تقویم محلی مازندرانی
در گاه شماری مازندارنی که به نام « فرس قدیم » شناخته می شود
آغاز تاریخ تبری همزمان با سال 31هجری است.پس از در گذشت یزدگرد سوم،اسپهبد گیل ژاماسبی پادشاه تبرستان برای آیین نیاکان خود پرچم استقلال برافراشت از آن زمان تاریخ نوین مازندران پس از ظهور و گسترش اسلام در این سرزمین آغاز گشت هر سال تبری به چهار بخش،بهار،تابستان،پائیز،زمستان تقسیم می شود هر سال دارای دوازده ماه است و هر ماه سی روز می باشد که به اضافه پنج روز پتک می شود.در سال چهارم یک روز به پتک افزوده می شود و نام آن شیشک است آغاز هر سال تبری از نخستین روز از فردینه ماه یعنی برابر با3 مرداد ماه شمسی و25جولای میلادی است
در گاه شماری مازندارنی که به نام « فرس قدیم » شناخته می شود ، سال 365 روز دارد و آن دوازده ماه 30 روز است و 5 روز به نام « پیتک » یا « پتک » این سال ، 6 ساعت و کسری کمتر از 1 سال خورشیدی دارد و از این رو ماههای آن گردان است و جای هر ماهش با گذشت 128 سال یک ماه پیشتر می افتد. مازندرانی ها سال این گاه شماری را از « ارکه ما» ( آذرماه ) آغاز و به « اونما» ( آبان ماه ) ختم می کنند. پنج روز « پیتک » را هم به پایان « اونما» می افزایند و هر یک از ماهها را به ترتیب زیر چنین می خوانند: ارکما ( آذرماه ) دما یا دیما ( دی ماه ) وهمن ما ( بهمن ماه ) نوروز ما یا نرزما یا عیدما ( اسفندماه) سیوما یا فردین ما ( فروردین ماه ) کرچ ما یا ک"رچ ما ( اردیبهشت ماه ) هر ما ( خرداد ماه ) تیرما ( تیر ماه ) مردال ما یا ملارما ( مرداد ماه ) شرویرما یا شروین ما ( شهریور ماه ) میرما ( مهرماه ) اونما ( آبانماه ) نظیر این گاه شماری را « امیر تیمور قاجار » در زمان محمدشاه قاجار ، در کتاب « نصاب طبری » زیر عنوان « اسامی ماههای فرس » چنین یاد کرده است : سیوماه و کرچ و هره ماه تیر دگر هست مردال و شروین میر چه اونه ماه وارکه ماه است و دی ز پی وهمن و هست نوروز اخیر پتک را بدان خسمه زائده به آئین هرگز صغیر و کبیر مازندرانی ها نخستین روز هر ماه را« مارماه » می نامند و در سپیده دم آن در هر خانه مرد یا زن یا کودکی خوش قد پا به آستانه خانه میگذارد تا به آن خانواده ، آن ماه تا آخرین روز هایش خوش بگذرد. نیز در روز « مارما» هر ماه داد و ستد نمیکنند و چیزی به کسی نمی دهند یا نمی بخشند و چنین کارهایی را بدشگون می پندارند. چگونگی هوای هر روز از پنج روز پیتک را نشانه ای از هوای ماهی از پنج ماه پس از آن می دانند. اگر هوای نخستین روز پیتک آفتابی باشد هوای روزهای « ارکما» را هم آفتابی می پندارند. یا اگر هوای دومین روز آن بارانی باشد ، هوای « دما» را بارانی می دانند،بهمین گونه چگونگی « وهمن ما» و »« فردین ما» و « نوروزما» می انگارند. همچنین هوای هر یک از روزهای طاق « کرچما» را تا چهاردهم، یعنی روزهای اول و سوم و پنجم .سیزدهم ، که جمله هفت روز می شود، نشانهای از هوای روزهای « کرچما» و شش ماه دیگر سال می دانند. مثلا اگر آسمان روز اول « کرچما» گرفته و بارانی شود ، هوای سراسر ماه «کرچما» را گرفته و بارانی می پندارند. یا اگر هوای روز سوم آن باز و آفتابی شود، هوای تمام روزهای ماه « هر ما» را باز و آفتابی خواهند دانست. بهمین طریق هوای روزهای پنجم و هفتم و سیزدهم را نشانه هائی از برای هوای ماه های «تیرما » « مردال ما» و ..« اونما» می انگارند این هفت روز از « کرچما» را « کرچ در» می نامند و در این روزها گلکاری نمی کنند، تن نمی شویند، موی سر و چهره نمی تراشند و پشم گوسفند و موی بز نمی چینندو چون معتقدند که : اگر گلکاری بکنند مار درخانه شان آشکار خواهد شد و آشیانه و تخم گذاری خواهد کرد. اگر موی سر بتراشند یا تن بشویند ، موی سر و تن و چهره شان سفید می شود و می ریزد. اگر پشم گوسفند یا موی بز را بچینند، بیماری و بلا در دام می افتد.
* * *
آغاز تاریخ تبری همزمان با سال 31هجری است.پس از در گذشت یزدگرد سوم،اسپهبد گیل ژاماسبی پادشاه تبرستان برای آیین نیاکان خود پرچم استقلال برافراشت از آن زمان تاریخ نوین مازندران پس از ظهور و گسترش اسلام در این سرزمین آغاز گشت هر سال تبری به چهار بخش،بهار،تابستان،پائیز،زمستان تقسیم می شود هر سال دارای دوازده ماه است و هر ماه سی روز می باشد که به اضافه پنج روز پتک می شود.در سال چهارم یک روز به پتک افزوده می شود و نام آن شیشک استآغاز هر سال تبری از نخستین روز از فردینه ماه یعنی برابر با3 مرداد ماه شمسی و25جولای میلادی است
افسانه کیجابور
افسانه کیجابور یکی از قدیمی ترین و در عین حال مشهورترین افسانه های منطقه بندپی بابل است که منتسب به اتفاقیست که در منطقه ای به همین نام یعنی کیجابور رخ داده است.داستان به سالهای بسیار دور برمیگردد.زمانی که سلطانی به همراه ملازمان و همراهان خویش برای شکار یا گذر از این منطقه عبور میکرد در مسیر خود و درگذر رودخانه سجرو به دختر زیبارویی برخورد میکند و بلافاصله به همراهان خویش دستور میدهد که دخترک را به بارگاه وی ببرند.افسانه می گوید چون دخترک تا به انزمان پاک و مطهر بوده و عاری از هر گونه گناه ندایی از درون به وی الهام می شود کهکیجابور ".یعنی دختر فرار کن و خود را از گناه برهان.دخترک نیز راه کوه را در پیش میگیرد اما ملازمان سلطان نیز وی را رها نمیکنند و در پی وی روانه میشوند.تا این که دخترک به نقطه ای میرسد که دیگر توان رفتن ندارد. افسانه میگوید به فرمان خدای ارحم الراحمین کوه دهان باز می کند.و دخترک را می بلعد و دخترک از گناه محفوظ و مصون میشود.
