این سؤال به طور تفصیل توسط علامه محمودی در کتاب « نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغة »پاسخ داده شده است. وی در ذیل روایت امام عسکری علیه السلام که فرمودند «منْ آنـَسَ بِاللّهِ إِسْتَوْحَشَ مِنَ النّاسِ.»:کسى که با خدا مأنوس باشد، از مردم گریزان گردد. می گوید: بحث انزوا و دوری و وحشت از مردم، ناظر به مجالس باطل، صرف اوقات در لهو و لعب، غفلت، جهالت و غیبت و کارهای حرام دیگر است . ایشان کلامی از ابن میثم بحرانی شارح نهج البلاغه در این باره می آورد که سودمند است. نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغة ج 8 ص 107
38- خرابى مناره ها و کاخ ها
«إِذا قامَ الْقائِمُ أَمَرَ بِهَدْمِ الْمَنائِرِ وَ الْمَقاصیرِ الَّتى فِى الْمَساجِدِ.»:
هنگامى که قائم(علیه السلام) قیام کند، دستور به خرابى مناره ها و کاخ هاى مساجد دهد.
39- نماز شب، سیر شبانه
«إِنَّ الْوُصُولَ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا یُدْرَکُ إِلاّ بِامْتِطاءِ اللَّیْلِ.»:
وصول به خداوند عزّوجلّ، سفرى است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد.
(مسند الامام العسکری، ص290)
40- ادبى بسنده
«کَفاکَ أَدَبًا تَجَنُّبُکَ ما تَکْرَهُ مِنْ غَیْرِکَ.»:
در مقام ادب براى تو همین بس که آنچه براى دیگران نمیپسندى، خود، از آن دورى کنى.
(مسند الامام العسکری، ص288)
منبع: کتاب شریف تحف العقول ، ابن شعبه حران، ناشر: جامعه مدرسین ص 486
همچنین کتاب بحارالانوار نیز موجود است.
نمازهایمان اگر "نماز" بود که موقع سفر، ذوق نمی کردیم از شکسته شدنش!
نمازهایمان اگر نماز بود که رکعت آخرش این قدر کیف نداشت!
اگر نمازهایمان نماز بود،... نمی خواندیمش، برای این که، خود را "خلاص" کرده باشیم...
اگر نمازهایمان نماز بود که تبدیل نمی شد به نمایش پانتومیم برای نشان دادن آدرس شارژر گوشی...
اگر نمازمان نماز بود، که تبدیل نمی شد به یک فرصت طلایی برای خلق ایده های بکر!! تبدیل نمی شد به مناسب ترین زمان تحلیل رفتار فلان همکار! تبدیل نمی شد به ماشین حساب!!
نه. نمازهایمان "نماز" نیست. •0· اگر نماز بود، یک "کارواش قوی" می شد و با فشار می شست از دلمان همه ی سیاهی ها را، لکه ها را، پلشتی ها را.
اگر نماز بود، می شد "کیمیا" و مس وجودمان را تبدیل می کرد به طلا...
اگر نمازمان نماز بود، می شد پل، می شد پناهگاه، می شد دارو، می شد مرهم، می شد درمان،می شد شاه کلید، می شد میعادگاه، می شد دانشگاه....
