از جمله واقعیتهای تلخی که به عنوان یکی از آسیب های جدی در میان امت اسلامی مشاهده می شود، دگرگون شدن برخی از مفاهیم و باورداشتهای متعالی اسلام است. سیر دگرگونی این مفاهیم ریشه در برداشتهای شخصی و اعمال سلیقه افرادی دارد که با اجتهاد خویش در مقابل نص صریح آیات و روایات، به تقلیل یا تحریف بسیاری از معارف متعالی اسلامی پرداخته اند.
چنانکه برخی به واسطه تاثیر ادبیات مسیحی، زهد را که از زیباترین آموزه های اسلامی است، به رهبانیت تفسیر نموده و چهره ای کلیسایی و منزوی را از آن ارائه میدهند. مفهوم شفاعت نیز از جمله مفاهیمی است که از آماج هجوم دین ستیزان تاریخ ، مصون نمانده و دستخوش برداشتهایی گردیده که معتقدان به این سنت الهی را در زمره مشرکان زمان جاهلیت قرار میدهد. چنانکه همین اتهام، دستاویز قتل و غارت و چپاول بسیاری از مسلمانها توسط وهابیان در طول تاریخ بوده است .با عنایت به این مساله برآنیم تا با طرح شبهات، ویژگیها و ابعاد مختلف مساله شفاعت، ابعاد گوناگون ، و صحت و سقم حدود ، و دامنه مفهومی این واژه را مورد بررسی قرار دهیم .
شفاعت یکى از مفاهیم عمیق و ارزشمند در حوزه فرهنگ اسلامى، است. شخصى که متوسل به شفیع مىشود، نیروى خود را براى رسیدن به هدف کافى نمىداند، لذا توان خود را با نیروى شفیع تقویت مىکند تا به آنچه مىخواهد دست یابد، به گونهاى که اگر این کار را انجام نمىداد و تنها از قواى خویش بهره مىگرفت به مقصد نمىرسید. معنای لغوى شفاعت نیز موید همین معناست. شفاعت از ماده شفع (جفت) در مقابل لفظ وتر (تک) مىباشد. صاحب مفردات نیز شفاعت را به معناى ضمیمه شدن چیزى به مثل خود می داند،و کار شفیع در روز قیامت را(دارنده مقام بالا) که براى یارى مشفوع له (دارنده مقام پایین) ضمیمه او مى شود، شفاعت می داند. (1) برخی دیگراز کتابهای اهل لغت نیز مانند اقربالموارد ، دائرةالمعارف فرید وجدى ، و تاج العروس ،واژه شفاعت را به معناى تقاضاى آمرزش شخصی جهت گذشت کردن از گناه مجرم دانسته اند. چنانکه تاجالعروس، تصریح مىنماید که: “الشفاعه: الدعا(2)؛ شفاعت معادل دعاست.چرا که (استشفاع) یعنی طلب شفاعت، در کتاب های حدیثی و تفسیری به معنی درخواست دعا وارد شده است. از این رو محدث معروف اهل سنت،بخاری، در صحیح ، بابی را تحت این عنوان منعقد کرده است: (إذا اسْتَشْفَعُوا إِلَی الإمامِ لِیَسْتَسْقِی لَهُمْ لَمْ یَرُدَّهُمْ)، (3)
« هرگاه مردم در هنگام قحطی از پیشوای خود بخواهند که برای آنان از خدا باران بطلبد، نباید درخواست آنان را ردّ کند».
با توجه به این اصل، هیچگونه تردیدی در مورددرخواست شفاعت که حقیقت آن درخواست دعاست،وارد نخواهد بود چرا که درخواست دعا از م?من، به خصوص از انبیاء و اولیاء الهی، از امور پسندیده است.
قرآن اعتقاد به یک نوع شفاعت باطل را که در یهود و مسیحیت بوده، رد میکند، شفاعتی که هیچگونه شرطی در شفیع یا کسی که شفاعت شده قرار نمیدهد و هیچ نوع ارتباطی با اذن خداوند ندارد
از جمله مسائلی که درمفهوم شناسی مساله شفاعت باید مد نظر قرار گیرد، فرآیندشناسی مفهومی مساله شفاعت است.بدین معنا که میان شفیع، و امر شفاعت و شفاعت کننده چه ارتباطی برقرار می گردد،و این فرآیند چگونه به نتیجه می رسد، تا امر شفاعت منعقد گردیده ،و در واقع محقق شود؟ در پاسخ باید گفت :درفرآیند شفاعت منزلت شفاعتکننده با دیگر عوامل نجات موجود در شخص شفاعت شونده، که از آن جمله استعدادها و ظرفیت های درونی اوست، همراه گردیده و این دو با هم مایه نجات مىشوند. بدین روى، شفاعت به تنهایى موجب نجات نیست و تنها براى کسانى که مقداری از استعداد، و ویژگیهای نجات را دارا هستند، سودمند مىافتد. علت این که به وساطت شخص برای نجات گنه کار، شفاعت گفته می شود، این است که مقام و موقعیت شفاعت کننده و نیروی تاثیر او، با عوامل نجاتی که در وجود شفاعت شونده هست، ضمیمه و جفت می شوند و هر دو به کمک هم، موجب خلاصی شخص گنه کار می گردند .
در این میان شفیع جز تکمیل شأن شفاعت شونده یا به میان آوردن وصفی از صفات فاعل (پذیرنده شفاعت)، نقش دیگری ندارد. چنانکه وقتی عجز و مسکنت شخصِ قابل شفاعت و نیازمندِ بخشش به میان می آید ، سبب انعطاف فاعل گردیده و یا فاعلیت فاعل را وسیع تر می کند و مثلا احسان و کرم او را ضمیمه عدلش می کند تا به عنوان مُحسِن و به شیوه فضل با مجرم برخورد کند ، نه به عنوان عادل و در کسوت عدل. و البته ممکن است هر دو کار را با هم انجام دهد. بنابراین خود شفیع، فاعلیتی ندارد. و معنای «یا وجیهاً عندالله، إشفع لنا عندالله» نیز در برخی ادعیه ی معصومین (علیهم السّلام) همین است. البته انعطاف فاعل در مورد خدای متعال متصَوَّر نیست بلکه پذیرش شفاعت در قیامت به دنبال میانجیگری شفیع، خود سنتی الهی است.
از سویی مسألهی شفاعت در امم گذشته و ادیان باطله سابقهی تاریخی دارد و در مذاهب خاموش که مملو از افسانههای عجیب است تا افسانههای خدایان یونان و مذاهب قدیم مصر و آئین یهود، دین مسیح ؛ و بتپرستان حجاز و بابل ؛ در تمام این مذاهب موضوع شفاعت ریشهی عمیق داشته است. این مساله با اینکه ریشه در ادبیات توحیدی و الهی ادیان دارد ، تعابیر، و تعاریف گوناگونی را در طول تاریخ به خود اختصاص داده ، که این مهم گویای باورمندی پیروان ادیان و اهتمام آنان به مساله شفاعت می باشد. هر یک از ادیان و مکاتب به نوعی به نظریه تاثیر شفاعت و نقش شفیعان پرداخته و به حکایت نقش تعاملی پیروان خویش با این مساله پرداخته اند.
از آن جمله قوم یهود با بیانی اغراق آمیز نظریه شفاعت را به عنوان یک مساله درون دینی یهود مطرح نموده و از آن به عنوان موهبتی بی قید و شرط که از سوی پروردگار برای قوم یهود و نژاد سامی مقرر گردیده است،یاد می کند. از نظر آنها تنها انتساب به پیامبران الهی و بهره مندی از قومیت و نژاد یهود، کافیست، تا پیامبر درباره اقوام، خویشان و دیگر یهودیان شفاعت کند. اساس این پندار مبتنی بر آن است که آنان خود را امتی برگزیده و ممتاز دانسته و معتقد بودند که تنها یهودیان به بهشت وارد شده و در صورت گناهکار بودن، آتش به جز ایام معدودی آنها را عذاب نمی کند. قرآن کریم از این واقعیت چنین حکایت می کند:
: «و قالوا لن یدخل الجنه الا من کان هوداً او نصاری» (4) «و قالوا لن تمسنا النار الا ایاماً معدوده» (5).
و گفتند:کسی وارد بهشت نمی شود مگر اینکه یهودی و مسیحی باشد، و گفتند آتش به جز روزهای کمی ما را نمی سوزاند.
در مقابل قوم یهود، مسیحیان نیز که در رقابت تنگاتنگ با یهود ،در ادعای تقرب و انتساب به پروردگار به سر می بردند تنها خود را، پسران و دوستان خدا می دانستند. «وقالت الیهود و النصاری نحن ابناء الله و احبا? ه »(6) « و مسیحیان و یهودیان می گفتند: ما فرزندان خدا و دوستان خاص او هستیم »
علاوه بر این مدعا،علمای مسیحی و اربابان کلیسا بر این نکته تاکید مى کردند که حضرت عیسى فداى امت گناهکار شده ، و خداوند خون او را فدیه و به عنوان عاملی برای شفاعت قوم مسیح می داند. فدیه ای که مسیحیان بدان معتقدند، بر این باور استوار بود که عیسی (علیه السلام) (با اینکه پسرخدا بود و دارای قدرت خدائی بود و می توانست دشمنان خود را در یک چشم بر هم زدن نابود کند)، لیکن برای اینکه کیفری را که گنهکاران در قیامت دارند باطل سازد، خود را فدای گنهکاران نمود و حاضر شد به این منظور به بالای دار برود. این در حالیست که در اناجیل کوچکترین سخنی از فدیه قرار دادن عیسی در میان نیامده، بلکه بهترین راه سعادت را توبه و استغفار بیان می دارد . چنانکه در انجیل متى از زبان عیسى(علیهالسلام) آمده است:
"من آمدهام که گناهکاران را به توبه و استغفار از گناه و بازگشت به سوى خدا دعوت نمایم" (7)
و در قسمت دیگر نیز مىخوانیم: "توبه، سبب رستگارى و نجات مىگردد و باید بندگان خدا حلیم باشند، شاید خداوند توبه آنها را مورد قبول قرار دهد." همچنین در رساله اول یوحنا باب اول جمله نهم مسطور است که: "توبه اظهار ندامت در پیشگاه خداوند است و بهترین وسیله آمرزش، پس از به خاطر آوردن گناه، تصمیم بر ترک معصیت و پرداختن حقوق واجب دیگران مىباشد."(8)
علت این که به وساطت شخص برای نجات گنه کار، شفاعت گفته می شود، این است که مقام و موقعیت شفاعت کننده و نیروی تاثیر او، با عوامل نجاتی که در وجود شفاعت شونده هست، ضمیمه و جفت می شوند و هر دو به کمک هم، موجب خلاصی شخص گنه کار می گردند
قرآن کریم با بیان صریح خود خط بطلانی بر این باورهای یهودی – مسیحی کشیده و می فرماید:
«یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعَالَمِینَ،وَاتَّقُوا یَوْماً لَا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَلَا یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا یُ?ْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ یُنصَرُونَ»(9)
ای بنی اسرائیل! یاد کنید نعمتهایی را که به شما عطا کردم و شما را بر عالمیان برتری دادم. و دوری کنید از روزی که در آن، کسی به جای دیگری مجازات نشود و هیچ شفاعت از کسی پذیرفته نشود و عوض قبول نکنند و یاری نشنوند.)
