خداى متعال در آیه 53 سوره «زمر» با لحنى آکنده از نهایت لطف و محبت، آغوش رحمتش را به روى همگان باز کرده و فرمان عفو همه گنهکاران را صادر نموده، مى فرماید: «به آنها بگو اى بندگان من که بر خودتان اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مى بخشد که او بخشنده و مهربان است» (قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیم).
دقت در تعبیرات این آیه، نشان مى دهد که از امیدبخش ترین، آیات قرآن مجید نسبت به همه گنهکاران است، شمول و گستردگى آن، به حدى است که طبق روایتى، امیرمؤمنان على(علیه السلام) فرمود: «در تمام قرآن آیه اى وسیع تر از این آیه نیست» (ما فِى القُرْآنِ آیَةٌ أَوْسَعُ مِنْ یا عِبادِىَ الَّذِیْنَ أَسْرَفُوا...). دلیل آن نیز روشن است زیرا:
تعبیر به «یا عِبادِىَ» (اى بندگان من!) آغازگر لطفى است از ناحیه پروردگار.
تعبیر به «اسراف» به جاى «ظلم و گناه و جنایت» نیز لطف دیگرى است.
تعبیر به «عَلى أَنْفُسِهِم» که نشان مى دهد گناهان آدمى همه به خود او باز مى گردد، نشانه دیگرى از محبت پروردگار است، همان گونه که یک پدر دلسوز، به فرزند خویش مى گوید: این همه بر خود ستم مکن!
تعبیر به «لاتَقْنَطُوا» (مأیوس نشوید) با توجه به این که: «قنوط» در اصل به معنى مأیوس شدن از خیر است، به تنهائى دلیل بر این است که گنهکاران نباید از «لطف الهى» نومید گردند.
تعبیر «مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ» بعد از جمله «لاتَقْنَطُوا» تأکید بیشترى بر این خیر و محبت مى باشد.
هنگامى که به جمله «إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ» مى رسیم که با حرف تأکید آغاز شده و کلمه «الذنوب» (جمع با الف و لام) همه گناهان را بدون استثنا در بر مى گیرد، سخن اوج مى گیرد و دریاى رحمت مواج مى شود.
هنگامى که «جَمِیْعاً» به عنوان تأکید دیگرى بر آن افزوده مى شود امیدوارى به آخرین مرحله مى رسد.
توصیف خداوند به «غفور» و «رحیم» که دو وصف از اوصاف امیدبخش پروردگار است، در پایان آیه، جائى براى کمترین یأس و نومیدى باقى نمى گذارد. آرى، به همین دلیل، آیه فوق گسترده ترین آیات قرآن است، که شمول آن هر گونه گناه را در بر مى گیرد، و نیز به همین دلیل، از امیدبخش ترین آیات قرآن مجید محسوب مى شود. و به راستى، از کسى که دریاى لطفش بیکران و شعاع فیضش نامحدود است جز این انتظارى نمى توان داشت. از کسى که «رحمتش بر غضبش پیشى گرفته» و بندگان را براى رحمت آفریده ، نه براى خشم و عذاب، غیر از این چشم داشتى نیست. چه خداوند رحیم و مهربانى! و چه پروردگار پر مهر و محبتى!!(1) (تفسیر نمونه، جلد 19، صفحه 521)
یامبر اسلام , دست بسته نماز نمی خواندند و اگر دست بسته نماز می خواندند و سنت همیشگی پیامبر آن گونه بود, در این صورت , همه آن طور می خواندند و کسی در آن اختلاف نمی کرد. از خصوصیات شیعه پای بندی به سنت پیامبر است .
اگر پیامبر اسلام دست بسته می خواندند:
اولا", شیعیان قطعا" دست بسته می خواندند. هیچ کدام از امامان معصوم شیعه نگفته اند که پیامبر دست بسته نماز می خوانده است , (مستند العروه , آیت الله شیخ مرتضی بروجردی , ج 4, ص 445).
ثانیا", اگر عمل پیامبر می بود, اهل سنت نیز دست بسته خواندن را واجب می دانستند در حالی که هیچ کدام از چهار فرقه فقهی اهل سنت این عمل را واجب نمی دانند حتی مالکی ها آن را مستحب هم نمی دانند, (الفقه علی المذاهب الخمسه , مغنیه , ص 109).
