سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شمس نامه

 

تمامى احکام اسلام بر پایه مصالح و مفاسد خاصى استوار است. براى هر حکمى، حکمتى است و در جعل هر قانونى، مصلحتى موجود است. اگر در اسلام از چیزى نهى مى‏ شود به دلیل آن است که مفسده ‏اى دارد و اگر به چیزى امر مى‏ شود، از آن جهت است که مصلحتى در آن وجود دارد. البته شاید پى بردن به تمام حکمت و مصالح و مفاسد مترتّب بر احکام برای ما ممکن نباشد، اما با اتکاى به عقل سلیم و نیز واقعیات خارجى موجود و همچنین بیانات بزرگان معصوم ‏(علیهم السلام) مى ‏توان به گوشه‏ هایى از آن پى برد.

چرا دیه زن نصف دیه مرد است؟


در قرآن آیه ‏اى تصریح ندارد که دیه زن نصف دیه مرد است، اما درباره قصاص خداوند فرموده:

«الانثى بالانثى»؛(1)
«زن در مقابل زن قصاص مى‏ شود.»


این آیه در ظاهر دلالتى بر دیه ندارد اما به دلیل رابطه نزدیک مساله قصاص جنایت یا بخشش و پرداخت دیه، از همین تعبیر در کنار آیه «ان النفس باالنفس»؛(2) تفاوتی بین قصاص زن و مرد و در نتیجه دیه آنها استفاده شده که بحث مفصل دارد و مجال ذکر آن نیست.

در هر حال منشا اصلی حکم تفاوت دیه زن و مرد در روایات آمده است: امام صادق(ع) فرمود:

«دیة المرأة نصف دیة الرجل»؛(3)
«دیه زن نصف دیه مرد است.»


در روایات اهل سنت نیز آمده است:

«دیة المرأة على النصف من دیة الرجل»؛(4)
«دیه زن نصف مقدار دیه مرد است.»

اما در خصوص فلسفه این حکم باید توجه داشت که اصولا در نظر دین اسلام و قرآن کریم ارزش و مقام ذاتی زن و مرد تفاوتی ندارد. یکسان می باشد. تنها ملاک فضیلت و برتری هر کس تقوا و ارزش های معنوی او می باشد.(5)

در ادامه نکاتی در مورد دیه زن و نصف بودن آن نسبت به دیه مرد را می خوانید:

اوّل: اگر اسلام یک دین کاملاً مادى بود که محور مسائل آن امور مالى و اقتصادى در نظر گرفته مى‏ شد و آن گاه دیه زن نصف دیه مرد بود، این اشکال وارد بود که چرا ارزش زن کمتر از مرد است و چرا قیمت زن را نصف قیمت مرد در نظر گرفته‏اند. حال آن که در اسلام ارزش انسان‏ها به روح و روان و کمالات معنوى آنهاست آنچه در اسلام اهمیت دارد و معیار ارزش است، تقواست. انسان مى‏تواند چون موسى کلیم ‏الله باشد، همان گونه که مریم(‏سلام الله علیها) نیز با خداوند ارتباط وحیانى داشت. زن و مرد در پیمودن راه تعالى و سعادت و دست یابى به مقامات معنوى، همانند و یکسان هستند و فرقى میان آن دو نیست، مانده به همت هر کدام! لکن، مسئله دیه، یک امر اقتصادى است. دیه مربوط به تن انسان‏هاست برای همین است که فرقى بین دیه فرد اوّل حکومت اسلامى و یک کارگر ساده وجود ندارد. (1)

دوم: در یک نگاه کلى مى‏ توان گفت که انسان‏ها اعم از زن و مرد داراى سه بعد هستند:

الف. بعد انسانى و الهى: در این مورد زن و مرد با هم یکسان هستند و راه تکامل انسانى و الهى، تا بى نهایت به روى هر دوى آنها گشوده است.

علاوه بر آن، نفقه فرزندان نیز بر عهده مرد است نه زن، لذا با رفتن مرد و مرگ او تعدادى فرزند واجب النفقه از او باقى مى‏مانند که بایستى به نحوى این خلاء نیز پر گردد. بنابراین باید قاعدتاً دیه مرد بیش از دیه یک زن باشد و این مطلب ربطى به جوهره زن و مرد ندارد، بلکه به لحاظ عوارض خارجى مرگ آنها و اثرات آن در خانواده است

خداوند در سوره مبارکه نحل آیه 97 مى ‏فرماید:
«هرکس از مرد یا زن عمل نیک انجام دهد در حالى که ایمان داشته باشد، پس او را بى ‏تردید (در دنیا) به زندگى پاکیزه‏ اى زنده خواهیم داشت و (در آخرت) پاداششان را در برابر عمل ‏هاى بسیار خوبشان خواهیم داد.» (2) در سوره مبارکه احزاب آیه 35 هم به این معنا اشاره شده است.