در میان ساکنین نقل است در نقطه ای که کوه دخترک را بلعیده طرح صورت زنی روی سنگ ها نقش بسته است.
معنا و مفهوم ولایت فقیه |
پرسش: |
ممکن است در مورد اصل ولایت فقیه توضیح دهید؟ |
پاسخ: |
در متون و منابع دینی ولایت به دو معنی به کار رفته است 1 ولایت تکوینی 2 ولایت تشریعی ولایت تکوینی:به معنای تصرف در موجودات و امور تکوینی است. روشن است چنین ولایتی از آن خداست، اوست که همه موجودات تحت اراده و قدرتش قرار دارند. اصل پیدایش، تغییرات و بقای همه موجودات به دست خداست. از این رو او ولایت تکوینی بر همه چیز دارد. خدای متعال مرتبه ای از این ولایت را به برخی از بندگانش اعطا می کند. معجزات و کرامات انبیاء اولیا علیهم السلام از آثار همین ولایت تکوینی است. آن چه در ولایت فقیه مطرح است، ولایت تکوینی نیست. ولایت تشریعی: یعنی این که تشریع و امر و نهی و فرمان دادن در اختیار کسی باشد. اگر می گوییم خدا ربوبیت تشریعی دارد یعنی اوست که فرمان می دهد که چه بکنید و چه نکنید و امثال این ها. پیامبر(ص) و امام(ع) هم حق دارند به اذن الهی به مردم امر و نهی کنند درباره فقیه نیز به همین منوال است. اگر برای فقیه ولایت قائل هستیم مقصودمان ولایت تشریعی است یعنی او می تواند و شرعاً حق دارد به مردم امر و نهی کند در طول تاریخ تشیع هیچ فقیهی یافت نمی شود که بگوید فقیه هیچ ولایتی ندارد. آن چه تا حدودی مورد اختلاف فقهاست. مراتب و درجات این ولایت است امام خمینی(ره) معتقد بودند تمام اختیاراتی که ولی معصوم داراست ولی فقیه همان اختیارات را دارد. مگر چیزی استثناء شده باشد، امام(ره) فرموده اند اصل اینست که فقیه دارای شرایط حاکمیت در عصر غیبت همان اختیارات وسیع معصوم را داشته باشد. مگر آن که دلیل خاصی داشته باشیم که فلان امر از اختصاصات ولی معصوم است از جمله جهاد ابتدایی که مشهور بین فقها این است که از اختصاصات ولی معصوم می باشد. از چنین ولایتی در باب اختیارات ولی فقیه به ولایت مطلقه تعبیر می کنند. معنای ولایت مطلقه این نیست که فقیه مجاز است هر کاری خواست بکند تا موجب شود برخی برای خدشه به این نظریه بگویند طبق ولایت مطلقه، فقیه می تواند توحید یا یکی از اصول و ضروریات دین را انکار یا متوقف نماید، تشریع ولایت فقیه برای حفظ اسلام است. اگر فقیه مجاز به انکار اصول دین باشد چه چیزی برای دین باقی می ماند، تا او وظیفه حفظ و نگهبانی آن را داشته باشد. قید مطلقه در مقابل نظر کسانی است که معتقدند فقیه فقط در موارد ضروری حق تصرف و دخالت دارد. پس اگر برای زیبا سازی شهر نیاز به تخریب خانه ای باشد، فقیه نمی تواند دستور تخریب آن را صادر کند. این فقها به ولایت مقید( نه مطلق) معتقدند بر خلاف معتقدان به ولایت مطلقه فقیه که تمامی موارد نیاز جامعه اسلامی را در قلمرو تصرفات شرعی فقیه می دانند. این بود تعریف اصل ولایت فقیه به منظور کسب اطلاعات مفصل تر می توانید در همین سایت به گزینه قرآن، بخش قرآن و اهل بیت در بخش حکومت در قرآن و یا گزینه ولایت فقیه مراجعه نموده و این موضوع را از جهات مختلف مورد بررسی قرار دهید. |
اثرات بی نظیر خواندن زیارت عاشورا
شب دهم شب محرم، شب عاشوراست و برای این شب دعا و نمازهای بسیار با فضیلتهای بسیار نقل کردهاند. خواندن زیارت عاشورا از جمله دعاهایی که بر خواند آن تاکید فراوانی شده است.
به گزارش ایسنا در فواید خواندن زیارت عاشورا روایاتی است از جمله اینکه آمده است: در نجم ثاقب در ذیل حکایت تشرف جناب حاج سید احمد رشتى به ملاقات امام عصر ارواحنا فداه در سفر حج و فرمایش آن حضرت به او که چرا شما عاشورا نمىخوانید عاشورا عاشورا عاشورا و آن حکایت را ما إنشاءالله بعد از زیارت جامعه کبیره نقل خواهیم کرد.
