یکی از سؤالات درباره اخذ خمس این است که آیا در صدر اسلام، خمس اخذ میشد؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت اگر منظور از صدر اسلام زمان ائمّه علیهمالسلام باشد، جواب این است که روایات و تاریخ این مساله را اثبات میکند زیرا همانطور که از بحثهاى گذشته استفاده شد که بسیارى از ائمّه هدى علیهمالسلام در عصر خود نه تنها خمس ارباح مکاسب (درآمد انواع کسبها) را مىگرفتند، بلکه به مردم دستور مؤکّد مىدادند که در پرداخت این خمس کوتاهى نکنند، و حتّى وکلا و نمایندگان مخصوص براى جمعآورى این خمس معیّن فرموده بودند و اشخاصى مانند «علىّ بن مهزیار» و «ابوعلى بن راشد» و امثال آنها این وظیفه را به عهده داشتند.
و اگر منظور از صدر اسلام، خصوص زمان پیامبر صلى الله علیه و آله و امیر مؤمنان علیهالسلام بوده باشد، باید گفت که طبق تاریخ و روایات غیر از غنائم جنگى، از معادن و گنجها و همچنین غوص (جواهراتى که بوسیله غوّاصى از دریاها بیرون آورده مىشود) در عصر آنها خمس گرفته شده است و گواه این موضوع در سنن بیهقى نقل شده که در زمان على علیهالسلام شخصى گنجینهاى پیدا کرد و خدمت امام آمد؛ فرمود: چهار پنجم آن مال تو است و خمس آن مال ما است. (سنن بیهقی جلد 4 ص 156)
و نیز نظیر این موضوع در همان کتاب در حدیث دیگرى نقل شده است. (همان ص 157)
و همچنین در همان کتاب که از منابع معروف اهل تسنّن است از پیغمبر صلى الله علیه و آله نقل شده که فرمود: در «رکاز» خمس است؛ پرسیدند منظور از رکاز چیست؟ فرمود طلا و نقرهاى که خداوند از روز نخست در زمین آفریده است. (همان ص 152)
در کتاب وسائل الشّیعه نیز حدیث مفصّلى در زمینه همین موضوع مربوط به عصر امام على علیهالسلام دیده مىشود که شخصى «رکازى» (معدن یا گنجینهاى) در عصر امام على علیهالسلام پیدا کرد، هنگامى که امام از آن آگاه شد به او فرمود خمس آن را بیاور و تحویل بده. (وسائل الشیعه جلد 6 باب 6 حدیث 1)
همچنین پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در نامههاى خود کراراً دستور مىداد که در سیوب، خمس است، و مردم باید خمس آن را بپردازند، و همانطور که قبلًا گفتیم «سیوب» بر وزن «عیوب» جمع «سیب» بر وزن «غیب» به معنى معادن و گنجها است و بعضى احتمال دادهاند که هرگونه هدیه و بخشش و عطائى را نیز شامل مىشود و به هر صورت نتیجه مىگیریم که در غیر غنائم جنگى در عصر پیامبر صلى الله علیه و آله دستور خمس داده شده بود، و پیامبر صلى الله علیه و آله در نامههاى خود آن را از مردم مطالبه مىکرد. (رک: مکاتیب الرسول، ص 309 و 405 ؛ اسد الغابه جزء 3 ص 38)
امّا این سؤال باقى ماند که آیا در عصر پیغمبر صلى الله علیه و آله و امام على علیهالسلام از ارباح مکاسب (درآمدهاى کسب و کار) نیز خمس گرفته شده است یا نه؟
در پاسخ مىگوئیم اسناد تاریخى روشنى در این زمینه درد دست نیست که خمس ارباح مکاسب را پیامبر صلى الله علیه و آله و امام على علیهالسلام گرفته باشند.
دقت شود که واقع امر چه بوده، یک بحث است و اینکه اسناد تاریخی نقل کردهاند یا نه بحث دیگری است. صرف نقل نکردن دلیل بر عدم این امر نیست. بله اگر اسناد تاریخی و روایات معتبر اثبات کند که در آن زمان خمس ارباح مکاسب گرفته نمیشد میتوان وجوهی برای آن ذکر کرد و در هر حال این موضوع هیچگونه اشکالى در زمینه این حکم ایجاد نمىکند.