ب. بعد علمى: از نظر بعد علمى بین مرد و زن تفاوتى نیست. اسلام تفاوتى در فراگیرى علم بین زن و مرد قایل نشده است. در روایات آمده: «طلب العلم فریضة على کل مسلم و مسلمة»؛(3) آیات قرآنى که در این زمینه وارد شده و تفاوتى بین زن و مرد در زمینه علم و دانش و ترغیب به آموختن قایل نشده، مشتمل بر چهل آیه است.

ج. بعد اقتصادى: زن و مرد در اسلام از حیث وظایف اقتصادى با یکدیگر متفاوت اند. این وظایف بر مبناى توان و قدرت جسمى و روحى زن و مرد تقسیم‏ بندى شده ‏اند. زن اصولاً از لحاظ بازدهى اقتصادى از مرد ضعیف‏تر است. حتى در عصر حاضر و حتى در جوامعى که بین زن و مرد به ظاهر، اصلاً فرقى قایل نیستند، بازدهى اقتصادى زن و مرد یکسان نیست.

واقعیت این است که زن بالاخره برای به دنیا آوردن فرزند باید باردار شود و بعد از زایمان نیز باید به شیردهى و مواظبت از کودک خود بپردازد. دوران باردارى و شیردهى زمان و توان زیادى از زن مى‏ گیرد و انرژى و وقت زیادى از زن صرف این موضوع مى‏ شود. گرچه این کار، فى نفسه، کارى بزرگ و ارزشمند است، اما به هرحال، کار اقتصادى نیست و هیچ بازدهى اقتصادى بر آن مترتب نیست. از طرفى، ساختمان بدنى زن و مرد بسیار متفاوت است. زن داراى اندامى ظریف و لطیف با ضریب آسیب‏ پذیرى بالاست، در حالى که ساختمان جسمانى مرد، قوى و نوعاً زمخت و مناسب کارهاى سخت است و به همین خاطر، بسیارى از کارها و شغل‏ هاى اجتماعى که نیازمند توان و قوت مردانه است، در اختیار مردها قرار مى‏ گیرد و بدیهى است که با فقدان مرد، خسارت بیشترى متوجه خانواده می شود، لذا ضرورى است که دیه بیشترى بابت فقدان مرد پرداخت گردد. (4)

البته این واقعیت قابل کتمان نیست که برخی از زنان امروزه در جامعه همپای مردان تلاش می کنند و نان آور خانواده محسوب می شوند. اما قانون دیه مانند سایر قوانین ناظر به غالب افراد است .چون غالبا مسئولیت اداره خانواده به عهده مردان است، در دیه زن و مرد، نقش مرد و زن در تامین اقتصاد و معاش خانواده منظور شده و به لحاظ غالب افراد که مردان موظف به تامین هزینه زندگی هستند، دیه زن نصف دیه مرد قرار داده شده است. پس گرچه بعضی از زنان مسئولیت اداره خانواده را دارند. لیکن قانون برمحور افراد دور نمی­زند. بلکه غالب افراد را در نظر دارد.

چرا دیه زن نصف دیه مرد است؟

سوم: خلاء ناشى از فقدان یک مرد در خانواده به مراتب بیش از خلاء ناشى از یک زن است. بر اساس مطالعات فقهى و تاریخى،(5) دیه به منظور جبران خساراتى است که از ناحیه مجرم بر شخص قربانى یا خانواده او وارد گردیده و از آن جا که جامعه مطلوب دینى که اسلام در پى تحقق آن است، عمده فعالیت هاى اقتصادى را بر دوش مرد گذاشته است و مهم ترین وظیفه زن را اداره کانون خانواده قرار داده، طبیعى است که آثارى که بر یک مرد مترتب مى‏شود از نظر اقتصادى بر وجود یک زن مترتب نیست. لذا فقدان او از صحنه اجتماع و خانواده، از نظر اقتصادی  خسارت بیشترى را متوجه خانواده مى ‏کند. بنابراین، باید دیه‏ اى مناسب وضعیت او پرداخت گردد. (6)

علاوه بر آن، نفقه فرزندان نیز بر عهده مرد است نه زن، لذا با رفتن مرد و مرگ او تعدادى فرزند واجب النفقه از او باقى مى‏ مانند که بایستى به نحوى این خلاء نیز پر گردد. بنابراین باید قاعدتاً دیه مرد بیش از دیه یک زن باشد و این مطلب ربطى به جوهره زن و مرد ندارد، بلکه به لحاظ عوارض خارجى مرگ آنها و اثرات آن در خانواده است. (7)با توجه به مجموعه مطالبى که بیان شده، مى‏توان چنین نتیجه گرفت که مسئله دیه ملاک ارزیابى ارزش مرد و زن نیست که تفاوت آن موجب اعتراض گردد. از طرفى وظایف اقتصادى مرد در خانواده هم به نحوى ایجاب مى‏ کند که تفاوت‏ هایى در این گونه موارد (دیه) که ارتباط مستقیم با اقتصاد خانواده دارد، مشاهده شود و این عین صواب است.

