سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شمس نامه

یکی از ایام الله به یاد ماندنی و زنده نگه داشتنی ویژه مذهب تشیع ، یوم الله مقدس اربعین است که مکمل و متمم جریان خونبار عاشوراست زیرا شهادت یاران خدا در روز عاشورا بود و مراسم تدفین پیکرهای پاک آنان در روز سوم ، و مراسم تدفین سر مطهر اباعبداللّه الحسین در روز اربعین به وسیله خاندان اطهرش در کربلا. مراسم اربعین مشتمل بر چهار برنامه است که هر یک از نظر تأیید و مقبولیت تاریخی و مذهبی در مراحل مختلفی قرار دارند. این مراسم عبارتند از: 1. زیارت مخصوصه 2. ورود جابر و زیارت وی در بیستم صفر 3. دفن سرهای مطهر و الحاق آنها به ابدان مطهر در روز اربعین که میان علما و مورّخان شیعه شهرت دارد. 4. ورود اهل بیت (ع ) در روز اربعین به کربلا. دربارهء این مسئله دیدگاه های مختلف و متضادی اظهار شده و مورد تشکیک و استبعاد جدی قرار گرفته است . این موضوع از دو جهت محل بحث است : 1. اصل ورود به کربل 2. تاریخ ورود به کربلا. در مورد اصل ورود اهل بیت (ع ) به کربلا، باید گفت : جمعی از متأخران و برخی از متقدمان این جریان را بعید و بلکه ممتنع و محال عادی دانسته اند استدلال این گروه در استبعاد و استحاله دو امر است : 1. سکوت و عدم تعرض مورّخان و کتب تاریخ چگونه می توان باور داشت که تا قرن هفتم این موضوع پنهان مانده باشد و تنها به وسیلهء سید بن طاووس ابراز و اعلان شود؟ 2. فاصلهء میان شام و عراق یا دمشق و کوفه البته اگر مدت رفتن از کوفه تا شام را بیست روز و مدت اقامت اهل بیت (ع ) در دمشق را یک ماه در نظر بگیریم . در مقابل ، دسته ای به صراحت اظهار نموده اند که اهل بیت (ع ) در روز اربعین به کربلا آمده اند و سر مطهر امام (ع ) و سایر شهدا در کربلا دفن گردیده و یا سرهای مطهر به وسیلهء امام سجاد(ع ) به بدن های مطهر الحاق شده است . دلایل استبعاد از نظر سید بن طاووس عبارتند از: 1. استجازه 2. اقامت یک ماهه 3. بعد مسافت . 1. استجازه : سید بن طاووس معتقد است مدت زمانی که برای رفتن قاصد ابن زیاد به شام ، برای کسب تکلیف دربارهء اعلام پایان یافتن جنگ و انجام مأموریت محوله و کسب تکلیف از یزید دربارهء سرهای مطهر و اسرا، صرف شد با ورود اهل بیت در روز بیستم صفر به کربلا سازگار نیست . در جواب باید گفت : اولاً، جریان استجازه مبهم و معماگونه است زیرا نه معلوم شد و نه کسی گفته است حامل و ناقل اجازه چه کسی بود؟ چه وقت رفت و کدام زمان برگشت و ...؟ علاوه بر این ، چرا قاصد، سر مطهر امام (ع ) را به منظور اثبات صحّت گفتارش به همراه خود برای یزید نبرد؟ چون خود سید می گوید سر امام (ع ) از کوفه خارج شد. ثانیاً، داستان استجازه با گفتهء شیخ مفید که مفادش حرکت اهل بیت (ع ) در روز سیزدهم یا چهاردهم است (ارشاد، ص 261) و به وضوح ، دلالت بر عدم استجازه می نماید، تعارض دارد. علاوه بر مطالب گذشته ، زمینهء سؤال جدیدی وجود دارد و آن اینکه مگر عمر سعد برای فرستادن سرها و اهل بیت (ع ) از کربلا به کوفه از ابن زیاد اجازه خواست که ابن زیاد از یزید اجازه بخواهد؟ 2. اقامت یک ماههء اهل بیت (ع ): سید بن طاووس با استناد به روایتی که بر اقامت یک ماههء اهل بیت (ع ) در شام دلالت دارد، آن را با جریان اربعین سازگار نمی داند. از قراین متعدد و عبارات مختلف استفاده می شود که از هشت یا ده روز بیشتر نبوده است . کلمات محدث قمی و دیگران گویای این است که چون مردم شام از حقیقت امر مطلع شدند و فهمیدند که کشته شدگان ، فرزندان پیغمبر(ص ) و اسرا، خاندان نبوت می باشند و خروج کنندگان بر دین و دولت نیستند آن گونه که دولت مردان اموی شایع کرده بودند شرایط و اوضاع کاملاً علیه یزید برگشت . به همین سبب ، وجود اهل بیت (ع ) در شام ، مایه نفرت بیشتر شامیان از بنی امیه و تزلزل سلطنت این دودمان می شد. بنابراین ، یزید با تظاهر به احترام این بزرگواران ، سعی در برگرداندن آنها به مدینه نمود. شیخ مفید می گوید: و لمّا وضعت الرؤوس بین یدی یزید و فیها رأس الحسین (ع ) قال یزید ... ثم امر بالنسوة ان ینزلن ... فافرد لهم داراً یتصل بدار یزید فاقاموا ایام ثم ندب النعمان بن بشیر و قال : تجهّز لتخرج بهؤلاء النسوة الی المدینة. ابن کثیر می گوید: اهل تحقیق گفته اند: بیشتر از یک هفته یا هشت روز، اقامت اهل بیت (ع ) در شام نبود. (البدایة والنهایه ، ج 8، ص 199198) این کلمات به وضوح بر عدم اقامت یک ماهه در شام دلالت می کند. 3. بُعد مسافت : سید بن طاووس می گوید: فاصلهء بین کوفه و شام حدود 10 روز راه است که با برگشت آن 20 روز می شود. از این رو، این فاصلهء طولانی به علاوهء اقامت یک ماهه اهل بیت (ع ) در شام ، با ورود اهل بیت (ع ) در بیستم صفر به کربلا منافات دارد. در پاسخ باید گفت : اولاً، سید بن طاووس خود اعتراف دارد که مسافت بین کوفه و شام برای پیمودن عادی 10 روز است زیرا خود او گفته است مدت رفت و بازگشت بین این دو شهر، 20 روز یا بیشتر می باشد. از این رو، می توان باور داشت که پیک و قاصد سریع السیر دولتی که حامل پیام مهم امنیتی و نظامی نیز باشد، راه را 5 روزه طی می کند. ثانیاً، بعضی از طوایف دمشق ، مسافت دمشق تا نجف اشرف را 8 روزه و برخی از قبایل 7 روزه می پیمایند. ثالثاً، از شخصی به نام ابوخالد نقل می کنند: روز جمعه کنار شط فرات با میثم تمار بودم ، او گفت : الساعه معاویه در شام مرد، و من روز جمعهء هفتهء بعد با قاصدی که از شام آمده بود ملاقات کردم و خبر از شام گرفتم ، گفت : معاویه از دنیا رفت و مردم با پسرش یزید بیعت کردند. گفتم : کدام روز معاویه مرد؟ گفت : روز جمعهء گذشته . (رجال کشی ، ص 75 / تنقیح المقال ، ج 3) با توجه به اینکه یزید هنگام مرگ معاویه در شام نبود و فرصتی هر چند کوتاه برای آمدن یزید به شام و بیعت مردم با او لازم بود، اگر این قاصد پس از بیعت مردم بلافاصله از شام خارج شده باشد حداکثر مدت 6 روز بین راه بود. رابعاً، اشخاص موثق می گویند: مسافت کوفه تا شام را طی 3 روز به راحتی می توان پیمود. (فاضل قزوینی ، تظلم الزهراء، ص 172) خامساً، امام حسین (ع ) فاصله 470 کیلومتری مدینه تا مکه را 5 روزه پیمودند (تقریباً روزانه 90 کیلومتر) در نتیجه ، مسافت شام تا کربلا را که حدود 570 کیلومتر است ، طی 7 روز به راحتی می توان پیمود و مسافت شام تا کوفه را به طور عادی 8 روزه می توان طی کرد. سادساً، سرعت شتر معمولی در بیابان به 12 کیلومتر و شتر تندرو (جمّاز) حتی به 24 کیلومتر در ساعت می رسد. (دکتر پاک نژاد، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، ج 6، ص 33) لازم به ذکر است علامه جلیل شهید قاضی طباطبایی در کتاب نفیس تحقیق اربعین از تاریخ طبری نقل می کند که ابابکره به دستور بسر بن ارطاة، از کوفه به شام 7 روزه رفت و برگشت . سابعاً، شعبی نقل نموده که مغیرة بن شعبه راه دمشق تا کوفه را 5 روزه پیموده است . (ذهبی ، سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 22) 4. دفن سرهای مطهر: با توجه به اینکه سر مطهر امام (ع ) در کربلا به معنای آمدن اهل بیت (ع ) به کربلاست ، اعتراف به این موضوع خود دلیل مستقلی بر این مدعاست . طبق اسناد و مدارک ، بازگشت سرهای مطهر شهیدان به کربلا و پیوستن به پیکرهای پاک آنان اگر مورد اتفاق نظر و اجماع همهء علما و مورّخان بزرگ شیعه نباشد، معروف و مشهور بودنش بین آنها قطعی و مسلّم است . سید بن طاووس در کتاب لهوف جریان آمدن اهل بیت (ع ) در بیستم صفر به کربلا را به عنوان یک حقیقت تاریخی نقل می کند، در کتاب اقبال با دیدهء شک و تردید و استبعاد به این موضوع می نگرد ولی دفن سرهای مطهر در کربلا و ملحق شدن آنها به بدن های طاهر در بیستم صفر به نظرش ثابت و قطعی است . اینک پرسش قابل طرحی که باید به آن توجه شود این است : روز بیستم صفر غیر از اربعین بودن چه اتفاق تازه ای رخ داد که زیارت امام حسین (ع ) با الفاظ خاص و برنامهء مخصوص ، مستحب و سنت شد تا آنجا که یکی از پنج نشانه تشیع خاص قرار گرفت چنان که در حدیث معروف از امام حسن عسکری (ع ) روایت شده است؟ (تهذیب ، ج 6، ص 52) با توجه به اینکه ، زیارت های مخصوص امام (ع ) فقط در ایام و لیالی خاص مورد سفارش قرار گرفته است مانند شب های جمعه و غرّه رجب (که در ایام شرک و کفر نیز حرمت ویژه ای داشت ) و نیمهء شعبان ، لیالی قدر، عیدین ، و عرفه بنابراین ، سراغ نداریم شب و روزی را که هیچ ویژگی خاصی نداشته باشد ولی تشرّف به کربلا و زیارت آن بزرگوار در آن ایام یا لیالی مورد سفارش قرار گرفته باشد. بدین روی ، برگزاری آیین سوگواری در سالروزی که هیچ خاطره و حادثه مصیبت باری در آن اتفاق نیفتاده باشد تعجبآور خواهد بود به ضمیمه این نکته که روز بیستم صفر هیچ ویژگی خاصی مانند عرفه و جمعه ندارد. از این رو، پرسش اساسی این است که چرا زیارت عارفانه امام حسین (ع ) و مراسم سوگواری و عزاداری آن حضرت در روز 20 صفر مورد توصیه قرار گرفته؟ البته فراوانی ایام زیارت مخصوصه امام حسین (ع ) بیانگر این نکته است که پیشوایان مذهبی اسلام از هر فرصت مناسبی ، برای زنده نگه داشتن خاطرهء حساس و حیات بخش جریان عاشورا استفاده می کردند. بدین سبب ، در هر روز و شب ویژه و ممتازی که توجه به خدا و عبادت حضرت حق شایسته بود، شیعیان و پیروان مخلص را به سوی حسین (ع ) و کربلایش بسیج می کردند و با انواع تشویق و توجه سعی می کردند یاد آن امام مظلوم در دل ها تازه بماند و نامش بر زبان ها رایج باشد و زمین کربلا و حرم شریفش از حضور زنان و مردان مؤمن و عارف ، مملوّ و آکنده شود.