زیرا گرفتن و بخشودن این مالیات اسلامى در اختیار حاکم مشروع اسلام است، هنگامى که حکومت مشروع خود را بىنیاز و یا مردم را در زحمت ببیند مىتواند آن را ببخشد ولى هنگامى که حکومت مشروع، نیاز داشته باشد و در مردم توانائى آن را ببیند مىتواند آن را بگیرد، همانطور که امامان بعد، بعضى آن را مىگرفتند و بعضى با توجّه به وضع مردم و یا وضع بیتالمال، آن را مىبخشیدند. (دقت شود)
در عصر پیامبر صلى الله علیه و آله و امام على علیهالسلام، غنائم فراوانى از طریق جنگها و همچنین درآمد زیادى از طریق زمینهاى خراجى که مالالاجاره آنها به بیتالمال مىریخت عاید حکومت اسلامى مىشد، رقم این غنیمتهاى جنگى گاهى بقدرى زیاد بود که خمس آن به تنهائى مىتوانست قسمت عمده مشکل مالى حکومت اسلام را بر طرف سازد.
همچنین درآمد زمینهاى خراجى نیز گاهى بقدرى زیاد بود که بیتالمال سرشار از اموال مىشد، و در این شرایط نیازى به گرفتن خمس ارباح مکاسب نبود و لذا آن را عملًا به مردم بخشیدند.
در آغاز اسلام که نیاز بیتالمال به منابع درآمد شدید بود نیز وضع مسلمانان آنچنان آشفته و پریشان و ضعیف بود که دادن خمس علاوه بر زکات، براى آنها طاقتفرسا بود، و به همین دلیل خمس گرفته نشد.
امّا در عصر ائمّه دیگر که خمس غنائم جنگى و همچنین درآمد زمینهاى خراجى به دست خلفاى غاصب مىرسید و دست امامان از آن کوتاه بود، و از سوى دیگر مردم توانائى بر پرداخت خمس همه درآمدهاى خود داشتند، امامان خمس را از آنان مطالبه مىکردند. (دقت شود)
ذکر این نکته ضروری است که مساله خمس، به عهده پیامبر و امام معصوم و در دوران غیبت امام، به عهده ولی فقیه جامع الشرایط یا مرجع تقلید جامع الشرایط است.
خلاصه این که، نگرفتن خمس از خصوص درآمد کسبها در عصر پیامبر صلى الله علیه و آله و على علیهالسلام هیچگونه دلیلى بر نبودن این حکم در برنامههاى احکام اسلام نیست.
ذکر این نکته نیز لازم است که از بعضى از نامههاى پیامبر صلى الله علیه و آله استفاده مىشود که از «انفال» (زمینهاى موات و مراتع و چشمهها) نیز مطالبه خمس کرده است. (نک: مکاتیب الرسول، ص 365 ؛ خمس پشتوانه استقلال بیت المال، ص 107)
یکی از بلاهای آخرالزمان از بین رفتن حقوق والدین و فرزندان است که در اسلام بسیار به آن تاکید شده است مرحوم آیت الله سید محمد تقی مقدم در کتاب حقوق والدین و اولاد با استناد به قرآن و روایات چهل حق والدین بعد از وفات را بیان کرده است که تلخیص آن در زیر از نظرتان می گذرد:
1- تسریع در غسل و کفن آن دو نماید
2-از بهاء زیاد و هزینه آنها ناراحت نشود
3- مراسم را بدستور شرع انور انجام دهد
4-طبق وصیت آن دو عمل نماید و خلاف آن و دلخواه خود یا دیگران نکند
5-شب دفن نماز وحشت بخواند، تبارک وامثال آن را بخواند و بدعای آنها پردازد که وحشت آنرا به برد
6- از آنانکه در مراسم ،کاری مانند قرآن خواندن و امثال آنرا انجام داده با دادن وجه (و اگر قربت بوده)سپاس گذارد
7-اگر اهل بازار بوده حساب او را فورا تسویه کند که میت گرفتار دین نباشد
8-اگر سفارش به ثلث کرده باید فورا جدا کنند و حق هر وارثی را به خودش دهند
9-برای آنها هر روز قرآن بخواند اقلا(حداقل) بعد هر نماز سه قل هوالله بخواند به آندو هدیه کند خداوند او و والدین و بچه ی او را می آمرزد
10-بعد از هر نماز برای آنها دعا کند بویژه در نماز شب و اوقات دعا در زیارتگاه ها و حج وعمره
