سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شمس نامه

متن سوال و پاسخ این مرجع تقلید به شرح ذیل است:

چگونه می‌گویید: ای امام عزیز! فرزند ما را شفا بده! در حالی که شافی خداست و این نوعی شرک است؟

همانگونه که بیان شده است، ملاک توحید و شرک در دست ما نیست که کاری را عین توحید و کار دیگر را شرک قلمداد کنیم، بلکه برای خود، معیار و میزانی دارد که باید کارها با آن معیار سنجیده شود، که با دو مثال این معیار روشن می‌شود.

در قرآن مجید، تدبیر جهان آفرینش، از جمله شفای بیماران، را به خود خدا نسبت داده است، و منحصر به او شمرده است، و در سوره‌های مختلف می‌فرماید:

( یدبّر الأمر )( 1); «اوست که جهان را اداره می‌کند».

ولی در حالی که تدبیر را منحصراً از آن خود می‌داند، در سوره النازعات می‌فرماید: ( فالمدبّرات أمراً ) ( 2)، مسلماً در قرآن تناقض نیست. خود قرآن می‌فرماید:( قل لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً ) ( 3) ولی تفسیر هر دو آیه این است: تدبیر مستقل و غیر وابسته به جایی از آن خداست. اما به حکم این که این جهان، جهانِ اسباب و مسبّبات است، یک رشته مدبرهایی هستند که به اذن خداوند در تدبیر جهان و ارسال ارزاق به بشر مؤثرند و فرشتگانی برای این کار، گمارده شده‌اند. مدبّر بودن این‌ها منافاتی با انحصار تدبیر به خدا ندارد، زیرا اینها جنود الهی و کارگزاران عالم آفرینش به اذن خدا هستند.

مثال دیگر

همگان معتقدیم که شافی خداست و ابراهیم خلیل در این مورد چنین می‌گوید:( وإذا مرضت فهو یشفین ) ( 4) ولی در عین حال، خدا می‌فرماید: ما در عسل شفا قرار دادیم، تو گویی این معجون شفابخش است. و می‌فرماید: ( فیه شفاء للناس ) ( 5) و حضرت مسیح، تصریح می‌کند که من بیماران را بهبود می‌بخشم و شفا می‌دهم، اما به اذن خدا، چنان که می‌فرماید: ( وأُبرئ الأکمه والأبرص وأُحیی الموتی بإذن الله ) ( 6) بنابراین منطق قرآن این است که شفا، و حتی زنده‌کردن مردگان، به صورت استقلالی و بدون استمداد از کسی، ویژه خداست ولی شفا، و حیات بخشی به اذن الهی و امر او و به عنوان این که کارگزار عالم آفرینش است، به وسیله اولیای خدا انجام می‌گیرد، با توجه به این آیات، روشن می‌شود که درخواست شفا به نحوی که حضرت مسیح یادآور آن است، نه تنها شرک نیست، بلکه عین توحید است و با آیات قرآن، کمال انطباق را دارد.

1 . یونس، 3و 31; رعد، 2; سجده 5. .

2 . نازعات/ 5.

3 . نساء/ 82.

4 . شعراء/ 80.

5 . نحل/ 69.

6 . آل عمران/ 49.




موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 شهریور 28 :: 10:38 صبح :: نویسنده : شمس

ضرورت و اهمیت پاکدامنی
1. نشانه مؤمنین: «‌وَالَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ» 1؛ [مؤمنین] کسانی هستند که پاکدامنی پیشه می-سازند.»
2. عفت عمومی: «‌قُلْ لِلمُؤمِناتِ یغضُضْنَ مِن أبصارِهِنَّ وَیحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلایبدینَ زینَتَهُنَّ إلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَلْیضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیوبِهِنَّ وَلا یبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ...» ‌؛ 2« [ای پیامبر] به زنان با ایمان بگو چشمان خود را [از نامحرم] ببندند و پاکدامنی ورزند و زینتهایشان را ـ جز آن مقدار که نمایان است ـ آشکار ننمایند، و [اطراف] روسریهای خود را بر سینة خود افکنند و زینت خود را جز برای شوهرانشان … آشکار نسازند.»
3. لزوم عفت پیشگی بر جوانان مجرد: «‌وَلْیسْتَعْفِفِ الَّذینَ لایجِدُونَ نِکاحاً حَتّی یغْنِیهُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ»؛ 3«کسانی که وسیلة زناشوئی و ازدواج نمی یابند باید عفت پیشه سازند تا خدا آنان را از فضل خود بی نیاز گرداند.»

حقیقت حیا و پاکدامنی
عن رسول الله صلی الله علیه و آله أنَّهُ قالَ: «‌یا أباذَر! أتُحِبُّ أنْ تَدْخُلَ الْجَنَّةَ؟ قُلْتُ نَعَمْ فِداکَ أبی قالَ صلی الله علیه و آله: فَاقْصِرْ مِنَ الْاَمَلِ وَاجْعَلِ الْمَوْتَ نَصبَ عَینَیکَ وَاسْتَحْی مِنَ اللهِ حَقَّ الحَیاءِ قٌلْتُ: «‌یا رَسُولَ اللهِ کُلَّنا نَستَحیی مِنَ اللهِ قالَ: لَیسَ کَذالِکَ الْحَیاءُ وَلکِنَّ الْحَیاءُ مِنَ اللهِ أنْ لاتَنْسَی الْمَقَابِرَ وَالبَلی وَالْجَوفَ وَما وَعی وَالرَّأسَ وَما حَوی؛ 4 پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند:‌ای اباذر! آیا دوست داری وارد بهشت شوی؟ [اباذر می-گوید] عرض کردم: بله پدرم به فدایت. فرمود: آرزو را کوتاه و مرگ را در پیش چشمانت قرار ده و از خدا آن طور که باید شرم نما. عرض کردم: یا رسول الله! ما همگی از خدا شرم می کنیم. فرمود: شرم کردن آن گونه نیست ولکن شرم کردن از خدا] آن است که] درون قبرها و پوسیدن [در آن] را فراموش نکنی و [در نظر داشته باشی که در] درون قبرها چه خواهد گذشت و به سر و آنچه در آن است [چه پیش خواهد آمد].»
این نظر از دور چون تیر است و سم // نارت افزون میشود نور تو کم
***
دلت هرگز نمیگشت این چنین آلوده و تیره // اگر چشم تو میدانست شرط پاسبانی را