آنان که اولین بار دست بسته نماز خواندن را رسم کردند چنین فکر کردند که چنین حالتی به خود گرفتن , یک نوع احترام و تواضع در برابر خداوند است و برای همین , دستور دادند که از آن به بعد در نمازها دست بسته باشند. دست روی دست گذاشتن و هر دو دست را روی شکم گذاشتن , در اصطلاح فقهی تکفیر و تکتیف نامیده می شود. در این که از چه زمانی دست بسته نماز خواندن سنت شد اختلاف نظر هست . برخی معتقد هستند که در زمان خلیفه اول ابوبکر چنین رسمی رواج یافت و بعضی ها معتقدند که در زمان خلیفه دوم عمربن خطاب , این سنت رواج یافت . بنابراین , اهل سنت نیز این عمل را عمل پیامبر نمی دانند, بلکه عمل صحابه پیامبر بعد از رحلت نبی اکرم (ص ) می دانند و داستان آن را چنین آورده اند که وقتی که اسیران ایرانی را نزد عمر بن خطاب آوردند, عمر بن خطاب آنها را دست بسته دید و پرسید: چرا چنین کرده اید؟ گفتند: رسم ما ایرانیان این است که در برابر پادشاهانمان چنین می ایستیم . عمر بن خطاب از این حالت خوشش آمد و دستور داد از این پس در نماز چنین بایستند و مردم هم مطابق دستور عمل کردند و به این ترتیب , تکفیر, سنت شد, (مستند العروه , ج 4, ص 445 - جواهر, ج 11, ص 19).
شیعیان براساس روایاتی که از امامان معصوم رسیده , به تکفیر معتقد نیستند و به جای آن , دست ها را روی ران ها می گذارند و پایین می اندازند. برخی از روایات چنین است :
الف ) به امام صادق (ع ) یا امام باقر(ع ) گفته شد: کسی دست خود را روی دست دیگر می گذارد و نماز می خواند, حکم این چیست ؟ جواب داد: این , تکفیر است و انجام نشود.
ب ) علی (ع ) فرمود: مسلمان با گذاشتن دست خود روی دست دیگر, خود را به مجوس تشبیه نمی کند.
ج ) امام باقر(ع ) فرمود: در نماز تکفیر نکن که این کار مجوس است.
د ) در روایتی آمده است که تکفیر, کار شایسته ای نیست , (وسایل الشیعه , ج 4, ص 1264, ابواب قواطع الصلوه , باب 15).
ه ) امام باقر(ع ) فرمود: وقتی به نماز برمی خیزی , دست هایت را رها کن , آنها را روی ران هایت بگذار و انگشتانت را باز نکن.
و ) از امام صادق (ع ) نقل شده که آن حضرت فرمود: در نماز دست ها را روی ران ها بگذارید و آن ها را رها کنید و انگشتان دست را به هم بچسبانید, (وسائل الشیعه , ج 4, ص 710, باب 17 از ابواب قیام و ص 674, باب 1, افعال الصلوه , ح 1).
حکم فقهی تکفیر از نظر شیعه : اگر تکفیر را جزء نماز بدانیم , در این صورت , حرام و نماز باطل است و در این شکی نیست . اگر تکفیر را به عبودیت و خضوع انجام دهیم , در این صورت هم جایز نیست . اگر تکفیر را به عنوان یک عملی انجام بدهیم , در این صورت , مشهور گفته اند حرام است و برخی گفته اند مکروه است و می توان گفت که تکفیر فی حد نفسه حرام نیست ولی در مکروه بودن آن تردیدی وجود ندارد, (مستند العروه , ج 4, ص 445).
» نتیجه بخش بودن درمان بیمارى وسواس مانند درمان بسیارى از بیماریهاى روانى دیگر تا حد زیادى به همکارى و همیارى فرد بیمار و نزدیکان او با شخص درمانگر بستگى دارد.
بر خلاف دیدگاه برخى از متخصصان علوم روانى که درمان وسواس را بسیار مشکل و حتى در برخى موارد ناممکن دانستهاند، امیدهاى فراوانى براى درمان بیمارى مزبور در صورت رعایت تذکر فوق و رعایت اصول درمان وجود دارد.
