سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شمس نامه




موضوع مطلب :


شنبه 94 خرداد 2 :: 4:4 عصر :: نویسنده : شمس

 

حکیم فردوسی در "طبران طوس" در سال 329 هجری به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود. از احوال اودر عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی در دست نیست، ولی مشخص است که در جوانی با درآمدیکه از املاک پدرش داشته به کسی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دستداده و به تهیدستی گرفتار شده است.


فردوسی از همان ابتدای کار که به کسب علم ودانش پرداخت، به خواندن داستان هم علاقمند شد و مخصوصاً به تاریخ و اطلاعات مربوطبه گذشته ایران عشق می ورزید.همین علاقه به داستان‌های کهن بود که او را به فکربه نظم در آوردن شاهنامه انداخت. چنان که از گفته خود او در شاهنامه بر می آید،مدتها در جستجوی این کتاب بوده است و پس از یافتن دست مایه ی اصلی داستان‌هایشاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرد.

او خودمی گوید:         بسی رنج بردم بدین سال سی                 عجم زنده کردم بدین پارسی

   پی افکندماز نظم کاخی بلند             که از باد و باران نیابد گزند
   بناهای آباد گردد خراب                       ز باران و از تابش آفتاب

فردوسی در سال 370 یا 371 به نظم در آوردن شاهنامهرا آغاز کرد ، در اوایل این کار هم خود فردوسی ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و همبعضی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند او را یاری می کردند،ولی به مرور زمان و پس از گذشت سال‌هایی، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سرودهبود، دچار فقر و تنگدستی شد.

اَلا ای برآورده چرخ بلند                                     چه داری به پیری مرامستمند
چو بودم جوان برترم داشتی                                به پیری مرا خوار بگذاشتی
به جایعنانم عصا داد سال                                 پراکنده شد مال و برگشت حال

بر خلاف آن چه مشهور است،فردوسی سرودن شاهنامه را صرفاً به خاطر علاقه خودش و حتی سالها قبل از آن که سلطانمحمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار رفته رفته ثروت و جوانی رااز دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاهی بزرگ کند و به گمان این که سلطانمحمود چنان که باید قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنینرا در پیش گرفت.  اما سلطان محمود که به مدایح و اشعار ستایش آمیز شاعران بیش ازتاریخ و داستان های پهلوانی علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد وگفت: که « شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستمهست.»  فردوسی از این بی اعتنائی سلطان محمود بر آشفت و چندین بیت درهجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات او غزنین را ترک کرد و چندی در شهرهائیچون هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت تا آنکه سرانجامدر زادگاه خود، طوس درگذشت. تاریخ وفاتش را بعضی 411 و برخی 416 هجری قمری نوشتهاند. فردوسی را در شهر طوس، در باغی که متعلق به خودش بود، به خاکسپردند.در تاریخ آمده است که چند سال بعد، محمود به مناسبتی فردوسی رابه یاد آورد و از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود پشیمان شد و به فکر جبرانگذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و ازاو دلجوئی کنند. اما چنان که نوشته اند، روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوسمی آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند.


ویژگیهای هنری شاهنامه

شاهنامه نه فقط بزرگترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده است؛بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایرانقدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی است. فردوسی طبعی لطیف داشته، سخنش ازطعنه و هجو و دروغ و تملق خالی بود و تا می توانست الفاظ ناشایست و کلمات دور ازاخلاق بکار نمی برد."شاهنامه"، حافظراستین سنت های ملی و شناسنامه قوم ایرانی است.

شاهنامه، منظومه مفصلی است که حدوداً از شصت هزار بیت تشکیل شده است ودارای سه دوره اساطیری، پهلوانی، تاریخی است.

فردوسی بر منابع بازمانده کهن،چنان کاخ رفیعی از سخن بنیان می نهد که به قول خودش باد و باران نمی تواند گزندیبدان برساند و گذشت سالیان بر آن تأثیری ندارد.  در برخورد با قصه های شاهنامه ودیگر داستانهای اساطیری فقط به ظاهر داستان‌ها نمی توان بسنده کرد.

شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدیاست و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستی اند. جنگ کاوه و ضحاک ظالم،کین خواهی منوچهر از سلم و تور، مرگ سیاوش به دسیسه سودابه و . . . همه حکایت ازاین نبرد و ستیز دارند.

برخی از پهلوانان شاهنامه نمونه های متعالی انسانی هستند که عمر خویش رابه تمامی در خدمت همنوعان خویش گذرانده است.پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش،کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند.شخصیت های دیگری نیز همچون ضحاک وسلم و تور وجودشان آکنده از شرارت و بدخویی و فساد است.آنها مأموران اهریمنند وقصد نابودی و فساد در امور جهان را دارند.

قهرمانان شاهنامه با مرگ، ستیزی همارهدارند و این ستیز نه روی گردانی از مرگ است و نه پناه بردن به کنج عافیت، بلکهپهلوان در مواجهه و درگیری با خطرات بزرگ به جنگ مرگ می رود و در حقیقت، زندگی رااز آغوش مرگ می دزدد.