شیخ ما ثقه الاسلام نورى رحمه الله فرموده: اما زیارت عاشورا پس در فضل و مقام آن بس که از سنخ سایر زیارات نیست که به ظاهر از انشاى و املاى معصومى باشد هر چند که از قلوب مطهره ایشان چیزى جز آنچه از عالم بالا به آنجا رسد بیرون نیاید بلکه از سنخ احادیث قدسیه است که به همین ترتیب از زیارت و لعن و سلام و دعا از حضرت احدیت جلت عظمته به جبرئیل امین و از او به خاتم النبیین صلى الله علیه و آله رسیده و به حسب تجربه مداومت به آن در چهل روز یا کمتر در قضاى حاجات و نیل مقاصد و دفع اعادى بىنظیر و لکن احسن فواید آن که از مواظبت آن به دست آمده فایده اى است که در کتاب دارالسلام ذکر کردم و اجمال آن آنکه ثقه صالح متقى حاج ملا حسن یزدى که از نیکان مجاورین نجف اشرف است و پیوسته مشغول عبادت و زیارت نقل کرد.
از ثقه امین حاج محمد على یزدى که مرد فاضل صالحى بود در یزد که دائما مشغول اصلاح امر آخرت خود بود و شبها در مقبره خارج یزد که در آن جماعتى از صلحا مدفونند و معروف است به مزار به سر مى برد و او را همسایه اى بود که در کودکى با هم بزرگ شده و در نزد یک معلم مى رفتند تا آنکه بزرگ شد و شغل عشارى پیش گرفت تا آنکه مرد و در همان مقبره نزدیک محلى که آن مرد صالح بیتوته مى کرد دفن کردند پس او را در خواب دید پس از گذشتن کمتر از ماهى که در هیات نیکویى است پس به نزد او رفت و گفت من مىدانم مبدا و منتهاى کار تو و ظاهر و باطن ترا و نبودى از آنها که احتمال رود نیکى در باطن ایشان و شغل تو مقتضى نبود جز عذاب را پس به کدام عمل به این مقام رسیدى ؟
گفت: چنان است که گفتى و من در اشد عذاب بودم از روز وفات تا دیروز که زوجه استاد اشرف حداد فوت شد و در این مکان او را دفن کردند و اشاره کرد به موضعى که قریب صد ذرع از او دور بود و در شب وفات او حضرت ابى عبد الله الحسین علیه السلام سه مرتبه او را زیارت کرد و در مرتبه سوم امر فرمود به رفع عذاب از این مقبره پس حالت ما نیکو شد و در سعه و نعمت افتادیم پس از خواب متحیرانه بیدار شد و حداد را نمى شناخت و محله او را نمى دانست پس در بازار حدادان از او تفحص کرد و او را پیدا نمود از او پرسید براى تو زوجه اى بود؟
گفت: آرى دیروز وفات کرد و او را در فلان مکان و همان موضع را اسم برد دفن کردم.
گفت: او به زیارت ابىعبد الله علیه السلام رفته بود؟
گفت: نه.
گفت ذکر مصایب او مىکرد؟
گفت: نه.
گفت: مجلس تعزیهدارى داشت؟
گفت: نه.
آنگاه پرسید: چه مىجویى؟
خواب را نقل کرد.
گفت: آن زن مواظبت داشت به زیارت عاشورا.
متن زیارت به همراه ترجمه فارسی
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
(السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَةَ اللَّهِ وَ ابْنَ خِیَرَتِهِ) السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ ابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ ، السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِین، السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ ؛ السَّلاَمُ عَلَیْکَ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکُمْ مِنِّی جَمِیعاً سَلاَمُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ
یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصِیبَةُ بِکَ (بِکُمْ) عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ الْإِسْلاَمِ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصِیبَتُکَ فِی السَّمَاوَاتِ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ ، فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ ، وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقَامِکُمْ وَ أَزَالَتْکُمْ عَنْ مَرَاتِبِکُمُ الَّتِی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فِیهَا ، وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْکُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدِینَ لَهُمْ بِالتَّمْکِینِ مِنْ قِتَالِکُمْ بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ (مِنْ) أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ وَ أَوْلِیَائِهِمْ.
یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنِی أُمَیَّةَ قَاطِبَةً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجَانَةَ وَ لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً (شَمِراً) وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتَالِکَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی ، لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِی بِکَ فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَ مَقَامَکَ وَ أَکْرَمَنِی (بِکَ) أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِکَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ.
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی عِنْدَکَ وَجِیهاً بِالْحُسَیْنِ علیه السلام فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ ، یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى رَسُولِهِ وَ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِلَى فَاطِمَةَ وَ إِلَى الْحَسَنِ وَ إِلَیْکَ بِمُوَالاَتِکَ وَ بِالْبَرَاءَةِ (مِمَّنْ قَاتَلَکَ وَ نَصَبَ لَکَ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِمَّنْ أَسَّسَ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ وَ أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى رَسُولِهِ) مِمَّنْ أَسَّسَ أَسَاسَ ذَلِکَ وَ بَنَى عَلَیْهِ بُنْیَانَهُ وَ جَرَى فِی ظُلْمِهِ وَ جَوْرِهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى أَشْیَاعِکُمْ بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ إِلَیْکُمْ بِمُوَالاَتِکُمْ وَ مُوَالاَةِ وَلِیِّکُمْ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِکُمْ وَ النَّاصِبِینَ لَکُمُ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَشْیَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ ، إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ وَ وَلِیٌّ لِمَنْ وَالاَکُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاکُمْ ، فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَ مَعْرِفَةِ أَوْلِیَائِکُمْ وَ رَزَقَنِی الْبَرَاءَةَ مِنْ أَعْدَائِکُمْ ، أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَنْ یُثَبِّتَ لِی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَسْأَلُهُ أَنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِی (ثَارَکُمْ) مَعَ إِمَامٍ هُدًى (مَهْدِیٍّ) ظَاهِرٍ نَاطِقٍ بِالْحَقِّ مِنْکُمْ