شخص وسواسى براى ورود به مرحله درمان و گذران آن، باید آمادگى لازم روحى را براى پذیرش اصول درمان و رعایت آن داشته باشد. به عبارت دیگر از نظر روحى باید امید به درمان و رفع علایم وسواس در شخص بیمار تقویت شده، آگاهى او نسبت به موارد زیر توسط شخص درمانگر و نزدیکان او افزایش یابد.
1 - آگاهى نسبت به این که وسواس نوعى بیمارى است. عموما افراد مبتلا به وسواس، نسبت به بیمار گونه بودن رفتارهاى خود آگاهى دارند. اما برخى به رغم این که داراى آگاهى مزبور مى باشند، با تصور ساده بودن و یا غیر مهم بودن علایم وسواسى، به نوعى سازگارى اجبارى با شرایط بیمارى وسواس تمایل مىیابند و در اثر این تمایل، رفتارهاى خود را طبیعى جلوه داده، از دیگران نیز انتظار پاسخى متناسب و متعارف را دارند.
2 - آگاهى نسبت به تفکیک و تمیز بین رفتارهاى عادى و عملکردهاى توأم با وسواس: این آگاهى زمینه را براى درمان عملى بیمارى وسواس فراهم کرده، مشکلات بسیارى از پیش پاى درمانگر در طول دوره درمان بر مىدارد و از ایجاد اختلالهاى بعدى ناشى از بازشناسى رفتارهاى وسواسى جلوگیرى مىنماید.
شیوه درمان:
الف - روش درمان دارویى: روش درمان دارویى یک شیوه نامطمئن براى درمان بیمارى وسواس و رفع علایم و نشانهاى آن است. اکثر مطالعات روان شناختى بر نامطمئن بودن این روش تأکید کرده است و تأثیر داروها را بر روى علایم وسواس مبهم و ناروشن دانستهاند. با این حال استفاده مناسب از داروهاى مخصوص باعث کاهش یافتن علایم بیمارى وسواس مى شود.
به طور کلى براى درمان دارویى وسواس از دو دارو استفاده مى شود که این دسته عبارتند از: الف 0 داروهاى ضد اضطراب ب - داروهاى ضد افسردگى. از جمله داروهایى که معمولاً براى کاهش علایم وسواس تجویز مى شود، مىتوان به چند مورد زیر اشاره کرد:
1 - آرام بخشهاى عمده مثل هالوپریدول 2 - داروهاى سه حلقهاى مثلاً کلومیپرامین 3 - مهار کنندههاى مونوآمین اکسیداز 4 - بنزودیازپینها.
ب - روش درمانى شناختى: روشهاى درمانى شناختى مبتنى بر این امر است که اندیشهها و باورهاى ذهنى داراى نقش سببى و مؤثر در رفتار فرد هستند.
نوع روشهاى درمانى شناختى به کار رفته در درمان بیمارى وسواس، باید با کمبودهاى شناختى و ذهنى فرد هماهنگى داشته باشد، به گوهاى که به تدریج زمینه از بین رفتن علایم رفتارى وسواس فراهم آید.
به طور کلى روشهاى درمانى شناختى شامل موارد زیر مى شود:
1 - تغییر تصورات ذهنى فرد وسواسى.
2 - تغییر دادن افکار و ساختار نگرشهاى فردى شخص وسواسى.
براى اجرای روش شناختى بیشتر از شیوه «مکالمهاى» استفاده مى شود که در طى آن بین درمانگر و فرد وسواسى مکالماتى با هدف تغییر ویژگیهاى شناختى و اصلاح نمودن آنها صورت مىگیرد.
ج - کاهش دادن ناراحتى و اضطراب، براى کاهش ناراحتى و اضطراب از روشهاى مختلفى استفاده مى شود که برخى از آنها عبارتند از:
1 - درمان فرا موقعیتى: در این روش براى فرد مبتلا به وسواس رویدادى که در بردارنده اندیشهها، مشغلههاى ذهنى، خیالات و گرایشهاى آنى وسواس است به صورت مفصل تعریف مى شود و از فرد وسواسى خواسته مى شود تا از موقعیتى که در آن قرار دارد فراتر رفته، خود را در آن موقعیت تعریف شده قرار دهد.