اغلب داستان های شاهنامه بی اعتباری دنیا را به یاد خوانندهمی آورد و او را به بیداری و درس گرفتن از روزگار می خواند ولی در همین حال آنجا کههنگام سخن عاشقانه می رسد، فردوسی به سادگی و با شکوه و زیبایی موضوع را میپروراند.

منبع داستانهای شاهنامه

نخستین کتاب نثر فارسی که به عنوان یک اثرمستقل عرضه شد، شاهنامه ای منثور بود.این کتاب به دلیل آن که به دستور و سرمایه "ابومنصور توسی" فراهم آمد، به "شاهنامه ابومنصوری" شهرت دارد و تاریخ گذشته ایرانبه حساب می آید.اصل این کتاب از میان رفته و تنها مقدمه آن که حدود پانزده صفحهمی شود در بعضی نسخه های خطی شاهنامه موجود است.

علاوه بر این شاهنامه، یکشاهنامه منثور دیگر به نام شاهنامه ابوالموید بلخی وجود داشته که گویا قبل ازشاهنامه ابومنصوری تألیف یافته است، اما چون به کلی از میان رفته درباره آن نمیتوان اظهارنظر کرد.

پس از این دوره در قرن چهارم شاعری به نام دقیقی کار به نظمدر آوردن داستانهای ملی ایران را شروع کرد.دقیقی زردشتی بود و در جوانی بهشاعری پرداخت.او برخی از امیران چغانی و سامانی را مدح گفت و از آنها جوایزگرانبها دریافت کرد.دقیقی ظاهراً به دستور نوح بن منصور سامانی مأموریت یافت تاشاهنامه ی ابومنصوری را که به نثر بود، به نظم در آورد.دقیقی، هزار بیت بیشتر ازاین شاهنامه را نسروده بود و هنوز جوان بود که کشته شد (حدود 367 یا 369 هـ. ق) وبخش عظیمی از داستانهای شاهنامه ناسروده مانده بود.فردوسی استاد و هشمهری دقیقیکار ناتمام او را دنبال کرد.از این رو می توان شاهنامه دقیقی را منبع اصلیفردوسی در سرودن شاهنامه دانست.

"شاهنامه"، حافظ راستین سنت های ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. شاید بیوجود این اثر بزرگ، بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در طوفان حوادثتاریخی نابود می شد و اثری از آنها به جای نمی ماند.

فردوسی شاعری معتقد ومومن به ولایت معصومین بود و خود را بنده اهل بیت نبی و ستاینده خاکپای وصی می دانست و تاکید می کرد که:                 گرت زین بد آید، گناه من است             چنیناست و آیین و راه من است

                         بر این زادم و هم بر این بگذرم           چنان دان که خاک پیحیدرم

فردوسی با خلق حماسه عظیم خود، برخورد و مواجهه دو فرهنگ ایران واسلام را به بهترین روش ممکن عینیت بخشید، با تأمل در شاهنامه و فهم پیش زمینه فکریایرانیان و نوع اندیشه و آداب و رسومشان متوجه می شویم که ایرانیان همچون زمینیمستعد و حاصل خیز آمادگی دریافت دانه و بذر آیین الهی جدید را داشته و خود بهاستقبال این دین توحیدی رفته اند.چنان که در سالهای آغازین ظهور اسلام، درنشر و گسترش و دفاع از احکام و قوانینش به دل و جان کوشیدند.  

 

25 اردیبهشت ماه سال روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی گرامی باد.

 

 

 




موضوع مطلب :