قرآن اعتقاد به یک نوع شفاعت باطل را که در یهود و مسیحیت بوده، رد میکند، شفاعتی که هیچگونه شرطی در شفیع یا کسی که شفاعت شده قرار نمیدهد و هیچ نوع ارتباطی با اذن خداوند ندارد.
در نتیجه بحث مفهوم شناسی واژه شفاعت که همانا، ضمیمه شدن دعای اولیاء و انبیاء برای نیل شخص گناهکار به رحمت و بخشش الهی بود،روشن شد. در شفاعت، گویى منزلت شفاعتکننده با دیگر عوامل نجات موجود در شخص شفاعت شونده همراه شده و این دو با هم مایه نجات مىشوند. چنانچه گذشت، در این تعریف شفاعت به تنهایى موجب نجات نیست و تنها براى کسانى که عوامل نجات را به صورت ناقص دارایند، سودمند مىافتد. علت این که به وساطت شخص برای نجات گنه کار، شفاعت گفته می شود، این است که مقام و موقعیت شفاعت کننده و نیروی تاثیر او، با عوامل نجاتی که در وجود شفاعت شونده هست، ضمیمه و جفت می شوند و هر دو به کمک هم، موجب خلاصی شخص گنه کار می گردند ازسویی عنوان شد که مساله شفاعت مورد قبول بسیاری از باورهای اساطیری ، مکاتب و حتی ادیان ابراهیمی بوده و فقط تعداد معدودی از ادیان هستند که در ادبیات دینی خویش مساله شفاعت را بر نمی تابند که از آن جمله می توان به دین زرتشت اشاره نمود. از سویی دیگر دیدگاه فلسفی و دینی ،دامنه تعاریف، مختصات، و حدود و مرزهای شفاعت در ادیان مسیحی و یهودی نیز متفاوت بوده و هر یک دلیل خاصی را نظیر برگزیدگی، انتساب به خدا و پیامبر، و فدیه را به عنوان زیربنای مساله شفاعت در قوم خویش بیا می دارند که قرآن کریم با منطق صریح و قاطع خویش به نفی این ویژگیها و در نتیجه تعاریف این دو مکتب از مساله شفاعت می پردازد.
پی نوشتها:
1- مفردات راغب ص263
2- تاج العروس ذیل ماده شفع
3- صحیح البخاری،کتاب الاستسقاء ،باب 12،ص35- فتح الباری شرح صحیح البخاری ص 117
4- سوره بقره،آیه 111
5- سوره بقره، آیه80
6- سوره مائده ،آیه 18
7- انجیل متى،باب 9 ،جمله 13
8- همان، باب 7 ،جمله 10
9- سوره بقره ،آیه 47 و 122
دامنه شخصیت بی مانند سبط اکبر پیامبر صلی الله علیه و آله امام حسن مجتبی علیه السلام آنقدر وسیع و گسترده است که آثار و نشانه های آن در تمام کتاب های حدیث، تراجم، سیره، تاریخ و مناقب فراوان به چشم می خورد.
|
تواضع، فروتنی، خدا ترسی، روابط حسنه، احترام متقابل و کمک به بینوایان از ابعاد برجسته زندگی آن سرور جوانان بهشتی است. آن بزرگوار بازویی علمی، قضایی، و نیرویی بسیار کارآمد برای حکومت علوی و شخص امیرمومنان علیه السلام بوده است. امام از جمله کسانی بود که از آغاز تا پایان به دفاع از حریم رهبری پرداخت و در جنگ های جمل، صفین و نهروان فعالانه شرکت جست، بلکه در بسیج نیروها از کوفه برای مقابله با فتنه طلحه و زبیر، گام های بسیار مثبت و موثری برداشت.
|
هر چند زندگی پر رنج و محنت امام، پر از مسائل و دشواری ها است اما ما در اینجا فقط به بُعد جایگاه علمی امام مجتبی علیه السلام اشاره می کنیم.
الف) امام در نگاه پیامبر صلی الله علیه و آله
امام حسن مجتبی علیه السلام کودک بود که پیامبر بزرگوار اسلام از او به عظمت و بزرگی یاد می کرد. به یقین این برخوردهای محبت آمیز که هیچگاه در زمان خاص و یا در محدوده خاصی ابراز نمی شد، نشان دهنده این بود که آن حضرت می خواست نقاب از چهره امام حسن علیه السلام کنار زده و شخصیت والای او را بیش از پیش، به مسلمانان معرفی کند.
حذیفه گوید: روزی صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله در نزدیکی کوه حرا- یا غیر آن - گرد پیامبر جمع شده بودند که حسن در خردسالی با وقار خاصی به جمع آنان پیوست. پیامبر صلی الله علیه و آله با نگاه طولانی که بر او داشت، همه را مخاطب قرار داد و فرمود: "آگاه باشید که همانا او - حسن- بعد از من راهنما و هدایتگر شما خواهد بود.
|
|
مورخان نوشته اند که: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله ضمن اظهار محبت به امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود: همانا حسن ریحانه من است. و این فرزندم سید و بزرگ است و به زودی خداوند به دست او بین دو گروه مسلمان، صلح بر قرار خواهد کرد." (2)
|
ناگفته نماند که این سخن، یک پیشگویی از رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که در آینده بین دو گروه از مسلمانان جنگ و خونریزی خواهد شد و امام حسن علیه السلام بین آن دو صلح و دوستی برقرار خواهد کرد. طبق نقل تاریخ، امام حسن مجتبی علیه السلام با مشاهده خیانت یاران و فراهم نبودن زمینه جنگ با معاویه، خیر و صلاح امت را در این دیدند که از درگیر شدن با معاویه خود داری کرده و با صلح پیشنهادی معاویه، موافقت کنند؛ و در اثر این صلح، هم مسلمانان را از شر هجوم خارجیان نجات دادند و هم از جنگ و خونریزی جلوگیری کردند. (3)
|
گواه رسالت نبوی صلی الله علیه و آله
و در ادامه ماجرایی که حذیفه به نقل آن پرداخته بود، آمده است که ناگاه مرد عربی، چماق به دست وارد شد و فریاد برآورد:"کدام یک از شما محمد هستید؟" یاران رسول خدا، با ناراحتی جلو رفته و گفتند:" چه می خواهی ؟" رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: "آرام بگیرید." مرد عرب خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت:"تو را دشمن داشتم، و اکنون دشمنی من نسبت به تو بیشتر شد. تو ادعای رسالت و پیامبری کرده ای، دلیل و برهانت چیست؟" حضرت فرمود: "چنانچه مایل باشی، عضوی از اعضای من به تو خبر دهد که برهان و دلیلم روشن تر خواهد بود.
"مرد عرب گفت: "مگر عضو انسان هم سخن می گوید؟!" پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: "آری. حسن جان! برخیز." مرد عرب که گمان می کرد، پیامبرصلی الله علیه و آله او را مسخره می کند، گفت: "خود از عهده پاسخگویی بر نمی آیی، خردسالی را از جای بلند می کنی تا با من صحبت کند؟! "رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: "به زودی او را آگاه به خواسته های خویش خواهی یافت. |
|
" طبق پیش بینی رسول خدا صلی الله علیه و آله امام حسن مجتبی علیه السلام از جای برخاست و از وضعیت آن مرد عرب و چگونگی گرفتاری وی در بین راه سخن گفت؛ به گونه ای که باعث تعجب و حیرت او شده و گفت: "ای پسر! تو این مطالب را از کجا می دانی ؟! تو اسرار دل مرا بر ملا ساختی گویی همراه من بوده ای! مگر تو غیب می دانی؟" آنگاه مسلمان شد.(4)
راستی که امام حسن علیه السلام با این بیانات، برهان و دلیل نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بوده است؛ چرا که این عضو کوچک پیامبر آنقدر از خود دانش نشان داد که دشمن را وادار به تسلیم و اسلام نمود.
ب) امام در نگاه امیرمومنان علیه السلام
امام حسن مجتبی علیه السلام در نگاه علی علیه السلام شخصیتی بسیار بزرگ و ممتاز بود. حضرت علی علیه السلام از همان دوران کودکی - امام حسن - که آیات الهی را برای مادرش فاطمه زهرا (س) می خواند، این گوهر گرانبها را شناخت و در طول سالیانی که در کنار یکدیگر بودند، همواره از فرزند خود تعریف، تمجید و تقدیر می کرد. حتی در برخی از موارد، قضاوت یا پاسخ به سوالات علمی را به عهده اش می گذاشت. نمونه های زیر، بیانگر شخصیت علمی و جایگاه والای آن حضرت در نزد پدر بزرگوارش می باشد.
روزی امام علیه السلام به فرزند خود فرمود: "برخیز و سخن گوی تا گفتارت را بشنوم." امام حسن علیه السلام عرض کرد: "پدرجان! چگونه سخنرانی کنم با این که رو به روی تو قرار گرفته ام؟!" امام خود را پنهان نمود، به طوری که صدای حسن را می شنید. امام حسن علیه السلام برخاست و خطابه خود را شروع کرد و پس از حمد و ثنای الهی ، فرمود: "علی، دری است که اگر کسی وارد آن در شود، مومن است و کسی که از آن خارج گردد، کافر است."