مرد از نظر جسمانى و قواى بدنى، قوى‏ تر از زن بوده و قادر به انجام کارهاى سنگین ‏تر است و وجود او براى خانواده، مایه آرامش و قوت دل است، از سوى دیگر با فقدان او افرادى که تحت تکفل وى بوده ‏اند، بدون سرپرست و حامى مى‏ مانند، لذا طبیعى است که میزان دیه او بیش از دیه یک زن باشد. (8)

در واقع دیه، بهاى ارزش اقتصادی مقتول یا مجروح است. اگر فرد آسیب دیده و یا مقتول مرد باشد، دیه او بیشتر است، به جهت توانایى ‏ها و وظائف سنگینى که بر عهده او بوده و فعلا بر اثر قتل و یا نقص عضو به جا مانده است. اگر مقتول زن باشد، دیه او کمتر است به جهت تفاوت نقش اقتصادی اعضاء بدن او. اما این تفاوت است، نه تبعیض. بین تفاوت و تبعیض بسیار فرق است. کارگرى که از توان کارى بیشترى بهره‏ مند است، تفاوت دارد با کارگرى که ضعیف است و توانایى کارهاى سنگین را ندارد. مزد آنان فرق مى ‏کند. اگر کارفرما یک کارگر قوى و یک کارگر ناتوان را به طور مساوى مزد بدهد، به حق کارگر قوى ظلم کرده و این کار بى عدالتى فاحش است. اگر خداوند متعال دیه مرد و زن را به طور مساوى قرار مى‏داد، با عدالت سازگار نبود.

در پایان تذکر یک نکته و پاسخ به دو شبهه خالى از لطف نیست و آن این که:

اولاً: نصف بودن دیه زن نسبت به مرد مادامى است که دیه به میزان یک سوم (ثلث) نرسد و الاّ دیه مرد و زن در کمتر از ثلث با هم مساوى است. لذا اگر دلیل نصف بودن دیه زن، مسئله نقص او بود، باید همه جا دیه او نصف دیه مرد مى‏ شد.

ثانیاً: مرد همان گونه که دیه بیشترى به او اختصاص مى‏یابد در مقابل وظیفه دارد که در پرداخت دیه قتل‏ها و جنایات خطایى بستگان خود (به عنوان عاقله) مشارکت نماید، در حالى که زن از این امر معاف است.

ممکن است گفته شود که در عصر حاضر، زنان، هم دوش مردان به فعالیت‏هاى اقتصادى اشتغال دارند و در تأمین مخارج زندگى با مرد شریک هستند، پس دلیلى بر کم بودن دیه آنها در عصر کنونى وجود ندارد.

در پاسخ به این اشکال مى ‏توان گفت: اولاً: صحیح است که زنان دوشادوش مردان فعالیت اقتصادى مى‏ کنند لکن در عین حال، هیچگاه نمى ‏توانند امنیتى را که مرد براى خانوداه بوجود مى ‏آورد، ایجاد کنند. در واقع، زنان در ایجاد حریمى مطمئن براى خانواده هیچگاه به پاى مردان نمى‏ رسند.

ثانیاً: همانگونه که قبلاً هم بیان شد بسیارى از مشاغل پردرآمد هستند که با وضعیت جسمى و عمومى زنان تناسب ندارند و لذا فقط در انحصار مردان قرار دارند و طبیعى است که بازدهى اقتصادى مردان را بالا مى‏ برد. در عین حال اگر واقعاً بازدهى اقتصادى زن ومرد مساوى است، چرا در جوامعى که به ظاهر از حقوق زنان دم مى‏زنند اکثریت وزرا و وکلا ومسؤلین را مردان تشکیل مى‏ دهند؟



اشکال دیگرى که ممکن است مطرح شود آنست که آیا نصف بودن دیه زن تبعیض علیه او و به نفع مردان است؟