فاطمه علیها السلام؛ الگوی پاکدامنی
روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از اصحاب پرسید: «‌بگویید برترین چیز برای یک زن [مسلمان] چیست که صلاح دنیا و سعادت آخرت او باشد.» کسی پاسخی نداد. پس از پراکنده شدن جمعیت، امیر المؤمنین علیه السلام که در جمع حضور داشت به خانه بازگشت و سؤال پیامبر صلی الله علیه و آله را برای فاطمه علیها السلام مطرح فرمود: فاطمه علیها السلام عرض کرد: «‌بهترین چیز برای یک زن آن است که مرد نامحرم او را نبیند و او نیز مرد نامحرم را نبیند.» امام علی علیه السلام به مسجد رفت و پاسخ فاطمه علیها السلام را برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باز گفت. و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «‌فاطِمَةُ بَضعَةٌ مِنِّی؛ 5فاطمه علیها السلام پاره تن من است.»

اقسام حیا و پاکدامنی
عن رسول الله صلی الله علیه و آله أنَّهُ قالَ: «‌اَلْحَیاءُ خَمْسَةُ أنواعٍ: حَیاءُ ذَنبٍ وحَیاءُ تَقصیرٍ وَحَیاءُ کِرامَةٍ وَحَیاءُ حُبٍّ وَحَیاءُ هَیبَةٍ وَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْ ذلِکَ أهْلٌ؛ 6شرم پنج نوع است؛ شرم در وقت گناه، شرم در هنگام کوتاهی، شرم در هنگام بخشش و جوانمردی، شرم در هنگام محبت و دوستی و شرم در مقام شکوه و بزرگی و برای هر یک از اینها اهل و دارنده ای هست.»


پی نوشت:

1) مؤمنون / 5.
2) نور / 31.
3) نور / 33.
4) مستدرک الوسائل، ج8، ص463.
5) ابوالفضل هادی منش، ضیافت نور، قم، انتشارات مرکز پژوهشهای اسلامی صدا وسیما، 1380 ش، ص143: به نقل از مناقب ابن مغازلی، ص380.
6) همان، ص 86.



موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 شهریور 21 :: 12:37 عصر :: نویسنده : شمس