در این هنگام امام علی علیه السلام برخاست و بین دو چشم حسن را بوسید و سپس فرمود: "ذریه بعضها من بعض و الله سمیع علیم" آنها فرزندان و دودمانی هستند که بعضی از بعضی دیگر گرفته شده اند و خداوند، شنوا و داناست.(5)
روزی یک فرد شامی، نزد امام حسن علیه السلام آمد و خود را از پیروان امیرمومنان معرفی کرد. حضرت به وی فرمود: "تو از پیروان ما نیستی بلکه برای پادشاه کشور روم سوال هایی پیش آمده و پیکش را نزد معاویه فرستاده، او در جواب عاجز مانده، تو را به نزد ما فرستاده است.
|
پیش از آن که مرد شامی سوالات خود را مطرح کند، امام حسن علیه السلام لب به سخن گشود و فرمود: "آمده ای که چنین سوال هایی را مطرح کنی: فاصله بین حق و باطل چه قدر است؟ بین آسمان و زمین چه قدر فاصله است؟ قوس و قزح چیست؟ کدام چشمه و چاه است که ارواح مشرکان در آن جمع هستند؟ ارواح مومنان در کجا جمع می شوند؟ خنثی کیست؟ کدام ده چیز است که هر یک سخت تر از دیگری است؟"
|
مرد عرض کرد:" یا بن رسول الله! درست است، پرسش های من همین هاست که فرمودید. سپس امام در حضور پدر به تمام آن پرسش ها پاسخ گفت. وقتی مرد شامی این پاسخ ها را شنید، گفت: گواهی می دهم که تو فرزند رسول خدایی و همانا علی بن ابی طالب سزاوارتر است برای خلافت و جانشینی رسول خدا از معاویه... .(6)
از دیگر دلایل شخصیت علمی و جایگاه والای آن حضرت این است که امیرمومنان علیه السلام از او خواست تا در جریانی بسیار مشکل، داوری کند. او نیز درباره فردی که چاقو در دست داشت و در خرابه ای کنار کشته ای دستگیرش کرده بودند و همچنین درباره فرد دیگری که خود اقرار کرده بود که مقتول در خرابه را، او کشته است؛ چنین قضاوت کرد: "قاتل واقعی با اقرار و صداقتش جان متهم را نجات داد و با این کار، گویی بشریت را نجات داده است و خداوند فرمود: "و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا"؛ هر کس انسانی را از مرگ رهایی بخشد. چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است. بنابراین، آن دو را آزاد کنید و دیه مقتول را از بیت المال پرداخت نمایید."(7)
ج) در نگاه امام حسین علیه السلام
با توجه به سال شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام، به یقین هیچ معصومی به اندازه امام حسین علیه السلام در کنار برادر خود نبوده است. این دو امام معصوم نزدیک به پنجاه سال در کنار یکدیگر زندگی می کردند. بدین جهت امام حسین علیه السلام بیشتر از هر مسلمان دیگری به شخصیت علمی برادرش پی برده بود، و به ویژه در آن ده سال آخر که امامت و رهبری را عهده دار بود، با نگرش دیگری به امام حسن علیه السلام می نگریست.
امام حسین علیه السلام ضمن این که برادر خود را شخصیتی بی مانند می دانست، او را عالم ترین فرد به تفسیر و تاویل و آشنا به تمام علوم و مسائل حکومت و جهان اسلام می دانست. چنانکه این نظر را می توان از برخورد امام حسین علیه السلام با عایشه در تشییع جنازه برادرش به دست آورد.
در تاریخ آمده است هنگامی که امام حسین علیه السلام خواست برادر خود را، بنا به توصیه اش پیش از دفن برای تجدید عهد نزد قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله ببرد، عایشه به تحریک بنی امیه از ورود جنازه امام حسن علیه السلام به داخل حجره پیامبر صلی الله علیه و آله جلوگیری کرد. امام در برابر این اهانت به فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله به عایشه فرمود: "این تو و پدرت بودید که حرمت و حجاب رسول خدا صلی الله علیه و آله را دریدید و کسی را داخل حجره اش کردید که پیامبر صلی الله علیه و آله جوارش را دوست نمی داشت و این که خداوند در فردای قیامت از تو بازخواست خواهد کرد. بدان ای عایشه! که برادرم داناترین فرد به خدا و رسول او است. و داناتر است به کتاب خدا از این که بخواهد نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله پرده دری کند ...(8)
امام حسن و نقل حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله
از جمله افرادی که نامش جزو راویان و محدثان از رسول خدا صلی الله علیه و آله در تاریخ ثبت گردیده، امام حسن مجتبی علیه السلام است. امام که در حیات پیامبر صلی الله علیه و آله هنوز ده سال نداشت، با دریافت گفته های پیامبر که گاهی آیات وحی بود و گاهی روایات، آنها را از سینه پیامبر به سینه خودش منتقل کرده و سپس به دیگران انتقال می داد.
امام حسن علیه السلام با شنیدن آیات وحی که بر رسول خدا صلی الله علیه و آله فرود می آمد، بی درنگ به منزل آمده و آنها را برای مادرش حضرت فاطمه زهرا(س) قرائت می کرد که این مساله باعث تعجب امیر مومنان علیه السلام شده بود.
آورده اند که: امام مجتبی علیه السلام هفت ساله بود که به همراه پیامبر در مسجد حضور می یافت و آنگاه که آیات جدید بر او نازل می شد، همان ها را از زبان جدش می شنید و آنگاه که به خانه باز می گشت، برای مادرش فاطمه تلاوت می کرد، به گونه ای که هرگاه امیرمومنان وارد خانه می شد، ملاحظه می کرد آیات جدیدی که بر پیامبر نازل گردیده نزد فاطمه است. از آن حضرت جویا می شد، فاطمه می فرمود: از فرزندت حسن.
بدین جهت، روزی علی بن ابی طالب علیه السلام زودتر به خانه آمد و از دید فرزندش پنهان گشت تا آیات جدید را که بر پیامبر نازل شده بار دیگر از فرزندش بشنود. امام حسن علیه السلام وارد خانه شد؛ همین که خواست آیات قرآن را برای مادرش بخواند، زبانش به لکنت افتاد و از خواندن سریع باز ماند. مادرش شگفت زده شد. امام حسن علیه السلام گفت: مادر! تعجب نکن، گویا شخصیت بزرگی در خانه است که با شنیدن سخنانم، مرا از سخن گفتن باز می دارد!
در این هنگام، امیرمومنان علیه السلام از محل اختفا بیرون آمده و فرزندش حسن را در آغوش گرفت و بوسید.(9)
یکی از بهترین شواهد و دلایل شخصیت والای امام حسن مجتبی علیه السلام این است که وی از همان آغاز جوانی، بلکه کودکی، آنچه را که از زبان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله گرفته بود، سخاوتمندانه در اختیار دیگران قرار می داد. ابن الصباغ مالکی درباره این کلاس پر خیر و برکت می نویسد: درباره حسن بن علی - که درود بر او باد - نقل شده است که در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله می نشست و تشنگان معارف اسلامی گرداگردش می نشستند. او به گونه ای سخن می گفت که تشنگان علم و معرفت را سیراب نموده و ادله و براهین دشمنان را باطل کند..."(10)
ابن الصباغ سپس به نقل جریان زیر پرداخته تا شخصیت علمی امام حسن مجتبی علیه السلام و جایگاه والای او را در امت اسلامی بیان کرده باشد: علی بن احمد واحدی در تفسیر خود آورده است که مردی وارد مسجد رسول الله شده و ملاحظه کرد که شخصی مشغول نقل حدیث از پیامبر است. مردم اطراف او را گرفته، به سخنانش گوش می دادند. پس آن شخص به نزد وی آمده، گفت مراد از شاهد و مشهود - که در آیه شریفه آمده است - چیست؟ پاسخ داد: اما شاهد که روز جمعه است و اما مراد از "مشهود"، روز عرفه می باشد.
پس، از او گذشته به دیگری برخورد کرد که همانند اولی به نقل حدیث پرداخته بود، سوال خود را تکرار کرده از او پرسید که: مراد از شاهد و مشهود چیست؟ وی پاسخ داد: اما "شاهد" که روز جمعه است و اما مشهود، روز عید قربان است. آنگاه از کنار آن دو نفر گذشته، گذرش به نوجوانی افتاد که چهره اش همانند طلا می درخشید که او هم در مسجد، کلاس درس تشکیل داده بود. پس از او در باره شاهد و مشهود پرسید. وی در پاسخ گفت: آری. اما شاهد، حضرت محمد صلی الله علیه و آله است و اما مشهود، روز قیامت می باشد. |
|
آنگاه برای گفته خود، این چنین استدلال کرد: آیا سخن پروردگار را نشنیده ای که می فرماید: "یا ایها النبی انا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً"(11) ای پیامبر! ما تو را به عنوان شاهد و بشارت دهنده و بیم دهنده فرستادیم. "ذلک یوم مجموع له الناس و ذلک یوم مشهود"(12) روز قیامت روزی است که همه مردم برای آن جمع می شوند و آن روز، روزی است که مشهود همگان است. گوید: سپس از نام شخص اول پرسید، گفتند: ابن عباس است و از دومی که پرسید: گفتند: ابن عمر است و از شخص سوم که پرسید، گفتند: وی، حسن بن علی بن ابی طالب است.(13)
جالب اینجاست که بر طبق نقل علامه مجلسی در بحارالانوار: "این شخص تفسیر امام را از شاهد و مشهود، بر دیگر تفسیرها که از عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر شنیده بود، ترجیح داده و آن را پسندیده بود." (14) شاید دیل این پذیرش، استدلال قوی امام حسن به دو آیه شریفه بوده است.
امام حسن علیه السلام و تربیت شاگردان
امام حسن مجتبی علیه السلام از دوران کودکی سفره علمی خود را پهن کرده و با نقل آیات شریفه و سپس نقل حدیث از پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله خدمت بزرگی به تشنگان علم و معرفت نمود، به ویژه در ده سال آخر که حوادث دردناکی به مسلمانان، خاصه پیروان اهل بیت روی آورده بود، امام با حلم، بردباری، صبر و حوصله ای که از خود نشان می دادند، خویشتن را برای هر نوع پاسخ گویی آماده ساخته بودند.
از این روی، می بینیم که افراد و گروه ها و شخصیت های زیادی در محضر درس امام علیه السلام می نشستند که یقیناً تاریخ، نام بسیاری از آنها را ثبت نکرده است. از جمله بسیاری از صحابه رسول خدا و تابعین هستند که از محضر پر فیض امام حسن علیه السلام استفاده کرده اند.
در اینجا برخی از بزرگان شیعه همانند شیخ طوسی در رجال خود، نام برخی از این شخصیت ها را به عنوان اصحاب امام آورده است که تعداد آنها از چهل و یک نفر نمی گذرد.