2 - روش فزاینده عمدى: در این روش از بیمار خواسته مى شود به طرز ارادى شدت و میزان افکار وسواسى را به صورتى فزاینده و افراطى، افزایش دهد.
3 - روش حساسیت زدایى منظم: مهمترین روش تقلیل اضطراب و ناراحتى، روش حساسیت زدایى منظم است که طى آن یک حالت آرامش و تمدد عضلانى به طور مکرر به صورتى تدریجى و به مدتى کوتاه با ارائه موقعیتهاى اضطراب آور همراه مى شود به تدریج با استفاده از این روش، اضطراب آمیخته با افکار وسواسى کاهش پیدا مى کند، انتظار مىرود رفتار اجبارى هم خود به خود دچار خاموشى شده و از بین برود، زیرا دیگر احتیاجى به رفتار مزبور و خصوصیات اضطراب زداى آن نیست. به طور کلى روش حساسیت زدایى منظم فقط در 30تا 40 درصد گزارشهاى مورد فردى، مفید و موثر گزارش شده است.
د - تنبیه نشانههاى وسواس: تنبیه نشانههاى وسواس بدین صورت است که به محض بروز یک رفتار خاص وسواسى، واقعه دردناکى روى دهد و رفتار داراى نشانههاى وسواسى سرکوب شود. این روشهاى دردآور شامل شوک برقى که روش نسبتا مناسب و سودمندى است، توقیف فکر و... مى شود.
ه - رویارویى و خوددارى از پاسخ: در این روش که بهترین روش براى درمان بیمارى وسواس و کاهش عوارض ناشى از آن است، با استفاده از رویارویى طولانى با نمادهاى وسوسهانگیز و ممانعت از بروز رفتارهاى وسواسى، رفتارهاى وسواسى کاهش مىیابد و به تدریج نشانههاى این بیمارى از بین مىرود.
70 درصد بیمارانى که در مورد آنها از این روش استفاده شده است، درمان نسبتا قطعى پیدا کردهاند در این روش بیمار حدود یک تا دو ساعت با شرایط اضطراب آور وسواسى، مواجهه مى شود تا از میزان اضطراب و حس ترس درونى فرد نسبت به رویدادهاى خارجى کاسته شود و به تدریج عوارض ناشى از وسواس رفع گردد.
در روش رویارویى و جلوگیرى از پاسخ باید معمولاً 20 جلسه ترتیب داده شود تا نتایج مطلوب حاصل شود.
ز - علاوه بر راه حلهاى فوق شیوه دیگر درمان، روش جراحى روانى است در این روش از شیوههاى ترکتومى سنگولکتومى و لوکوتومى استفاده مى شود. با استفاده ازاین روشها معمولاً موفقیت درمانى 45 - 35 درصد حاصل مى شود.
به طور کلی برای افزایش ضریب اطمینان درمان، بهتر است روش های تلفیقی و ترکیبی با توجه به ویژگی های شخصیتی بیمار، نوع وسواس و شرایط درمان استفاده کرد تا بدین طریق علاوه بر تسریع در روند درمان، نتایج مطلوب تری حاصل گردد.
در اینجا به 2 نکته اشاره می کنیم.
الف: حل چنین مشکلاتی به خصوص اگر وسواس فکری تشخیص داده شود نیازمند زمان است و باید با صبر و حوصله کافی و از طریق مشاوره حضوری یا حداقل مکاتبات متعدد راهکارهای ارائه شده پی گیری و مورد عمل قرار گیرد. و انتظار معجزه و حل یک شبه نداشته باشید و از روانشناسان و کارشناسان این دفتر نیز چنین انتظاری متوقع نیست که مطمئناً شما نیز به این مطلب واقف و آگاهید.
ب : دو عامل عمده ای که به این گونه مشکلات دامن می زند عبارتند از بیکاری و تنهایی . البته تعارضات فکری و روانی مبتنی بر گذشته فرد در این میان تأثیرگذار است و ریشه یابی آن نیازمند فرصت کافی و صبر و حوصله و پشتکار است. بنابراین:
1. برای اوقات شبانه روز جدولی را تهیه کنید و کارها و فعالیت های شبانه روزی خود را در آن یادداشت نموده و سعی کنید برنامه ای تهیه نمائید که زمان خالی بودن فعالیت نداشته باشید. برنامه تدوین شده باید متناسب با توانایی های جسمی و روانی تان باشد و از هر گونه افراط و تفریط خودداری نمائید. و اوقات فراغت را نیز با نوعی فعالیت ورزش، نظافت اتاق، مطالعه روزنامه، انجام فعالیت های هنری و هر کار مورد علاقه دیگری، پر کنید.