موضوع مطلب :


چهارشنبه 92 آبان 15 :: 11:30 صبح :: نویسنده : شمس

قیام مقدس و پرشکوه امام حسین(ع)ریشه در انحراف هاى بـنیادى و اساسى در جـامعه اسلامى داشت. این انحراف ها زائیده انحراف حکومت اسلامى از مسیر اصلى خود از سقیفه به بـعد بـود. که پس از شهادت على(ع)کلا بـه دست سلسله سفیانى و حزب ضد اسلامى اموى افتاد. بـه گواهى اسناد تاریخى, سران این حزب هیچ اعتقادى بـه اسلام و اصول آن نداشتند(1). و ظهور اسلام و به قدرت رسیدن پیامبر اسلام(ص)را, جلوه اى از پیروزى تـیره بـنى هاشم بـر تـیره بـنى امیه, در جریان کشمکش قبیلگى در درون طایفه بـزرگ قریش مى دانستند(2).

140.jpg 

و بـا یک حـرکت خـزنده, بـه تـدریج در پـوشش اسـلام بـه مناصب کلیدى دسـت یافتند و سرانجـام از سال چهلم هجـرى, حکومت اسلامى و سرنوشت و مقدرات امت اسلامى به دست این حزب افتاد و پس از بیست سال حکومت معاویه, و بـه دنبـال مرگ وى, پـسرش یزید بـه قدرت رسید که اوج انحراف بـنیادى, و جلوه اى آشکار از ظهور ((جاهلیت نو)) در پوشش ظاهرى اسلام بود(3).امام حـسـین(ع)نمى تـوانسـت در بـرابـر چـنین فاجـعه اى سکوت کند و احساس وظیفه مى کرد که در بـرابـر این وضع, اعتـراض و مخالفت کند. سخنان, نامه ها و سایر اسنادى که از امام حسین(ع)به دسـت ما رسـیده, بـه روشنى گویاى این مطلب اسـت. این اسناد بـیانگر آن است که از نظر امام, پـیشوا و رهبـر مسلمانان شـرائط و ویژگى هایى دارد که امویان فـاقـد آنها بـودند و اسـاس انحراف ها و گمراهیها این بود که عناصر فاسد و غیر لایق, تکیه بر مسند خلافت اسلامى و جایگاه والاى پـیامبـر زده بـودند و حاکمیت و زمامدارى آنها, آثار و نتائج بـسیار تلخ و ویرانگرى بـه دنبـال آورده بود.
چـند نمونه از تـاکیدهاى امام در این بـاره یادآورى مى شـود:
 

ویژگى هاى پیشواى مسلمانان

1 - در نخستین روزهایى که امام حسین(ع)در مدینه, بـراى بـیعت جهت یزید, در فشار بود, در پاسخ ولید که پیشنهاد
بیعت بـا یزید را مطرح کرد, فـرمود: اینک که مسـلمانان بـه فـرمانروایى مانند یزید گرفتار شده اند, باید فاتحه اسلام را خواند(4).
2 - امام ضمن پاسخ نامه هاى کوفیان نوشت:
... امام و پیشواى مسلمانان کسـى اسـت که بـه کتـاب خـدا عمل نموده راه قسط و عدل را در پـیش گیرد و از حـق پـیروى کرده بـا تمام وجود خویش مطیع فرمان خدا باشد(5).
3 - امام حـسـین(ع)هنگام عزیمت بـه سـوى عراق در منزلى بـنام «بیضه» خطاب به «حر» خطبه اى ایراد کرد و طى آن انگیزه قیام خود را چنین شرح داد:
«مردم! پـیامبـر خدا(ص)فرمود: هر مسلمانى بـا حکومت ستـمگرى مواجـه گردد که حـرام خدا را حـلال شمرده و پـیمان الهى را درهم مى شکند, بـا سنت و قانون پـیامبـر از در مخالفت درآمده در میان بـندگان خـدا راه گناه و معصـیت و تـجـاوزگرى و دشـمنى در پـیش مى گیرد, ولى او در مقابـل چنین حکومتى, بـا عمل و یا بـا گفتار اظهار مخالفت نکند, بـرخـداوند است که آن فرد(ساکت)را بـه کیفر همان ستمگر(آتش جهنم)محکوم سازد.
مردم! آگاه باشید اینان(بنى امیه)اطاعت خدا را ترک و پیروى از شیطان را بـر خود فرض نموده اند, فساد را تـرویج و حدود الهى را تعطیل نموده فى را(که مخصوص بـه خـاندان پـیامبـر است)بـه خـود اختصاص داده اند و من بـه هدایت و رهبـرى جامعه مسلمانان و قیام بـر ضد این همه فساد و مفسدین که دین جدم را تغییر داده اند, از دیگران شایسته ترم ...» (6).
حاکمیت بـنى امیه که امام در این سخنان بـه گوشه هایى از آثـار سوء آن اشاره نموده, در شوون مختـلف جامعه اسلامى اثر گذاشتـه و فساد و آلودگى و گمراهى را گستـرده و عمومى ساخـتـه بـود. امام حسین(ع)در موارد متعددى انگشت روى این عواقب سوء گذاشتـه و بـه مردم هشـدار داده اسـت کـه بـه چـند نمـونه آن اشـاره مـى شـود:

محو سنتها و رواج بدعتها

آن حـضرت پـس از ورود بـه مکه, نامه اى بـه سران قبـائل بـصره فرستاد و طى آن چنین نوشت:
«...اینک پیک خود را بـا این نامه بـه سوى شما مى فرستم, شما را به کتاب خدا و سنت پیامبـر دعوت مى کنم, زیرا در شرائطى قرار گرفته ایم که سنت پیامبر به کلى از بین رفته و بـدعتها زنده شده است, اگر سخـن مرا بـشنوید, شما را بـه راه راسـت هدایت خـواهم کرد...» (7). دیگر به حق عمل نمى شود.
حسین بـن على(ع)در راه عراق در منزلى بـه نام «ذى حـسم» در میان یاران خود بـه پـا خـاست و خـطبـه اى بـدین شرح ایراد نمود:
«پـیشامدها همین است که مى بـینید, جـدا اوضاع زمان دگرگون شده زشتیها آشکار و نیکیها و فضیلتها از محیط ما رخت بر بسته است و از فضیلتها جز اندکى مانند قطرات تـه مانده ظرف آب بـاقى نمانده است. مردم در زندگى پست و ذلتبارى به سر مى بـرند و صحنه زندگى, همچون چراگاهى سنگلاخ, و کم علف, به جایگاه سخت و دشوارى تبـدیل شده است.
آیا نمى بینید که دیگر بـه حق عمل نمى شود, و از بـاطل خوددارى نمى شود؟! در چـنین وضعى جـا دارد که شخص بـا ایمان(از جـان خود گذشتـه)مشتـاق دیدار پـروردگار بـاشد. در چنین محیط ذلتـبـار و آلوده اى, مرگ را جـز سعادت; و زندگى بـا ستـمگران را جـز رنج و آزردگى و ملال نمى دانم...» (8).
 

مسخ هویت دینى مردم

حاکمیت زمامداران اموى و اجراى سیاست هاى ضد اسلامى توسط آنان, هویت دینى مردم را مسخ کرده ارزشهاى معنوى را در جامعه از بـین برده بود. امام در دنباله سخنان خود در منزل ((ذى حسم)) فرمود:
((...مردم بندگان دنیایند, دین بـه صورت ظاهرى و در حد حرف و سخن در زبـانشان مطرح مى شود, تا زمانى که معاش و زندگى مادیشان رونق دارد, در اطراف دین گـرد مىآیند, اما زمانى کـه بـا بـلا و گرفتارى آزمایش شوند, دینداران در اقلیت هستند.
 