از قیمتی ترین سرمایه ها و میراثهای حیات آدمی «ادب» است،
حتی بالاتر از ثروت و سرمایه است (ادب مرد، به ز دولت اوست).
در بر خورد ها چیزی به زیبایی و جذابیت ادب نمی رسد. باید آن را آموخت، به کار بست تا روابطی سالم و احترام آمیز و پایدار میان افراد، حاکم شود. اما همین واژه متداول و مشهور، گاهی تعریفی ناشناخته و حدّ و مرزی مبهم دارد. ازاین رو مناسب است که بر مفهوم و جایگاه و شرایط آن، تأملی مجدد داشته باشیم و بدانیم که به راستی «ادب چیست؟»
ادب چیست؟
این صفت که سر مایه ارزشمند رفتاری انسان و رسالت پدر و مادر و مربی است بر چه پایه هایی استوار است؟ آیا یک خصلت درونی است؟ آیا رفتاری اجتماعی است یا حالتی روحی؟ رمز اینکه انسان ازافراد مؤدب، خوشش می آید چیست؟
وقتی سخن از«ادب» به میان می آید، نوعی رفتار خاصّ و سنجیده با افراد پیرامون (از کوچک و بزرگ و آشنا و بیگانه) در نظر می آید. این رفتار که از تربیت شایسته نشأت می گیرد، به نحوه سخن گفتن، راه رفتن، معاشرت، نگاه، در خواست، سؤال، جواب و ... مربوط می شود.
ادب، هنری آموختنی است. می توان گفت:«ادب، تربیت شایسته است»، خواه مربی، پدر و مادر باشد، یا استاد و مربی.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: پدرم مرا به سه نکته ادب کرد... فرمود: هر کس با رفیق بد همنشینی کند، سالم نمی ماند و هر کس که مراقب و مقید به گفتارش نباشد پشیمان می گردد و هر کس به جاهای بد، رفت و آمد کند، متهم می شود: «ادبنی ابی بثلاث... قال لی:یا بنی! من یصحب صاحب السوء لا یسلم و من لا یقید الفاظه یندم ومن ید خل مداخل السوء یتهم.»[1]
آنچه در این حدیث مطرح است، ضابطه داشتن « دوستی» و «گفتار» و«معاشرت» است. دوست داری با تو چگونه رفتار کنند؟ نام و لقب زشت بر تو نگذارند؟ مگر نَه اینکه از توهین و تحقیر و استهزای دیگران نسبت به خودت ناراحت و رنحیده می شوی؟ مگر نه اینکه دوست داری در جمع مردم، مورد تکریم و تشویق و توجه قرار گیری؟ یکی از نکات مهم مربوط به معاشرت، آن است که آنچه را درباره خود نمی پسندی، در باره دیگران هم روا ندانی و آنچه نسبت به خویش دوست می داری، برای دیگران هم بخواهی و آنچه را در کار دیگران زشت می شماری، برای خود نیز زشت بدانی. اگر از کارهای ناپسند دیگران انتقاد می کنی، همان کارها و صفات در تو نباشد. این نوعی «خود ادب کردن» است و کسی به این موهبت دست می یابد که از فرزانگی و هوشیاری و عقلانیّتی تیز و بصیر برخوردار باشد. به فرموده حضرت امیر (علیه السّلام):
«کفاک ادبا لنفسک اجتناب ما تکرهه من غیرک»؛[2]
در ادب کردن تو نسبت به خویشتن، همین تو را بس که آنچه را از دیگری ناپسند می بینی از آن پرهیز کنی.
هر کس حدّ و مرز خود را بشناسد و از آن فراتر نرود، دارای ادب است. بی ادبی، نوعی ورود به منطقه ممنوعه و پایمال کردن حدّ و حریم در برخورد هاست. این سخن بلند علویّ را هم در این زمینه بخوانیم که فرمود:
«افضل الادب ان یقف الانسان علی حده و لا یتعدیّ قدره»؛[3]
برترین ادب، آن است که انسان بر سر حدّ و مرز و اندازه خویش بایستد و از قدر خود فراتر نرود. ادب، به خودی خود یک ارزش اخلاقی و اجتماعی است و ارزش آفرین، هم برای فرزندان، هم برای اولیاء که تربیت کننده آنانند.
ادب در هر که و هر کجا باشد، هاله ای از محبت و مجذوبیت را بر گرد خود پدید می آورد و انسان با ادب را عزیز و دوست داشتنی می کند.
ادب، خودش یک سرمایه است و هر سر مایه ای بدون آن بی بهاست.
مدالی است بر سینه صاحبش که چشمها و دلها را خیره و فریفته می سازد.
آراستگی هر چیزی به چیزی است.
آن گونه که علم، با حلم آراسته می گردد،
وشجاعت، با گذشت و عفو زینت می یابد،
و ثروت، با انفاق و بخشش، ارزش پیدا می کند،
حسب و نسب هم با ادب، ارج می یابد. شرافت نسب و اعتبار خانوادگی و آبرو و وجهه اجتماع، بدون داشتن ادب، آرایشی سطحی بر چهره‎ای زشت است. این سخن حضرت علی(علیه السلام) است که:
«لاشرف‎مع‎سوءالادب»؛
با بی ادبی؛ هیچ شرافتی نیست.
کسی که بی اصل و تبار و نسب و حسب باشد، اگر ادب داشته باشد، شرافت می یابد.ادب حتی نسب و تبار نامناسب را هم می پوشاند. کلام امیرالمؤمنین( علیه السلام) چنین است:
«حسن‎الادب‎یستر‎قبیح النّسب»[4]
نشانه ها و جلوه ها
هر یک از ادب و بی ادبی نشانهایی دارد. شناخت ادب هم جز با توجه به نمودهای بی ادبی میسر نمی گردد. این نمودها و نشانه ها و علایم، هم در گفتار نمایان است، هم در رفتار و برخورد.
اگر عاقلانه زیستن و متانت در گفتارو وقار در رفتار، نشانه ادب است. بی خردی، گفتار زشت، بددهانی، تند خویی زشت گویی، دشنام و توهین، سبکسری و خیره سری، لجاجت و عناد و ... هم بی ادبی است.
اگر کنترل دوستیها و معاشرتها ادب است، بی ادبی یعنی رفت و آمد با افراد ناباب و بی دقتی در گزینش دوستان و بی تعهدی در مجالستها و رفاقتها. آنکه زشت گفتار و بد زبان است، به تعبیر حضرت علی( علیه السلام) از ادب بی بهره است: «لا ادب لسیی النطق.» [5]
کسی که در برخورد با افراد، حاضر نیست از آنان با عظمت و تکریم یاد کند و مدام به استهزاء دیگران و غیبت آنان مشغول است، آنکه یاوه دیگران را با یاوه و دشنامشان را با دشنامی زشت تر پاسخ می دهد، آنکه در مجالس و محافل و صفها، رعایت حق دیگران و نظم و مقررات و سکوت و نوبت را نمی کند، آنکه حاضر نیست به حرف دیگران گوش دهد، کسی که در گفتگو و بحث، داد می زند، گلو پاره می کند و جانب انصاف و حق را مراعات نمی کند، آنکه ... اینها همه نشانه هایی از فقدانِ ادب است.
ار آن سو، مراعات آداب در خوردن، آشامیدن، لباس پوشیدن یا لخت بودن، خلال کردن، دهن درّه، سرفه، عطسه و ... نشان ادب است. بی ادبی، بی اعتنایی به حقوق و شخصیت و حرمت انسانهاست . اگر کسی هنگام عطسه، آب دهان به سفره و صورت بیفکند، یا به طرز مشمئز کننده ای غذا بخورد، یا به جای تقدیم دو دستیِ نامه و وسیله و ابزار، آن را پرت کند یا حتی یک دستی بدهد، یا هنگام مطالعه شما، سر و صدا کند، یا هنگام خلوت، سر زده وارد اتاقتان شود، و اجازه ورود نگیرد، اینها نمونه هایی از مراعات نکردن ادب اجتماعی است.
جالب این است که اسلام برای همه این موارد، دستور العمل دارد. «تربیت اسلامی» و اخلاق مکتبی، همه دستورها و«یابد» و «نباید» هایش، «ادب آموزی» است. کسی که پای بند تعالیم دین نباشد، از حوزه ادب به وادی بی ادبی پای نهاده است.
ادب از که آموزیم؟
رفتار نیک دیگران، بر انسان تأثیر مثبت می گذارد. این امری روشن و طبیعی است. ناپسندیهای اخلاقی مردم نیز تأثیر سوء می گذارد. این هم عادی است. هنر انسانهای فرزانه و هوشمند آن است که از رفتارهای ناپسند دیگران هم عبرت و درس می آموزند.
هم نیکان الگوی نیکی اند، هم بدان سر مشق بدی برای غافلان. امام عاقلتر کسی است که از بدیهاراه خوبیها را می آموزد. این همان حکمتِ لقمانی است که از فرزانگی او سر چمشه می گیرد. به قول سعدی:
«لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان، که هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم.»[6]
و اگر جز این بود، لقمان به لقبِ «حکیم» مشهور نمی شد. آری... ادب آموختن از بی ادبان. همچنان که باید کم حرفی را از ورّاجان پر حرف و بیهوده گوی الهام گرفت. بزرگواری و کرامت نفس را هم باید از زشتیِ کارِ تنگ نظران و خسیس طبعان فرا گرفت. هیچ کس از زشتی و بدی، خوشش نمی آید. پس چرا ما خود را از آن پاک نسازیم که محبوب شویم؟ اگر از زشتیهای دیگران، آموختیم که به خوبیها روی آوریم، «استاد اخلاقِ» ما در درون خودمان نهفته است. این روش، شیوه آموخته از امیر مؤمنان (علیه السّلام) است که فرمود:
«اذا رأیت فی غیرک خلقا ذمیماً فتجنب من نفسک امثاله»؛[7]
هر گاه در دیگری اخلاق ناپسندی را دیدی، بپرهیز که آن گونه رفتار در خودت نباشد!
عیسای مسیح هم همین روش را داشت. از او پرسیدند: چه کسی تو را ادب آموخت؟فرمود: کسی مرا ادب نکرد. من، زشتی جهل را دیدم و از آن پرهیز کردم. [8]
نشست و بر خاست و انس و معاشرت با افراد مؤدب، خلق و خوی و رفتارمان را به زینت «ادب» می آراید.
از ادب پیامبر (صلی الله علیه و اله)
رسول اکرم (صلی الله علیه و اله) که اسوه ایمان و الگوی اخلاق و ادب و رفتار نیکو است، خود را ادب کرده پرودگار دانسته و می فرماید: «ادبنی ربی فاحسن تأدیبی»؛[9]
پروردگارم مرا ادب کرد و نیکو ادب کرد!
«سیره پیامبر»، یک کتابِ ادب آموزی است. رفتار پیامبر، نمونه عالی اخلاقی و معاشرت و الاست. وبه چند نمونه از ادبِ برخورد پیامبر با دیگران اشاره می کنیم:
رسول خدا با هر کس رو به رو می شد، سلام می داد، هم به کوچک، هم بزرگ.[10]
هیچ گاه پای خود را پیش کسی دراز نمی کرد. هنگام نگاه، به صورت کسی خیره نمی شد، با چشم ابرو به کسی اشاره نمی کرد، هنگام نشستن، تکیه نمی داد.[11]
وقتی با مردم دست می داد و مصافحه می کرد، هیچ گاه دست خود را عقب نمی کشید، تا طرف مقابل دست خود را بکشد.[12] هیچ خوراکی را مذمّت نمی کرد. به هیچ[13] کس دشنام و ناسزا نمی گفت و سخن ناراحت کننده ای بر زبان نمی آورد و بدی را با بدی پاسخ نمی گفت.