11-هر روز به نیابت آنها تصدق دهد که یک بر هفتاد هزار حساب می شود
12- اگر بتواند هر روز نماز والدین را بخواند
13- بر مصائب آنان صبر نماید
14-قضاء نماز های واجب او را بگیرد یا اجیر گیرد
15- روزه های او را هر چه هدر شده قضا کند یا بدهد بگیرند و اگر روزه ایام پرفیض می گیرد ثوابش را برای آنها بفرستد
16- به زیارت قبر آنها رود که ثواب حج است
17- در قبرستان آیت الکرسی و قرآن بخواند و صلوات بفرستد و برای آنان هدیه کند
18- وقتی که به زیارت یکی از مشاهد مشرفه مانند پیغمبر و ائمه می رود به نیابت آنان هم زیارت کند
19- به نیابت آنها عمره رود و اگر در حج واجب است به نیابت آنان وقت فراغت طواف کند
20- به نیابت آنان اگر حج واجب خود را کرده حج واجب برود و اگر آنها مستطیع نبوده اند برایشان مستحبی انجام دهد
21- اگر کسی از آنها ناراحت باشد که پندارد به او ستم کرده اند او را با زبان یا وجه یا امر دیگر راضی کند یعنی خصماء او را راضی نمائی
22- برای آنان رد مظالم بدهی به نیت آنها وجه را به فقیر می دهی به عنوان اینکه اگر حقی از کسی به گردن آنها است ادا شود
23- اگر مجلس هفتگی یا ماهیانه از مرثیه خوانی داشته احیاء نمایی
24- اگر طعامی سالیانه داشته یا گوسفندی قربانی می کرده سنت های خوب او را بپا داری
25- اگر کار خیر نا تمامی از او مانده باید به اتمام برسانی
26- خدای ناکرده اگر آنان مالی را غصب کرده اند و تو بدانی باید برای خلاص آنان آنرا به صاحبش رد کنی اگر چه آنها ندانند و ادعا نکنند
27- اگر خمس یا زکات بدهکار باشند حتما باید آنها را رد کنی
28- به پدر و مادر کسی بد نگویی که به والدین تو بد گوید
29- در جامعه کاری نکنی که مردم به پدر و مادرت بد گویند که عاق می شوی مردم آزاری نکنی ظلم به مردم روا نداری
30- با مردم به نیکی رفتار نمایی تا مردم والدین تو را دعا کنند و آن باعث بالا رفتن مقام والدین و باعث عزت تو خواهد بود
31-دوستان و آشنایان والدین را احترام کنی زیرا آنها هرگاه ترا ببینند بیاد والدین تو می افتند
32- احتمال گرفتاری آنها را بدهد و از پی نجات برآید
33- آثار آنان را از کتب و حسینیه و مسجد و درمانگاه و غیره اگر گذارده اند حفظ نماید تا آنان از او خشنود باشند
34- به جای زیارت پدر و مادر به زیارت عمو و عمه و دایی و خاله رود و آنچه پدر ومادر به آنان خوبی می کرده اند او به نیابت آن دو انجام دهد
35- اگر در حال حیات به حقوق آن دو کوتاهی کرده بعد از فوتشان بکوشد تا رضای او را بدست آورد
36- سعی کند آنان را بخواب ببیند تا از حالشان آگاه شود
37- خیرات و مبرات و زیارات و صدقات را تداوم بخشد در هر حال شده از آنان قطع نکند آنها را به مرور زمان فراموش نکند
38- احترام اسامی و قبور آنان را بلکه بهتر از حیات داشته باشد نگذارد کسی آنانرا به بدی یاد کند یا در قبور آنان هتک حرمت نماید
39-چنانچه آنان مومن بوده اند باید شوق لقاء آنان را داشته باشد همان طوری که ائمه ما شوق پدران خود را داشته اند
40 -چنانچه قبر آنان ویران شده ترمیم نماید نگذارد قبرشان ویران شود
آیت الله سید محمد تقی مقدم متوفی 1392 شمسی در پایان این مبحث می نویسد:
زندگان نپندارند که مردگان از اینان بی خبرند بلکه مردگان از تمام کارهای زندگان خبر دارند بجز آنچه خداوند از آنها بپوشاند .