جمعه 94 اردیبهشت 25 :: 10:0 صبح :: نویسنده : شمس

حکیم غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری(427-510 ه.ش) فیلسوف،فقیه،ریاضی‌دان،موسیقی‌دان ،ستاره‌شناس و شاعر بنام ایرانی در دوره سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی او است و لقبش «حجه الحق» بوده‌است؛ ولی آوازه وی بیشتر به واسطه نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. رباعیات خیام را به اغلب زبان‌های زنده ترجمه نموده‌اند. وی در ریاضیات، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعاتش درباره‌ی اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضی‌دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده‌است. ابداع نظریه‌ای درباره‌ی نسبت‌های هم‌ارز با نظریه اقلیدس نیز از مهم‌ترین کارهای اوست. شماری از تذکره‌نویسان، خیام را شاگرد ابن سینا و شماری نیز وی را شاگرد امام موفق نیشابوری خوانده‌اند.. فقه را در میانسالی در محضر امام موفق نیشابوری آموخت؛ حدیث، تفسیر، فلسفه، حکمت و ستاره‌شناسی را فراگرفت. برخی نوشته‌اند که او فلسفه را مستقیماً از زبان یونانی فرا گرفته بود. در حدود 449 تحت حمایت و سرپرستی ابوطاهر، قاضی‌القضات سمرقند، کتابی درباره معادلات درجه سوم به زبان عربی تحت نام رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله نوشت؛ با خواجه نظام‌الملک طوسی رابطه‌ای نیکو داشت، این کتاب را پس از نگارش به خواجه تقدیم کرد. پس از این دوران خیام به دعوت سلطان جلال‌الدین ملک‌شاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک به اصفهان می‌رود تا سرپرستی رصدخانه‌ی اصفهان را به‌عهده گیرد. او هجده سال در آن‌جا مقیم می‌شود. به مدیریت او زیج ملکشاهی تهیه می‌شود و در همین سال‌ها (حدود 458) طرح اصلاح تقویم را تنظیم می‌کند. تقویم جلالی را تدوین کرد که به نام جلال‌الدین ملکشاه شهره‌است، پس ازدرگذشت ملکشاه و کشته شدن نظام‌الملک، خیام مورد بی‌مهری قرار گرفت و کمک مالی به رصدخانه قطع شد. بعد از سال 479 اصفهان را به قصد اقامت در مروکه به عنوان پایتخت جدید سلجوقیان انتخاب شده بود، ترک کرد. مرگ خیام را میان سال‌های 517-520 هجری می‌دانند که در نیشابور اتفاق افتاد. مقبره وی هم اکنون در شهر نیشابور، در باغی که آرامگاه امامزاده محمد محروق در آن می‌باشد، قرار گرفته‌است.          

                          

شرایط دوران خیام

     در عصر خیام سقوط دولت آل بویه ، قیام دولتِ سلجوقی ، جنگ‌های صلیبی، ظهور باطنیانرخ داد.

   در اوایل دوران زندگی خیام، ابن سینا و ابوریحان بیرونی به اواخر عمر خود رسیده بودند. نظامی عروضی سمرقندی او را «حجه الحق» و ابوالفضل بیهقی «امام عصر خود» لقب داده‌اند. از خیام به عنوان جانشین ابن‌سینا و استاد بی‌بدیلِ فلسفه طبیعی (مادی) ریاضیات، منطق و متافیزیک یاد می‌کنند. به روایتی خیام، حسن صباح و خواجه نظام‌الملک به سه یار دبستانی معروف بوده‌اند که در بزرگی هر یک به راهی رفتند

در اخترشناسی

    یکی از برجسته‌ترین کارهای وی را می‌توان اصلاح گاه شماری ایران دانست. وی بدین منظور مدار گردش کره زمین به دور خورشید را تا 16 رقم اعشار محاسبه نمود. خیام در مقام ریاضی‌دان و ستاره شناس تحقیقات و تالیفات مهمی دارد.

در ادبیات

     خیام زندگی‌اش را به عنوان ریاضیدان و فیلسوفی شهیر سپری کرد، در حالی‌که معاصرانش از رباعیاتی که امروز مایه شهرت و افتخار او هستند بی‌خبر بودند. معاصران خیام نظیر نظامی عروضی یا ابوالحسن بیهقی از شاعری خیام یادی نکرده‌اند. صادق هدایت در این باره می‌گوید. گویا ترانه‌های خیام در زمان حیاتش به واسطه تعصب مردم مخفی بودهاست. قدیمی‌ترین کتابی که در آن از خیام یاد شده‌است، کتاب خریدة القصر از عمادالدین کاتب اصفهانی است. کتاب دیگر مرصادالعباد نجم‌الدین رازی است.این کتاب حدود 100 سال پس از مرگ خیام در 620 قمری تصنیف شده‌است.. کتاب‌های قدیمی (پیش از سده نهم) که اشعار خیام در آنها آمده‌است و مورد استفاده مصححان قرار گرفته‌اند علاوه بر مرصادالعباد از قرار زیرند: تاریخ جهانگشا (658 ق)، تاریخ گزیدهحمدالله مستوفی (730 ق)، نزهة المجالس (731 ق)، مونس الاحرار (741 ق). با کنار گذاشتن رباعیات تکراری 57 رباعی به دست می‌آید. این 57 رباعی که تقریباً صحت انتساب آنها به خیام مسلم است؛کلیدی برای تصحیح و شناختن سره از ناسره به دست مصححان می‌دهد. با کمک این رباعی‌ها زبان شاعر و مشرب فلسفی وی تا حد زیادی آشکار می‌شود. زبان خیام در شعر طبیعی و ساده و از تکلف به دور است و در شعر پیرو کسی نیست. وانگهی هدف خیام از سرودن رباعی، شاعری به معنی متعارف نبوده‌است؛ بلکه به واسطه داشتن ذوق شاعری نکته‌بینی‌های فلسفی خود را در قالب شعر بیان کرده‌است

28 اردیبهشت روز بزرگداشت حکیم عمر خیام نیشابوری گرامی باد.