پیام جاوید قیام امام حسین(ع)

پیام قیام با شکوه سیدالشهداء(ع)منحصر به آن زمان نیست, بلکه این پـیام پـیامى جاوید و ابـدى است و فراتـر از محدوده زمان و مکان است, هرجا و در هر جامعه اى که به حق عمل نشود, و از بـاطل خوددارى نشود, بدعتها زنده, و سنتها نابـود شود, هرجا که احکام خدا تغییر و تحریف یابد و حاکمان و زمامداران بـا زور و ستمگرى بـا مردم رفتـار کنند, در هر جـامعـه اى که ویژگى هاى جـاهلیت را داشته باشد آن جامعه, جامعه اى یزیدى بـوده, و مبـارزه و مخالفت بـا مفاسد و آلودگى ها و آمران و عاملان آنها, کارى حـسینى خواهد بود.

 

پاورقی ها :
1 - سـیدعـلیخـان مدنى, الدرجـات الرفیعـه, ص 243, ابـن ابـى الحدید, شرح نهج البلاغه, ج8, ص 257 - مسعودى, مروج الذهب, ج3, ص 454 ضمن شرح حال ماءمون عباسى.
2 - ابن ابى الحدید, همان کتاب, ج9, ص 53(خطبه 139) و نیز ج2, ص 44 - 45 - ابن عبـدالبـر, الاستیعاب فى معرفه الاصحاب(در حاشیه الاصابه)ج4, ص 87.
3 - نگاه کنید به: امام حسین(ع) و جـاهلیت نو, جـواد سلیمانى, قم, انتشارات یمین.
4 - سید بن طاووس, اللهوف فى قتلى الطفوف, ص 11.
5 - طبرى, تاریخ الامـم والـمـلـوک, ج6, ص 196 - شـیخ مـفـید, الارشاد, ص 204.
6 - طبرى, همان کتاب, ص 229 - ابـن اثیر, الکامل فى التاریخ, ج4, ص 48.
7 - طبرى, همان کتاب, ص 200.
8 - حسن بـن على بـن شعبـه, تحف العقول, ص 245 - طبـرى, همان کتاب, ص 239.

 




موضوع مطلب :


سه شنبه 92 آبان 14 :: 11:30 صبح :: نویسنده : شمس

عاق والدین (خشم آوردن و دل شکستن و آزردن خاطر پدر و مادر) از گناهان کبیره و سبب بدبختی انسان در دنیا و آخرت است که موجب کوتاهی عمر و تلخ و سخت شدن زندگی بر انسان، و فقر و پریشانی انسان می‌شود و در آیات و روایات از این کار مذمت شده و بدترین نوع قطع رحم است.

پیامبر خدا(ص) درباره کیفر و عقوبت عاق والدین فرمودند: " به فرزند نافرمان گفته می‌شود: هر کار (عبادی) که می‌خواهی بکن. امّا من تو را نمی‌آمرزم1".

امام صادق(ع) نیز می‌فرمایند: "هرکه به پدر و مادر خود کینه‏‌توزانه نگاه کند، خداوند هیچ نمازی از او نپذیرد2".

امام هادی(ع) نیز در حدیثی درباره عواقب این عمل ناپسند، فرمودند: " نافرمانی والدین، تنگدستی در پی دارد و به ذلّت می‌کشاند3".

همچنین پیامبر خدا(ص) در حدیثی بسیار پندآموز فرمودند: سه گناه است که کیفرشان در همین دنیا می‌رسد و به آخرت نمی‌افتد: آزردن پدر و مادر، زورگویی و ستم به مردم و ناسپاسی نسبت به خوبی‌های دیگران 4".

منابع روایات:

1- بحارالأنوار: 74 / 80 / 82 منتخب میزان‌الحکمة: 614

2- بحارالأنوار: 74 / 61 / 26 منتخب میزان‌الحکمة: 614

3- بحارالأنوار: 74 / 84 / 95 منتخب میزان‌الحکمة: 614

4- أمالی‌المفید: 237 / 1 منتخب میزان الحکمة: 222




موضوع مطلب :


یکشنبه 92 آبان 12 :: 9:55 صبح :: نویسنده : شمس

ام‌الفضل می‌گوید: آخرین پیامبر خدا حضرت محمد صلی الله علیه و آله برای عیادت شخصی که زبان به شکایت گشوده بود و آرزوی مرگ می‌کرد وارد شد. به او فرمود: آرزوی مرگ مکن، زیرا (با حضور در دنیا) اگر نیکوکار باشی بر نیکی‌های خود می‌افزایی و اگر گناهکار باشی مهلت می‌یابی و مورد رضایت خدا قرار می‌گیری، پس آرزوی مرگ مکنید.

متن حدیث:

...عن ام الفضل قالت: دخل رسول الله صلی الله علیه و آله علی رجل یعوده و هو شاک فتمنی الموت: فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: لا تتمن الموت فانک ان تک محسنا تزداد احسانا الی احسانک و ان تک مسیئا فتوخر تستعتب، فلا تتمنوا الموت.




موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 آبان 9 :: 6:59 عصر :: نویسنده : شمس

 

 

حجرالاسود سنگ سیاهی کنار کعبه است. سنگی به قطر حدود پنجاه سانتیمتر، به شکل بیضی و در قابی از نقره. حجرالاسود سنگی است که در رکن جنوب شرقى دیوار کعبه در ارتفاع 5/1 مترى نصب شده است، و حجاج هنگام حج، آن را لمس کرده و می بوسند. بوسیدن و لمس آن مستحب است و واجب مى باشد طواف از محاذى (مقابل) آن آغاز گردد و به همان جا ختم شود. این سنگ تاریخ عجیبی دارد. این سنگ مقدس، پیش از اسلام و پس از آن، همواره مورد اعتنا و توجه کامل بوده و در حقیقت در شمار عناصر اصلى کعبه بوده است. به لحاظ همین تقدس، رسول خدا(ص) آن را نگاه داشت و دیگر سنگ هایى را که به شکل بت ساخته شده بود، به دور ریخت. از امام صادق (ع)روایت شده است که ما بین رکن یمانى و رکن حجرالاسود, هفتاد پیامبر که همه از گرسنگى وسختى مرده اند, مدفونند.