موضوع مطلب :


چهارشنبه 92 شهریور 20 :: 4:22 عصر :: نویسنده : شمس

حجاب و پوشش در تمام ادیان و مذاهب، دارای جایگاه خاصی است و یکی از دلایل اساسی آن این است که حجاب و عفاف، یک امر فطری است. داستان حضرت آدم و حوا نیز فطری بودن پوشش را اثبات می کند. در تورات (کتاب مقدس یهودیان که برای مسیحیان نیز مقدس است) می خوانیم: «و چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکوست و به نظر، خوش نما و درختی دلپذیر و دانش افزا، پس، از میوه اش گرفته بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد. آنگاه چشمان هر دوی ایشان باز شد و فهمیدند که عریان اند، پس برگهای انجیر به هم دوخته، سترها برای خویشتنن ساختند…». بعد ادامه می دهد: «و آدم، زن خود را حوا نام نهاد، زیرا که او مادر جمیع زندگان است و خداوند رخت ها برای آدم و زنش از پوست بساخت و ایشان را پوشانید»  (تورات، سفر پیدایش، باب 3، آیات 8-6 و 21-20).

بر طبق این متن، آدم و حوا لباسی نداشتند و بعد از خوردن شجره ممنوعه چشمشان باز شد و فهمیدند که عریان اند که بلافاصله با برگ درختان خود را پوشاندند و بعدا خداوند لباسی از پوست به ایشان ارزانی داشت. در قرآن کریم در مورد داستان حضرت آدم علیه السلام و حوا چنین آمده است: «فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سواتهما و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنة؛ آن گاه که آدم و حوا از درخت ممنوعه چشیدند، پوشش خود را از دست داده (عورتشان آشکار گردید) و به سرعت، با برگ درختان بهشتی خود را پوشاندند» (سوره اعراف/ آیه 22).

طبق آیات شریفه قرآن کریم، حضرت آدم و حوا قبل از چشیدن درخت ممنوعه دارای لباس بوده اند، اما با خوردن از آن درخت ممنوعه (بر اثر اغوای شیطان) لباس خود را از دست دادند که بلافاصله به پوشاندن خود اقدام نمودند. به هر حال، مطابق هر دو نقل، پس از احساس برهنگی (خواه طبق نقل تورات قبل از آن دارای لباس نبوده و یا طبق قران کریم دارای لباس بوده اند) بلافاصله خود را با برگهای درختان بهشتی پوشاندند. این احساس شرم از برهنگی حتی بدون حضور ناظر بیگانه، و سرعت در پوشاندن خود به وسیله برگ ها (هرچند به طور موقت)، از آن جهت که تحت هیچ آموزش یا فرمانی از جانب خداوند یا فرشته وحی و یا تذکر هر یک به دیگری صورت گرفته است، بیانگر فطری بودن پوشش در انسان است و ثابت می کند که لباس و پوشش، به تدریج و بر اثر تمدن ها ایجاد نشده است، بلکه انسان های نخستین، یا به تعبیر بهتر، نخستین انسان ها، به طور فطری بدان گرایش داشته اند. و بنا به گواهی متون تاریخی، در اکثر قریب به اتفاق ملت ها و آیین های جهان، حجاب در بین زنان، معمول بوده است. هر چند حجاب در طول تاریخ، فراز و نشیب های زیادی را طی کرده و گاهی با اعمال سلیقه حاکمان، تشدید یا تخفیف یافته است، ولی هیچ گاه بطور کامل از بین نرفته است.