التماس دعا
در جدول زیر نظر جمعی از علما و مراجع تقلید را درباره سقط جنین می خوانید:
نظر مراجع تقلید درباره سقط جنین |
||
ردیف |
نام مرجع |
فتوا |
1 |
امام خمینی (ره) |
ختم بارداری به دلایل اقتصادی، حتی اگر خانواده در شرایط دشوار مالی قرار بگیرند، و یا به علت سن مادر و یا کثرت فرزندان مجاز نیست. حتی اگر مادر دچار اختلال روانی نیز باشد سقط جنین برای او مجاز نیست. |
2 |
حضرت آیت الله خامنه ای |
- سقط جنین شرعا حرام است و در هیچ حالتى جایز نیست مگر آنکه استمرار حاملگى براى حیات مادر خطرناک باشد که در این صورت سقط جنین قبل از ولوج روح، اشکال ندارد، ولى بعد از دمیدن روح جایز نیست حتى اگر ادامه حاملگى براى حیات مادر خطرناک باشد مگر آنکه استمرار باردارى، حیات مادر و جنین هر دو را تهدید کند و نجات زندگى طفل به هیچ وجه ممکن نباشد ولى نجات زندگى مادر به تنهایى با سقط جنین امکان داشته باشد. - ناقصالخلقه بودن جنین، مجوز شرعى براى سقط جنین حتى قبل از ولوج روح در آن محسوب نمىشود، ولى اگر تهدید حیات مادر بر اثر استمرار حاملگى مستند به نظر پزشک متخصص و مورد اطمینان باشد، سقط جنین قبل از ولوج روح در آن اشکال ندارد. - (در پاسخ به استفتایی درباره سقط جنین مبتلا به بیماریهای ژنتیکی لاعلاج) اگر تشخیص بیمارى در جنین قطعى است و داشتن و نگهداشتن چنین فرزندى موجب حرج مىباشد، در این صورت جایز است قبل از دمیده شدن روح، جنین را اسقاط کنند ولى بنا بر احتیاط، دیه آن باید پرداخت شود. |
3 |
آیت الله سیستانی |
انداختن حمل پس از انعقاد نطفه، جایز نیست و دیه و کفاره (دو ماه روزه متوالی) دارد، مگر این که باقى ماندن حمل براى مادر ضرر جانى داشته باشد، یا مستلزم حرج شدیدى باشد که معمولاً تحمل نمىشود، که در این صورت قبل از دمیدن روح و جان گرفتن جنین اسقاط آن جایز است، و بعد از آن مطلقاً جایز نیست. و اگر مادر حمل خود را بیاندازد، دیه آن بر مادر واجب است، و باید آن را به پدر یا دیگر ورثه اش بپردازد. و اگر پدر حمل را بیاندازد، دیهاش بر او واجب است، و باید آن را به مادر بپردازد. و اگر پزشک این عمل را انجام دهد، دیه بر او واجب است، مگر اینکه وارث ببخشد، هر چند اسقاط جنین به درخواست پدر و مادر باشد. |
4 |
آیت الله مکارم شیرازی |
اسقاط جنین حرام است، ولى هرگاه جنین در مراحل ابتدایى باشد، و به صورت انسان کامل در نیامده باشد، و باقیماندن جنین در آن حالت و سپس تولد ناقص آن به تصدیق اهل اطلاع متدین باعث عسر و حرج شدید براى پدر و مادر گردد، پایان دادن به حاملگى جایز است، و احتیاطاً باید دیه را بدهند. |
5 |
آیت الله صافی گلپایگانی |
کشتن جنین مطلقا حرام است و دیه دارد که به وارث او در صورتی که سبب سقط نباشند میرسد و چنانچه ولوج روح هم شده باشد (جنین روح داشته باشد) کفاره هم دارد ولی تا زنده به دنیا نیامده باشد مطلقاً قصاص ندارد. |
7 |
آیت الله سبحانی |
- سـقط جنین توسط هر کسى و با هر وسیلهاى جایز نیست. - اگر مادر در غیر ضرورت کارى کند که فرزندش سقط شود علاوه بر اینکه فعل حرامى را مرتکب شده، باید دیه آن را بپردازد و از آن دیه چیزى به خود مادر به عنوان ارث نمى رسد. - حفاظت از بچه در رحم واجب است. (یعنى مادر باید تمام شرایط لازم جهت حفظ و سلامتى بچه را فراهم کند.) |
8 |
آیت الله وحید خراسانی |
سقط جنین در صورتى که پدر و مادر یا یکى از آنها مسلمان باشند جایز نیست و بنابر احتیاط واجب از سقط جنینى که پدر و مادرش هر دو غیر مسلمان باشند باید اجتناب نمود. |