حجرالاسود از کجا آمده؟
درباره این که حجرالاسود از کجا آمده است، روایات فراوانی وجود دارد مبنی بر این که حجرالاسود هنگام هبوط حضرت آدم بر زمین، از بهشت آمده است، و آن گاه که حضرت آدم از بهشت رانده شد و در زمین حیران و سرگردان بود و هیچ انیس و مونسی نداشت، ناگهان چشمش به این سنگ که بسیار درخشنده و سفید بوده است خورد، و احساس کرد این سنگ برای او بسیار مأنوس است. سبب آن در روایات بسیاری، چنین بیان شده است. هنگامی که حضرت آدم(ع) در بهشت زندگی می نمود، این سنگ بسیار زیبا در کنار جایگاه آن حضرت قرار داشته و حضرت آدم هنگام رفت و آمد او را با پا به این سو و آن سو میزده است. لذا در هنگام مشاهده آن در زمین، حضرت آدم با این سنگ، احساس انس و الفت کرد و آن را در آغوش گرفت و بوسید و آن را همراه خود از سرزمین هند، که محل هبوط آدم از بهشت بوده است، به سوی سرزمین مکه حمل نمود، و در طول مسیر، هر جا که از فرط خستگی آن را بر زمین مینهاد، جبرئیل آن را برای حضرت آدم حمل مینمود، و از آن جا که حضرت آدم، مکانی برای استقرار نداشته، خداوند متعال خیمه ای از خیمه های بهشتی را در سرزمین مکه و محل کنونی کعبه، قرار داده و حضرت آدم(ع) حجرالاسود را در گوشه خیمه قرار داد. بعد از حضرت آدم، آن خیمه به آسمان برده شد و در مکان خیمه فرزندان آدم(ع) خانه ای از سنگ و گل ساختند و حجرالاسود را در همان مکان که حضرت آدم قرار داد گذاشتند. از امام باقر(ع)نقل شده که سه سنگ از بهشت آمده است: حجرالاسود, سنگ مقام ابراهیم و سنگ بنى اسرائیل که چشمه هاى آب از آن مى جوشید. حجرالأسود در جریان تخریب کعبه، که پنج سال پیش از بعثت صورت گرفت، در فاصله اى دور از مسجد واقع شد. در زمان نصب آن به جاى خود، قریش به نزاع پرداختند، اما با درایت رسول خدا(ص)، همه قریش در فضیلت آن سهیم شدند و عاقبت به دست خود آن حضرت نصب گردید. به مرور زمان و در اثر تحولات و تغییرات، از حجم نخستین این سنگ کاسته شد و حتى به چند پاره تقسیم گردید که آخرین بار قسمت هاى مختلف آن را به یکدیگر متصل کردند و آن را در محفظه اى نقره اى قرار دادند. در حال حاضر تنها به آن اندازه که براى بوسیدن و استلام لازم است، جاى گذاشته اند. در بسیارى از روایات آمده است که حجرالأسود از سنگ هاى بهشتى است و همراه آدم(علیه السلام) به زمین فرود آمد( کافى، ج 4، ص 184). حجرالاسود از بهشت همراه آدم (ع) به زمین آمد و در طوفان نوح (ع) زیر خاک رفت و ابراهیم (ع) آن را درآورد و در کعبه جاسازی کرد.

حجر الاسود نوعی فرشته
بنابر برخی روایات حجرالاسود در اصل فرشته ای از مقرب ترین ملائکه نزد خدا محسوب بود. وقتی خداوند از ملائکه پیمان گرفت این فرشته نخستین فرشته ای بود که اقرار به بندگی خدا نمود. بدین جهت خدا او را امین قرار داد و او را با آدم در بهشت قرین کرد. این ملک در بهشت، در کنار آدم بود و ذکر خدا را به صورت آدم و عهدی را که خدای متعال از حضرت گرفته بود به وی یادآوری میکرد ولی وقتی که حضرت آدم از بهشت رانده شد و مدتی سرگردانی کشید، خدای متعال این ملک را به صورت سنگی سفید در زمین قرار داد و آن گاه که حضرت آدم او را دید، احساس انس و آرامش نمود؛ هر چند او را نشناخت تا این که خدای متعال او را به صورت نخست خود یعنی همان ملک درآورد و از آدم پرسید که کجاست عهد و میثاقی که خدای متعال از تو گرفت؟ در این هنگام آدم ناراحت شد و گریه و کرد و او را در آغوش گرفت. سپس فرشته دوباره به صورت سنگ درآمد و آدم او را با خود حمل نمود و در کنار خیمه ای که خدای متعال برای او از بهشت آورده بود، یا خانه ای که حضرت آدم با کمک فرشتگان ساخت، قرار داد. امام صادق علیه السلام فرمودند: این سنگ( حجر الاسود) یکی از بزرگ ترین ملک های مقرب خداست که اولین کسی بود که به عهود عالم زر بلی گفت و مقربترین شدو خداوند عهود انسانها را به او سپرده که در قیامت دوباره به شکل فرشته در می آید ،برای همین آنرا می بوسند و دست می کشند، برای تجدید عهد.

چگونگی قرار گرفتن حجرالاسود در رکن
درباره چگونگی قرار گرفتن حجرالاسود در رکن باید گفت مکانی که هم اکنون حجرالاسود در آن مکان نصب شده است، مکانی است که خدای متعال در آن جا از آدم عهد و پیمان بندگی گرفت و این ملک در همین مکانی که الان جایگاه حجرالاسود است، قرار داشته و شاهد میثاق گرفتن بوده است و نخستین کسی بوده که لبیک گفته است. بدین جهت پس از تبدیل شدن به سنگ نیز در همان محل خود قرار داده شده است؛ یعنی بین درب و مقام جبرئیل. فرشته مذکور در این مکان، بر حضرت حجت(عج) فرود میآید و با آن حضرت بیعت میکند. محل ظهور امام عصر(ع) در همین مکان است. در هنگام ظهور، آن حضرت بر رکن تکیه میدهد و از حجرالاسود به مثابه شاهدی در مقابل وفای به عهد بنی آدم و محل عهد گرفتن از آدم در برابر بندگی خدای متعال استفاده و احتجاج میکند که چقدر به میثاق الهی که از شما گرفته شده است، وفادار بودید؟!روایات متعددی وجود دارد مبنی بر این که حجرالاسود در آغاز سنگی بسیار زیبا و سفید بوده است که بر اثر گناه بندگان و تماس دست گناهکاران با آن و اعمال کفار که با قربانی کردن گوسفند برای خدایان خود انجام میداده اند، تیره شده است. این سنگ سیاه، تاریخ خاموشی از نسلهای فراوان مؤمنانی است که در قرون و اعصار مختلف به این مکان آمده اند، و نیز زنده کننده خاطره استلام اولیای بزرگ الهی و نیایش آنها است که وقتی به این مکان مقدس می آمدند به پیشگاه الهی چنین عرضه میداشتند: خدایا، ما به عهد و پیمانی که با تو بسته ایم و میثاقی که از ما گرفتی وفا کرده ایم و پروردگاری غیر از تو نداریم.