موضوع مطلب :


جمعه 94 اردیبهشت 25 :: 9:59 صبح :: نویسنده : شمس

 

تمامى احکام اسلام بر پایه مصالح و مفاسد خاصى استوار است. براى هر حکمى، حکمتى است و در جعل هر قانونى، مصلحتى موجود است. اگر در اسلام از چیزى نهى مى‏ شود به دلیل آن است که مفسده ‏اى دارد و اگر به چیزى امر مى‏ شود، از آن جهت است که مصلحتى در آن وجود دارد. البته شاید پى بردن به تمام حکمت و مصالح و مفاسد مترتّب بر احکام برای ما ممکن نباشد، اما با اتکاى به عقل سلیم و نیز واقعیات خارجى موجود و همچنین بیانات بزرگان معصوم ‏(علیهم السلام) مى ‏توان به گوشه‏ هایى از آن پى برد.

چرا دیه زن نصف دیه مرد است؟


در قرآن آیه ‏اى تصریح ندارد که دیه زن نصف دیه مرد است، اما درباره قصاص خداوند فرموده:

«الانثى بالانثى»؛(1)
«زن در مقابل زن قصاص مى‏ شود.»


این آیه در ظاهر دلالتى بر دیه ندارد اما به دلیل رابطه نزدیک مساله قصاص جنایت یا بخشش و پرداخت دیه، از همین تعبیر در کنار آیه «ان النفس باالنفس»؛(2) تفاوتی بین قصاص زن و مرد و در نتیجه دیه آنها استفاده شده که بحث مفصل دارد و مجال ذکر آن نیست.

در هر حال منشا اصلی حکم تفاوت دیه زن و مرد در روایات آمده است: امام صادق(ع) فرمود:

«دیة المرأة نصف دیة الرجل»؛(3)
«دیه زن نصف دیه مرد است.»


در روایات اهل سنت نیز آمده است:

«دیة المرأة على النصف من دیة الرجل»؛(4)
«دیه زن نصف مقدار دیه مرد است.»

اما در خصوص فلسفه این حکم باید توجه داشت که اصولا در نظر دین اسلام و قرآن کریم ارزش و مقام ذاتی زن و مرد تفاوتی ندارد. یکسان می باشد. تنها ملاک فضیلت و برتری هر کس تقوا و ارزش های معنوی او می باشد.(5)

در ادامه نکاتی در مورد دیه زن و نصف بودن آن نسبت به دیه مرد را می خوانید:

اوّل: اگر اسلام یک دین کاملاً مادى بود که محور مسائل آن امور مالى و اقتصادى در نظر گرفته مى‏ شد و آن گاه دیه زن نصف دیه مرد بود، این اشکال وارد بود که چرا ارزش زن کمتر از مرد است و چرا قیمت زن را نصف قیمت مرد در نظر گرفته‏اند. حال آن که در اسلام ارزش انسان‏ها به روح و روان و کمالات معنوى آنهاست آنچه در اسلام اهمیت دارد و معیار ارزش است، تقواست. انسان مى‏تواند چون موسى کلیم ‏الله باشد، همان گونه که مریم(‏سلام الله علیها) نیز با خداوند ارتباط وحیانى داشت. زن و مرد در پیمودن راه تعالى و سعادت و دست یابى به مقامات معنوى، همانند و یکسان هستند و فرقى میان آن دو نیست، مانده به همت هر کدام! لکن، مسئله دیه، یک امر اقتصادى است. دیه مربوط به تن انسان‏هاست برای همین است که فرقى بین دیه فرد اوّل حکومت اسلامى و یک کارگر ساده وجود ندارد. (1)

دوم: در یک نگاه کلى مى‏ توان گفت که انسان‏ها اعم از زن و مرد داراى سه بعد هستند:

الف. بعد انسانى و الهى: در این مورد زن و مرد با هم یکسان هستند و راه تکامل انسانى و الهى، تا بى نهایت به روى هر دوى آنها گشوده است.

علاوه بر آن، نفقه فرزندان نیز بر عهده مرد است نه زن، لذا با رفتن مرد و مرگ او تعدادى فرزند واجب النفقه از او باقى مى‏مانند که بایستى به نحوى این خلاء نیز پر گردد. بنابراین باید قاعدتاً دیه مرد بیش از دیه یک زن باشد و این مطلب ربطى به جوهره زن و مرد ندارد، بلکه به لحاظ عوارض خارجى مرگ آنها و اثرات آن در خانواده است

خداوند در سوره مبارکه نحل آیه 97 مى ‏فرماید:
«هرکس از مرد یا زن عمل نیک انجام دهد در حالى که ایمان داشته باشد، پس او را بى ‏تردید (در دنیا) به زندگى پاکیزه‏ اى زنده خواهیم داشت و (در آخرت) پاداششان را در برابر عمل ‏هاى بسیار خوبشان خواهیم داد.» (2) در سوره مبارکه احزاب آیه 35 هم به این معنا اشاره شده است.