وَ أَسْأَلُ اللَّهَ بِحَقِّکُمْ وَ بِالشَّأْنِ الَّذِی لَکُمْ عِنْدَهُ أَنْ یُعْطِیَنِی بِمُصَابِی بِکُمْ أَفْضَلَ مَا یُعْطِی مُصَاباً بِمُصِیبَتِهِ مُصِیبَةً مَا أَعْظَمَهَا وَ أَعْظَمَ رَزِیَّتَهَا فِی الْإِسْلاَمِ وَ فِی جَمِیعِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ(الْأَرَضِینَ) ، اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی مَقَامِی هَذَا مِمَّنْ تَنَالُهُ مِنْکَ صَلَوَاتٌ وَ رَحْمَةٌ وَ مَغْفِرَةٌ ، اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیَایَ مَحْیَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِی مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ (فِیهِ) بَنُو أُمَیَّةَ وَ ابْنُ آکِلَةِ الْأَکْبَادِ اللَّعِینُ ابْنُ اللَّعِینِ عَلَى (لِسَانِکَ) وَ لِسَانِ نَبِیِّکَ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فِی کُلِّ مَوْطِنٍ وَ مَوْقِفٍ وَقَفَ فِیهِ نَبِیُّکَ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) ، اللَّهُمَّ الْعَنْ أَبَا سُفْیَانَ وَ مُعَاوِیَةَ وَ یَزِیدَ بْنَ مُعَاوِیَةَ عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَةُ أَبَدَ الْآبِدِینَ وَ هَذَا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیَادٍ وَ آلُ مَرْوَانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) اللَّهُمَّ فَضَاعِفْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَ مِنْکَ وَ الْعَذَابَ (الْأَلِیمَ) اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ فِی هَذَا الْیَوْمِ وَ فِی مَوْقِفِی هَذَا وَ أَیَّامِ حَیَاتِی بِالْبَرَاءَةِ مِنْهُمْ وَ اللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ وَ بِالْمُوَالاَةِ لِنَبِیِّکَ وَ آلِ نَبِیِّکَ (عَلَیْهِ وَ) عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ
پس مى گویى صد مرتبه :
اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِکَ * اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِی (الَّذِینَ) جَاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شَایَعَتْ وَ بَایَعَتْ وَ تَابَعَتْ عَلَى قَتْلِهِ اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِیعاً
پس مى گویى صد مرتبه :
السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ * عَلَیْکَ مِنِّی سَلاَمُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ لاَ جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُمْ * السَّلاَمُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (وَ عَلَى أَوْلاَدِ الْحُسَیْنِ) وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ
پس مى گویى :
اللَّهُمَّ خُصَّ أَنتَ أَوَّلَ ظَالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنِّی وَ ابْدَأْ بِهِ أَوَّلاً ثُمَّ (الْعَنِ) الثَّانِیَ وَ الثَّالِثَ وَ الرَّابِعَ * اللَّهُمَّ الْعَنْ یَزِیدَ خَامِساً وَ الْعَنْ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیَادٍ وَ ابْنَ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ أَبِی سُفْیَانَ وَ آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ
پس به سجده مى روى و مى گویى :
اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرِینَ لَکَ عَلَى مُصَابِهِمْ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى عَظِیمِ رَزِیَّتِی * اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ علیه السلام
دعای علقمه
علقمه گفت که فرمود حضرت باقر علیه السلام که اگر بتوانى که زیارت کنى آن حضرت را در هر روز به این زیارت در خانه خود بکن که خواهد بود براى تو جمیع این ثوابها و روایت کرده محمد بن خالد طیالسى از سیف بن عمیره که گفت بیرون رفتم با صفوان بن مهران و جمعى دیگر از اصحاب خودمان بسوى نجف بعد از خروج حضرت صادق علیه السلام از حیره به جانب مدینه پس زمانى که ما فارغ شدیم از زیارت یعنى زیارت امیر المؤمنین علیه السلام ؛ گردانید صفوان صورت خود را به جانب مشهد (محل شهادت) ابو عبد الله علیه السلام پس گفت از براى ما که زیارت کنید حسین علیه السلام را از این مکان از نزد سر مقدس امیر المؤمنین علیه السلام که از اینجا ایما و اشاره کرد به سلام بر آن حضرت جناب صادق علیه السلام و من در خدمتش بودم سیف گفت پس خواند صفوان همان زیارتى را که روایت کرده بود علقمه بن محمد حضرمى از حضرت باقر علیه السلام در روز عاشورا آنگاه دو رکعت نماز کرد نزد سر امیر المؤمنین علیه السلام و وداع گفت بعد از آن نماز امیر المؤمنین علیه السلام را و اشاره کرد به جانب قبر حسین علیه السلام به سلام در حالتى که گردانیده بود روى خود را به جانب او و وداع کرد بعد از زیارت او را و از دعاهایى که بعد از نماز خواند این بود :
برای خواندن متن عربی ، به کتاب مفاتیح الجنان ، صفحه 898 ، دعای بعد از زیارت عاشورا ، مراجعه کنید.
سیف بن عمیره گوید که سؤال کردم از صفوان و گفتم که علقمه بن محمد این دعا را براى ما از حضرت باقر علیه السلام روایت نکرد بلکه همان زیارت را حدیث کرد صفوان گفت که وارد شدم با سید خودم حضرت صادق علیه السلام به این مکان پس بجا آورد مثل آنچه را که ما بجا آوردیم در زیارت و دعا کرد به این دعا هنگام وداع بعد از اینکه دو رکعت نماز گزاشت چنانچه ما نماز گزاشتیم و وداع کرد چنانچه ما وداع کردیم پس صفوان گفت که حضرت صادق علیه السلام به من فرمود که مواظب باش این زیارت را و بخوان این دعا را و زیارت کن به آن پس بدرستیکه من ضامنم بر خدا براى هر که زیارت کند به این زیارت و دعا کند به این دعا از نزدیک یا دور اینکه زیارتش مقبول شود و سعیش مشکور و سلامش به آن حضرت برسد و محجوب نماند و حاجت او قضا شود از جانب خداى تعالى به هر مرتبه که خواهد برسد و او را نومید برنگرداند.