اگر چه جای این سوال هست که: چگونه یاران امام حسن علیه السلام از چهل و یک نفر تجاوز نمی کردند در حالی که امام نزدیک پنجاه سال در بین امت اسلامی زندگی می کردند؟ و چرا یک مرتبه تعداد 450 یار که برای امیرمومنان علیه السلام ثبت شده، به چهل و یک نفر می رسد؟ و چرا این عدد نسبت به امام حسین علیه السلام هم به دو برابر، بلکه بیشتر می رسد و چرا با مقایسه با یاران امام زین العابدین علیه السلام یاران او یک چهارم می باشد؟! علت چیست و چرا چنین شده است؟
احتمال دارد شیخ طوسی فقط نام راویان از اصحاب امام حسن علیه السلام را آورده باشد؛ به دلیل این که در بخش آخر کتاب خود به نام عده ای اشاره کرده است که از معصومین علیه السلام روایت نکرده اند.
و احتمال دارد امام در زمانی می زیسته که بیشتر اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله بودند، و آنها به هر دلیلی از حضور در پای درس امام حسن علیه السلام و یا نقل روایت از او، خودداری می کردند. و نیز محتمل است که تبلیغات سوء معاویة بن ابی سفیان تاثیر خود را گذارده باشد.
یاران امام حسن مجتبی علیه السلام
نکته جالب توجه این که یاران امام از نظر عدد، بسیار کم هستند اما بسیاری از آنها از شخصیت های برجسته عالم اسلام می باشند. برخی از آنها پیامبر و پنج امام را درک کرده اند؛ همانند جابر بن عبدالله انصاری؛ و برخی دیگر علاوه بر این که از یاران امام حسن علیه السلام هستند، جزو یاران امیرمومنان بوده اند؛ همانند احنف، اصبغ، جابربن عبدالله، جعیدحبیب، حبه، رشید، رفاعه، زید، سلیم، سلیمان، سوید، ظالم، عمرو بن حمق، عامر، کمیل، لوط، میثم، مسیب و ابواسحاق. و برخی دیگر جزو یاران امام حسین علیه السلام نیز هستند، همانند جابر، جعید، حبیب، رشید، زید، سلیم، ظالم، عمرو، کیسان، لواط، میثم و فاطمه. دسته دیگر از آنها جزو یاران امام سجاد علیه السلام نیز هستند، همانند جابر، رشید، سلیم و ظالم.
و گروهی نیز جزو یاران امام باقرعلیه السلام شمرده شده اند؛ همانند جابر بن عبدالله انصاری که در سال 78 ق. به دیدار خدا شتافت. (15)
نکته دوم این که عده ای از یاران امام حسن علیه السلام همانند حبیب بن مظاهر اسدی، جزو شهدای کربلا هستند. و برخی همانند کمیل بن زیاد، عمرو بن حمق خزاعی، رشید هجری و حجربن عدی در راه ولایت و دفاع از اهل بیت علیه السلام به شهادت رسیده اند.
1- بحار الانوار، ج 43، ص 333.
2- الاصابة فی تمییز الصحابه، ج 2، ص 12/ ذخائر العقبی، ص 125.
3- ر. ک: صلح الحسن.
4- بحارالانوار، ج 43، ص 333.
5- همان، ص 351/ اثبات الوصیه، ص 159.
6- احتجاج، طبرسی، ج 1، ص 339 (با تلخیص).
7- کافی، ج 7، ص 289.
8- همان، ج 1، ص 302.
9- بحار الانوار، ج 43، ص 338.
10- الفصول المهمه، ص 137.
11- احزاب، 45.
12- هود، 103.
13- الفصول المهمه، ص .137
14- بحارالانوار، ج 43، ص 345.
15- بهجة الامال، ج 2، ص 480.
مقدم داشتن نماز مغرب بر افطار
امام صادق(ع) می فرمایند: مستحب است، روزه دار اگر توانایی دارد، ابتداء، قبل از افطار نمازش را بخواند. همچنین امام باقر (ع) فرمودند: اگر میل تو به افطار و غذا خوردن، تو را از نماز باز می دارد، ابتدا افطار کن، تا دور شود از تو وسوسه های نفس ملامت گر. (و هنگام نماز با فراغ بال و آرامش نماز بخوانی). همچنین ایشان در حدیثی دیگر می فرماید: در ماه رمضان، ابتدا نماز بخوان، سپس افطار کن، مگر با گروهی باشی، که آنها منتظر افطارند.
بر این اساس، استحباب خواندن نماز قبل از افطار، دو مورد استثنا دارد، طاقت و صبر نداشتن روزه دار، و وقتی گروهی منتظر ما باشند. هر م?منی برادر م?من خود را شبی از ماه رمضان افطاری دهد، خداوند برای او پاداش آزاد کردن سی بنده م?من در راه خدا را، می نویسد و در برابر هر کدام، (مهمانان افطاری) دعایی مستجاب را نیز دارد
دعای هنگام افطار
دعاهای مختلفی در هنگام افطار وارد شده است که مرحوم شیخ عباس قمی آن را در مفاتیح الجنان آورده است اما در اینجا به روایتی از امام رضا (ع) اشاره می کنیم که حضرت می فرمایند: هر کس هنگام افطارش، بگوید: «اللهم لک صمنا بتوفیقک و علی رزقک افطرنا بامرک فتقبله منا و اغفر لنا انک انت الغفور الرحیم» خداوند، آنچه را از نقص و زیان، بر روزه اش وارد ساخته، می بخشاید.
گفتن ذکر لا اله الا الله
امام صادق (ع) فرمودند: هر کس روزه خود را با کلام صالح و عمل صالح به پایان رساند، خداوند، روزه او را قبول می فرماید. گفته شد: ای پسر رسول خدا، کلام صالح چیست؟ فرمود: شهادت به کلمه لا اله الا الله و عمل صالح خارج کردن فطریه از مال خویش است.
توصیه به افطار با آب گرم، خرما و شیر
همچنین در روایات از معصوم به افطار با خرما، آب و شیر توصیه شده است؛ چنانکه پیامبر اعظم (ص) فرمودند: کسی که با خرمای حلال افطار کند، ثواب نماز وی، 400 صد برابر خواهد شد و امام صادق (ع) فرمودند: پیامبر اکرم (ص) با اولین چیزی که افطار می فرمود، در زمانی که رطب یافت می شد، با رطب و در زمانی که خرما بود، با خرما. نقل شده پیامبر(ص) با خرما افطار می نمود و یا با شیرینی افطار میکرد و اگر چیز شیرینی نمییافت، با آب گرم افطار میکردند.
در مورد افطار با آب نیز از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: افطار کردن با آب، گناه قلب را می شوید. جابر بن عبدالله گوید: شنیدم امام باقر(ع) می فرمود: رسول خدا(ص) با دو سیاهی افطار می کرد، گفتم: رحمت خدا بر شما باد، آن دو چه بودند؟ فرمود: خرما و آب، کشمش (سیاه) و آب، و با همین دو چیز نیز سحری می خوردند. شاید به همین جهت است که افطار با آب گرم همراه با شکر یا نبات، توصیه می شود.
پیامبر اکرم (ص) فرمود: آب گرم کبد و معده انسان را پاک، و دهان را خوشبو می کند، دندانها و حدقه چشم را قوت می بخشد، دید چشم را زیاد و گناهان را می شوید، رگهای هیجان آور را تسکین می بخشد، و درد سر را از بین می برد.
انس بن مالک در روایتی به افطار کردن پیامبر(ص) با شیر اشاره کرده و می گوید: رسول خدا (ص) نوشیدنی داشت که با آن افطار می کرد و نوشیدنیی نیز برای سحر داشت و چه بسا این دو یکی بود، شیر و یا نان یماث (حل شده) .
خواندن سوره قدر هنگام افطار
امام زین العابدین(ع) فرمود: هر کس سوره قدر را هنگام افطار و سحرش(قبل از افطار و قبل از خوردن سحری) بخواند، بین سحر و افطار (هنگام روز) ثواب کسی را دارد که، در راه خدا، در خون خود غوطه ور باشد.
گفتن بسم الله و دعا کردن
امام موسی بن جعفر (ع) از پدران بزرگوارش(علیهم السلام) نقل فرمود: برای روزه دار، هنگام افطارش، یک دعای مستجاب است. پس وقتی اولین لقمه را برداشتی، بگو: بسم الله یا واسع المغفره اغفر لی.
در جای دیگر می فرماید: هر کس موقع افطار کردن، بگوید: بسم الله الرحمن الرحیم، خداوند گناهان او را می آمرزد.
فضیلت افطاری دادن
امام صادق (ع) می فرمایند:هر م?منی برادر م?من خود را شبی از ماه رمضان افطاری دهد، خداوند برای او پاداش آزاد کردن 30 بنده م?من در راه خدا را می نویسد و در برابر هر کدام، (مهمانان افطاری) دعایی مستجاب را نیز دارد. افطاری دادن به م?منان، باعث بخشش گناهان، زیاد شدن روزی، آزاد کردن برده و خداوند، اجر روزه داران افطاری داده شده را، به او می دهد، بی آنکه از ثواب آنها کم کند.
بنابر این وقتی گفته می شود، ارْتِمَاضاً [رمض] من الحزن؛ یعنی باطن آن مرد از غم و اندوه سوخت، یا وقتی گفته می شود، ارْتِمَاضاً [رمض] لِفُلان؛ یعنی براى فلانى اندوهگین شد، و هم چنین وقتی گفته می شود، ارْتِمَاضاً [رمضتْ کبدُهُ؛ یعنی کبد او تباه شد؛ مثل این که گونهاى بیمارى آن را مىسوزاند.[
امّا در اصطلاح رمضان نام ماه نهم از ماه هاى عربى و ماه روزه اسلامى است و آن ماه نزول قرآن است «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ …»[
حقیقت و باطن روزه و ماه مبارک رمضان
هرآنچه که در عالم هستی وجود دارد، حقیقت و باطنی دارد؛ زیرا دنیا تنزّل یافت? عوالم بالا است، هرچه در عالم دنیا هست نمونه ای است از آنچه در عالم معنا است. احکام و قوانین الاهی هم که در دنیا به صورت دین و دستورات عبادی ظهور کردند، اسرار و باطنی دارند. اشیا، زمان ها و مکان ها نیز دارای حقیقت و باطن می باشند. یکی از آن زمان ها، ماه مبارک رمضان می باشد. در فرهنگ اسلامی ماه رمضان یکی از مهم ترین و محترم ترین ماه های سال است؛ ماهی که نزد مسلمانان به ماه عبادت و طهارت معروف بوده و آن را -به تعبیر پیامبر(ص)- ماه خدا می نامند.