ب. بعد علمى: از نظر بعد علمى بین مرد و زن تفاوتى نیست. اسلام تفاوتى در فراگیرى علم بین زن و مرد قایل نشده است. در روایات آمده: «طلب العلم فریضة على کل مسلم و مسلمة»؛(3) آیات قرآنى که در این زمینه وارد شده و تفاوتى بین زن و مرد در زمینه علم و دانش و ترغیب به آموختن قایل نشده، مشتمل بر چهل آیه است.

ج. بعد اقتصادى: زن و مرد در اسلام از حیث وظایف اقتصادى با یکدیگر متفاوت اند. این وظایف بر مبناى توان و قدرت جسمى و روحى زن و مرد تقسیم‏ بندى شده ‏اند. زن اصولاً از لحاظ بازدهى اقتصادى از مرد ضعیف‏تر است. حتى در عصر حاضر و حتى در جوامعى که بین زن و مرد به ظاهر، اصلاً فرقى قایل نیستند، بازدهى اقتصادى زن و مرد یکسان نیست.

واقعیت این است که زن بالاخره برای به دنیا آوردن فرزند باید باردار شود و بعد از زایمان نیز باید به شیردهى و مواظبت از کودک خود بپردازد. دوران باردارى و شیردهى زمان و توان زیادى از زن مى‏ گیرد و انرژى و وقت زیادى از زن صرف این موضوع مى‏ شود. گرچه این کار، فى نفسه، کارى بزرگ و ارزشمند است، اما به هرحال، کار اقتصادى نیست و هیچ بازدهى اقتصادى بر آن مترتب نیست. از طرفى، ساختمان بدنى زن و مرد بسیار متفاوت است. زن داراى اندامى ظریف و لطیف با ضریب آسیب‏ پذیرى بالاست، در حالى که ساختمان جسمانى مرد، قوى و نوعاً زمخت و مناسب کارهاى سخت است و به همین خاطر، بسیارى از کارها و شغل‏ هاى اجتماعى که نیازمند توان و قوت مردانه است، در اختیار مردها قرار مى‏ گیرد و بدیهى است که با فقدان مرد، خسارت بیشترى متوجه خانواده می شود، لذا ضرورى است که دیه بیشترى بابت فقدان مرد پرداخت گردد. (4)

البته این واقعیت قابل کتمان نیست که برخی از زنان امروزه در جامعه همپای مردان تلاش می کنند و نان آور خانواده محسوب می شوند. اما قانون دیه مانند سایر قوانین ناظر به غالب افراد است .چون غالبا مسئولیت اداره خانواده به عهده مردان است، در دیه زن و مرد، نقش مرد و زن در تامین اقتصاد و معاش خانواده منظور شده و به لحاظ غالب افراد که مردان موظف به تامین هزینه زندگی هستند، دیه زن نصف دیه مرد قرار داده شده است. پس گرچه بعضی از زنان مسئولیت اداره خانواده را دارند. لیکن قانون برمحور افراد دور نمی­زند. بلکه غالب افراد را در نظر دارد.

چرا دیه زن نصف دیه مرد است؟

سوم: خلاء ناشى از فقدان یک مرد در خانواده به مراتب بیش از خلاء ناشى از یک زن است. بر اساس مطالعات فقهى و تاریخى،(5) دیه به منظور جبران خساراتى است که از ناحیه مجرم بر شخص قربانى یا خانواده او وارد گردیده و از آن جا که جامعه مطلوب دینى که اسلام در پى تحقق آن است، عمده فعالیت هاى اقتصادى را بر دوش مرد گذاشته است و مهم ترین وظیفه زن را اداره کانون خانواده قرار داده، طبیعى است که آثارى که بر یک مرد مترتب مى‏شود از نظر اقتصادى بر وجود یک زن مترتب نیست. لذا فقدان او از صحنه اجتماع و خانواده، از نظر اقتصادی  خسارت بیشترى را متوجه خانواده مى ‏کند. بنابراین، باید دیه‏ اى مناسب وضعیت او پرداخت گردد. (6)

علاوه بر آن، نفقه فرزندان نیز بر عهده مرد است نه زن، لذا با رفتن مرد و مرگ او تعدادى فرزند واجب النفقه از او باقى مى‏ مانند که بایستى به نحوى این خلاء نیز پر گردد. بنابراین باید قاعدتاً دیه مرد بیش از دیه یک زن باشد و این مطلب ربطى به جوهره زن و مرد ندارد، بلکه به لحاظ عوارض خارجى مرگ آنها و اثرات آن در خانواده است. (7)با توجه به مجموعه مطالبى که بیان شده، مى‏توان چنین نتیجه گرفت که مسئله دیه ملاک ارزیابى ارزش مرد و زن نیست که تفاوت آن موجب اعتراض گردد. از طرفى وظایف اقتصادى مرد در خانواده هم به نحوى ایجاب مى‏ کند که تفاوت‏ هایى در این گونه موارد (دیه) که ارتباط مستقیم با اقتصاد خانواده دارد، مشاهده شود و این عین صواب است.