لمس حجرالاسود به معنای نوعی پیمان
حجرالاسود در رکن خانه کعبه قرار دارد و حجاج هنگام حج آن را لمس می کنند و می بوسند. این سنگ همواره در میان مسلمانان محترم و معزز بود. آن را مى بوسیدند و بدان تبرک مى جستند. امام باقر(ع) فرمود: حجرالاسود میثاق خداوند و لمس آن بیعت و پیمان با خدا است. در نقلى از ابن عباس آمده است که اگر کسى با رسول خدا(ص) بیعت نکرد و سپس حجرالاسود را استلام نمود، با خدا و رسول(ص) بیعت کرده است. همچنین در روایات آمده است که این سنگ در آغاز سفید بود، اما گناهانى که فرزندان آدم انجام دادند، سبب سیاه شدن آن گردید. (کافى، ج 4، ص 190)از رسول خدا(ص) نقل شده است که فرمود:«فالله تعالى یحییه یوم القیامة، له عینان یبصر بهما، و لسان ینطق فیشهد على من استلمه» ترجمه: «خداوند در روز قیامت، حجر الاسود را زنده مى کند، در حالى که دو چشم بینا و زبانى گویا دارد و شهادت مى دهد که چه کسى آن را استلام کرده است. »همچنین از رسول خدا(ص) نقل شده است که فرمود:«الحجر یمین الله فى أرضه، فمن مسحه، مسح یدالله»ترجمه; «حجرالاسود، دست خداوند در روى زمین است، کسى که آن را مسح کند، دست خدا را مسح کرده است. »امام صادق(علیه السلام) فرمود: در صورتى که کسى در اطراف حجر نبود و به راحتى امکان استلام و بوسیدن بود، آن را ببوسید و در وقت ازدحام، از دور، بر او تکبیر بگویید( کافى، ج 4، ص 404). همچنین حضرتش فرمود: از جمله چیزهایى که از زنان برداشته شده است، یکى هم استلام حجر الاسود است( من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 326). روزى عمر در حالى که حجر را مى بوسید، مى گفت: «تو را تنها به خاطر آن که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى بوسید، مى بوسم، وگرنه مى دانم که تو سنگى بیش نیستى و نفع و ضررى ندارى!»امیرمؤمنان على(علیه السلام) فرمود: حجر، هم سود دارد و هم زیان، «فهذا یشهد للمؤمن بالوفاء و یشهد على الکافر بالجحود»;«این سنگ وفاى مؤمن را نشان مى دهد و انکار کافر را». اکنون حاجیها وقتی طواف میکنند و به این سنگ میرسند، آن را میبوسند و روی آن دست میکشند و با سنگ پیمان میبندند. از پیامبر روایت شده است: «حجرالاسود، دست خداوند در زمین است. کسی که روی آن دست بکشد، با خدا پیمان میبندد. »وقتی خداوند فرزندان آدم را حاضر کرد، از آنها پیمان گرفت و بعد حجرالاسود را که فرشتهای بود فراخواند و امر کرد پیمان فرزندان آدم را در دل خود نگه دارد و دست کشیدن به حجرالاسود در واقع پیمان بستن با خداست. در روز قیامت حجرالاسود شهادت میدهد که چه کسانی نزد او با خدا بیعت کرده اند. پیامبر هر وقت به حج می رفت، حجرالاسود را با دست لمس میکرد و باری دیگر پیمان می بست. در روایات آمده است: زمانی که قلب جهان آماده ظهور امام زمان (عج) است، حضرت در کنار کعبه ظاهر میشود و کنار سنگ حجرالاسود میرود و به آن تکیه میدهد. حجرالاسود به شکل پرندهای سفید درمیاید و با آن حضرت بیعت میکند، سپس تمام عاشقان منجی با او بیعت میکنند و حجرالاسود شاهد این پیمانهاست. حاجیهایی که به مکه میروند، در کنار حجرالاسود دعا میکنند تا در روز ظهور امام زمان (عج) حجرالاسود شاهد بیعت آنها با حضرت باشد. هر دستی در آرزوی بوسیدن حجرالاسود است. حجرالاسود در آرزوی بوسیدن دست مهدی (عج).

سوء قصد ها نسبت به این سنگ
در باور مسلمانان این سنگ از بهشت آمده است (روایتی از امام باقر) و ابراهیم و پسرش اسماعیل آن را یافتند و در ساختن کعبه از آن استفاده کردند. از امام صادق (ع)روایت شده است که قریش در زمان جاهلیت , کعبه را به قصد بازسازى منهدم ساختند. نزدیک بود درگیرى و قتل صورت گیرد. پس بر این اتفاق کردند که نخستین کسى که به مسجد الحرام وارد شود,داورى وى را در این باره بپذیریم. در این حال رسول خدا (ص)از در وارد شد و چون سخن آنها را شنید, دستور داد جامه اى بگستردند و خود, حجر را در آن نهاد و فرمان داد از هر قبیله یک نفر گوشهء جامه را بلند کنند. هنگامى که حجر محاذى جایگاه خود رسید, حضرت با دست مبارک خود حجر را برداشت و به جاى مخصوص نهاد. همچنین نوشته اند: در جنگ میان حجاج و عبدالله بن زبیر, کعبه منهدم گشت. سپس آن را بازسازى نمودند و خواستند حجرالاسودرا نصب کنند. هر یک از علما یا قضات یا زهاد که مى خواست آن را به جاى خود نهد, کعبه به لرزه مى آمد و سنگ مستقر نمى گشت. امام سجاد(ع)وارد شد و سنگ را از دست آنان گرفت و نام خدا را بر زبان جارى کرد و آن را درجاى خویش نصب نمود, بى آن که لرزش یا اضطرابى رخ دهد. صداى مردم به تکبیر بلند شد. در سال 317 هجری قرمطیان به مکه هجوم بردند و حجر الاسود را نیز به سرزمین خود، احساء بحرین بردند و آن سنگ مدت بیست و دو سال در آن جا بود تا اینکه در سال 339 در زمان حکومت مطیع لله عباسی با وساطت ابوعلی علوی، سنگ سیاه را که اکنون شکسته بود به کوفه منتقل کرده و آنگاه به جایگاه خود نصب نمودند. به هر حال در طول قرن ها، خانه کعبه بارها تجدید بنا یا بر اثر سوانح سیل، خراب شده، ولی جای این سنگ بهشتی هیچ گونه تغییری نکرده است(محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 96، ح 13، ص 216، باب فضل الحجر).