اى صفوان یافتم این زیارت را به این ضمان از پدرم و پدرم از پدرش على بن الحسین علیهم السلام به همین ضمان و او از حسین علیه السلام به همین ضمان و حسین علیه السلام از برادرش حسن علیه السلام به همین ضمان و حسن از پدرش امیر المؤمنین علیه السلام با همین ضمان و امیر المؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله با همین ضمان و رسول خدا صلى الله علیه و آله از جبرئیل با همین ضمان و جبرئیل از خداى تعالى با همین ضمان و به تحقیق که خداوند عز و جل قسم خورده به ذات مقدس خود که هر که زیارت کند حسین علیه السلام را به این زیارت از نزدیک یا دور و دعا کند به این دعا قبول مى کنم از او زیارت او را و مى پذیرم از او خواهش او را به هر قدر که باشد و مى دهم مسئلتش را پس بازنگردد از حضرت من با ناامیدى و خسار و بازش گردانم با چشم روشن به برآوردن حاجت و فوز به جنت و آزادى از دوزخ و قبول کنم شفاعت او را در حق هر کس که شفاعت کند.
حضرت فرماید جز دشمن ما اهل بیت که در حق او قبول نشود قسم خورده حق تعالى به این بر ذات اقدسش و گواه گرفته ما را بر آنچه که گواهى دادند به آن ملائکه ملکوت او پس جبرئیل گفت :
یا رسول الله خدا فرستاده مرا به سوى تو به جهت سرور و بشارت تو و شادى و بشارت على و فاطمه و حسن و حسین و امامان از اولاد تو علیهم السلام تا روز قیامت پس مستمر و پاینده باد مسرت تو و مسرت على و فاطمه و حسن و حسین و امامان علیهم السلام و شیعه شما تا روز رستخیز پس صفوان گفت که حضرت صادق علیه السلام با من فرمود اى صفوان هر گاه روى داد از براى تو به سوى خداى عز و جل حاجتى پس زیارت کن به این زیارت از هر مکانى که بوده باشى و بخوان این دعا را و بخواه از پروردگار خود حاجتت را که برآورده شود از خدا و خدا خلاف نخواهد فرمود وعده خود را بر رسول خود به جود و امتنان خویش و الحمد لله.
ترجمه فارسی زیارت عاشورا
سلام بر تو اى ابا عبد الله سلام بر تو اى فرزند رسول خدا
سلام بر تو اى فرزند امیر المؤمنین و اى فرزند سید اوصیاء
سلام بر تو اى فرزند فاطمه زهراء سیده زنان اهل عالم
سلام بر تو اى کسى که از خون پاک تو و پدر بزرگوارت خدا انتقام مىکشد و از ظلم و ستم وارد بر تو دادخواهى مى کند .
سلام بر تو و بر ارواح پاکى که در حرم مطهرت با تو مدفون شدند بر جمیع شما تا ابد از من درود و تحیت و سلام خدا باد تا من هستم و لیل و نهار در جهان برقرار است .
اى ابا عبد الله همانا تعزیتت بزرگ و مصیبتت در جهان بر ما شیعیان و تمام اهل اسلام سخت و عظیم و ناگوار و دشوار بود و تحمل آن مصیبت بزرگ در آسمانها بر جمیع اهل سموات سخت و دشوار بود ، پس خدا لعنت کند امتى که اساس ظلم و ستم را بر شما اهل بیت رسول بنیاد کردند ؛ و خدا لعنت کند امتى را که شما را از مقام و مرتبه (خلافت) خود منع کردند و رتبه اى که خدا مخصوص به شما گردانیده بود از شما گرفتند ؛ خدا لعنت کند امتى را که شما را مقتول ساختند و خدا لعنت کند آن مردمى را که از امراى ظلم و جور براى قتال با شما تمکین و اطاعت کردند .
من بسوى خدا و بسوى شما از آن ظالمان و شیعیان آنها و پیروان و دوستانشان بیزارى مى جویم .
اى ابا عبد الله من تا قیامت سلم و صلحم با هر که با شما صلح است و در جنگ و جهادم با هر که با شما در جنگ است تا روز قیامت .
خدا لعنت کند آل زیاد بن ابى سفیان و آل مروان حکم را و خدا لعنت کند بنى امیه را بالتمام و لعنت کند پسر مرجانه را و لعنت کند عمر سعد را و خدا لعنت کند شمر را و خدا لعنت کند گروهى را که اسبها را براى جنگ با حضرتت زین و لگام کردند و براى جنگ با تو مهیا گشتند پدر و مادرم فداى تو باد ؛ تحمل مصیبت بر من بواسطه ظلمى که بر شما رفت سخت دشوار است پس از خدایى که مقام تو را بلند و گرامى داشت و مرا هم بواسطه دوستى تو عزت بخشید ؛ از او درخواست مى کنم که روزى من گرداند تا با امام منصور از اهل بیت محمد صلى الله علیه و آله خون خواه تو باشم.
پروردگارا مرا بواسطه حضرت حسین علیه السلام نزد خود در دو عالم وجیه و آبرومند گردان .
اى ابا عبد الله من به درگاه خدا تقرب مى جویم و به درگاه رسولش و به نزد حضرت امیر المؤمنین و حضرت فاطمه و حضرت حسن و به حضرت تو قرب مى طلبم بواسطه محبت و دوستى تو و بیزارى از کسانى که اساس و پایه ظلم و بیداد را بر شما بنا نهادند و بیزارم از پیروان آنها و به درگاه خدا و نزد شما اولیاء خدا از آن مردم ستمکار ظالم بیزارى مى جویم ؛ و اول به درگاه خدا سپس نزد شما تقرب مى جویم به سبب دوستى شما و دوستى دوستان شما ؛ و به سبب بیزارى جستن ازدشمنان شما و بیزارى از مردمى که با شما به جنگ و مخالفت برخاستند و از شیعیان و پیروان آنها هم بیزارى مى جویم .
من سلم و صلحم با هر کس که با شما صلح است و در جنگ و مخالفتم با هر کس که با شما به جنگ است و دوستم با دوستان شما و دشمنم با دشمنان شما ؛ پس از کرم حق درخواست مى کنم که به معرفت شما و دوستان شما مرا گرامى سازد و همیشه بیزارى از دشمنان شما را روزى من فرماید ؛ و مرا در دنیا و آخرت با شما قرار دهد و در دو عالم به مقام صدق و صفاى با شما مرا ثابت بدار ؛ و باز از خدا درخواست مى کنم که به مقام محمودى که خاص شما است مرا برساند ؛ و مرا نصیب کند که در رکاب امام زمان شما اهل بیت که هادى و ظاهر شونده ناطق به حق است خون خواه باشم.