2. از آنجا که معمولاً افکار مزاحم معمولاً در تنهایی و به ذهن افراد وارد می شود، حتی المقدور از قرار گرفتن در مکان های خلوت و تنهایی به مدت زیاد اجتناب کنید حتی سعی کنید مطالعات خود را در کتابخانه و قرائت خانه ای عمومی انجام دهید در اتاق، تنها نخوابید، هنگام غذا خوردن، تنها غذا نخورید و تنها مسافرت نکنید.
هرگاه احساس تنهایی کردید، از جای خود برخیزید و با دیگران ارتباط برقرار کنید. ورزش های دسته جمعی انجام دهید ارتباط خود را با افراد شاد و با نشاط و اجتماعی (و در عین حال متدین) بیشتر کنید و از گوشه گیری جداً بپرهیزید.
فقها و مراجع تقلید نیز همگی بر این نظر اتفاق نظر دارند که شخص وسواس هرگز نباید به شک و تردیدهای خود اعتنا کند و اگر مقلدین به همین نکته توجه کنند و بخواهند طبق نظر مرجع تقلید عمل کنند نه طبق نظر خودشان، بخش مهم بلکه تمام حالت وسواس عملی شان حل می شود. ما در اینجا به یکی دو استفتا از حضرت آیت الله مکارم شیرازی اشاره می کنیم و یادآور می شویم که سایر مراجع تقلید نیز مثل همین دیدگاه را در رساله های عملیه شان دارند و چه خوب است شما نیز به رساله عملیه مرجع تقلید خودتان مراجعه کنید که در آن صورت به همین مطلب پی خواهید برد.
ایشان (مسأله 47 ، استفتاآت جدید، ج 2) در پاسخ به یک استفتا در مورد طهارت و نجاست شخص وسواس فرموده اند: «به یقین اعتنا کردن شما به مواردی که برخواسته از وسواس است حرام می باشد و باید آن را ترک کنید و ما مسؤولیت آن را به گردن می گیریم».
در مسأله 48 نیز در استفتا دیگری به شخص دچار وسواس می گویند: «وظیفه شما این است که به سایر مردم نگاه کنید و ببینید در چه حد به این امور اعتنا می کنند و علم به نجاست پیدا می کنند (منظور قشر متدین است) آن مقدار که آنها یقین پیدا می کنند و آب می کشند شما هم آب بکشید و نسبت به بقیه تکلیفی ندارید. هر چند فکر شما به شما بگوید نجس است زیرا در این گونه موارد افراد متدین عادی علم و یقین به نجاست پیدا نمی کنند».
و در مسأله 88 نیز خطاب به شخص دچار وسواس می فرمایند: «بهترین راه ترک وسواس بی اعتنایی به آن است؛ یعنی ملاحظه کنید دیگران چه مقداری مثلا برای غسل معطل می شوند شما هم چنین کنید مثلا 10 دقیقه یا حداکثر یک ربع، اگر شیطان گفت درست نشد اعتنا نکنید عمل شما صحیح است و نگران نباشید و ما مسؤولیت آن را بر عهده می گیریم».
بنابراین با توجه به مقدمات فوق و بیان نظرات مراجع تقلید (که البته نظر مرجع تقلید شما نیز یعنی حضرت آیت الله بهجت هم مثل نظر فقهایی که ذکر شده همان است که نباید به وسواس و شک و تردیدهای خود ترتیب اثر دهند و همچون افراد عادی و دیگران عمل نمایند) روشن می شود که هرگز نباید در وظایف عملی تان کوتاهی کنید و مثل سایر افراد وضو گرفته، غسل انجام داده و به مسجد بروید و نماز بخوانید و هرگز به احتمال نجس بودن اشیا، اطاق و اطراف خود توجهی نکنید. به خصوص که فرموده اید می خواهید به کمالات عالیه دست پیدا کنید و از اعتماد به نفس بالا برخوردار هستید مطمئنا چنین فردی که عاشق کمال است به خوبی خواهد توانست با بی توجهی به این امور و تردیدها و شک های شیطانی و انجام وظایف شرعی خود این مسیر را به خوبی و موفقیت کامل بپیمایید. در این مسیر هرگز شک نکنید و با اقتدار کامل و جدیت بیشتر و تلاش فراگیر و با توکل بر خداوند متعال و استعانت از ذات اقدس الهی و بهره گرفتن از نفس و لطف ائمه اطهار(ع) و حضرت زهرا(س) گام های محکم خود را آغاز کرده و ثابت قدم حرکت کنید که در آن صورت سایر مشکلات روحی در ذاتی تان نیز حل خواهد شد.