تمام ادیان آسمانی، حجاب و پوشش زن را واجب و لازم شمرده اند و جامعه بشری را به سوی آن دعوت کرده اند؛ زیرا لزوم پوشش و حجاب به طور طبیعی در فطرت زنان به ودیعت نهاده شده است و احکام و دستورهای ادیان الهی هماهنگ و همسو با فطرت انسانی تشریع شده است، پس در همه ادیان الهی پوشش و حجاب زن واجب گشته است. در ادیان زرتشت، یهودیت، مسیحیت و اسلام، حجاب زنان امری لازم بوده است. کتاب های مقدس مذهبی، دستورها و احکام دینی، آداب و مراسم و سیره عملی پیروان این ادیان الهی، بهترین شاهد و گواه اثبات این مدعاست.




موضوع مطلب :


جمعه 92 شهریور 8 :: 12:11 عصر :: نویسنده : شمس

حجاب در آیین اسلام‏

بدون شک، پوشش زن در برابر مردان بیگانه، یکی از ضروریات دین اسلام است. قرآن کریم می‏فرماید: «و به بانوان باایمان بگو چشم‏های خود را فروپوشند و عورت‏های خود را از نگاه دیگران پوشیده نگاه دارند و زینت‏های خود را، جز آن مقداری که ظاهر است، آشکار نسازند و روسری‏های خودرا بر سینه خود افکنند و زینت‏های خود را آشکار نسازند؛ مگر برای شوهرانشان، پدرانشان، پدر شوهرانشان، پسرانشان، پسران همسرانشان، برادرانشان، پسر برادرانشان، پسر خواهرانشان، زنان هم‏کیششان، کنیزانشان و مردان سفیهی که تمایلی به زنان ندارند و کودکانی که از امور جنسی بی‏اطلاعند و پاهای خود را بر زمین نکوبند تا زینت‏های پنهانشان آشکار شود و همگی به سوی خداوند توبه کنید ای مؤمنان؛ باشد که رستگار شوید».46 افزون بر آن، در آیات دیگر، پوشیدگی کامل اندام،47 نیک و شایسته، با وقار و بدور از تحریک سخن گفتن و دوری از آرایش‏های جاهلیت نخستین،48 توصیه شده است. در روایات نیز پوشیدن جامه بدن‏نما و نازک نزد نامحرم‏49، آرایش و استعمال عطر در خارج از خانه‏50، اختلاط فساد برانگیز زن و مرد51، دست دادن و مصافحه با نامحرم‏52و تشبه به جنس مخالف 53 منع شده است و مردان با غیرت،54 به هدایت و کنترل همسر و دختران، عفّت نسبت به زنان مردم‏55 و دوری از چشم‏چرانی توصیه شده‏اند. پس معلوم شد که تفاوت اساسی حجاب اسلامی با حجاب ادیان گذشته، در این است که اسلام وجوب پوشش زنان را متناسب با شئونات انسان، با تعدیل و نظم مناسب و به دور از افراط و تفریط، سهل‏انگاری مضرّ یا سخت‏گیری بی‏مورد به جامعه بشری ارزانی داشته است. حجاب اسلامی همچون حجاب مورد توصیه پاپ‏ها، به معنای حبس زن در خانه یا پرده‏نشینی و دوری از شرکت در مسایل اجتماعی نیست؛ بلکه بدین معناست که زن در معاشرت خود با مردان بیگانه، موی سر و اندام خویش را بپوشاند و به جلوه‏گری و خودنمایی نپردازد تا در جامعه، غریزه آتشین جنسی تحریک نگردد؛ بلکه در محیط خانواده، این غریزه به صورت صحیح ارضا گردد.   

حجاب در آیین اسلام‏

بدون شک، پوشش زن در برابر مردان بیگانه، یکی از ضروریات دین اسلام است. قرآن کریم می‏فرماید: «و به بانوان باایمان بگو چشم‏های خود را فروپوشند و عورت‏های خود را از نگاه دیگران پوشیده نگاه دارند و زینت‏های خود را، جز آن مقداری که ظاهر است، آشکار نسازند و روسری‏های خودرا بر سینه خود افکنند و زینت‏های خود را آشکار نسازند؛ مگر برای شوهرانشان، پدرانشان، پدر شوهرانشان، پسرانشان، پسران همسرانشان، برادرانشان، پسر برادرانشان، پسر خواهرانشان، زنان هم‏کیششان، کنیزانشان و مردان سفیهی که تمایلی به زنان ندارند و کودکانی که از امور جنسی بی‏اطلاعند و پاهای خود را بر زمین نکوبند تا زینت‏های پنهانشان آشکار شود و همگی به سوی خداوند توبه کنید ای مؤمنان؛ باشد که رستگار شوید».46 افزون بر آن، در آیات دیگر، پوشیدگی کامل اندام،47 نیک و شایسته، با وقار و بدور از تحریک سخن گفتن و دوری از آرایش‏های جاهلیت نخستین،48 توصیه شده است. در روایات نیز پوشیدن جامه بدن‏نما و نازک نزد نامحرم‏49، آرایش و استعمال عطر در خارج از خانه‏50، اختلاط فساد برانگیز زن و مرد51، دست دادن و مصافحه با نامحرم‏52و تشبه به جنس مخالف 53 منع شده است و مردان با غیرت،54 به هدایت و کنترل همسر و دختران، عفّت نسبت به زنان مردم‏55 و دوری از چشم‏چرانی توصیه شده‏اند. پس معلوم شد که تفاوت اساسی حجاب اسلامی با حجاب ادیان گذشته، در این است که اسلام وجوب پوشش زنان را متناسب با شئونات انسان، با تعدیل و نظم مناسب و به دور از افراط و تفریط، سهل‏انگاری مضرّ یا سخت‏گیری بی‏مورد به جامعه بشری ارزانی داشته است. حجاب اسلامی همچون حجاب مورد توصیه پاپ‏ها، به معنای حبس زن در خانه یا پرده‏نشینی و دوری از شرکت در مسایل اجتماعی نیست؛ بلکه بدین معناست که زن در معاشرت خود با مردان بیگانه، موی سر و اندام خویش را بپوشاند و به جلوه‏گری و خودنمایی نپردازد تا در جامعه، غریزه آتشین جنسی تحریک نگردد؛ بلکه در محیط خانواده، این غریزه به صورت صحیح ارضا گردد.   