/250سیمای قرآن وعترت
قال علی علیه السلام: أَلاَ وإِنَّ مِنَ الْبَلاَءِ الْفَاقَةَ وَأَشَدُّ مِنَ الْفَاقَةِ مَرَضُ الْبَدَنِ، وَأشدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْبِ. أَلاَ وإِنَّ مِنَ النِّعَم سَعَةَ الْمَالِ، وَأَفْضَلُ مِن سَعَةِ الْمَالِ صِحّةُ الْبَدَنِ، وَأَفْضَلُ مِنْ صِحَّةِ الْبَدَنِ تَقْوَى الْقَلْبِ. (1) آگاه باشید!فقر یکى از بلاها است و بدتر از آن بیمارى بدن است، و از آن بدتر بیمارى قلب است. بدانید که تقواى قلب دلیل صحت بدن خواهد بود(منظور امام از بیمارى قلب فساد اخلاق و انحراف عقیده است) .
مرض روحی زمینه بیماری جسم
گاهی می بینیم که امراض روحی، بیماری های جسمی در پی دارند اما آدمی چون از روح خود غافل است علت اصلی بیماری خود را درک نمی کند و فقط در صدد رفع امراض جسمی خود برمی آید.
و قال علی علیه السلام: الْعَجَبُ لِغَفْلَةِ الْحُسَّادِ عَنْ سَلاَمَةِ الاْجْسَادِ(2) از غفلت حسودان نسبت به سلامتى تن خویش در شگفتم.(چرا که حسد انسان را بیمار مىسازد).
"و قال علی علیه السلام: لَقَدْ عُلِّقَ بِنِیَاطِهذَا الاْنْسَانِ بَضْعَةٌهِیَ أَعْجَبُ مَا فِیهِ: وَذلِکَ الْقَلْبُ، وَلَهُ مَوَادّ مِنَ الْحِکْمَةِ وَأَضْدَادٌ مِنْ خِلاَفِهَا، فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ، وَإِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَکَهُ الْحِرْصُ،إِنْ مَلَکَهُ الْیَأْسُ قَتَلَهُ الاْسَفُ." (3) در درون سینه انسان قطعه گوشتى آویخته است که عجیبترین اعضاى وجود او است: و آن قلب او است. و این شگرفى بخاطر آنست که انگیزههائى از حکمت و ضد آن در آن جمع است. هر گاه آرزوها در آن ظاهر شود طمع او را ذلیل خواهد کرد و هنگامى که طمع در او به هیجان آید حرصاو را هلاک مىکند، و هنگامى که یاس مالک او گردد تاسف او را از پاى درمىآورد...
این چنین است که امراض روحی امراض جسمی را در پی دارد.
گاهی می بینیم که امراض روحی ،بیماری های جسمی در پی دارند اما آدمی چون از روح خود غافل است علت اصلی بیماری خود را درک نمی کند وفقط در صدد رفع امراض جسمی خود برمی آید
درمان بیماری روح وجان
فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِکُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِکُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِکُمْ وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِکُمْ وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِکُمْ وَ جِلَاءُ [غِشَاءِ] عَشَا أَبْصَارِکُم(4) تقوا و ترس از خدا، داروى بیماریهاى قلوب، بینائى دلها، شفاى آلام جسمانى، صلاح و مرهم زخمهاى جانها، پاکیزه کننده آلودگى ارواح، جلاى نابینائى چشمها.
امام علی بن ابیطالب علیه السلام در این روایت درمان امراض قلبی را پرهیزگاری و تقوا دانسته اند. ایشان تقوا را نه تنها مرهم دردهای روحی بلکه دواء دردهای جسمی نیز می دانند.