اگر انسان برای رسیدن به تکامل آفریده شده ، با توجه به اینکه خدا الرحم الراحمین است ، چرا برای رسیدن به این کمالی که این روزها ما جوانها کمتر در بین اطرافیان می بینیم ( یا اصلاً نمی بینیم ) ، زندگی در دنیا را با این همه مصیبت و بد بختی انتخاب کرد ؟
مگر خداوند در قرآن نمی فرماید که " ان النسان لکفور " و یا " ان النسان لکنود و انه علی ذالک لشهید " و . . . اگر خداوند خود می فرمایند که انسان سخت ناسپاس و کفر کیش است و خود این را بهتر می داند و حتی می فرماید "انسان بر نیک و بد کردار خویش آگاه است هر چند اینکه پرده های عذر بر خود بیفکند " ، چه انتظار بس بزرگی که بخواهد در صراط مستقیم حرکت کند ؟
خدا خود می فرمایند که " عده ای قلیل از متأخرین مشتاقانه در ایمان از همه پیشی گرفتند "( سوره واقعه ) خوب این عده قلیل از متأخران و جمع بسیار از امتهای پیشین را یکجا به مقصود نهایی خود که کمال است می رساند و عدهء بسیاری را که خداوند در جای جای قرآن صحبت از اعمال و عقوبت آنها می کند ، از زیستن در این دنیای پوچ و بدبختی های متعاقب آن می رهانید .
چرا خدا انسان را خلق کرد ، اگر خود می گوید که انسان سخت ناسپاس و کفر کیش است ؟
تکلیف آنهایی که نمی توانند به کمال برسند چیست ؟ چرا ما محکوم به زیستن هستیم ؟
پرسش 1:عنوان هدف از آفرینش انسان چیست ؟
پاسخ:
پاسخ اصلی به سوال شما در درک بهتر حقیقت وجود انسان قرار دارد.
به اوصافی از انسان که در برخی از آیات قرآن آمده اشاره کردید ، اما از اوصاف بسیار دیگر در قرآن غافل شدید. تنها به یک جنبه از وجود انسان نگاه کردید و طبعاً قضاوت های بعدی نیز متأثر از همین نگاه شده است.
علاوه بر اوصافی که بیان کردید ،در آیات قرآن انسان در مواردی به اوصافی والا وارزشمند نیز ستوده شده است. اوصافی چون امانت دار الهی روی زمین ، خلیفه و جانشین خداوند ، مسجود ملائک ، مسخر بودن عالم در دست او ، کرامت ذاتی انسان ، فضلیت و برتری او بر مخلوقات و بلکه اشرف مخلوقات و اوصاف بسیار دیگر.
شاید بگوئید که این اوصاف تنها برای عده ای خاص است، پس دیگران برای چه آفریده شدند ، در جواب باید گفت ؛ اولاً این اوصاف به صورت کلی بیان شده است و نشانگر آن است که اینها برای نوع انسان است ، یا حد اقل بخشی از این اوصاف برای نوع بشر است.
ثانیاً حتی اگر این اوصاف برای عده ای خاص باشد ، این عده با ویژگی انسان بودن به چنین مقام بلندی دست یافتند که اشرف مخلوقات الهی قرار گرفتند.
منظور از ویژگی انسان بودن ، یعنی داشتن دو نیروی متضاد در درون ، گرایش انسان به نیکی و بدی و قدرت انتخاب و اختیار و سرانجام طی مسیر کمال با نیروی اراده خود.