ماجراى نصب حجرالاسود به دست پیامبر اعظم (ص)
حجرالاسود، از یادگارهاى جاوید پیامبران الهى است. این سنگ، افزون بر اینکه براى همه مسلمانان قداست و حرمت دارد، مورد احترام اعراب پیش از اسلام نیز بوده است. همچنین احادیث معتبرى از پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله وسلم و پیشوایان معصوم علیهم السلام درباره شرافت و فضیلت حجرالاسود وجود دارد و طواف که یکى از مناسک حج است، از برابر این سنگ آغاز مى شود و به آن ختم مى گردد. بر اساس نقل هاى تاریخى، از زمانى که حضرت ابراهیم علیه السلام به فرمان خدا حجرالاسود را بر دیوار کعبه نصب کرد، حوادثى پیش آمده که باعث شد این سنگ از جا کنده شود. یکى از این موارد، حادثه اى بود که چند سال پیش از بعثت حضرت محمد (ص) رخ داد و بر اثر سیل، دیوارهاى ساختمان کعبه آسیب دید. قبایل قریش تصمیم گرفتند آن را تعمیر و بازسازى کنند. کارها به گونه اى تقسیم شد که همه در افتخار تجدید بناى بخش هایى از کعبه سهم داشته باشند. کار با موفقیت به پایان رسید. اکنون نوبت قرار دادن حجرالاسود در جاى مخصوصش رسیده بود. بر سر اینکه کدام قبیله این افتخار را نصیب خود سازد، اختلاف شدیدى رخ داد. هیچ قبیله اى حاضر نبود اجازه دهد قبیله دیگرى این افتخار را نصیب خود سازد. کشمکش به جایى رسید که طایفه بنى عبدالدار تشتى پر از خون آوردند و با طایفه بنى عدى پیمان بستند که تا پاى جان ایستادگى کنند و نگذارند کس دیگرى جز بزرگ قبیله شان صاحب این افتخار شود. قبایل طى چهار یا پنج روز براى جنگ در آماده باش کامل به سر مى بردند تا اینکه أبو امیه که در آن زمان پیرترین مرد قریش بود، پیشنهاد داد همه قبایل براى جلوگیرى از خون ریزى، به داورى نخستین کسى که وارد مسجد شود، تن بدهند. از قضا، این نخستین کس، محمد صلى الله علیه و آله وسلم بود. از این رو، همه خشنود شدند؛ چرا که پیامبر را به صفت امانت دارى و سلامت نفس مى شناختند. سران قبایل پس از آنکه آن حضرت را در جریان موضوع مورد اختلافشان قرار دادند، از او خواستند داورى این اختلاف را بپذیرد. پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله وسلم از آنان خواست پارچه اى بیاورند. سپس حجرالاسود را میان آن قرار داد. بعد از سران قبایل خواست هر یک گوشه اى از آن را بردارد. وقتى پارچه را برداشتند و بالا بردند، خود حضرت حجرالاسود را برداشت و در جایش قرار داد. پیامبر با این تدبیر هوشمندانه، از بحرانى که نزدیک بود زمینه ساز جنگى سهمگین و کینه توزانه شود، جلوگیرى کرد.

درس هایى از داستان نصب حجرالاسود
رفتار مردان بزرگ و انسان ساز، همواره دربردارنده پیام ها و درس هاى بسیارى است که مى تواند راهگشاى زندگى جوانان باشد. از این رو، در این بخش به درس هایى مى پردازیم که مى توان از داورى حکیمانه حضرت رسول اعظم صلى الله علیه و آله وسلم در ماجراى نصب حجرالاسود به دست آورد.

1. مسئولیت پذیرى
مسئولیت پذیرى، لازمه زندگى اجتماعى انسان است. انسان در برابر خویش، هم کیش، هم نوع و حتى طبیعت مسئولیت دارد و مورد بازخواست خداوند قرار خواهد گرفت. هر کس به فراخور ظرفیت روحى و سعه وجودى خود، در برابر دیگران احساس مسئولیت مى کند. از این رو، پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله وسلم با توجه به ظرفیت وسیع و بالاى روحى خود، درباره افراد و جوامع احساس مسئولیت بیشترى داشته است. قرآن کریم درباره اینکه انسان در برابر مسئولیت هاى خود مورد بازخواست قرار خواهد گرفت فرموده است: «أیحسب الإنسان أن یترک سدى؛ آیا آدمى مى پندارد که بیهوده، وانهاده مى شود؟»به راستى اگر این گونه بود، چه تفاوتى میان انسان با حیوانات وجود داشت و دیگر انسان به چه ویژگى و امتیاز برتر خود مى توانست بر خود ببالد.

آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به من بیچاره زدند

امام على علیه السلام درباره مسئولیت پذیرى انسان در برابر هم کیشان و هم نوعان، در سخنى شیوا و منطقى، خطاب به مالک اشتر چنین مى فرماید: «الناس صنفان: إما أخ لک فى الدین أو نظیر لک فى الخلق؛ مردم دو دسته اند: یا برادران دینى تواند یا در آفرینش همانند تو». در فرهنگ اسلامى، دورى از محنت دیگران و بى تفاوتى در مورد آنان، به شدت نکوهش شده است. پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله وسلم که اسوه مسلمانان است، همواره آنان را به مسئولیت پذیرى و اقدام در برابر هم فراخوانده است. تا جایى که اهتمام ورزیدن به کارهاى مسلمانان، ویژگى و نشانه مسلمانى دانسته مى شود؛ چنان که آن حضرت در این باره مى فرماید: «من أصبح و لم یهتم بأمور المسلمین فلیس منهم؛ کسى که روزش را بدون اهتمام ورزیدن به کارهاى مسلمانان آغاز کند، مسلمان نیست». نمونه اى از احساس مسئولیت آن حضرت را در داستان نصب حجرالاسود مى فهمیم که ایشان، مسئولیت داورى میان قبایل نزدیک به جنگ را پذیرفت. آن حضرت مى توانست با این توجیه که ممکن است طرفین اختلاف، داورى او را قبول نکنند، این قضاوت را نپذیرد، ولى احساس وظیفه و مسئولیت پذیرى پیامبر اعظم (ص)، موجب شد تا مشکل بزرگى حل شود و از مشکل بزرگ ترى که همان جنگ و خونریزى بود، جلوگیرى گردد.