در صحیفه سجادیه که میراث گران بهای بر جای مانده از چهارمین پیشوای معصوم شیعیان «امام علیبنالحسین»(ع) می باشد، در دعای 44 که در استقبال از ماه مبارک «رمضان» وارد شده است، آن حضرت (ع) با ادبیاتی قوی و بیانی سلیس از ماه رمضان سخن گفته و حقیقت آن را روشن ساخته است. امام در این دعا، ابتدا خداوند متعال را جهت هدایت شدن به دین الاهی و بهرهمندی از نعمت بندگی و عبادت، شکرگذاری می نماید و سپس می فرماید: «سپاس خداى را که از جمله آن راه های هدایت، ماه خود، ماه رمضان را قرار داد: ماه روزه، ماه اسلام، ماه طهارت، ماه آزمایش، ماه قیام، ماهى که قرآن را در آن نازل کرد، براى هدایت مردم، و بودن نشانههایى روشن از هدایت و مشخص شدن حق از باطل، و بدین جهت برترى آن ماه را بر سایر ماه ها بر پایه احترامات فراوان، و فضیلتهاى آشکار روشن نمود.»
توصیف ماه رمضان با عباراتی مانند «ماه اسلام» و «ماه نزول قرآن هدایت بخش» و حقیقت شناس، حاکی از آن است که در نظر امام سجاد(ع) و به طور کل در مکتب اهل بیت(ع)، ماه مبارک رمضان، عرصه برای تجلی حقیقت اسلام یعنی تسلیم محض در نزد خداوند متعال می باشد. این عرصه، مجالی است تا بندگان خدا به امر و رضای او، حتی از نیازهای طبیعی و حلال خود چشمپوشی کنند و سر تسلیم بر بندگی شکوه مند خالق بی همتای خویش فرود آورند. این تمرین یک ماهه در کفّ نفس و خودداری از درخواست نفسانی، تمرینی مفید و نیکو است برای تقویت اراده و خویشتن داری در باقی سال؛ چون انسانی که یک ماه به دستور الاهی در مقابل خواست حلال نفس خویش مقاومت کرده و فقط به خاطر رضای خداوند از نیازهای طبیعی خود مانند خوردن و آشامیدن اجتناب نموده است، این قدرت را خواهد داشت تا در 11 ماه دیگر سال در مقابل وساوس شیطانی و درخواست های نفسانی نفس امارة خویش مقاومت نموده و اهل تقوی و فلاح گردد. (اشاره ای که در آیه183 سورة بقره شده است).
امام (ع) این ماه را «ماه طهارت» خوانده، ایامی که بنده وجود خود را از تمایلات مادی و حیوانی زدوده و با روزه و امساک از آنها، ضمن تطهیر جسم، به تطهیر جان نیز می پردازد تا روحش در عالم پاکی و تعالی، بهره مند انوار هدایت بخش خالق ازلی باشد.
مولوی در این باره گفته است:
این دهـان بستی دهانی باز شــد
کو خورندهی لقمـه های راز شـــد
لب فـرو بند از طعام و از شراب
سوی خوان آسمــانی کن شتاب
گر تو این انبان ز نان خـالی کنی
پر ز گوهـر هـای اجلالی کنی
شرط جان از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن
چند خوردی چرب و شیرین از طعام
امتحان کن چند روزی در صیام
چند شب ها خواب را گشتی اسیر
یک شبی بیدار شو دولت بگی
پس می توان گفت حقیقت ماه رمضان عبارت است از آزادی از خود؛ آزادی از خود حیوانی، و تولد خود الاهی.
ماه مبارک رمضان، ماه تخلق به اخلاق الاهی است و حقیقت و باطن آن عبارت است از رسیدن به لقای خداوند، در حدیثی آمده است که خداوند سبحان فرمود: « الصَّوْمُ لِی وَ أَنَا أَجْزِی بِه»] روزه مال من است و من خود به آن جزا می دهم. بعضی کلمه «اجزی» دراین روایت را به صیغه مجهول «اُجزَی» خوانده اند؛ یعنی روزه برای من است و من پاداش آن هستم. حیف است که انسان به خودش و به غیر خدا و به هر آنچه که متغیر است، دل ببندد؛ زیرا هرچه غیر خدا است،در معرض زوال و تغییر است و نمی تواند جزای انسان باشد؛ جزای روزه دار، لقای حق است.[
پیشینه رمضان در ادیان و ملل
روزه در ادیان گذشته: در قاموس کتاب مقدّس می گوید: به طور کلّی در تمام أوقات در میان هر طائفه و هر ملّت و مذهب در موقع ورود اندوه و زحمت غیر مترقّبه معمول بوده است … قوم یهود غالباً در موقعى که فرصت یافته می خواستند اظهار عجز و تواضع در حضور خدا نمایند، روزه مىداشتند، تا گناهان خود را اعتراف نموده، به واسطه روزه و توبه رضاى حضرت اقدس إلاهى را تحصیل نمایند.[
از جمله «الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ» در آی? شریف? «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ» استفاده می شود که امّت هاى گذشته داراى ملت و دین است البته نه همه آنها، و قرآن کریم معین نکرده که این امّت ها کدام هستند، چیزى که هست از ظاهر جمله: «کَما کُتِبَ … » بر مىآید که امّت هاى نامبرده اهل ملّت و دین بودهاند که روزه داشتهاند، و از تورات و انجیل موجود در دست یهود و نصارا هیچ دلیلى که دلالت کند بر وجوب روزه بر این دو ملت دیده نمىشود، تنها در این دو کتاب فرازهایى است که روزه را مدح مىکند، و آن را عظیم مىشمارد. اما خود یهود و نصارا را مىبینیم که تا عصر حاضر در سال چند روز به اشکالى مختلف روزه مىگیرند، یا از خوردن گوشت و یا از شیر و یا از مطلق خوردن و نوشیدن خوددارى مىکنند.
و نیز در قرآن کریم داستان روزه زکریا و قصه روزه مریم از سخن گفتن آمده است.
و در غیر قرآن مسئله روزه از اقوام بى دین نیز نقل شده، هم چنان که از مصریان قدیم و یونانیان و رومیان قدیم و حتى وثنىهاى هندى تا به امروز نقل شده، که هر یک براى خود روزهاى داشته و دارند، بلکه مىتوان گفت عبادت و وسیله تقرب بودن روزه از امورى است که فطرت آدمى به آن حکم مىکند.[
ماه رمضان در قرآن
خداوند در قرآن می فرماید:
ماه رمضان ماهی است، که در آن براى راهنمایى مردم و بیان راه روشن هدایت و جدا ساختن حق از باطل، قرآن نازل شده است. پس هر کس که این ماه را دریابد، باید که در آن روزه بدارد. و هر کس که بیمار یا در سفر باشد، به همان تعداد از روزهاى دیگر. خدا براى شما خواستار آسایش است نه سختى و تا آن شمار را کامل سازید. و خدا را بدان سبب که راهنماییتان کرده است به بزرگى یاد کنید و سپاس گویید.]
این که ماه رمضان براى روزه گرفتن انتخاب شده به خاطر این است که این ماه بر سایر ماه ها برترى دارد، در آیه مورد بحث نکته برترى آن چنین بیان شده که قرآن کتاب هدایت و راهنماى بشر که” فرقان” است یعنى با دستورات و قوانین خود روش هاى صحیح را از ناصحیح جدا کرده و سعادت انسان ها را تضمین نموده است.[11]
بنابر این ارزش رمضان، به نزول قرآن است.