حجاب در آیین مسیحیت‏

مسیحیت نه تنها احکام شریعت یهود در مورد حجاب را تغییر نداد، بلکه قوانین شدید آن را استمرار بخشید و در برخی موارد، قدم را فراتر نهاد و با سخت‏گیری بیشتری وجوب حجاب را مطرح ساخت؛ زیرا در شریعت یهود، تشکیل خانواده و ازدواج امری مقدس محسوب می‏شد و طبق نوشته ویل دورانت، در سن بیست سالگی اجباری بود؛33 اما از دیدگاه مسیحیت قرون اوّلیه، تجرّد، مقدس شمرده می‏شد.34 بنابر این مسیحیت، برای از بین بردن زمینه هرگونه تحریک و تهییج، زنان را به صورت شدیدتری به رعایت کامل پوشش و دوری از هر گونه آرایش و تزیین فراخواند. برابر متون تاریخی، چادر و روبند، برای همگان - حتّی برای خاتون‏های اشراف - ضروری بود و در اعیاد نیز کسی آن را کنار نمی‏گذاشت؛ بلکه با طلا و نقره و پارچه‏های زربفت آن را تزیین می‏نمودند و حتّی برای تفریح نیز با حجب و حیای کامل در مجالس انس و یا گردش‏هایی دور از چشم نامحرمان، شرکت می‏جستند. انجیل در موارد فراوان، بر وجوب حجاب و پوشش تأکید و پیروانش را به تنزّه از اِعمال شهوت و عفاف فراخوانده است؛ در انجیل می‏خوانیم: همچنین زنان پیر در سیرت متقی باشند و نه غیبت‏گو و نه بنده شراب زیاده، بلکه معلمات تعلیم نیکو* تا زنان جوان را خِرَد بیاموزند که شوهر دوست و فرزند دوست باشند* و خرداندیش و عفیفه و خانه‏نشین و نیکو و مطیع شوهران خود که مبادا کلام خدا متهم شود*35 در «کتاب مقدس» در مورد لزوم آراستگی به حیا و کنار نهادن آرایش ظاهری چنین آمده است: همچنین زنان، خویشتن را بیارایند به لباسِ مزّین به حیا و پرهیز؛ نه به زلف‏ها و طلا و مروارید و رختِ گران‏بها* ...زن با سکوت به کمال اطاعت تعلیم گیرد* و زن را اجازت نمی‏دهم که تعلیم دهد یا بر شوهر مسلّط شود؛ بلکه در سکوت بماند*36 همچنین ای زنان، ...* و شما را زینت ظاهری نباشد از بافتن موی و متحلّی شدن به طلا و پوشیدن لباس * بلکه انسانیت باطنی قلبی در لباس غیر فاسد، روح حلیم و آرام که نزد خدا گرانبهاست * زیرا بدین گونه زنان مقدسه در سابق نیز که متوکل به خدا بودند، خویشتن را زینت می‏نمودند.37 افزون بر موارد پیشین، «عهد جدید» نیز لزوم پوشاندن موی سر، به ویژه در مراسم عبادی،38 لزوم سکوت به ویژه در کلیسا،39 با وقار و امین بودن زن 40و نهی از نگاه ناپاک به بیگانگان را خاطرنشان ساخته، می‏گوید: کسی که به زنی نظر شهوت اندازد، همان دم، در دل خود با او زنا کرده است * پس اگر چشم راستت، تو را بلغزاند، قلعش کن و از خود دور انداز؛ زیرا تو را بهتر آن است که عضوی از اعضایت تباه گردد، از آن که تمام بدنت در جهنم افکنده شود*41 دستورات دینی پاپ‏ها و کاردینال‏های مسیحی که بر اساس آن پوشاندن صورت الزامی و تزیین موی سر و آرایش آن و تنظیم آنها در آیینه و سوراخ نمودن گوش‏ها و آویختن گلوبند، خلخال، طلا و دستبند قیمتی، رنگ نمودن مو و تغییر صورت ظاهری ممنوع بود، شدت بیشتری رانشان می‏دهد.42 در مورد سیره عملی زنان مسیحی، دائره? المعارف لاروس می‏گوید: دین مسیحی، برای زن، خِمار را باقی نهاد؛ وقتی وارد اروپا شد، آن را نیکو شمرد. زن‏ها در کوچه و وقت نماز، خمار داشتند. در قرون وسطی، خصوصاً قرن نهم، خمار رواج داشت. آستین خمار، شانه زن را پوشیده، تقریباً به زمین می‏رسید. این عادت تا قرن سیزدهم باقی بود.43 ویل دورانت نیز در مورد سیره عملی زنان مسیحی چنین می‏نویسد: ساق پای زنان چیزی نبود که در ملأ عام و یا رایگان به چشم خورد.... البسه بانوان در مجالس تورنه، موضوع مهمّی برای روحانیون بود که کاردینال‏ها، درازی جامه‏های خواتین را معیّن می‏کردند. هنگامی که کشیشان چادر و روبند را یکی از ارکان اخلاقیات عیسوی دانستند، به دستور زن‏ها، چادرها را از مشمش ظریف و حریر زربفت ساختند... .44 تصویرهایی که از پوشاک مسیحیان و زنان اروپا به جا مانده، به وضوح حجاب کامل زنان را نشان می‏دهد.45   