تقوا به معنى نگهدارى و حفاظت است، و نگهدارى در هر محیط و در هر راه و به مناسبت هر مقصدى؛ خصوصیات آن فرق مىکند. و به طور کلى نگهدارى خویشتن است از برخورد با موانع و پیش آمدهاى مخالف و آنچه ما بین انسان و مقصد خود حایل باشد. و چون انسان از روى فطرت و به حکم عقل و حکمت به سوى خداى خود که آخرین هدف و کمال و نهایت درجه سعادت بشر است، سیر مىکند، لازمست در این مسیر از هر گونه انحراف و گمراهى و لغزش و عصیان و خلاف و توجه به غیر خدا و پیروى از هوى و هوس و موانع دیگر، پرهیز و خوددارى کند. البته نتیجه چنین خود دارى، رسیدن به سعادت حقیقى و روحانیت انسانى و مقام صدق و قرب الهى و بهشت برین است.
امام علی بن ابیطالب علیه السلام در این روایت درمان امراض قلبی را پرهیزگاری و تقوا دانسته اند. ایشان تقوا را نه تنها مرهم دردهای روحی بلکه دواء دردهای جسمی نیز می دانند
عوامل بیماری قلب
عشق غیر الهی:
امیر م?منان(علیه السلام) فرمودند: " وَم َنْ عَشِقَ شَیْئاً أَعْشَىبَصَرَهُ، وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ، فَهُوَ یَنْظُرُ بِعَیْنٍ غَیْرِ صَحِیحَةٍ، وَیَسْمَعُ بَأُذُنٍ غَیْرِ سَمِیعَةٍ،"(5) هر کس به چیزى(دیوانهوار) عشق ورزد نابینایش می کند، و قلبش را بیمار می سازد، با چشمى معیوب می نگرد، و با گوشى غیر شنوا می شنود.
گناه:
قَالَ أَمِیرُ الْمُ?ْمِنِینَ علیه السلام:" لَا وَجَعَ أَوْجَعُ لِلْقُلُوبِ مِنَ الذُّنُوب"(6) هیچ دردی بر دل ها دردناک تر از گناهان نیست.
پیمان شکنی:
خدای متعال فرمود:" فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَة ...."(7) پس به سبب اینکه پیمانشان را شکستند لعنتشان کردیم و دل هایشان را سخت و حق ناپذیر گردانیدیم.
زیاده گویی:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: "به راستی زیاده گویی در غیر یاد خدا دل را سخت می کند."(8)
لهو و لعب:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: " سه چیز موجب قساوت دل می شود. گوش سپردن به لهو ، در پی شکار(تفریحی) رفتن و رفت و آمد به دربار سلطان. "(9)
کلام آخر
تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد
دلا ز نور هدایت گر آگهی یابی چو شمع خنده زنان ترک سر توانی کرد
پی نوشتها:
1- نهج البلاغه ،حکمت 388
2- همان ،حکمت 225
3- همان ،حکمت108
4- همان ،خطبه 198
5- همان ،خطبه 109
6- الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج2 ؛ ص275
7- سوره مائده،آیه 13
8- بحار الانوار ،ج68 ،ص 281.
9- الفقیه، ج4، ص366
پیشوای چهارم شیعیان در روز پنجم شعبان سال 38 هجری یا نیمه جمادی الاول سال 26 هجری در مدینه متولد گردید. مادر بزرگوار آن حضرت شهربانو می باشد. کنیه های ایشان ابوالحسن، ابوالحسین، ابومحمد و ابوعبدالله می باشد، اما القاب ایشان زبن العابدین، سیرالعابدین، سجاد و ... می باشد.
ایشان در خانه نبوت و امامت رشد کرد. صفات عالی او را به قله شرف و بزرگی که پدران بزرگوارش آنهایی که زندگی خود را صرف اصلاح جامعه کرده بودند رساند. از خصائص شخصی ایشان شجاعت و دلیری می توان نام برد. ایشان این خصلت را از جدش حضرت علی (ع) و پدرش امام حسین(ع) که شجاع ترین انسان ها بودند به ارث برده است. بخشودگی از جمله صفات امام سجاد(ع) است که مورخین اشارات زیادی به آن کرده اند. امام زین العابدین(ع) از جمله برجسته ترین مفسرین قرآن کریم بودند.