ماه رمضان در احادیث
در این مورد به بیان یک روایت بسنده می کنیم. امیر المؤمنین على (ع) می فرماید: رسول خدا (ص) یک روز خطبه ای را براى ما خواند و در آن فرمود: مردم ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به شما رو کرده است، ماهى است که پیش خدا بهترین ماه است و روزهایش بهترین روزها و شب هایش بهترین شب ها و ساعاتش بهترین ساعات آن ماهى است که در آن دعوت شدید به مهمانى خدا و اهل کرامت خدائید در آن نفس هاى شما در آن تسبیح است و خواب شما در آن عبادت است کردارتان در آن پذیرفته و دعایتان مستجاب از خدا بخواهید با نیات درست و دل هاى پاک که شما را براى روزه در آن و خواندن قرآن موفق دارد بدبخت آن که از آمرزش خدا در این ماه محروم گردد، به گرسنگى و تشنگى خود در آن گرسنگى و تشنگى روز قیامت را یاد کنید و بر فقراء و مساکین خود صدقه دهید و بزرگان خود را احترام کنید و کودکان را ترحم کنید و صله رحم کنید و زبان ها نگهدارید و از آن چه خدا دیدنش را حلال نکرده چشم بپوشید و آن چه را از شنیدنش حلال نکرده گوش ببندید و بر یتیمان مردم مهر ورزید تا بر یتیمان شما مهر ورزند و به خدا از گناهان خود توبه کنید و در وقت نماز دست به دعا بردارید که بهترین ساعت ها است خدا در آن نظر لطف به بندگان خود دارد به مناجات آنها پاسخ دهد و فریاد آنها را لبیک گوید و درخواست آنها را بدهد و دعاى آنها را مستجاب کند ای مردم نفس شما گرو کردار شما است آن را به استغفار رها کنید دوش شما از گناهان شما بار سنگینى دارد به طول سجود آن را سبک کنید و بدانید که خداوند تعالى ذکره به عزت خود قسم خورده که نمازخوانان و ساجدان را عذاب نکند و آنها را روز قیامت به هراس دوزخ نیندازد، ای مردم هر کدام شما یک روزه دار را افطار دهد در این ماه نزد خدا ثواب آزاد کردن بندهاى دارد و گناهان گذشتهاش آمرزیده گردد عرض شد یا رسول اللَّه همه ماها بر آن توانائى نداریم، فرمود از خدا بپرهیزید گرچه با نیمه خرمائى باشد و گرچه به شربتى آب باشد ای مردم هر که در این ماه خوشخلقى کند جواز صراط او باشد در روزى که همه قدم ها بلغزد هر که در آن تخفیف دهد بر مملوکان خود خدا حسابش را تخفیف دهد و هر که شر خود را باز دارد خدا خشم خود را از او باز دارد روزى که ملاقاتش کند و هر که در آن یتیمى را گرامى دارد خدا روز ملاقاتش او را گرامى دارد و هر که در آن صله رحم کند روز ملاقات با او صله نماید به رحمت خود و هر که قطع رحم کند خدا در روز ملاقاتش رحمت خود از او ببرد هر که نماز مستحبى بخواند خدا برات آزادى از آتش برایش بنویسد و هر که در آن واجبى ادا کند ثواب کسى دارد که هفتاد واجب در ماه هاى دیگر ادا کند و هر که در آن بر من بسیار صلوات فرستد خدا روزى که میزان ها سبک است میزانش را سنگین کند هر که یک آیه قرآن در آن بخواند چون کسى باشد که در ماه هاى دیگر یک ختم قرآن بخواند ای مردم درهاى بهشت در این ماه گشوده از خدا بخواهید که آنها را نبندد به روى شما، درهاى دوزخ در این ماه بسته است از پروردگار خود بخواهید که به روى شما آنها را نگشاید شیاطین در آن به بندند از خدا پروردگار خود بخواهید که دیگر آنها را بر شما مسلّط نکند امیر المؤمنین فرمود من برخاستم و عرض کردم یا رسول اللَّه کدام عمل در این ماه بهتر است فرمود اى أبو الحسن بهترین عمل در این ماه ورع از محارم خداى عز و جل است سپس گریست عرض کردم یا رسول اللَّه چرا گریه می کنى؟ فرمود براى آنچه در این ماه از تو حلال شمارند گویا تو را می نگرم که نماز براى پروردگارت می خوانى و شقىتر اولین و آخرین که جفت پىکننده شتر ثمود است برانگیخته شود و ضربتى بر فرقت زند و ریشت را خضاب کند امیر المؤمنین فرمود گفتم یا رسول اللَّه این در صورتی است که دین من سالم است؟ فرمود با سلامتى دین تو است سپس فرمود اى على هر که تو را بکشد مرا کشته و هر که تو را به خشم آرد مرا به خشم آورده و هر که تو را دشنام دهد مرا دشنام داده؛ زیرا تو جان منى روحت از روح من و گلت از گل من است به راستى خداى تبارک و تعالى آفریده مرا با تو برگزیده مرا با تو و مرا براى نبوت اختیار کرده و تو را براى امامت هر که منکر امامت تو است منکر نبوت من است اى على تو وصى من و پدر فرزندان من و شوهر دختر من و خلیفه من بر امت منى در زندگى من و پس از مردن من فرمانت فرمان من و غدقنت غدقن منست سوگند بآن که مرا به نبوت گسیل کرده و بهتر خلق ساخته که تو حجت خدائى بر خلقش و امین اوئى بر سرش و خلیفه اوئى بر بندگانش]
ماه مبارک رمضان و روزه داری، دارای آداب و سننی است که درذیل ذکر می شود:
1?رؤیت هلال ماه مبارک رمضان:
یکی از آداب ماه مبارک رمضان رؤیت هلال این ماه شریف است.درکتاب «سنن النبی» به نقل از«تهذیب» شیخ طوسی (ره)ذکر شده: آنچه از سنت رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله ثابت شده این است که آن حضرت خود، متصدى رؤیت هلال ماه مبارک رمضان می شد. []
2?افطاروسحری خوردن:
خوردن افطارو سحری ازسنت های ماه مبارک رمضان محسوب شده ،تاجایی که درشریعت اسلام از«صوم وصال »؛یعنی روزه ای که بدون خوردن افطار وسحری به روزه روز بعد متصل شود نهی شده است .درکتاب سنن النبى صلى الله علیه و آله روایاتی درسیره پیامبراکرم(ص)درباب افطاروسحری ذکرشده که نقل می شود:
در کتاب «کافى» از امام صادق علیه السّلام روایت شده که: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله وقتى مىخواست افطار کند، با حلوا افطار مىکرد. و چنانچه حلوا نبود با شیرینى افطار مىفرمود، و اگر هیچ کدام نبود با آب خنک افطار مىنمود .[]
در کافى: با ذکر سند از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود:رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله زمانى که «رطب» وجود داشت با آن، و در أوقات دیگربا خرما افطار مىفرمود.[]
سید بن طاوس در کتاب «اقبال» از امام باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله با «أسودین» افطار مىکرد. از حضرت سؤال کردم: «اسودین» چه چیز است؟ فرمود: یکى خرما و آب، و دیگرى رطب و آب است.[]
و در بعض روایات دارد: که آن حضرت گاهى با کشمش افطار مىفرمود.[]
در کتاب «مکارم» روایت شده که: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله با خرما افطار مىکرد، و هر گاه شکر مىیافت با آن افطار مىنمود.]
(1) 329- در کتاب «مکارم» از انس بن مالک نقل شده که گفت: طعام رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله شربتى: در «افطار» و شربتى در «سحر» بود. و بسیار اتفاق مىافتاد که شبانه روز جز یک بار خوردنى نداشت. خیلى از اوقات این شربت عبارت بود از شیر. و گاهى غذاى آن حضرت نان خیس شده بود.[]
شیخ مفید در کتاب «مقنعة» فرماید: از آل محمد علیهم السلام روایت شده که «سحرى» خوردن مستحب است و لو با یک شربت از آب. سپس فرماید: روایت شده که بهترین غذاى سحر «خرما» و «قاووت» است: زیرا رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله در «سحرها» از آن میل میکرد.[]
در کتاب مکارم: روایت شده که: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله بیشتر اوقات «حلیم» (غذائى که معروف است) می خورد و گاهى نیز غذاى «سحر» را، از آن قرار می داد.[]
نکته مهم درتناول افطاروسحری،حلال بودن آن است.درتفسیرروح البیان ازبعضی از بزرگان نقل شده است که:”افطاربرلقمه حلال درنزدمن ازقیام شب وروزمحبوب تر است وحرام است برخورشیدتوحید که برقلب بنده ای بتابد که دراندرونش لقمه حرام جای گرفته است.پس برروزه دارلازم است که ازغذای حرام اجتناب نماید؛زیرا آن سمّ مهلک دین وسنت است.”[]
3?کثرت نمازودعاواستغفاروصدقه:
کثرت نمازودعا واستغفاروقرآن وصدقه ازدیگر آداب این ماه شریف است ،درسنن النبی آمده است :
سید بن طاوس در کتاب «اقبال» از جزء دوم تاریخ نیشابورى روایتى نقل مىکند که: چون ماه مبارک رمضان فرا مىرسید، رنگ رخسار رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله تغییر مىکرد، و نماز خواندنش زیاد مىشد، و در دعا و درخواست از حقتعالى بسیار زارى و تضرع مىکرد، و از خدا ترسان بود.[]
در کتاب «فقیه» روایت شده که: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله وقتى که ماه رمضان فرا مىرسید، تمامى اسیران را، آزاد مىکرد. و به هر سائلى چیزى مىداد.]
درکتاب کشف الاسرار آمده است :مصطفى ع گفت- «من صام رمضان و قامه ایمانا و احتسابا غفر له ما تقدّم من ذنبه»گفت- هر که ماه رمضان روزه دارد و اندر شب وى قیام آرد- چنانک روزه فریضه داند و قیام سنّت، خداى عز و جل گناه گذشته وى بیامرز]
درخطبه شعبانیه آمده است :…در وقت نماز دست به دعا بردارید که بهترین ساعتها است، خدا در آن نظر لطف به بندگان خود دارد به مناجات آنها پاسخ دهد و فریاد آنها را لبیک گوید و درخواست آنها را بدهد و دعاى آنها را مستجاب کند. ای مردم نفس شما درگرو کردار شما است آن را به استغفار رها کنید. دوش شما از گناهان شما بار سنگینى دارد به طول سجود آن را سبک کنید و بدانید که خداى تعالى ذکره به عزت خود قسم خورده که نمازخوانان و ساجدان را عذاب نکند و آنها را روز قیامت به هراس دوزخ نیندازد… هر که یک آیه قرآن در آن بخواند چون کسى باشد که در ماههاى دیگر یک ختم قرآن بخواند…[
4?روزه اعضاوجوارح بیرونی ودرونی:
دربین آداب روزه ،مهمترین آن روزه روزه اعضاوجوارح بیرونی ودرونی است .در تفسیرجامع به نقل از کافى و فقیه و تهذیب روایت شده است از محمد بن مسلم که حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام به من فرمود:زمانى که روزه هستى پس باید گوش و چشم و زبان و دست و پا و پوست بدن تو روزه دار باشد و باید روزه داشتن تو مثل روزه افطار تو نباشد و اینگونه احادیث نیز بسیار است.[]
ابو عبد اللَّه صادق (ع) گفت: روزه گرفتن، تنها به خویشتن دارى از نوشیدن و خوردن نیست. مریم مادر عیسى گفت: «من نذر کردهام که براى خداى رحمان روزه باشم». یعنى، جز به ستایش خداى رحمان، دهان خود را باز نکنم. اگر روزه گرفتید، زبان خود را حفظ کنید.چشم خود را فرو بخوابانید. نزاع مکنید. حسد مورزید. رسول خدا شنید که یکى از بانوانش با دهان روزه خادم خود را دشنام مىدهد. فرمود تا برایش خوراکى حاضر کنند و بعد به آن خانم گفت: میل کنید. خانم گفت: من روزه دارم. رسول خدا به او گفت: «چه گونه روزهاى که خادم خود را دشنام مىدهى؟ روزه گرفتن فقط با دهان بستن از خوراک و آب نیست». ابو عبد اللَّه گفت: هر گاه روزه گرفتى و دهان خود را از نوشیدنى و خوردنى بستى، باید گوش و چشم تو نیز از حرام و ناشایسته بسته شود: بحث و جدل مکن.خادمت را با نیش زبان آزار مده. آرامش و وقارى که ویژه روزهدارى است، از دست مده. مبادا روز روزهات مانند روزهاى دیگر باشد6- ابو عبد اللَّه صادق (ع) گفت: شایسته نیست که شبها بزم شعرخوانى ترتیب بدهند، و در ماه مبارک رمضان نه در شبها شایسته است و نه در روزها. اسماعیل گفت: پدر جان، این قصیدهها در وصف خاندان ما است. ابو عبد اللَّه گفت: گر چه در وصف خاندان ما باشد، شایسته نیست. 10- شنیدم ابو عبد اللَّه صادق (ع) مىگفت: دروغ گفتن، وضو را مىشکند و روزه را باطل مىکند. من گفتم: در این صورت دین ما تباه است. ابو عبد اللَّه گفت: آن دروغى که تو فکر مىکنى منظور من نیست. دروغى که وضو را مىشکند و روزه را باطل مىکند، دروغ بستن بر خداى عزّ و جلّ و دروغ بستن بر رسول خدا و دروغ بستن بر امامان اهل بیتاست[]
5?اهتمام ویژه به دهه آخرماه مبارک رمضان:
دهه آخرماه مبارک رمضان ،از ویژگی های خاصی برخورداراست.دوشب مهم قدردرآن قرارگرفته است،همچنین طبق سنت پیامبر(ص)،دهه اعتکاف محسوب می شود.درذیل احادیثی ازکتاب سنن النبی(ص)ذکرمی شود: در کتاب «کافى» از امام صادق علیه السّلام روایت شده که: چون دهه آخر ماه مبارک رمضان مىرسید، رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله کمرش را محکم مىبست،و از نزدیکى کردن با زنانش احتراز مىکرد، شب زنده دارى مىنمود و خود را براى عبادت فارغ البال مىساخت.]