پاسخ به این سؤال هم آن است که اسلام، دین مساوات است و مرد و زن بودن در این دین هیچ امتیازى نیست. لکن در امر نصف بودن دیه، مصلحتى وجود دارد. چنان که احکام دیگرى در اسلام وجود دارد که به دلیل مصالحى که در آنها وجود دارد، به نفع زنان وضع شده است. از جمله این که اگر شخص مسلمانى مرتد شود (مرتد فطرى) چنانچه مرد باشد حتى اگر توبه هم کند، به نظر بسیارى از فقها به مرگ محکوم مى‏شود، ولى اگر زن باشد در صورتى که توبه کند، آزاد شده و به زندگى عادى خود برمى‏ گردد. یا در علل فسخ نکاح، اگر مردى بعد از عقد نکاح، دیوانه شد، زن حق دارد نکاح را فسخ کند در صورتى که اگر همین اتفاق براى زن بیفتد، مرد حق فسخ ندارد.(9)

 پی نوشت ها:
1- بقره، آیه 178.
2- مائده، آیه 45.
3- وسائل الشیعه، ج 19، ص 151. نشر دارلاحیا التراث العربی، بیروت، بی تا.
4- کنز العمال، ج 15، ص 57. نشر دارالاحیا التراث العربی، بیروت، بی تا.
5- حجرات (49) آیه 13.
6- جوادى آملى، عبدالله، زن در آئینه جلال و جمال، ص 400 و 401.
7- مشکینى، علی، ترجمه قرآن، ص 278.
8- مجلسی، بحارالانوار، ج 67،ص 68، باب 45؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 17، ص  249.
9- مکارم شیرازى، ناصر، دروس خارج فقه، بحث دیات، روزنامه فیضیه، شماره 18.
10- شفیعى سروستانى، ابراهیم،  و...، قانون دیانت و مقتضیات زمان، مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهورى، چاپ اول.
11- شفیعى سروستانى، ابراهیم، تفاوت زن و مرد در دیه و قصاص، سفیر صبح، چاپ اول، ص 93.
12- خامنه ‏اى، سید محمد، حقوق زن، انتشارات علمى فرهنگى، 1375، چاپ دوم، ص 98.
13- محمودى، عباسعلى، برابرى زن و مرد در قصاص، انتشارات بعثت، چاپ اول، 1365، ص 83، محمد حسین، فضل الله، زن در حقوق اسلامى، ترجمه عبدالهادى فقهى زاده، نشر دادگستر، ص 24.
14- برگرفته از نظرات فقهاى معاصر، رساله‏ هاى توضیح المسائل مراجع تقلید.  




موضوع مطلب :


چهارشنبه 94 اردیبهشت 16 :: 8:57 عصر :: نویسنده : شمس

پانزدهمین روز از ماه رجب سال 62 هجری مصادف است با سالروز شهادت اسوه صبر و شکیبایی حضرت زینب کبری (س)، بانویی که از وجود او بود که صبر معنا و مفهوم پیدا کرد و واژه صبر در مقابل نام حضرت زانو ‌زند.

حضرت زینب کبری علیها السلام در روز پنجم جمادی‌الاولی سال پنجم یا ششم هجری قمری در شهر مدینه منوّره متولّد گردیده و جهان را به قدوم خویش مزین فرمودند. نام مبارک آن بزرگوار زینب، و کنیه گرامیشان ام الحسن و ام کلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّیقة الصغری، عصمة الصغری، ولیة اللّه العظمی، ناموس الکبری، شریکة الحسین علیهالسّلام و عالمه غیر معلّمه، فاضله، کامله و ...

چندی از تولد این بانوی بزرگوار نگذشته بود که در خواب رویایی غمناک می‌بیند. آری، زینب کبری(س) مسیر پرحادثه و دردناکی را که در پیش دارد در همان زمان کودکی در آینه رویا می‌نگرد و آن را برای جدش پیامبر اکرم بازگو می‌کند و پیامبر خدا حوادثی را که در انتظار اوست تعبیر می‌کند تا او که دست پرورده علی و بزرگ شده دامان زهراست، خود را برای رویارویی با این حوادث مهیا سازد.

این رویا را در تاریخ چنین می‌خوانیم: ارتحال پیامبر خدا نزدیک بود، زینب نزد پیامبر آمد و با زبان کودکانه به پیامبر چنین گفت: «ای رسول خدا! دیشب در خواب دیدم که باد سختی وزید که بر اثر آن دنیا در ظلمت فرو رفت و من از شدت آن باد به این سو و آن سو می‌افتادم؛ تا این‌که به درخت بزرگی پناه بردم، ولی باد آن را ریشه کن کرد و من به زمین افتادم. دوباره به شاخه دیگری از آن درخت پناه بردم که آن هم دوام نیاورد. برای سومین مرتبه به شاخه دیگری روی آوردم، آن شاخه نیز از شدت باد در هم شکست. در آن هنگام به دو شاخه به هم پیوسته دیگر پناه بردم که ناگاه آن دو شاخه نیز شکست و من از خواب بیدار شدم».