امامت عنصر زنده در تکوین فکر سیاسی و تمدنی در اسلام است. بدون امامت اسلام امتیاز و فعالیت خود را از دست خواهد داد و یک تن بی روح خواهد بود. دولت اموی مصمم بود که اساس اسلام یعنی نبوت و امامت را با زور نابود کند. امویان با جلوگیری از فعالیت اصولی اهل بیت قصد داشتند دین اسلام را تضعیف کنند. امام زین العابدین (ع) شاهد این آزمایش سخت بود، همانند پدرش امام حسین (ع) که شاهد زمان حکومت معاویه و یزید بود.
علم فقه از جمله بزرگترین و مهمترین علوم اسلامی است که امام سجاد(ع) در این عرصه اهتمام بلیغی ورزیدند پس از این طریق به نشر و اشاعه آن در بین مردم قیام کرد. امام سجاد(ع) خیلی به وعظ مردم توجه می کرد. ایشان در ذم دنیا فرمود: "از شر و فتنه های آن حذر کنید". امام (ع) مردم را از دوستی دنیا که راس همه خطاهاست بر حذر می داشتند و مردم را به اقتدا به بندگان زاهد خدا دعوت می کردند.
در زمان امام سجاد(ع) مختار ثقفی نهضت بزرگ خود را با هدف اجرای عدالت و انتقام از قاتلین سیدالشهداء(ع) اعلام کرد. این انقلاب تا حدی پیروز شد. از اهداف این انقلاب مساوات بین عرب و غیر عرب و انتقام از قاتلین امام حسین(ع) بود.
نهضت امام حسین(ع) از مهمترین نهضت های جهان است که مسیر تاریخ را تغییر داد و این همیشه زنده است که امام سجاد(ع) مهمترین نقش را در آن ایفا کرد. در این نهضت عظیم محنت ها و بلاهای طاقت فرسا به امام زین العابدین(ع) رسید.
زندگی علمی در زمان امام سجاد (ع) به تمام معنی فلج بود. خط سیاسی که دولت اموی در پیش گرفته بود از بدو تاسیس خالی از علم بود و تمام سعی امویان در دور کردن مسلمین از آگاهی علمی بود. در این میان امام زین العابدین (ع) افق درخشانی از علم را به سوی مردم گشود، به طوری که بعضی از سیره نویسان می گویند: علمای دینی از امام سجاد(ع) علوم غیر قابل شمارشی را روایت کرده اند.
دعاهای امام سجاد (ع) که در صحیفه سجادیه جمع شده یکی از ذخایر اسلامی است و از جمله کتاب مهم بلاغت و تربیت اخلاق و ادب در اسلام است. آنچه که به اهمیت صحیفه می افزاید این است که آن در یک زمانی ایراد شد که پر از حوادث وحشتناک و مسائل سیاسی بود که بر زندگی مسلمانان اثر گذاشته بود، صحیفه سجادیه صفحه گسترده ای را برای آگاهی دینی گشوده است.
امام سجاد (ع) در زمان حیات پربرکت خویش از شهرت زیادی برخوردار بوده و قلوب و احساسات مردم را تسخیر کرده بودند. وقتی ولید به خلافت رسید، تصمیم گرفت امام(ع) را بکشد، از این رو سمی به حاکم خود در مدینه فرستاد و دستور داد که آن را با شربت مخلوط کند و به امام بخوراند و بدین گونه امام سجاد(ع) به روایتی در 25 محرم سال 95 ه.ق به شهادت رسیدند.
ه گفتهی بیشتر مورخان، مادر امام علی بن الحسین(ع)، دختر یزدگرد سوم ـ آخرین پادشاه ساسانی ـ است؛ اما در اسم و چگونگی ازدواج این بانو با امام حسین(ع) اختلاف بسیاری است ؛ چنان که اسامی وی تا چهارده و حتی هفده اسم گزارش شده است.