و از خدا به حق شما و به شأن و مقام تقرب شما نزد خدا درخواست میکنم که ثواب غم و حزن و اندوه مرا بواسطه مصیبت بزرگ شما بهترین ثوابى که به هر مصیبت زده اى عطا میکند به من آن ثواب را عطا فرماید ؛ و مصیبت شما آل محمد در عالم اسلام بلکه در تمام عالم سماوات و ارض چقدر بزرگ بود و بر عزادارانش تا چه حد سخت و ناگوار گذشت .
پروردگارا مرا در این مقام که هستم از آنان قرار ده که درود و رحمت و مغفرتت شامل حال آنهاست .
پروردگارا مرا به آیین محمد و آل اطهارش زنده بدار و گاه رحلت هم به آن آیین بمیران .
پروردگارا این روز روزى است که بنى امیه و پسر جگر خوار و یزید پلید لعین پسر معاویه ملعون در زبان تو و زبان رسول تو صلى الله علیه و آله در هر مسکن و منزل که رسول تو توقف داشت صلى الله علیه و آله .
پروردگارا لعنت فرست بر ابى سفیان و بر پسرش معاویه و پسرش یزید پلید بر همه آنان لعن ابدى فرست
و این روز روزیست که آل زیاد بن ابیه لعین و آل مروان بن حکم خبیث بواسطه قتل حضرت حسین صلوات الله علیه شادان بودند
پروردگارا تو لعن و عذاب الیم آنان را چندین برابر گردان
پروردگارا من به تو در این روز و در این مکان و در تمام دوران زندگانى به بیزارى جستن و لعن بر آن ظالمان و دشمنى آنها و به دوستى پیغمبر و آل اطهار او صلوات الله علیهم اجمعین تقرب مى جویم.
پروردگارا تو لعنت فرست بر اول ظالمى که در حق محمد (ص) و آل پاکش ظلم و ستم کرد و آخرین ظالمى که از آن ظالم نخستین در ظلم تبعیت کرد .
پروردگارا تو بر جماعتى که بر علیه حسین (ع) به جنگ برخاستند لعنت فرست و بر شیعیانشان و بر هر که با آنان بیعت کرد و از آنها پیروى کرد پروردگارا بر همه لعنت فرست .
سلام بر تو اى ابا عبد الله و بر ارواح پاکى که در جوار و حریم تو در آمدند
سلام خدا از من بر تو باد الى الأبد مادامى که لیل و نهار باقى است و خدا این زیارت مرا آخرین عهد با حضرتت قرار ندهد .
سلام بر حسین (ع) و بر على بن الحسین (ع) و بر فرزندان حسین و بر اصحاب حسین (ع)
پروردگارا تو لعن مرا مخصوص گردان به اولین شخص ظالم و اول در حق اولین ظالم و آنگاه در حق دومین و سومین و چهارمین
پروردگارا و آنگاه لعنت فرست بر یزید پنجم آن ظالمان - و باز لعنت فرست بر عبید الله بن زیاد پسر مرجانه و عمر سعد و شمر و آل ابى سفیان و آل زیاد و آل مروان تا روز قیامت .
خدایا تو را ستایش مى کنم به ستایش شکرگزاران تو بر غم و اندوهى که به من در مصیبت رسید حمد خدا را بر عزا دارى و اندوه و غم بزرگ من .
پروردگارا شفاعت حسین (ع) را روزى که بر تو وارد مى شوم نصیبم بگردان
و مرا نزد خود ثابت قدم بدار به صدق و صفا با حضرت حسین (ع) و اصحابش که در راه خدا جانشان را نزد حسین (ع) فدا کردند باشیم.
ترجمه فارسی دعای علقمه
اى خدا اى خدا اى خدا اى مستجاب کننده دعاى بیچارگان و اى برطرف کن غم و اندوه پریشان خاطراناى دادرس دادخواهان و اى فریادرس فریادخواهان و اى آنکه تو از رگ من به من نزدیکترى .
اى آنکه بین شخص و قلب او حایل مى شوى اى آنکه ذاتت در منظره بلند است و وجودت در افق روشن است
اى آنکه او منحصرا بخشاینده و مهربان و بر عرش مستقر است اى آنکه نظر چشم آنان که به خیانت نگرند و آنچه در دلها پنهان دارند همه را مى دانى ؛ اى آنکه هیچ امر مستور و سر مخفى بر تو پنهان نیست اى آنکه اصوات بر تو مشتبه نخواهد شد و حاجات تو را به اشتباه نیفکند و اى کسى که الحاح و التماس تو را رنج و ملال ندهد .
اى مدرک هر چه فوت شود و اى جمع آرنده هر چه در جهان متفرق و پریشان شود اى برانگیزنده جانها پس از موت .
اى آنکه تو را در هر روز شأن خاصى است اى برآورنده حاجات اى برطرف ساز غم و رنجها ؛ اى عطا بخش سؤالات .
اى مالک رغبت و اشتیاقات اى کفایت کننده مهمات خلایق
اى کسى که تو به تنهایى کفایت از همه مىکنى و هیچ چیز در آسمان و زمین از تو کفایت نمى کند .
از تو درخواست مى کنم به حق محمد خاتم پیغمبران و به حق على امیر اهل ایمان و به حق فاطمه دخت پیغمبرت و به حق حسن و حسین (ع) که من بوسیله آن بزرگواران به درگاه حضرتت رو آورده ام در این مقام و به آنها توسل جسته و آنان را به درگاهت شفیع مى آورم و به حق آن پاکان از تو مسئلت مى کنم و قسم و سوگند به جد یاد مى کنم بر تو و به شأن و مقامى که آن بزرگواران را نزد توست و به قدر و منزلتشان نزد تو و به آن سر حقیقتى که موجب افضلیت آنها برعالمیان گردید و به آن اسم خاصى که تو نزد آنها قرار دادى از همه خلق به آنها اختصاص دادى تا آنکه فضل و کمال آنان برتر از تمام عالمیان گردید.