مرد از نظر جسمانى و قواى بدنى، قوى‏ تر از زن بوده و قادر به انجام کارهاى سنگین ‏تر است و وجود او براى خانواده، مایه آرامش و قوت دل است، از سوى دیگر با فقدان او افرادى که تحت تکفل وى بوده ‏اند، بدون سرپرست و حامى مى‏ مانند، لذا طبیعى است که میزان دیه او بیش از دیه یک زن باشد. (8)

در واقع دیه، بهاى ارزش اقتصادی مقتول یا مجروح است. اگر فرد آسیب دیده و یا مقتول مرد باشد، دیه او بیشتر است، به جهت توانایى ‏ها و وظائف سنگینى که بر عهده او بوده و فعلا بر اثر قتل و یا نقص عضو به جا مانده است. اگر مقتول زن باشد، دیه او کمتر است به جهت تفاوت نقش اقتصادی اعضاء بدن او. اما این تفاوت است، نه تبعیض. بین تفاوت و تبعیض بسیار فرق است. کارگرى که از توان کارى بیشترى بهره‏ مند است، تفاوت دارد با کارگرى که ضعیف است و توانایى کارهاى سنگین را ندارد. مزد آنان فرق مى ‏کند. اگر کارفرما یک کارگر قوى و یک کارگر ناتوان را به طور مساوى مزد بدهد، به حق کارگر قوى ظلم کرده و این کار بى عدالتى فاحش است. اگر خداوند متعال دیه مرد و زن را به طور مساوى قرار مى‏داد، با عدالت سازگار نبود.

در پایان تذکر یک نکته و پاسخ به دو شبهه خالى از لطف نیست و آن این که:

اولاً: نصف بودن دیه زن نسبت به مرد مادامى است که دیه به میزان یک سوم (ثلث) نرسد و الاّ دیه مرد و زن در کمتر از ثلث با هم مساوى است. لذا اگر دلیل نصف بودن دیه زن، مسئله نقص او بود، باید همه جا دیه او نصف دیه مرد مى‏ شد.

ثانیاً: مرد همان گونه که دیه بیشترى به او اختصاص مى‏یابد در مقابل وظیفه دارد که در پرداخت دیه قتل‏ها و جنایات خطایى بستگان خود (به عنوان عاقله) مشارکت نماید، در حالى که زن از این امر معاف است.

ممکن است گفته شود که در عصر حاضر، زنان، هم دوش مردان به فعالیت‏هاى اقتصادى اشتغال دارند و در تأمین مخارج زندگى با مرد شریک هستند، پس دلیلى بر کم بودن دیه آنها در عصر کنونى وجود ندارد.

در پاسخ به این اشکال مى ‏توان گفت: اولاً: صحیح است که زنان دوشادوش مردان فعالیت اقتصادى مى‏ کنند لکن در عین حال، هیچگاه نمى ‏توانند امنیتى را که مرد براى خانوداه بوجود مى ‏آورد، ایجاد کنند. در واقع، زنان در ایجاد حریمى مطمئن براى خانواده هیچگاه به پاى مردان نمى‏ رسند.

ثانیاً: همانگونه که قبلاً هم بیان شد بسیارى از مشاغل پردرآمد هستند که با وضعیت جسمى و عمومى زنان تناسب ندارند و لذا فقط در انحصار مردان قرار دارند و طبیعى است که بازدهى اقتصادى مردان را بالا مى‏ برد. در عین حال اگر واقعاً بازدهى اقتصادى زن ومرد مساوى است، چرا در جوامعى که به ظاهر از حقوق زنان دم مى‏زنند اکثریت وزرا و وکلا ومسؤلین را مردان تشکیل مى‏ دهند؟



اشکال دیگرى که ممکن است مطرح شود آنست که آیا نصف بودن دیه زن تبعیض علیه او و به نفع مردان است؟

پاسخ به این سؤال هم آن است که اسلام، دین مساوات است و مرد و زن بودن در این دین هیچ امتیازى نیست. لکن در امر نصف بودن دیه، مصلحتى وجود دارد. چنان که احکام دیگرى در اسلام وجود دارد که به دلیل مصالحى که در آنها وجود دارد، به نفع زنان وضع شده است. از جمله این که اگر شخص مسلمانى مرتد شود (مرتد فطرى) چنانچه مرد باشد حتى اگر توبه هم کند، به نظر بسیارى از فقها به مرگ محکوم مى‏شود، ولى اگر زن باشد در صورتى که توبه کند، آزاد شده و به زندگى عادى خود برمى‏ گردد. یا در علل فسخ نکاح، اگر مردى بعد از عقد نکاح، دیوانه شد، زن حق دارد نکاح را فسخ کند در صورتى که اگر همین اتفاق براى زن بیفتد، مرد حق فسخ ندارد.(9)