با تمام تلاشها و پیگیریهایی که بعضی از محققان و نویسندگان دربارهی آن انجام دادهاند، نظر دقیق و قانع کنندهای ارائه نشده است. تحقیق و نقد و بررسی در این موضوع در دهههای اخیر از آن جهت بیشتر صورت گرفته است که برخی از خاورشناسان مغرض و دشمن مکتب تشیّع و به پیروی از آنان بعضی از نویسندگان مسلمان، ازدواج امام حسین(ع) با شاهزاده خانم ایرانی و انتساب خاندان رسالت به دودمان ساسانی را علت گرایش ایرانیان به اهلبیت(ع) و در نتیجه پذیرش مکتب تشیّع معرفی کردهاند و اعتقاد شیعیان را به حق الهی ائمهی اطهار(ع)، از بقایای اعتقاد قدیمی ایرانیان به «فرهی ایزدی» پادشاه ساسانی دانستهاند؛زیرا پادشاهان ساسانی خود را آسمانی نژاد میدانستند و برای خود مقامی نیمه خدایی و فوق بشری قائل بودند و کیش زرتشت آن روزگار نیز این نوع تفکر را تأیید میکرد.
بعضی از محققان، تمام یا بیشتر اخباری را که در این باره وجود دارد و همچنین اخبار معدودی را که بر امولد بودن مادر امام سجاد(ع) دلالت دارند، جمعآوری و آنها را مورد نقد و بررسی قرار دادهاند.
باید توجه داشت که هر چند اصل ماجرا شهرت بسزایی دارد و در کهنترین متون تاریخی شیعه، چون وقعة الصفین،تاریخ یعقوبی و بصائر الدرجات که همگی در قرن سوم تألیف یافتهاند، نقل شده است، اما اختلاف میان مفاد این روایات و عدم سازگاری پارهای از آنها با روایات فتوحات و غیره، آن قدر چشمگیر است که محققان معاصر، اصل داستان شهربانو و ازدواج وی با امام حسین(ع) و ولادت امام سجاد(ع) از شاهزاده خانم ایرانی را مشکوک دانستهاند؛ چنان که استاد مطهری پس از تشکیک در این باره مینویسد:
«ادوارد براون از کسانی است که داستان را مجعول میداند. کریستنسن نیز قضیه را مشکوک تلقی میکند و همین طور سعید نفیسی در تاریخ اجتماعی ایران آن را افسانه میداند.»
علاوه بر این ، از صدها سال پیش محدثان و نسبدانان بر مضمون این روایات خرده گرفتهاند و به انکار آن پرداختهاند. ابن عنبة یکی از نسبشناسان معروف علوی (متوفی 828 هـ ق) در این باره مینویسد: «خداوند، علی بن الحسین(ع) را به فرزندزادگی پیغمبر(ص)، از پادشاهزادگی بینیاز فرموده است، آن هم دختری که بر سنت اسلامی متولد نشده است. اگر پادشاهی موجب شرف بود، باید عجم بر عرب و بنی قحطان بر بنی عدنان فضیلت داشته باشند.»
وی ـ پس از این که میگوید: قول مشهور آن است که مادر امام سجاد(ع) دختر یزدگرد سوم و نامش شاه زنان میباشد ـ در پایان میافراید: بسیاری از نسبشناسان و مورخان این قول را نپذیرفتهاند. بنا به گفتهی آنها دختران یزدگرد همراه او به خراسان رفتند.
دلیل دیگری که اصل داستان را خدشهدار میکند، سندی است که نشان میدهد آغاز سدهی دوم هجری، شاهزاده خانم ایرانی در خاندان هاشمی ناشناخته بوده است. این سند، نامه منصور دوانیقی در پاسخ به محمد بن عبدالله بن حسن ـ مشهور به نفس زکیه ـ است. محمد در نامهای به منصور، و پس از آنکه خود را مهدی امت خوانده و امامت و خلافت را حق خود دانسته است، منصور را به اطاعت خود فرا میخواند. منصور در پاسخ او نامهای طولانی و تهدیدآمیز مینویسد و در ضمن میگوید: پس از رحلت رسول خدا(ص) در خاندان شما برتر از علی بن الحسین(ع) متولد نشده و مادر او امولد بود.