(به این امور تو را قسم مى دهم و) از تو درخواست مى کنم که درود فرستى بر محمد و آل محمد و هم و غم و رنج مرا برطرف سازى
و مهمات امورم را کفایت فرمایى و دینم را ادا سازى و از فقر و مسکنتم نجات دهى و مرا از سؤال از خلق به لطف و کرمت بی نیاز گردانى و مرا کفایت کنى از هر هم و غمى که از آن مى ترسم و از هر مشکل و خشونت هر که خایفم و از هر شر اشرارى که ترسانم و از مکر و ظلم و جور کسانى که خوفناکم و از تسلط و خدعه و کید و اقتدار کسانى که از آنها خائفم بر خود ؛ از همه مرا حفظ و کفایت فرمائى و کید و خدعه حیلت گران و مکر مکاران را از من بگردانى .
پروردگارا هر کس با من اراده شرى دارد شرش را به خود او برگردان و هر که با من قصد خدعه و فریب دارد آرزو و فریب و آسیب او را از من برطرف ساز و به هر طریق و به هرگاه مى خواهى آزارش را از من منع فرما .
پروردگارا تو از فکر آزار من او را به فقر و مسکنت و بلا و مصیبت دایمى که برطرف ابدا از او نگردانى و به دردى که عافیت نبخشى مشغولش گردان و به ذلت ابدى و فقر و مسکنت همیشگى که هیچ جبران نکنى گرفتار ساز.
پروردگارا ذلت نفس را نصب العین او گردانو فقر و احتیاج را به منزل او داخل ساز و درد و مرض را به بدن او جاى ده تا او را از من همیشه مشغول درد و الم و فقر خودش گردانى و مرا از یاد او ببر چنانکه یاد خود را از خاطرش بردى و آن دشمن مرا تو به کرمت گوش و چشم و زبان و دست و پا و قلب و جمیع اعضایش را از آزار و اذیت به من منع فرما و دردى به تمام این اعضاء و جوارحش مسلط فرما که ابدا شفا نبخشى تا از من مشغول شود و یاد من از خاطرش برود و مهمات مرا کفایت فرما اى کافى مهماتى که غیر تو احدى آن مهمات را کفایت نتواند کرد که همانا تویى کفایت کننده در عالم و جز تو کفایت کنندهاى نیست و فرج و گشایش امور منحصر به توست و غیر تو نیست و فریادرس خلق تویى و غیر تو نیست و پناه بیچارگان تویى و غیر تو نیست .
هر کس به جوار غیر تو پناه برد و فریادرسى جز تو طلبد و زارى به درگاه غیر تو کرد و ملجأ و پناهى غیر تو جست و نجات بخشى ماسواى تو از مخلوق طلب کرد محروم و ناامید گشت .
پس تویى اى خدا اعتماد و امید من و محل زارى و پناه و ملجأ و نجات بخش من که به لطف تو گشایش و فیروزى مى طلبم و بوسیله محمد و آل محمد (ص) بدرگاه تو روى مى آورم و توسل و شفاعت مى جویم .
پس از تو منحصرا درخواست مى کنم اى خدا اى خدا اى خدا و تو را شکر و ستایش مى کنم و به درگاه تو به شکوه و ناله و زارى مى آیم و از تو یار و یاور مى طلبم .
باز از تو تنها مسئلت مى کنم اى خدا اى خدا اى خدا به حق محمد و آل محمد که درود فرستى بر محمد و آل اطهارش و از من هم و غم و رنج و پریشانیم را برطرف سازى در همین جا که اقامت دارم .
چنانکه هم و غم و رنج پیغمبرت را هم تو برطرف فرمودى و از هول و هراس دشمنش کفایت کردى ؛ پس از من برطرف ساز چنانکه از آن حضرت برطرف ساختى و به من فرج و گشایش بخش چنانکه به او بخشیدى و امورم کفایت فرما چنانکه از او کفایت فرمودى و هر چه از آن هراسانم تو برطرف گردان و از من آنچه که از مشقت و زحمتش ترسانم و آنچه از او اندوهناک و پریشان خاطرم بدون تحمل مشقت من تو از من کفایت فرما و مرا برآورده حاجت از اینجا بازگردان و مهمات امور دنیا و آخرتم را کفایت فرما .
اى امیر المؤمنین و اى ابا عبد الله الحسین سلام و تحیت خدا از من بر تو باد همیشه تا من باقیم و تا لیل و نهار باقى است و خدا این زیارت مرا آخر عهد من در زیارت شما قرار ندهد و هرگز میان من و شما خدا جدایى نیفکند .
پروردگارا مرا به طریق حیوة محمد و آل محمد زنده بدار و به طریق آنان بمیران و بر ملت و شریعتشان قبض روحم فرما و در زمره آن بزرگواران محشورم گردان و طرفة العینى تا ابد در دنیا و آخرت میان من و آنها جدایى میفکن .
اى امیر المؤمنین و اى ابا عبد الله من آمدم به زیارت شما و براى توسل بسوى خدا پروردگار من و شما و براى توجه به درگاه او بوسیله شما و به شفاعت شما و به شفاعت شما بسوى خدا براى برآمدن حاجتم ؛ پس براى من به درگاه خدا شفاعت کنید که شما را نزد خدا مقام بلند محمود و آبرومندى رتبه و منزلت رفیع است و وسیله خدایید.
حالیا من از زیارت شما باز مى گردم و منتظر برآمدن قطعى حاجتم و روا شدن آن از لطف خدا بواسطه شفاعت شما به درگاه حق در این حاجت هستم.
پس اى خدا ناامید نشوم و از این سفر زیارت به زیان و حرمان باز نگردم بلکه از آن درگاه کرم با فضیلت و رستگارى و فیروزى و اجابت دعاها و برآورده شدن تمام حاجات باز گردم و با شفاعت به درگاه حق برگردم بر آنچه خدا مشیتش قرار گرفته و هیچ قدرت و نیرویى الا به حول و قوه خدا نخواهد بود ؛ کارم را به خدا تفویض مى کنم و در پناه حق و یارى او با توکل بر خدا .