به عبارت دیگر ، انسان در خلقت خود دارای زمینه های شقاوت و انحراف است و باید در کنار همین اوصاف و حالات مسیر سعادت خود را طی کند و به نوعی خلاف مسیر گرایش طبع مادی خود به سوی گرایش روحی و الهی خود حرکت کند تا در این کش و قوس ها به سعادت حقیقی خویش دست یابد.
بنابراین وقتی پای اختیار و انتخاب و باز بودن راه سعادت و شقاوت ( راه نیک و بد ) به میان می آید ، به طور طبیعی عده ای راه سعادت را انتخاب کرده و عده ای راه شقاوت را. از همین جا پاسخ این سوال که چرا فقط نیکان آفریده نشده و یک جا به کمال نهایی نرسیدند ، روشن می شود. زیرا اگر قرار باشد که تنها نیکان و سعادتمندان آفریده شوند ، دیگر اختیار معنا نداشت و سعادت انسان جبری بود ؛ بنابراین فرض آفریده شدن انسان های نیک و مقرب ، هم با اختیار و اراده داشتن انسان در تضاد است و هم سعادت و کمال و برتری انسان بر فرشتگان معنا نداشت. کمال رسیدن انسان و برتر شدن او بر ملایک به خاطر دو گانگی وجود انسان و اختیار راه سعادت و کمال از میان همه راه های انحرافی است. در حالی که بسیار از انسان ها راه های انحرافی را انتخاب می کنند ، عده ای در این میان از همه آنها گذشته و تنها به راه خدا می روند و این همان چیزی است که به انسان مقام بالا و ارزشمندی داده است . خداوند با آفرینش چنین موجودی به خود آفرین می گوید : فتبارک الله احسن الخالقین.
در توضیح بیشتر که هدف آفرینش نیز در آن بیان شده می توان گفت:
خداوند که جهان خلقت را به بهترین صورت آفریده است ،در جهان خلقت موجوداتی قرار دارند که عاری از گناه هستند و جز خصائص نیک ندارند . چنین موجوداتی تنها خدا را عبادت می کنند و نافرمانی از او ندارند . این موجودات همان فرشتگان الهی اند . آنها همگی بدون اختیار راه سعادت را می روند و دارای اختیار در انجام خوب و بد نیستند، بلکه سرشت آنها تنها بر خوبى آفریده شده است. غیر از فرشتگان ، در این عالم خلقت مىتواند نوعى خاص وجود داشته که همه مقاماتى که فرشتگان دارا هستند، دارا شود، اما با اختیار و انتخاب خود، و این تنها در صورتى میسر است که راه خوب و بد براى او باز باشد و میان خوب و بد، خوب را انتخاب نماید و به مقام فرشتگان و حتى برتر از آنها دست یابد. اگر قرار بود سرشت این موجود به گونهاى باشد که داراى اختیار نبوده و فقط راه سعادت را بپیماید وعاری از گناه باشد و جز خصائص نیک نداشته باشد ، دیگر تفاوتى بین این موجود و فرشتگان نبود، بلکه همان فرشته بود، حال آنکه فرشته قبل از آن وجود داشت و نیاز به خلقت جدید نبود. هم چنین فرض اختیارنیک و بد معنا نداشت. اختیار انتخاب نیک و بد در زمانی است که هر دو بتواند تحقق یابد . در حالى که این موجود، نوعى جدا از فرشتگان است و موجودی دارای اختیار و انتخاب آفریده شده و اقتضاى فیض نامتناهى این است که در جهان خلقت (که بهترین جهان ممکن است) چنین نوعى وجود داشته باشد و با فرض چنین نوعى، جهان کامل تر و زیباتر و بهتر خواهد بود.
سخن در آن است که آیا عالم وجود ، اقتضا و امکان خلقتی ، جدای از ملایک دارد ؟ اگر خلقتی جدای از ملایک امکان دارد ، پس چرا فیض خداوند از چنین خلقتی منع شود؟
از طرف دیگر نیک بودن انسان ها و ارزشمند بودن و حتی فراتر رفتن از مقام ملایک ، زمانی است که انسان بتواند در عین حال که میل و کشش به سوی بد در وجود اوست ، راه خیر و پاکی و نیک را انتخاب نماید. اگر انسان بدون اختیار به راه خیر برود، بهشت رفتن بى معنا است، چرا که در این صورت بهشت نتیجه کار ناکرده است، بلکه سعادت و عاقبت به خیرى لذت بخش و معقول است که آدمى با سعى و تلاش خود بدان برسد، با توجه به این که مىتوانسته کار بد کند ولى انجام نداده و کار خیر از او سر زده است. اگر فرض شود که هیچ انسان بد وجود نداشته و یا خلق نشود ، فرض اختیار نیز معنا نداشت.