حجاب در آیین یهود

همه مؤرخان، از حجاب سخت زنان یهودی سخن گفته‏اند14. ویل دورانت می‏گوید: گفت‏وگوی علنی میان ذکور و اِناث، حتّی بین زن و شوهر از طرف فقهای دین ممنوع گردیده بود.... .دختران را به مدرسه نمی‏فرستادند و در مورد آنها کسب اندکی علم را به ویژه چیز خطرناکی می‏شمردند. با این همه، تدریس خصوصی برای اِناث مجاز بود.15 نپوشاندن موی سر خلافی بود که مرتکب آن را مستوجب طلاق می‏ساخت.16 زندگی جنسی آنان، علی‏رغمِ تعدد زوجات، به طرز شایان توجّه ، منزّه از خطایا بود. زنان آنان، دوشیزگانی محجوب، همسرانی کوشا، مادرانی پُرزا و امین بودند و از آن‏جا که زود وصلت می‏کردند، فحشا به حدّاقل تخفیف پیدا می‏کرد.17 بدون تردید مبنای حجاب در شریعت یهود، آیات تورات بود که بر حجاب تأکید می‏نمود. کاربرد واژه «چادُر» و «برقع» که به معنای روپوش صورت است، در آن آیات، کیفیت پوشش زنان یهودی را نشان می‏دهد. تورات تشبه مرد و زن به یکدیگر را نهی نموده، می‏گوید:متاع مرد بر زن نباشد و مرد لباس زن را نپوشد؛ زیرا هر که این را کند، مکروه «یَهْوَه» خدای تو ست.18 بی‏حجابی سبب نزول عذاب معرفی شده است؛ خداوند می‏گوید: از این جهت که دختران صهیون متکبرند و با گردن افراشته و غمزات چشم راه می‏روند و به ناز می‏خرامند و به پای‏های خویش خلخال‏ها را به صدا می‏آورند* بنابراین خداوند فَرْق سر دختران صهیون را کَلْ خواهد ساخت و خداوند عورت ایشان را برهنه خواهد نمود* و در آن روز، خداوند زینت خلخال‏ها و پیشانی‏بندها و هلال‏ها را دور خواهد کرد* و گوشوارها و دستبندها و روبندها را * و دستارها و زنجیرها و کمربندها و عطردان‏ها و تعویذها را * و انگشترها و حلقه‏های بینی را * و زخوت نفیسه و رداها و شال‏ها و کیسه‏ها را * و آینه‏ها و کتان نازک و عمامه‏ها و برقع‏ها را * و واقع می‏شود که به عوض عطریّات، عفونت خواهد شد و به عوض کمربند، ریسمان و به عوض موی‏های بافته، کَلی و به عوض سینه‏بند، زنّار پلاس و به عوض زیبایی، سوختگی خواهد بود * مردانت به شمشیر و شجاعانت در جنگ خواهند افتاد * و دروازه‏های وی، ناله و ماتم خواهند کرد و او خراب شده، بر زمین خواهد نشست.19 افزون بر موارد فوق، در کتاب مقدس، وجوب پوشاندن موی سر20 لزوم پرهیز از زنان فریبکار و بیگانه‏21، نهی از لمس و تماس‏22 و واژه چادر23، نقاب‏24 و برقع‏25 آمده است؛ به عنوان نمونه در مورد عروس یهودا می‏خوانیم: پس رخت بیوکی را از خویشتن بیرون کرده، برقعی به رو کشیده و خود را در چادری پوشید و به دروازه عینایم که در راه تمنه است، بنشست.26 در «تلمود» اصلی‏ترین کتاب فقهی که به گفته ویل‏دورانت، اساس تعلیم و تربیت یهود27 است، نیز بر لزوم پوشاندن سر از نامحرمان، لزوم سکوت زن و پرهیز از هرگونه آرایش برای سایر مردها28، پرهیز از نگاه زن به مردان بیگانه، 29 اجتناب از نگاه مرد به زنان نامحرم‏30 و لزوم پرهیز از هر امر تحریک‏آمیز،31 تأکید شده است. برابر حکم سخت‏گیرانه تلمود، اگر رفتار زن فضیحت‏آمیز باشد، شوهر حق دارد او را بدون پرداخت مبلغ کتوبا(مهریه) طلاق دهد و زنانی که در موارد زیر به رفتار و کردار آنها اشاره می‏شود، ازدواجشان باطل است و مبلغ کتوبا (مهریه) به ایشان تعلّق نمی‏گیرد؛ زنی که از اجرای قوانین دینی یهود سرپیچی می‏کند و فی‏المثل بدون پوشاندن سرِ خود، به میان مردان می‏رود، در کوچه و بازار پشم می‏ریسد و با هر مردی از روی سبک سری به گفت‏وگو می‏پردازد. زنی که در حضور شوهر خود، به والدین او دشنام می‏دهد و زن بلند صدا که در خانه با شوهر خود به صدای بلند درباره امور زناشویی صحبت می‏کند و همسایگانِ او می‏شنوند که چه می‏گوید.32 برخورد حضرت موسی(ع) با دختران شعیب که به آنان فرمود تا پشت سر او حرکت کرده، از پشت سر، او را به منزل پدرشان هدایت کنند، و نیز سیره عملی یهودیان مبنی بر استفاده از چادر و برقع و روبند، تفکیک و جدا بودن محل عبادت زنان از مردان در کنیسه، ناشایسته شمردن اشعاری که در تمجید زیبایی زنان سروده شده است و ایراد خطابه توسط زنان از پشت پرده، بیانگر کیفیت شدید و سخت‏گیرانه حجاب نزد یهودیان است.   