پیامبر با شنیدن خواب زینب، بسیار گریست و فرمود:

«درختی که اولین بار به آن پناه بردی جدّ توست که به زودی از دنیا می‌رود و دو شاخه بعد مادر و پدر تو هستند که آن‌ها هم از دنیا می‌روند و آن دو شاخه به هم پیوسته دو برادرت حسن و حسین هستند که در مصیبت آنان دنیا تاریک می‌گردد».



هوش و ذکاوت حضرت
صاحب کتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذکاوت آن بانوی بزرگوار چنین می‌نویسد: در اهمیت هوش و ذکاوت آن بانوی بزرگوار همین بس که خطبه طولانی و بلندی را که حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا (س)در دفاع از حق امیرالمؤمنین علیهالسّلام و غصب فدک در حضور اصحاب پیغمبر اکرم(ص) ایراد فرمودند، حضرت زینب علیها السلام روایت فرموده است.

و ابن عباس با آن جلالت قدر و علو مرتبه در حدیث و علم، از آن حضرت روایت نموده و از آن حضرت به عقیله تعبیر می‌کند. چنانچه ابوالفرج اصفهانی در مقاتل می‌نویسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه سلام اللّه علیها را از حضرت زینب سلام اللّه علیها روایت کرده و می‌گوید: حدثتنی عقیلتنا زینب بنت علی علیهالسّلام..»

دقت کنیم که حضرت زینب علیها السلام با اینکه دختری خردسال (یعنی هفت ساله و یا کمتر) بود، این خطبه عجیب و غرّاء که محتوی معارف اسلامی و فسلفه احکام و مطالب زیادی است را با یک مرتبه شنیدن حفظ کرده، و خود یکی از راویان این خطبه بلیغه و غراء می‌باشد.

زینب کبری (س) عالمه بود به گونه‌ای که امام سجاد (ع) خطاب به عقیله بنی هاشم، زینب کبری (س) می‌فرمایند: عمه جان! تو عالمه‌ای هستی بدون اینکه معلم داشته باشی، و فهمیده‌ای هستی بی آن که کسی مطالب را به تو فهمانده باشد.

فداکاری و ایثار عقیله بنی‎هاشم هم در طول تاریخ مثال زدنی است؛ زینب کبری(س) وقتی احساس کرد مسئولیت بزرگ جهاد در راه خدا و پیکار و مبارزه با بی دینان به دوشش آمده است و در این راه باید از مال و منال و شوهر و زندگی و فرزند بگذرد، حتی اگر لازم شود از دادن جان نیز دریغ نکند، با کمال شهامت و فداکاری از خانه و کاشانه و شوهر و زندگی دست می‌کشد. گویند به هنگام ازدواج حضرت زینب (س) با عبدالله ابن جعفر، با توجه به علاقه وافری که میان او و برادرش امام حسین (ع) بود، شرط کرد که هرگاه برادرش خواست سفری برود، زینب (س) بتواند به همراه برادر مسافرت کند و عبدالله شرط را پذیرفت.

عبادت حضرت زینب سلام الله علیها
عبادت غرض اصلی آفرینش است و امام معصوم سمبل و تجلی این غرض؛ و هرچه یک انسان عابدتر باشد با حرکت آفرینش هماهنگ‌تر و با معصوم مانوس‌تر می‌شود. شاید علت انس حضرت زینب (س) با برادرش امام حسین (ع) جلوه‌ای از این عبادت باشد.

حضرت امام حسین (ع) در هنگام وداع به زینب کبری فرمود: «خواهرم در نماز شبت مرا به یاد داشته باش.» و نیز از امام سجاد علیه السلام نقل شده است: «عمه‌ام زینب در مسیر اسارت از کوفه به شام هم فرایض و هم نوافل خود را به جای می‌آورد و غفلت نداشت. فقط در یکی از منازل به خاطر شدت ضعف و گرسنگی، نشسته نماز خواند که بعد معلوم شد، سه روز است غذا میل نکرده، زیرا به هر اسیر شبانه روز یک گرده نان می‌دادند و عمه‌ام سهمیه خود را بیشتر اوقات به بچه‌ها می‌داد.»

نوشته‌اند هیچ‎گاه، تهجد و نماز شب این بانوی بزرگ ترک نشد. در فرهنگ قرآنی نافله چیزی است که زیاده بر واجب است و از روی تفضل و تبرع انجام می‌گیرد.