بنابراین حکمت الهى اقتضا دارد که اسباب و شرایط تکامل اختیارى ( و نه جبرى ) براى انسان ها فراهم شود تا کسانى که بـخـواهـنـد , بتوانند راه حق را بشناسند و باپیمودن آن , به کمال و سعادت خودشان برسند ولى فـراهـم شدن اسباب و شرایط براى چنین تکاملى , بدین معنى نیست که همه انسان ها از آنها حسن استفاده کرده و لزوماً راه صحیح را برگزینند .
ضمن آن که نباید فراموش کرد که اگر کسی و یا کسانی به مراتب بالای کمال دست نیافته و به مقام مقربان نرسیده اند ، پس آنان لزوماً در جرگه اشقیا هستند، بلکه بسیاری از انسان های عادی از کمالات نسبی برخوردار هستند و به همان مرتبه از کمال ، از سعادت برخوردار می شوند ، همان گونه که در روایات نیز بیان شده که ایمان همانند پله های نردبان دارای درجات است و گاهی تا ده درجه برای آن ذکر شده است ؛ بنابراین انسان های بسیاری در نهایت به سعادت و کمال رسیده و در بهشت رحمت الهی جای می گیرند . تعداد بهشتیان از دوزخیان بیشتر است و به همین خاطر برای بهشت هشت در ذکر شده وبرای دوزخ هفت در .
رسیدن به کمال نهایی هرچند نصیب تعداد کمی از انسان ها می شود اما بسیاری از آنها بهره هایی هرچند نازل تر از آن را می برند و از آن بهره مند می گردند و در عین دارا بودن مشکلات ومعاصی وانحرافات ، در قیامت مشمول رحمت واسعه الهی قرار گرفته، اهل سعادت و بهشت شده، زمینه تجربه حیات ابدی و تکامل حقیقی در سرای جاودان را به دست می آورند در حالی که اگر به دنیا نمی آمدند ،این فرصت در اختیار آنها قرار نمی گرفت .
ثانیا : گمان نکنید کمالاتی که به دنبال آن هستید ،عجایبی نادیدنی وحقایقی دست نیافتنی است ؛ بلکه در گوشه وکنار ما و در مقابل چشمان غافل ما انواع واقسام این کمالات و عظمت های وجودی تحقق می یابد ولی ما از دیدن آنها غافلیم . دیدن این کمالات نیاز به کمالی درونی و دیده ای شستشو شده دارد . چشم پوشی جوان از صحنه شهوت انگیز تنها برای خداوند متعال ، بیداری نیمه شب و برای عبادت کسی که هنوز خستگی کار روزانه را از تن به در نکرده ،تلاش شبانه روزی زنی که بعد از فوت همسرش برای تربیت و سعادت فرزندانش شبانه روز به تلاش مشغول است و صدها نمونه از این دست همه تجلی بروز بزرگ ترین کمالات انسانی در پیرامون ما وبیانگر وجود این زیبایی ها در وجود انسان های همین عصر و زمانه هستند که امیدواریم ما نیز کمال دیدن و درک لذت آنها و ظهور دادن آن در وجودمان را بیابیم .
پرسش: به پیشنهاد مستأجر، اجاره یکسال بطور یکجا و در پایان زمان اجاره طى یک چک پرداخت مىشود. آیا اگر مبلغ چک، بیش از مجموع اجارههاى ماهانه باشد چنین کارى وجاهت شرعى دارد یا نه؟
جواب: اگر از اول وجه اجاره را ـ به ملاحظه اینکه نسیه یکساله است ـ بیشتر از مقدار وجه اجاره نقد، در عقد اجاره تعیین کنند اشکال ندارد ولى افزودن مبلغى بر اجاره قراردادى در عقد اجاره به حساب مدت تأخیر، ربا و حرام است.