2. مشارکت و همکارى
انسان ها در زندگى اجتماعى خود، به تعاون و یارى کردن یکدیگر نیازمندند و راه رشد و ترقى جامعه، در گرو یارى دادن و یارى گرفتن از هم نوعان است. در جامعه اى که این عنصر وجود نداشته باشد، فقر و عقب ماندگى پدید خواهد آمد. قرآن کریم مسلمانان را به تعاون و یارى یکدیگر فراخوانده و چنین فرموده است: «تعاونوا على البر و التقوى و لا تعاونوا على الإثم و العدوان؛ در نیکوکارى و پرهیزکارى همدیگر را یارى کنید و در گناه و دشمنى دستیار هم نشوید». روشن است که یارى و تعاونى که اسلام به آن سفارش کرده، صرفا در جهت کارهاى مباح و حلال است، نه کارهاى حرام و ناپسند. همچنین یارى کردن در امور، نمودها و مصداق هاى زیاد و گوناگون دارد؛ مانند: امر به معروف و نهى از منکر، وقف کردن، صدقه دادن، انجام امور عام المنفعه و.... در سنت پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله وسلم نیز یارى به هم نوعان بسیار مورد توجه بوده است. آن حضرت مسلمانان را به همکارى و تعاون سفارش مى کرد و خود نیز ترویج دهنده این فرهنگ بود. ماجراى نصب حجرالاسود، یکى از نمونه هاى یارى دادن حضرت محمد (ص) به دیگران است.

3. گره گشایى و آشتى دادن
زندگى دنیوى به علت گوناگونى خواسته ها و تضادها در منافع، محل تزاحم و اختلاف انسان هاست. اختلاف ها و کشمکش هایى که خاستگاه آن خواهش هاى نفسانى و خواست هاى بى مقدار دنیوى باشد، مورد نکوهش قرآن کریم قرار گرفته و نوعى عذاب شمرده شده است. به فرموده قرآن، گروه گروه شدن، تفرقه و اختلاف، عذاب است که بعضى از انسان ها به وسیله بعض دیگر آن را مى چشند. زمینه هاى اختلافات و دشمنى ها در بین افراد زمانى پیش مى آید که خوش بینى، اعتماد به دیگران و حسن معاشرت، جاى خود را به منفى نگرى، بى اعتمادى و سوء معاشرت بدهد. پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله وسلم همواره مسلمانان را به اصلاح ذات البین سفارش مى کرد. اصلاح ذات البین، به معناى صلح دادن میان دو طرف است. این کار در نظر آن حضرت، از چنان اهمیتى بر خوردار است که مى توان براى آشتى دو طرف از دروغ بهره جست؛ هر چند دروغ از گناهان کبیره است. پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله وسلم مى فرماید: «أصلح بین الناس و لو تعنى الکذب؛ بین مردم آشتى بر قرار سازید، گرچه با دروغ باشد. » همچنین آن حضرت آشتى دادن را بهترین نیکى و صدقه مى داند و مى فرماید: «أفضل الصدقة إصلاح ذات البین؛ بهترین صدقه، آشتى دادن بین دو نفر است».

4. تأثیرگذارى مثبت بر محیط
مکه پیش از ظهور اسلام، محیط آلوده و فاسدى به لحاظ اخلاقى و اجتماعى داشته است. اما این محیط تأثیرى بر پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله وسلم نگذاشت. با اینکه آن حضرت در سن جوانى بود، ولى عقل و درایت و اراده اى استوار داشت. شهرت آن حضرت به ویژگى هاى پسندیده و نیک، باعث شده بود که مردم به او اعتماد کامل داشته باشند و از او در حل مشکلات خود مشاوره بخواهند. نمونه اى از شکوه شخصیت پیامبر اعظم (ص) در جریان نصب حجرالاسود آشکار مى شود. آنچه باعث جلب توجه اختلاف کنندگان به آن حضرت شد، بهره داشتن او از صفت «امانت دارى» بود. خودسازى و ویژگى امین بودن پیامبر، موجب شد تا ایشان در حل اختلاف بین قبایل و افراد، نقش مثبت ایفا کند و توانایى تغییر محیط پیرامون خود را داشته باشد.

5. اهمیت مدیریت
جنبه مدیریتى پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله وسلم در خانواده و اجتماع، درس هاى بسیارى مى آموزد. مدیریت آن حضرت در جنگ و صلح و مواجهه با مشکلات و وضعیت اجتماعى و تربیت نیروهاى با تقوا، شگفت آور است. یکى از مسائل مهم مدیریت، شیوه تصمیم گیرى او هنگام بحران هاست. در ماجراى حجرالاسود، شرایط، غیر عادى شده و مشکلات پیش بینى نشده و ناگهانى پیش آمده بود. در چنین شرایطى، ضوابط، هنجارها و قوانین مرسوم کارساز نخواهند بود. از این رو، مشکل فقط با خلاقیت مدیر حل مى شود. پیامبر اعظم (ص) با به کارگیرى روشى مبتکرانه، همراه با کنترل بحران پیش آمده، سعى در استفاده بهینه از آن کرد و رفتار و عمل ایشان در قالب مدیریت رفتارى، درس هاى بسیار و موشکافانه اى براى قبایل حاضر در صحنه داشت.

6. داورى عادلانه
نام پیامبر اعظم (ص) و رفتار ایشان با عدالت پیوند خورده است. ویژگى هایى که پیامبر داشت، باعث شد او را در ماجراى حجرالاسود حکم و داور قرار دهند. علم، درایت، کاردانى، اخلاق پسندیده و هوشیارى آن حضرت، همه اختلاف کنندگان را از نتیجه کار خرسند کرد؛ به طورى که هیچ گروهى احساس نکرد در این داورى بر او ستم یا کم توجهى شده است. نکته مهم دیگر که داور خوب و عادل باید دارا باشد، پرهیز از نگاه جانب دارانه و تبعیض آمیز است که حضرت با داورى بى نظیر خود، بر گروهى یا کسى تبعیض روا نداشت. به راستى اگر پیامبر در این ماجرا به طرفدارى از قبیله اى خاص قضاوت مى کرد، چه روى مى داد؟ آیا دیگران راضى مى شدند؟ به یقین اختلاف ها شدیدتر مى شد و گره کار، کورتر. از این رو، تنها در سایه قضاوت عادلانه پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله وسلم بود که اختلاف ها فروکش کرد.

 
 



موضوع مطلب :


چهارشنبه 92 آبان 8 :: 3:7 عصر :: نویسنده : شمس
درباره وبلاگ

صفحات وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 223
بازدید دیروز: 26
کل بازدیدها: 178226