هنوز شهادت سیدالشهدا به سال نیامده که در مدینه قحطی سختی رخ داده است. عبدالله بن جعفر که بحر جود و کرم است و عادت بر بذل و عطا دارد، به دلیل اینکه دستش از سرمایه دنیا تهی گشته راهی شام می‌شود و به کار زراعت مشغول می‌شود، امّا زینب هر روزش گریه و داغ دل است. پس از مدتی آن علیّا مخدّره گرفتار تب وصل خانواده‌اش می‌گردد و هر لحظه بیماری او شدّت پیدا می‌کند تا اینکه نیمه ظهری به همسر خود عبدالله می‌فرماید: بستر مرا به زیر آفتاب در حیاط قرار بده!

عبدالله می‌گوید: به این وصیّت عمل کرده و او را در حیاط جای دادم که متوجّه شدم چیزی را روی سینه خویش قرار داده و مدام زیر لب حرفی می‌زند. پس به او نزدیک شدم، دیدم پیراهنی پاره پاره و خونین که یادگاری از برادرش حسین (ع)بود روی سینه نهاده ناله او حسین، حسین، حسین بود، لحظاتی بعد او وارد بر حریم اهل بیت النبوة گشت و کارنامه عمرش به خیر و سعادت ختم شد.

بدن مطهر آن بانوی بزرگوار در همانجا دفن شد و مزار ملکوتی آن حضرت اینک زیارتگاه عاشقان و ارادتمندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام است.        




موضوع مطلب :


دوشنبه 94 اردیبهشت 14 :: 11:24 صبح :: نویسنده : شمس

موسسه اسلام کوئست در آستانه سالروز ولادت مولود کعبه حضرت علی(ع) به این پرسش پاسخ داده است که «چرا امام علی (ع) به ولادت در کعبه اختصاص یافت؟» پاسخ‌های کارشناسان این موسسه اسلامی که به نوعی یکی از مراجع علمی و معتبر پاسخگویی به سوالات دینی مخاطبان است در دو بخش اجمالی و تفصیلی به این مناسبت مرور می‌کنیم:

پاسخ اجمالی

حقیقت آن است که کرامت در دو امر است.

اول. کرامت باید به نحوی باشد که ارزش و اثرش در اجتماع حفظ شود؛ از این رو اگر کرامت زیاد اتفاق بیفتد و افرادی که آن عمل را انجام داده‌اند زیاد باشند از ارزش آن کاسته شده و آن مسئله امر عادی تلقی خواهد شد.

دوم: زمانی که کرامت از کسی صادر می‌شود این در حقیقت از بهره‌مندی صاحب آن، از توانایی الاهی، جایگاه بلند ایمانی، از ایمانی که در آینده در انتظارش است و از مقدار مسئولیتی که در زمینه دین و دنیا بر عهده او است خبر می‌دهد.

از این رو است که می‌بینیم برای تحقق این دو هدف خداوند خواست که این کرامت ویژه امام علی (ع) باشد.



پاسخ تفصیلی

حقیقت آن است که کرامت در دو امر وجود دارد: یکی مربوط به خود کرامت و دیگری مربوط به صاحب کرامت است.

اما اول: کرامت باید به نحوی باشد که ارزش و اثرش در اجتماع حفظ شود؛ از این رو اگر زیاد اتفاق بیفتد و افرادی که آن عمل را انجام داده‌اند زیاد باشند، از ارزش آن کرامت کاسته شده و آن مسئله امر عادی تلقی خواهد شد و دیگر آن اثر اول را نخواهد داشت.

امر دوم: زمانی که کرامت از کسی صادر می‌شود چنین چیزی در حقیقت از بهره‌مندی صاحب آن از توانایی الاهی، جایگاه بلند ایمانی، از ایمانی که در آینده در انتظار او است و از مقدار مسئولیتی که در زمینه دین و دنیا بر عهده‌اش است خبر می‌دهد؛ از این رو است می‌فهمیم که چرا خداوند باری تعالی علی (ع) را به این کرامت اختصاص داد تا اینکه از جهتی آن کرامت بر تأثیرش باقی باشد. و از جهتی دیگر از جایگاه ویژه علی (ع) در بین امامان (ع) خبر دهد.

بر این اساس می‌بینیم عده‌ای برای اینکه از منزلت ولادت امام علی (ع) در خانه کعبه بکاهند گفتند: این از مختصّات و ویژگی‌های امام (ع) نبوده است، بلکه دیگران؛ مثل حکیم بن حزام بن خویلد نیز در این امر با او (ع) شریک هستند به نحوی که مادرش وارد کعبه شد و پسرش در داخل آن به دنیا آمد. [1]

بدیهی است این قضیه –اگر هم درست باشد- به هیچ وجه از کرامت شمرده نمی‌شود؛ زیرا با توجه به منابعی که از کیفیت تولد حضرت علی (ع) به ما خبر می‌دهند فرق بین این حادثه بر فرض صحت و ولادت حضرت در کعبه واضح است.