 پی نوشت ها:
1- بقره، آیه 178.
2- مائده، آیه 45.
3- وسائل الشیعه، ج 19، ص 151. نشر دارلاحیا التراث العربی، بیروت، بی تا.
4- کنز العمال، ج 15، ص 57. نشر دارالاحیا التراث العربی، بیروت، بی تا.
5- حجرات (49) آیه 13.
6- جوادى آملى، عبدالله، زن در آئینه جلال و جمال، ص 400 و 401.
7- مشکینى، علی، ترجمه قرآن، ص 278.
8- مجلسی، بحارالانوار، ج 67،ص 68، باب 45؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 17، ص  249.
9- مکارم شیرازى، ناصر، دروس خارج فقه، بحث دیات، روزنامه فیضیه، شماره 18.
10- شفیعى سروستانى، ابراهیم،  و...، قانون دیانت و مقتضیات زمان، مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهورى، چاپ اول.
11- شفیعى سروستانى، ابراهیم، تفاوت زن و مرد در دیه و قصاص، سفیر صبح، چاپ اول، ص 93.
12- خامنه ‏اى، سید محمد، حقوق زن، انتشارات علمى فرهنگى، 1375، چاپ دوم، ص 98.
13- محمودى، عباسعلى، برابرى زن و مرد در قصاص، انتشارات بعثت، چاپ اول، 1365، ص 83، محمد حسین، فضل الله، زن در حقوق اسلامى، ترجمه عبدالهادى فقهى زاده، نشر دادگستر، ص 24.
14- برگرفته از نظرات فقهاى معاصر، رساله‏ هاى توضیح المسائل مراجع تقلید.  




موضوع مطلب :


چهارشنبه 94 اردیبهشت 16 :: 8:57 عصر :: نویسنده : شمس

پانزدهمین روز از ماه رجب سال 62 هجری مصادف است با سالروز شهادت اسوه صبر و شکیبایی حضرت زینب کبری (س)، بانویی که از وجود او بود که صبر معنا و مفهوم پیدا کرد و واژه صبر در مقابل نام حضرت زانو ‌زند.

حضرت زینب کبری علیها السلام در روز پنجم جمادی‌الاولی سال پنجم یا ششم هجری قمری در شهر مدینه منوّره متولّد گردیده و جهان را به قدوم خویش مزین فرمودند. نام مبارک آن بزرگوار زینب، و کنیه گرامیشان ام الحسن و ام کلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّیقة الصغری، عصمة الصغری، ولیة اللّه العظمی، ناموس الکبری، شریکة الحسین علیهالسّلام و عالمه غیر معلّمه، فاضله، کامله و ...

چندی از تولد این بانوی بزرگوار نگذشته بود که در خواب رویایی غمناک می‌بیند. آری، زینب کبری(س) مسیر پرحادثه و دردناکی را که در پیش دارد در همان زمان کودکی در آینه رویا می‌نگرد و آن را برای جدش پیامبر اکرم بازگو می‌کند و پیامبر خدا حوادثی را که در انتظار اوست تعبیر می‌کند تا او که دست پرورده علی و بزرگ شده دامان زهراست، خود را برای رویارویی با این حوادث مهیا سازد.

این رویا را در تاریخ چنین می‌خوانیم: ارتحال پیامبر خدا نزدیک بود، زینب نزد پیامبر آمد و با زبان کودکانه به پیامبر چنین گفت: «ای رسول خدا! دیشب در خواب دیدم که باد سختی وزید که بر اثر آن دنیا در ظلمت فرو رفت و من از شدت آن باد به این سو و آن سو می‌افتادم؛ تا این‌که به درخت بزرگی پناه بردم، ولی باد آن را ریشه کن کرد و من به زمین افتادم. دوباره به شاخه دیگری از آن درخت پناه بردم که آن هم دوام نیاورد. برای سومین مرتبه به شاخه دیگری روی آوردم، آن شاخه نیز از شدت باد در هم شکست. در آن هنگام به دو شاخه به هم پیوسته دیگر پناه بردم که ناگاه آن دو شاخه نیز شکست و من از خواب بیدار شدم».

پیامبر با شنیدن خواب زینب، بسیار گریست و فرمود:

«درختی که اولین بار به آن پناه بردی جدّ توست که به زودی از دنیا می‌رود و دو شاخه بعد مادر و پدر تو هستند که آن‌ها هم از دنیا می‌روند و آن دو شاخه به هم پیوسته دو برادرت حسن و حسین هستند که در مصیبت آنان دنیا تاریک می‌گردد».



هوش و ذکاوت حضرت
صاحب کتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذکاوت آن بانوی بزرگوار چنین می‌نویسد: در اهمیت هوش و ذکاوت آن بانوی بزرگوار همین بس که خطبه طولانی و بلندی را که حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا (س)در دفاع از حق امیرالمؤمنین علیهالسّلام و غصب فدک در حضور اصحاب پیغمبر اکرم(ص) ایراد فرمودند، حضرت زینب علیها السلام روایت فرموده است.