پیوسته خواهم گفت که خدا مرا بس و کافى است که خدا هر که او را به دعا بخواند مى شنود و مرا جز درگاه و درگاه شما بزرگانم که اولیاء خدایید درى دیگر نیست .
آنچه پروردگارم خواسته وجود یابد و آنچه نخواسته وجود نخواهد یافت و هیچ حول و قوهاى جز به خدا وجود ندارد .
من شما دو بزرگوار را اینک وداع مى گویم و خدا این زیارت را آخرین عهدم به زیارت شما قرار ندهد.
من بازگشتم اى آقاى من اى امیر المؤمنین و اى آقاى من اى ابا عبد الله و سلام و تحیت مادام که شب و روز پیوسته به یکدیگرند بر شما باد و همیشه این سلام به شما واصل شود و از شما پوشیده و محجوب هیچگاه نباشد انشاء الله و از خدا به حق شما دو بزرگوار مسئلت مى کنم که این همیشه با مشیت خدا و عنایت الهى انجام یابد که او البته خداى بزرگوار ستوده صفات است .
بازگشتم اى آقاى من از زیارت شما در حالى که از هر گناه توبه کرده و به حمد و شکر و سپاس حق مشغولم و امیدوار اجابت دعاهایم هستم و ابدا مأیوس از لطف خدا نیستم که باز مکرر رجوع به درگاه شما و بازگشت به زیارت قبور مطهر شما کنم و هیچ از شما و زیارت قبور مطهرتان سیر نشوم ؛ بلکه مکرر باز بیایم انشاء الله و البته هیچ حول و قوه اى جز به خواست خدا نخواهد بود .
اى بزرگان من به زیارت شما مشتاق و مایل بودم بعد از آنکه اهل دنیا را دیدم به شما و زیارت شما بى میل و رغبت بودند پس خدا مرا از امید و آرزویى که دارم محروم نگرداند و هم از زیارت شما محروم نسازد که او به ما نزدیک است و اجابت کننده دعا خیلى است.
زندگینامه شهید اسماعیل شمس تبار
استان مازندران > شهرستان بابل
زندگینامه روحانی شهید اسماعیل شمس تبار
باز صفحات قلبم را میگشایم و غصّههای حسرتاندود چندین ساله را با یاد و خاطرات بزرگمردان عرصة عشق و شهادت، وا میگشایم. برگ زرینی دیگر نگاهم را مجذوب میکند. اسماعیل شمستبار، اسماعیلی است در مذبح جانان که رقص خونینش در قربانگاه عشق، سندی دیگر بود بر دلاوریهای این قوم ظلمستیز.
در سال1343 در خانوادهای مذهبی و متدیّن در روستای «کامکلای بخش غربی بند پی» از توابع شهرستان بابل دیده به جهان گشود. دوران شیرین کودکی را در سبزستان زادگاه به سر برد. الفبای سادگی و معرفت را در هفت سالگی در قریة «شیاده» آموخت.
پس از اتمام دورة دبستان عزم خود را جزم کرد تا استعداد سرشار خدادادی را در راه علم و معرفت صرف کند و قدم در راه کسب علوم حقّهای گذارد که سعادت دین و دنیا را برایش به ارمغان آورد؛ او را به ملکوت و دستان نیازش را به بینیاز مطلق پیوند دهد. اصرار و الحاح اسماعیل، خانواده را نیز مجاب کرد و در سال 1355 راهی حوزه شد. مدرسة علمیة «پاشا امیر» بخش بندپی، اولین میزبان این نوجوان رسته از دنیا بود. پس از فراگیری دروس مقدماتی به حوزة رستمکلای بهشهر رفته و پس از دوماه سکونت در آنجا، به جوار بارگاه ملکوتی دخت موسی بن جعفر(علیهم السلام) روی آورد تا از همصحبتی با بزرگان و بیدلان این خاک زرخیز بهرهها ببرد و روح تشنة خویش را سیراب گرداند. شهید شمستبار در جریانات سالهای 56 و57 که بحبوحة درگیریهای مردم سلحشور ایران بر ضد رژیم سفاک پهلوی بود، تلاشی وصفناپذیر داشت.
وی با سن کمی که داشت از هیچ تلاشی در راه پیشبرد اهداف انقلاب از قبیل پخش اعلامیه، شرکت در تظاهرات، پخش عکس إمام(رحمه الله) و شبنامه فروگذار نمیکرد. حساسیت عجیبی نسبت به گروههای داخلی و منافقین داشت و در شناسایی ایشان به مردم زادگاه سعی بسیار داشت. به کرّات مورد تهدید و ناسزا قرار گرفت ولی او کسی نبود که با چند ارعاب و تهدید از هدف و آرمانش دست بردارد. با آغاز جنگ تحمیلی، اسماعیل نیز چون دیگر جوانان غیور ایران زمین، سینهاش از دشنة کین به درد آمد و برای انتقام خون هزاران مرد و زن خوزستانی و کرد، عازم جبهه گردید. حضور در خاک خطرخیز خوزستان و سپس رزم و پیکار در کوههای کردستان، پاسخی کوبنده بود بر بزدلان بعثی، اسماعیل میرزمید تا بنیان بتان پوشالی استکبار را برکند.
پیر خمین، ابراهیم اسماعیل بود و اسماعیل لبیک گویان در کردستان، در گرماگرم رزم، امتحان خداوندی را پاسخ گفت و چه زیبا بود امتحانش! شکوه رفتن، بیتاب از یک غنچة گل سرخ، که شکفتنش پروازی بی صدا تا انتهای ملکوت بود. منافقین کوردل که چندی بود او را شناسایی کرده بودند در چهاردهم تیرماه سال 61 در سقز کردستان او را ترور کردند تا به خیال خود ضربهای به نظام و انقلاب بزنند ولی زهی خیال عبث که با افتادن سروی، سروها از خون او خواهد رویید به بلندای آفتاب، به سپیدی صبح و به سرخی آلالههای کردستان.
پیکر گلگونش پس از تشییع در گلزار شهدا در خاک آرمید و مأوای دلسوختگان راه شهادت شد. «روح مطهرش در جوار امیر قافله عشق متنعم باد.»