ابن شاذان می‌گوید: ابراهیم بن علی به اسنادش از ابی عبدالله جعفر بن محمد از پدرانش نقل می‌کند که فرمودند: عباس بن عبد المطلب و یزید بن قعنب بین گروهی از بنی هاشم و عبد العزّی در کنار خانه خدا نشسته بودند، در این هنگام فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین که در ماه نهم حاملگی بود و زمان وضع حملش فرارسیده بود وارد شد و گوشه پرده خانه را گرفت و بالا انداخت و عرض کرد: خداوندا من به تو و به چیزی که فرستاده‌ات آورده و به همه پیامبران و همه کتاب‌هایی که فرستادی و به سخنان جدّم ابراهیم که خانه عتیق را بنا نهاد، ایمان دارم، پس به حق این خانه و کسی که آن را بنا نهاد و به حق این فرزندی که در شکم دارم که با من حرف می‌زند و با صحبت‌هایش همدم شدم و من ایمان دارم که او یکی از نشانه‌ها و حجت‌های تو است، از تو می‌خواهم که این زایمان را بر من آسان گردانی.

عباس بن عبد المطلب و یزید بن قعنب گفتند: زمانی که فاطمه این گونه سخن گفت و دعا نمود خانه را دیدیم که از پشت باز شد و فاطمه به درون رفت و از چشم ما ناپدید شد دوباره آنجا به هم آمد و بسته شد، ما خواستیم که در را باز کنیم که برخی از زنان وارد شوند نتوانستیم دانستیم که این امر خداوند است. فاطمه سه روز در آنجا ماند و اهل مکه و زنانشان همه از این سخن می‌گفتند بعد از سه روز خانه از‌‌ همان محل که وارد شده بود دوباره باز شد و فاطمه در حالی که علی را در بغل داشت خارج شد. [2]

این کجا و وارد شدن شخصی به طور طبیعی (از در آن) و زایمان کردن آن کجا؟

[1] ن. ک: الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج 1، ص 106، باب حکیم.

[2] جواد کاظم منشد، فضائل أمیر المؤمنین (ع)، ص 161-162.
منبع: تسنیم

کد مطلب: 420461
 
 
 

بولتون: اقدام نظامی بهترین گزینه برای مقابله با ایران است

جان بولتون نماینده پیشین آمریکا در سازمان ملل گفت گزینه نظامی به ...

 

آل‌سعود درآمد خانه خدا را صرف عمل به توصیه‌های انگلیس می‌کند

آنها مسلمین دیگر را تکفیر می‌کنند تا جان، مال و ناموس آنها حلال شود ...

 
 





موضوع مطلب :


شنبه 94 اردیبهشت 12 :: 10:25 صبح :: نویسنده : شمس

آیت‌الله سید علی سیستانی از مراجع عظام تقلید شیعه در پاسخ به چند سئوال از مقلدان خود، احکام دست دادن زن و مرد مسلمان و نیز اهل کتاب و کافر را تشریح کرده‌اند.



متن سوالات و پاسخ این مرجع تقلید به شرح ذیل است:

*آیا دست دادن از روى اجبار با زن غیر مسلمان خارجى و بدون قصد لذت ایراد دارد یا خیر در حالى که هیچ لذتى به وجود نیاید ؟

با وجود حاجب مثل دستکش مانعى ندارد .

*حکم دست دادن با زن نامحرم در صورتیکه امتناع کردن موجب بروز ناراحتی و یا قطع رابطه فامیلی گردد و یا اعتراض والدین را به همراه داشته باشد ؟

دست دادن با نامحرم جایز نیست و اگر حائلی باشد مانعی ندارد .

* آیا دست دادن با زنان کافر فى ذاته حرام است؟

حرام است.

*در کشورهای اروپایی دست دادن به عنوان سلام و درود مطرح است گاهی ترک آن کار به محرومیت و اخراج از کارخانه و مدرسه و امثال آن می کشد، آیا یک مرد و یا یک زن مسلمان می تواند در چنین حالات استثنایی دست بدهد؟

اگر با پوشیدن دستکش و امثال آن نمی شود از آن مشکل رهایی یافت، جایز است مرد و یا زن مسلمان با دیگری مصافحه کند چون که ترک چنان کاری، موجب ضرر و زیان طاقت فرسا می شود.




موضوع مطلب :


سه شنبه 92 بهمن 8 :: 11:33 صبح :: نویسنده : شمس

جلال الدین سیوطى صاحب تفسیر «الدرّ المنثور» و کتابهاى زیاد دیگر و از بزرگترین شخصیتهاى علمىِ اهل سنّت، در این باره بحث مفصّلى دارد که اینک خلاصه آن را مى آوریم.