و ابن عباس با آن جلالت قدر و علو مرتبه در حدیث و علم، از آن حضرت روایت نموده و از آن حضرت به عقیله تعبیر می‌کند. چنانچه ابوالفرج اصفهانی در مقاتل می‌نویسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه سلام اللّه علیها را از حضرت زینب سلام اللّه علیها روایت کرده و می‌گوید: حدثتنی عقیلتنا زینب بنت علی علیهالسّلام..»

دقت کنیم که حضرت زینب علیها السلام با اینکه دختری خردسال (یعنی هفت ساله و یا کمتر) بود، این خطبه عجیب و غرّاء که محتوی معارف اسلامی و فسلفه احکام و مطالب زیادی است را با یک مرتبه شنیدن حفظ کرده، و خود یکی از راویان این خطبه بلیغه و غراء می‌باشد.

زینب کبری (س) عالمه بود به گونه‌ای که امام سجاد (ع) خطاب به عقیله بنی هاشم، زینب کبری (س) می‌فرمایند: عمه جان! تو عالمه‌ای هستی بدون اینکه معلم داشته باشی، و فهمیده‌ای هستی بی آن که کسی مطالب را به تو فهمانده باشد.

فداکاری و ایثار عقیله بنی‎هاشم هم در طول تاریخ مثال زدنی است؛ زینب کبری(س) وقتی احساس کرد مسئولیت بزرگ جهاد در راه خدا و پیکار و مبارزه با بی دینان به دوشش آمده است و در این راه باید از مال و منال و شوهر و زندگی و فرزند بگذرد، حتی اگر لازم شود از دادن جان نیز دریغ نکند، با کمال شهامت و فداکاری از خانه و کاشانه و شوهر و زندگی دست می‌کشد. گویند به هنگام ازدواج حضرت زینب (س) با عبدالله ابن جعفر، با توجه به علاقه وافری که میان او و برادرش امام حسین (ع) بود، شرط کرد که هرگاه برادرش خواست سفری برود، زینب (س) بتواند به همراه برادر مسافرت کند و عبدالله شرط را پذیرفت.

عبادت حضرت زینب سلام الله علیها
عبادت غرض اصلی آفرینش است و امام معصوم سمبل و تجلی این غرض؛ و هرچه یک انسان عابدتر باشد با حرکت آفرینش هماهنگ‌تر و با معصوم مانوس‌تر می‌شود. شاید علت انس حضرت زینب (س) با برادرش امام حسین (ع) جلوه‌ای از این عبادت باشد.

حضرت امام حسین (ع) در هنگام وداع به زینب کبری فرمود: «خواهرم در نماز شبت مرا به یاد داشته باش.» و نیز از امام سجاد علیه السلام نقل شده است: «عمه‌ام زینب در مسیر اسارت از کوفه به شام هم فرایض و هم نوافل خود را به جای می‌آورد و غفلت نداشت. فقط در یکی از منازل به خاطر شدت ضعف و گرسنگی، نشسته نماز خواند که بعد معلوم شد، سه روز است غذا میل نکرده، زیرا به هر اسیر شبانه روز یک گرده نان می‌دادند و عمه‌ام سهمیه خود را بیشتر اوقات به بچه‌ها می‌داد.»

نوشته‌اند هیچ‎گاه، تهجد و نماز شب این بانوی بزرگ ترک نشد. در فرهنگ قرآنی نافله چیزی است که زیاده بر واجب است و از روی تفضل و تبرع انجام می‌گیرد.

هنوز شهادت سیدالشهدا به سال نیامده که در مدینه قحطی سختی رخ داده است. عبدالله بن جعفر که بحر جود و کرم است و عادت بر بذل و عطا دارد، به دلیل اینکه دستش از سرمایه دنیا تهی گشته راهی شام می‌شود و به کار زراعت مشغول می‌شود، امّا زینب هر روزش گریه و داغ دل است. پس از مدتی آن علیّا مخدّره گرفتار تب وصل خانواده‌اش می‌گردد و هر لحظه بیماری او شدّت پیدا می‌کند تا اینکه نیمه ظهری به همسر خود عبدالله می‌فرماید: بستر مرا به زیر آفتاب در حیاط قرار بده!

عبدالله می‌گوید: به این وصیّت عمل کرده و او را در حیاط جای دادم که متوجّه شدم چیزی را روی سینه خویش قرار داده و مدام زیر لب حرفی می‌زند. پس به او نزدیک شدم، دیدم پیراهنی پاره پاره و خونین که یادگاری از برادرش حسین (ع)بود روی سینه نهاده ناله او حسین، حسین، حسین بود، لحظاتی بعد او وارد بر حریم اهل بیت النبوة گشت و کارنامه عمرش به خیر و سعادت ختم شد.

بدن مطهر آن بانوی بزرگوار در همانجا دفن شد و مزار ملکوتی آن حضرت اینک زیارتگاه عاشقان و ارادتمندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام است.        




موضوع مطلب :


دوشنبه 94 اردیبهشت 14 :: 11:24 صبح :: نویسنده : شمس
< 1 2 3 4 5 >> >
درباره وبلاگ

صفحات وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 26
کل بازدیدها: 178003