نوشتن امولد، تحقیری است که منصور بن محمد بن عیدالله روا میدارد. این نامه که طبری در حوادث سال 145 هجری آورده، نیم قرن پس از رحلت امام علی بن الحسین(ع) نوشته شده است که در آن زمان بسیاری از هاشمیان زنده بودند. اگر داستان اسیر شدن شهربانو و آوردن او به مسجد مدینه و نیز اگر دختر یزدگرد بودن مادر حضرت درست میبود،منصور چنان تعبیری به کار نمیبرد و اگر ادعای دروغی کرده بود، محمد سخنش را در دهانش میشکست و به او پاسخ میداد که مادر علی بن الحسین(ع) شاهزاده بوده است نه کنیز.
نکته دیگر آن که مورخان هنگام شرح جنگهای مسلمانان و ایرانیان، داستان حرکت و عقبنشینی یزدگرد را از نقطهای به نقطهی دیگر به تفصیل نوشتهاند. براساس این گزارشها، یزدگرد و خاندان او هیچگاه در میدان جنگ نبودهاند.
زمانی که جنگ قادسیه شروع شد، یزدگرد در مداین بود و پیش از آمدن مسلمانان از مداین به حلوان رفت؛ سپس از حلوان به اصفهان و از آن جا به اصطخر و کرمان و مرو گریخت.در این عقب نشینیها، یزدگرد نه تنها زنان، خویشاوندان و خزانهی خود را همراه داشته است، بلکه آشپزان، رامشگران و یوزبانان او نیز همراه وی بودهاند.
بنابراین، دختران او کجا، کی و چگونه به اسارت مسلمانان درآمدند؟ البته با وجود قراین و شواهد ذکر شده، احتمالاً در فتح مداین کنیزکانی اسیر شدهاند؛ چنان که مجالد بن سعید از شعبی نقل میکند: «در روز فتح مداین، مسلمانان از کنیزان کسرا، تنی چند به اسارت گرفتند که مادر من یکی از آنان است.»نیز بعید نیست که در فتح خراسان و شرق ایران دخترانی اسیر شده باشند؛ چنان که بلاذری مینویسد: «گفتهاند مادر علی بن الحسین(ع) سجستانی (سیستانی) است.»و احتمال دارد که امام حسین(ع) یکی از این زنان را به همسری گرفته و امام علی بن الحسین(ع) از او متولد شده باشد.
در پایان، مناسب است به شعری منسوب به ابوالأسود دئلی که در کتاب شریف «اصول کافی» آمده است، اشاره شود. شعر یاد شده چنین است:
و ان غلاماً بین کسری و هاشم لاکرم مَن نیطت به التمائم
ترجمه: پسری که از یک سو به کسری و از سوی دیگر به هاشم میرسد، گرامیترین فرزندی است که به او بازوبند بستهاند.
اگر چه این بیت در یکی از معتبرترین کتابهای شیعه آمده است؛ اما استدلال به آن به دلایل زیر مخدوش است:
1. چنین بیتی در دیوان ابوالاسود یافت نشده است و فقط در بعضی از منابع که کهنترین آنها اصول کافی است، به ابوالاسود نسبت داده شده است.
2. بر فرض قبول انتساب شعر به ابوالاسود، این که مراد از «غلاماً بین کسری و هاشم» امام سجاد(ع) باشد، نه شخص دیگری از هاشمیان، نیاز به اثبات تاریخی دارد.
3. احتمال دوم در معنای ان «غلاماً بین کسری و هاشم» آن است که مراد از کسری، نژاد وتبار شاهان ساسانی یزدگرد سوم نیست، بلکه مراد نژاد و تبار فارسی و عجمی است؛ بنابراین احتمال، معنای بیت چنین میشود: پسری که از یک سو به فارس و از سوی دیگر به هاشم میرسد، یعنی مادرش عجمی است. حال با این احتمال دیگر نمیتوان برای اثبات مدعا به این شعر استدلال کرد؛ چرا که تبار عجمی داشتن، یعنی ایرانی بودن؛ اما از تبار پاشاهان ساسانی بودن، از شعر استفاده نمیشود.
4. سبک شعر و مفاد و مضمون آن با مولود خاندانی که به سنتهای موروثی پایبند هستند، مناسبتر است تا به مولود خاندان امامت، به ویژه کسی که خود امام و نیز فرزند و پدر امام است.