در کتاب «دعائم» از على علیه السّلام روایت شده که فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله دهه آخر ماه مبارک رمضان رختخواب خود را جمع مىکرد، و کمرش را براى عبادت محکم مىبست. و چون شب بیست و سوم فرا مىرسید أهل بیت خود را بیدار نگه مىداشت. و به صورت هر کدام که خواب بر او غلبه می کرد آب مىزد که خوابش نگیرد. همین طور حضرت «زهرا» سلام اللَّه علیها، هیچ یک از أهل خانه خود را نمىگذاشت که در آن شب بخوابند، و براى اینکه خوابشان نبرد، غذاى کمترى به آنان مىداد و از روز، خود را براى «شبزندهدارى» آماده مىکرد. و مىفرمود: محروم است کسى است که از خیر این شب بىبهره بماند]
اختلاف در رؤیت هلال مربوط به همه ماههای قمری است، ولى چون در ماه مبارک رمضان، به وجوب یا حرمت روزه و عید فطر بر می گردد، یا در ماه ذى الحجة (به جهت اعمال حج) مسئله اهمیت بیشترى پیدا مىکند و انعکاس عمومى و زیادی دارد؛ از این رو مسلمانان سراسر کره زمین با وسواس و دقّت بیشتری چشم به آسمان می دوزند تا تکلیف آسمانی خود را بدانند. بنابراین، اهمیت موضوع از این جهت است که به وجوب روزه (ابتدای رمضان) و حرمت آن (عید فطر) برمی گردد و این مسئله در ماه های دیگر وجود ندارد؛ مثلاً اگر روز عاشورا یک روز پس و پیش شود به طور طبیعی هیچ واجبی ترک نشده و یا هیچ حلالی حرام نخواهد شد
مسافرت در ماه مبارک مضان اشکال ندارد، ولی اگر برای فرار از روزه باشد مکروه است] انسان باید روز? روزهایی را که به دلیل مسافرت نگرفته است، بعد از ماه مبارک رمضان قضاء کند. و در این حکم، هیچ تفاوتی با روزه های دیگر ماه رمضان ندارد.
در خصوص مسئله مسافرت بعد از ظهر و یا پیش از ظهر در ماه مبارک رمضان مواردی تذکر لازم است که در ذیل بیان می شود:
1? مسافرت در حال روزه، در بعد از ظهر ماه مبارک رمضان اشکالی نداشته و روزه ( آن روز ) صحیح است.[]
2? شخصی که مسافر است اگر پیش از ظهر به وطنش یا به جایی که می خواهد ده روز در آن جا بماند، برسد، چنان چه کارى که روزه را باطل مىکند انجام نداده، باید آن روز را روزه بگیرد؛[ مثلاً اگر شخص روزه دار بعد از ظهر روز سه شنبه از وطن خود یا جایی که ده روز در آن قصد ماندن کرده بود به جایی مسافرت نماید، روزه آن روزش (سه شنبه) صحیح است و برای این که روزه روز چهارشنبه اش نیز صحیح باشد باید قبل از ظهر روز چهارشنبه به وطن خود یا جایی که می خواهد ده روز در آن جا بماند، برسد، و در صورتی که کاری را هم که روزه را باطل می کند، انجام نداده باشد، و بعد از رسیدن به این مکان، نیت روزه کند، روزه اش صحیح است.
در مورد روزه کسی که در ماه رمضان بعد از نماز صبح در خواب و خارج از اختیار محتلم شود فقها فرمودند:
روزه اشکال ندارد، فقط برای نماز باید غسل جنابت انجام دهد].
کسی که در ماه مبارک رمضان روزه بر او واجب است (همه شرایط را دارا است) به صرف این که قصد روزه گرفتن ندارد یا قصد دارد که روزه نگیرد، از نظر اسلام مجازات و عقوبتی ندارد مگر این که این قصد خود را عملی کند و عملاً روزه واجب خود را ترک کند، یا روزه خود را باطل نماید که در آن صورت برای هر روز که عمداً و بدون عذر، روزه واجب خود را ترک کرده است باید علاوه بر یک روز روزه قضاء، کفاره نیز بپردازد. کفاره ترک عمدی یا افطار روزه واجب رمضان یکی از سه مورد زیر است:
1? شصت روز روزه (که سی و یک روز آن باید پی در پی باشد.)
2? آزاد کردن یک برده (در این زمان این مورد منتفی است؛ زیرا برده و بنده ای نیست.)
3? برای هر روز شصت فقیر را غذا بدهد و سیر کند و اگر توانایی انجام هیچ یک را ندارد تنها باید در پیشگاه خداوند استغفار کند.[در خصوص ادای کفاره روزه تا رمضان سال بعد مراجع عظام تقلید می فرمایند: “کسى که کفّاره روزه رمضان بر او واجب است، یا باید یک بنده آزاد کند (امروزه بنده آزاد کردن موضوعیت ندارد)، یا دو ماه روزه بگیرد (باید سى و یک روز آن را پى در پى بگیرد و اگر بقیه آن پى در پى نباشد اشکال ندارد.[])، یا شصت فقیر را سیر کند یا به هر کدام یک مُدّ که تقریباً ده سیر است طعام یعنى گندم یا جو و مانند اینها بدهد و چنان چه اینها برایش ممکن نباشد هر چند مدّ که مىتواند به فقرا طعام بدهد و اگر نتواند طعام بدهد باید استغفار کند، اگر چه مثلًا یک مرتبه بگوید «استغفر اللَّه» و احتیاط واجب در فرض اخیر آن است که هر وقت بتواند، کفاره را بدهد.[بنابراین، تا جایی که ممکن است باید قبل از رمضان بعدی کفاره را ادا نماید و اگر نمی تواند استغفار کند و بعد از رمضان زمانی که توانایی پیدا کرد کفاره را ادا نماید.
حضرت آیت الله مهدی هادوی تهرانی (دامت برکاته)
ادای کفاره رمضان تا رمضان بعدی لازم نیست و شخص می تواند ادای آن را تا زمانی که احتمال عقلایی از بین رفتن آن نباشد، به تأخیر بیاندازد.
1? عمل زناشویی و نزدیکی با همسر در روزهای ماه مبارک رمضان برای افراد روزه دار حرام و موجب بطلان روزه آنها می شود.[62] اما کسانی مثل مسافر و مریضی که شرعا روزه بر آنها واجب نیست، اشکال ندارد. هم چنین در هیچ یک از شب های ماه مبارک رمضان حتی در شب های قدر، این عمل حرام نیست و هیچ اشکالی ندارد. بنابر این اگر زن و شوهر هیچ کدام روزه نبودند می توانند هم خوابی و نزدیکی نیز داشته باشند، اما مراجع عظام تقلید این کار را برای غیر روزه دار، در روزهای ماه مبارک رمضان مکروه می دانند و می فرمایند: مسافر و کسى که از روزه گرفتن عذر دارد، مکروه است در روز ماه رمضان جماع نماید.[لازم به توضیح است که از نظر شرع، فقط در ایام حیض (زمان قاعدگی) و ایام نفاس – از وقتی که اولین جزو بچه از شکم مادر بیرون می آید هر خونی که زن می بیند (اگر پیش از ده روز یا سر ده روز قطع شود) خون نفاس است،[]- عمل زناشویی حرام است.
رجعت در اصطلاح علما
رجعت به معناى بازگشت است.
در اصطلاح، به بازگشت زندگى به مجموعهاى از مردگان پس از نهضت جهانى حضرت مهدى علیهالسلام گفته مىشود.
این بازگشت، پیش از فرارسیدن روز قیامت است و بنابراین، سخن از بازگشت و رجعت، از نشانههاى قیامت است.
ظهور امام مهدى علیهالسلام، چیزى است، بازگشت حیات به شمارى از مردهها چیز دیگر، همچنان که رستاخیز هم مسأله سومى است که باید همه اینها را از هم تفکیک کرد.
شیخ مفید گفته است: خداوند، گروهى از امت محمد صلى الله علیه و آله را پس از مرگشان، قبل از روز قیامت بر مىانگیزد. این عقیده به آل محمد صلى الله علیه و آله اختصاص دارد و قرآن هم گواه آن است.
سید مرتضى هم درباره رجعت نزد شیعه مىگوید: عقیده شیعه امامیه این است که خداوند، هنگام ظهور امام زمان، گروهى از پیروان او را که پیشتر در گذشتهاند بر مىگرداند، تا به ثواب یارى او و دیدار دولتش برسند. بعضى از دشمنانش هم بر مىگردند، تا از آنان انتقام گرفته شود. آنگاه پیروان آن حضرت از دیدن ظهور و غلبه حق و برترى حقپرستان لذت مىبرند.
علامه مجلسى میگوید: رجعت مخصوص کسانى است که مؤمن خالص یا منافقِ محض از امت اسلام باشند، نه از امتهاى پیشین.
پس عقیده به رجعت، از امور مسلم و قطعى است و روایات فراوانى که از ائمه معصومین آمده، جایى براى تردید در آن باقى نمىگذارد.
علامه مجلسى مىگوید: چگونه یک مؤمن در حق بودن ائمه اطهار شک مىکند، در حالى که حدود دویست حدیث صریح از آنان در این زمینه نقل شده و سى و چند نفر از بزرگان در بیش از پنجاه تألیف خود آنها را روایت کردهاند، همچون کلینى و صدوق و ...
شیخ حرّ عاملى هم درباره روایات مربوط به رجعت مىگوید: آنها بیش از حدّ شمارش است و تواتر معنوى دارد.
اینک، پس از نقل بعضى از کلمات بزرگانِ علما و محدثان شیعه در باره رجعت، مىگوییم که سخن در باره رجعت در چند محور مطرح است:
1- امکان رجعت
در امکان رجعت، امکان برانگیختن زندگى نو در قیامت کافى است، چرا که رجعت و معاد، دو پدیده همگون و از یک نوعاند، با این تفاوت که رجعت از نظر کیفیت و کمیت محدود است و پیش از قیامت رخ مىدهد، اما در معاد، همه مردم برانگیخته مىشوند تا زندگى ابدى خود را آغاز کنند.