حجاب در آیین زرتشت‏

نخستین مردمی که به سرزمین ایران آمدند، آریایی‏ها بودند. آنان به دو گروه عمده «مادها» و «پارس‏ها» تقسیم می‏شدند. با اتّحاد مادها، دولت «ماد» تشکیل شد. پس از مدّتی پارس‏ها توانستند دولت ماد را از بین ببرند و سلسله‏های هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان را بنیانگذاری کنند. پژوهش‏ها نشان می‏دهد که زنان ایران زمین از زمان مادها که نخستین ساکنان این دیار بودند، دارای حجاب کاملی، شامل پیراهن بلند چین‏دار، شلوار تا مچ پا و چادر و شنلی بلند بر روی لباس‏ها بوده‏اند.4 این حجاب در دوران سلسله‏های مختلف پارس‏ها نیز معمول بوده است.5 بنابر این، در زمان بعثت زرتشت و قبل و بعد از آن، زنان ایرانی از حجابی کامل برخوردار بوده‏اند. برابر متون تاریخی، در همه آن زمان‏ها پوشاندن موی سر و داشتن لباس بلند و شلوار و چادر رایج بوده است و زنان هر چند با آزادی در محیط بیرون خانه رفت و آمد می‏کردند و همپای مردان به کار می‏پرداختند، ولی این امور با حجاب کامل و پرهیز شدید از اختلاطهای فسادانگیز همراه بوده است. جایگاه فرهنگی پوشش در میان زنان نجیب ایران‏زمین به گونه‏ای است که در دوران سلطه کامل شاهان، هنگامی که خشایارشاه به ملکه «وشی» دستور داد که بدون پوشش به بزم بیاید تا حاضران، زیبایی اندام او را بنگرند، وی امتناع نمود و از انجام فرمان پادشاه سر باز زد و به خاطر این سرپیچی، به حکم دادوَران، عنوان «ملکه ایران» را از دست داد.6 در زمان ساسانیان - که پس از نبوت زرتشت است - افزون بر چادر، پوشش صورت نیز در میان زنان اشراف معمول شد. به گفته ویل دورانت پس از داریوش، زنان طبقات بالای اجتماع، جرأت نداشتند که جز در تختِ روانِ روپوش دار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنان اجازه داده نمی‏شد که آشکارا با مردان آمد و رفت کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی حتی پدر و برادرشان را ببینند. در نقش‏هایی که از ایران باستان بر جای مانده است، هیچ صورت زنی دیده نمی‏شود و نامی از ایشان نیامده است.7 تجلیّات پوشش در میان زنان ایران چنان چشم‏گیر است که برخی از اندیشمندان و تمدن‏نگاران، ایران را منبع اصلی ترویج حجاب در جهان معرفی کرده‏اند.8 از آن‏جا که مرکز بعثت «اشو زرتشت» ایران بوده است و آن حضرت در زمینه اصل حجاب و پوشش زنان در جامعه خویش کمبودی نمی‏دیده است، با تأیید حدود و کیفیت حجاب رایج آن دوران، کوشید تا با پندهای، خود ریشه‏های درونی حجاب را تعمیق و مستحکم نموده، عامل درون را ضامن اجرا و پشتوانه استمرار و استواری حجاب معمول قرار دهد. به پند و اندرزهای «اشوزرتشت» بنگرید تا تلاش وی برای تعالی و آموزش مبانی حجاب و بیان لزوم توأم نمودن حجاب ظاهری با عفّت باطنی، روشن‏تر شود؛ او می‏فرماید: ای نوعروسان و دامادان!... با غیرت، در پی زندگانیِ پاک‏منشی بر آیید... .ای مردان و زنان! راه راست را دریابید و پیروی کنید. هیچ گاه گردِ دروغ و خوشی‏های زودگذری که تباه کننده زندگی است، نگردید؛ زیرا لذّتی که با بدنامی و گناه همراه باشد، همچون زهر کشنده‏ای است که با شیرینی درآمیخته و همانند خودش دوزخی است. با این گونه کارها، زندگانی گیتی خود را تباه مسازید. پاداش رهروان نیکی، به کسی می‏رسد که هوا، هوس، خودخواهی و آرزوهای باطل را از خود دور ساخته، بر نفس خویش چیره گردد و کوتاهی و غفلت در این راه، پایانش جز ناله و افسوس نخواهد بود. فریب خوردگانی که دست به کردار زشت زنند، گرفتار بدبختی و نیستی خواهند شد و سرانجامشان خروش و فریاد و ناله است.9 گفتنی است که در دین زرتشت، لباس یا کیفیت خاصی برای حجاب زنان واجب نشده است؛ بلکه لباس رایج آن زمان که شامل لباس بلند، شلوار و سرپوش - یعنی چادر یا شنلی بر روی آن - بوده است، مورد تقریر و تنفیذ قرار گرفته است. هر چند که استفاده از سِدرِه و کُشتی - لباس مذهبی ویژه زرتشتیان - توصیه شده است.10 البته بر هر مرد و زن واجب است که هنگام انجام مراسم عبادی و نیایش، سر خود را بپوشاند. بنا به گفته مؤبد «رستم شهرزادی» پوشش زنان باید به گونه‏ای باشد که هیچ یک از موهای سرِ زن از سرپوش بیرون نباشد. در خرده اوستا، به طور صریح چنین آمده است: «نامی زت واجیم، همگی سر واپوشیم و همگی نماز و کریم بدادار هورمزد؛11 یعنی همگان نامی ز تو بر گوییم و همگان سر خود را می‏پوشیم و آن گاه به درگاه دادار اهورمزدا نماز می‏کنیم». بر اساس آموزه‏های دینی، یک زرتشتی مؤمن، باید از نگاه ناپاک به زنان دوری جوید و حتی از به کارگیری چنین مردانی خودداری کند. در اندرز «آذربادماراسپند» مؤبد موبدان آمده است: «مرد بدچشم را به معاونت خود قبول مکن‏12». پوشش موی سر و داشتن نقاب بر چهره، پس از سقوط ساسانیان نیز ادامه یافته است. به این نمونه بنگرید: پس از فتح ایران، هنگامی که سه تن از دختران کسری‏، شاهنشاه ساسانی را برای عمر آوردند، شاهزادگان ایرانی همچنان با نقاب، چهره خود را پوشانده بودند. عمر دستور داد تا پوشش از چهره بر گیرند تا خریداران پس از نگاه، پول بیشتری مبذول دارند. دوشیزگان ایرانی خودداری کردند و به سینه مأمور اجرای حکم عمر مشت زده، آنان را از خود دور ساختند. عمر بسیار خشمناک شد؛ ولی امام علی(ع) او را به مدارا و تکریم آنان توصیه فرمود.13




موضوع مطلب :


جمعه 92 شهریور 8 :: 12:9 عصر :: نویسنده : شمس
< 1 2 3 >
درباره وبلاگ

صفحات وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 48
بازدید دیروز: 14
کل بازدیدها: 177673