پس پذیرش امکان حیات مجدد در قیامت، با اعتراف به امکان رجعت در زندگى دنیوى ما ملازم است و چون سخن ما با مسلمانانى است که ایمان به معاد را از اصول دین خود مىدانند، پس باید امکان رجعت را هم بپذیرند.
2- رجعت در امتهاى گذشته
در امتهاى پیشین، رجعتهاى بسیارى اتفاق افتاده است، همچون:
1- احیاى گروهى از بنىاسرائیل «بقره/ 55 و 56»
2- احیاى کشته بنىاسرائیل «بقره/ 72 و 73»
3- مرگ هزاران نفر و زنده شدن دوباره آنان «بقره/ 243»
4- برانگیختگى عُزیر پس از گذشت صدسال از مرگ وى «بقره/ 259»
5- زنده شدن مردگان به دست حضرت عیسى علیهالسلام. «آل عمران/49»
پس از وقوع رجعت در امتهاى پیشین، آیا مجالى براى شک در امکان آن باقى مىماند؟
این پندار که رجعت نیز از قبیل تناسخ است که عقلاً محال است، تصور باطلى است. چون تناسخ به معناى بازگشتِ فعلیّت به قوّه و بازگشت انسان به دنیا از راه نطفه و گذراندن دوباره تکوّن بشرى است تا دوباره انسان گردد، چه روح او در جسم انسانى حلول کرده باشد یا در حیوانى. کجاى این مثل بازگشت روح به بدنى است که از هر جهت به کمال رسیده است، بىآنکه پس از فعلیت دوباره به مرحله قوه برسد؟
رجعت در امت اسلامى
دلیل بر وقوع رجعت در این امت، این آیه است:
«وَإِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ اْلأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ» «نمل/82 و 83»؛ (و هنگامى که فرمان عذاب آنها رسد (در آستانه رستاخیز) جنبندهاى را از زمین براى آنان بر مىآوریم که با آنان تکلّم مىکند (و مىگوید) که مردم به آیات ما ایمان نمىآورند. روزى که ما از هر امتى گروهى را از کسانى که آیات ما را تکذیب مىکردند محشور مىکنیم و آنان را نگه مىداریم تا به یکدیگر ملحق شوند.)
از مفسران کسى شک ندارد که آیه اول مربوط به حوادث قبل از روز قیامت است، از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله هم روایت است که بیرون آمدن جنبنده از زمین از علایم قیامت است، جز این که میان مفسران اختلاف نظر است که مقصود از «دابّة الأرض» (جنبنده زمین) کیست و چگونه بیرون مىآید و چگونه حرف مىزند و مطالب دیگر که نیازى به طرح آنها نیست.
مسلم روایت کرده است که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «قیامت برپا نمىشود تا آنکه 10 نشانه پدید آید: فرو رفتن زمین در مشرق، در مغرب و در جزیرة العرب، دود، دجّال، دابّة الأرض، یأجوج و مأجوج، طلوع خورشید از مغرب و آتشى که از قعر عدن بیرون مىآید و مردم را مىکوچاند.» (صحیح مسلم جلد 8 ص 179)
سخن در آیه دوم است. حق آن است که آیه ظهور دارد در حوادث پیش از قیامت، چرا که آیه، بیانگر زنده شدن گروهى از هر جماعت است. یعنى همه برانگیخته نمىشوند، روشن است که زنده شدن در قیامت مربوط به همه است نه برخى.
خداوند مىفرماید: «روزى است که کوهها را جابه جا مىکنیم و زمین را آشکار و مسطح مىبینى و همه آنان را بر مىانگیزیم و احدى از آنان را فروگذار نخواهیم کرد» «... وَحَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً». (کهف/47)
آیا پس از این بیان صریح، مىتوان آیه مورد بحث را به روز رستاخیز و قیامت تفسیر کرد؟ دو قرینه دیگر هم هست که ظرف زمانى حادثه را بیان مىکند:
اول: آیه پیش از آن یکى از علایم قیامت را که خروج جنبنده زمین است براى مردم بیان مىکند، طبیعى آن است که زنده شدن گروهى از مردم به همین مسأله مربوط باشد.
دوم: در همان سوره در آیه 87 یعنى پس از سه آیه، سخن از قیامت و دمیده شدن در صور و وحشت همه اهل آسمانها و زمین است و این نشان مىدهد که حوادث پیش از آن مربوط به قبل از آن روز است و زنده شدن گروهى از تکذیب کنندگان آیات خدا حتماً پیش از قیامت رخ خواهد داد و از علایم آن روز است و در وقتى پدید خواهد آمد که جنبندهاى از زمین بیرون مىآید و با مردم حرف مىزند.
شگفت از سخن فخر رازى که مىگوید: زنده شدن گروهى از هر امت پس از برپایى قیامت واقع خواهد شد. (مفاتیح الغیب، جلد 4 ص 218)
این سخن بىاساس است و ترتیب و پیوند آیات با هم آن را نفى مىکند و بر اعتقاد شیعه که آیه مربوط به پیش از قیامت است تأکید مىکند. به علاوه، زنده شدن گروهى از مردم با اعتقاد به حیات مجدد همه انسانها در قیامت ناسازگار است.
آرى، آیه از حشر دروغگویان سخن مىگوید، اما رجعت گروهى دیگر از صالحان بر عهده روایات رجعت است.
قرآن در باره کیفیت وقوع رجعت و خصوصیات آن چیزى نگفته است، مثل برزخ و حیات برزخى.
وقوع رجعت در امتهاى پیشین، وقوع آن را در این امت نیز تأیید مىکند
ابو سعید خدرى روایت کرده است که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
«شما وجب به وجب و ذراع به ذراع از سنتهاى پیشینیان پیروى خواهید کرد، حتى اگر آنان وارد سوراخ سوسمارى هم شده باشند، شما نیز چنین خواهید کرد. گفتیم: دنباله روى از یهود و نصارا اى رسول خدا؟ فرمود: پس کى؟» (صحیح بخاری جلد 9 ص 112)
و نیز به روایت ابوهریره، پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «قیامت برپا نخواهد شد مگر آنکه امت من مثل امتهاى گذشته وجب به وجب و ذراع به ذراع گرفتار خواهند شد. گفتند: یا رسول اللَّه، مثل ایرانیان و رومیان؟ فرمود: مگر مردم جز آنانند؟ (صحیح بخاری جلد 9 ص 112)
صدوق نیز روایت کرده است که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «هر چه در امتهاى گذشته بوده، در این امت هم همانند آن خواهد بود، گام به گام و مو به مو.» (کمال الدین، ص 567)
از آنجا که رجعت در امتهاى گذشته از حوادث مهم بوده، پس باید مانند آن در این امت هم به دلیل همگونى و مشابهت پیش آید.
مأمون عباسى از حضرت رضا علیهالسلام در باره رجعت پرسید. آن حضرت جواب فرمود: حق است، در امتهاى گذشته هم بوده، قرآن هم از آن سخن گفته و پیامبر خدا صلى الله علیه و آله هم فرموده است: در این امت، هر چه در امتهاى پیشین بوده خواهد بود، گام به گام و مو به مو. (بحارالانوار، جلد 53 ص 59)
این حقیقت رجعت و دلایل آن است.
معتقدان به آن هم بیش از این ادعایى ندارند و خلاصهاش بازگشت حیات به دو گروه از نیکان و بدان پس از ظهور امام مهدى علیهالسلام و پیش از قیامت است و آن را جز کسى که به دلایل آن دقت نکند، انکار نمىکند.
چند سؤال و پاسخ آنها
سؤال اول: بازگشت ظالمان با آیهاى که مىگوید: «مردمى را که هلاکشان کردیم، بازگشت بر آنان حرام است» «انبیا/95» چگونه قابل جمع است؟ این آیه، با قاطعیت رجوع آنان را نفى مىکند.
جواب: این آیه مخصوص ظالمانى است که در این دنیا به کیفر ظلمشان هلاک شدهاند که آنان بر نمىگردند. اما ستمگرانى که بدون مؤاخذه از دنیا رفتهاند، برخى بر مىگردند تا کیفر عملشان را ببینند، سپس در آخرت هم به عذاب شدیدتر گرفتار مىشوند. پس آیه ارتباطى به بحث رجعت ندارد.
سؤال دوم: ظاهر آیهاى که مىفرماید: «وقتى مرگ یکى از آنان مىرسد، مىگوید: خدایا مرا برگردانید تا کار نیک انجام دهم. هرگز! این سخنى است که مىگویند و پس از مرگشان برزخى است تا روز قیامت» «مومنون/99 و 100» آن است که پس از مرگ، بازگشتى به دنیا نیست.
جواب: آیه از یک قانون کلى حکایت مىکند که قابل استثناء در برخى موارد است و دلیل آن زنده شدن بعضى از مردگان در امتهاى پیشین است.
اگر عدم بازگشت به دنیا یک قانون و سنت کلى و استثناء ناپذیر بود، بازگشت برخى به دنیا با عموم آیه تناقض داشت. این آیه هم مثل سنتهاى دیگر الهى در مورد انسان است و مىرساند که طبیعتاً پس از مرگ، حیاتى نیست تا قیامت و این منافاتى ندارد که در بعضى موارد به خاطر مصالح برتر، رجعتى صورت بگیرد.
سؤال سوم: استدلال به رجعت، مبتنى بر این است که آیه «وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً ...» «نمل/83» را حاکى از وقوع حادثه پیش از قیامت بدانیم. ولى ممکن است آیه، درباره حادثهاى در روز قیامت باشد که قبل از آیه «وَیَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ» «نمل/87» ذکر شده و طبیعى آن بود که پس از آن ذکر شود و مراد از فوجى از هر امت، گروهى از ستمگران و سران آن اقوام باشند.
جواب: اولًا: بر فرض آنکه آیه «وَ یَوْمَ نَحْشُرُ ...» حکایتگر واقعهاى در روز قیامت باشد، تقدم آن بر آیه نفخ صور، اختلالِ بىدلیل در آهنگ کلام است.
ثانیاً: ظاهر آیات مىرساند که دو روز وجود دارد: یکى روزى که از هر امتى گروهى زنده مىشوند و دیگرى روزى که در صور دمیده مىشود. این که آن روز را از متممهاى روز قیامت بشماریم، لازمهاش آن است که آن دو روز، یک روز باشد و این خلاف ظاهر آیات است.