او مى گوید: قبل از اسلام، همانگونه که در جزیرة العرب گروهى از مردم مانند ورقة بن نوفل و زید بن عمرو بن نفیل بر توحید و یگانه پرستى پایدار نبودند، خاندان پیامبر و پدر و مادر او هم از «حُنَفا» و در دین جدّشان حضرت ابراهیم(علیه السلام) بودند و بر آیین او عمل مى کردند.

سیوطى اضافه مى کند: گروهى از علماى ما درباره اجداد رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بر همین عقیده هستند که از جمله آنها است امام «فخر رازى». او در تفسیر خود «انوار التنزیل» چند دلیل بر این مطلب آورده است:
1 ـ }الَّذی یراکَ حینَ تَقُومُ، وتَقَلُّبَکَ فی السّاجِدین{.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ شعرا: 217 و 218

«خدایى که تو را مى بیند، آنگاه که به عبادت بر مى خیزى و آنگاه که در میان سجده کنندگان منتقل مى گردى»

به عقیده مفسّران منظور از «تقلّب و جابجا شدن در ساجدین» انتقال نطفه پیامبر از صُلب سجده کننده و موحد و خداشناسى است به صلب سجده کننده و موحد دیگر. و این آیه دلیل است بر این که همه پدران پیامبر، موحد و خداشناس و از کسانى بودند که به پیشگاه خداوند یکتا سجده و ستایش مى کردند.

2 ـ «لَمْ أزَلْ أنْقُل مِن أصلابِ الطّاهِرینَ الى أرحام المطهّرات».
«من همیشه از صلبهاى پاک به ارحام پاک منتقل شده ام.»
در قرآن مجید هم مى فرماید: (إنّما المشرکون نجس) و اگر اجداد و جدّه هاى پیامبر مشرک بودند، پاکى آنها را تأیید نمى کرد.

سیوطى پس از نقل دلایل دیگر از فخر رازى، مى گوید: فخر رازى که به ایمان و قداست اجداد پیامبر معتقد است و این دلایل را بیان کرده، در عظمت و شخصیت وى همین بس که بزرگترین امام و پیشواى دینى و یگانه شخصیت علمى و تنها پاسخگوى سؤالات مختلف علمى دانشمندان دوران خود مى باشد.

سیوطى آنگاه در تأیید نظریه فخر رازى به بیان چند دلیل عقلى و نقلى دیگر مى پردازد و در اثبات این موضوع احادیثى از بخارى، بیهقى و ابونعیم و سایر محدّثان نقل مى کند و سپس دلائلى را که شهرستانى و ماوردى آورده اند متذکر مى شود.(1)

کتابهایى که علماى اهل سنّت در این باره نوشته اند:علماى اهل سنّت درباره ایمان اجداد و پدر و مادر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) تألیفات زیادى دارند که تنها سیوطى چهار جلد کتاب در موضوع یاد شده به رشته تألیف در آورده است:

1 ـ الدرج الرفیعة فی الآباء الشریفة.
2 ـ المقاصد السندسیّة فی النسبة المصطفویّة.
3 ـ التعظیم والمنّة بأن أبوی رسول الله(صلى الله علیه وآله) فی الجنّة.
4 ـ السبل الجلیّة فی الآباء العلیّة.(2)

دیدگاه علما و دانشمندان شیعه:

به طورى که پیشتر اشاره کردیم، ایمان پدر و مادر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و طهارت و قداست ولادت همه انبیا، از مسلّمات بلکه از مشخصات بارز عقیده شیعه به حساب مى آید.

فخر رازى مى گوید: «قالت الشیعة أنّ أحداً مِنْ آباء الرّسول وأجدادِهِ ما کان کافراً...».(3)

گفتار فخر رازى نشانگر آن است که عقیده شیعه و اتفاق علماى آنان در موضوع بحث، حتّى براى اهل سنّت نیز معلوم و در نزد آنان نیز از مسلّمات بوده است.

مجلسى(رحمه الله) مى گوید: امامیّه اتفاق نظر دارند بر این که پدر و مادر پیامبر(صلى الله علیه وآله) و همه اجداد آن بزرگوار، تا آدم(علیه السلام) نه تنها موحّد و با ایمان بلکه از گروه صدّیقین بوده اند; زیرا یا پیامبر بوده اند یا از اوصیاى پیامبران و شاید بعضى از آنها به جهت تقیّه یا مصالح دینى دیگر، از اظهار اسلام خود امتناع مىورزیده اند.(4)

دلائل علماى شیعه:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مالک الحنفاء: ص17، به نقل پاورقى بحارالانوار، ج15، ص121 ـ 128
2 و 4 ـ همان.
4 ـ بحارالأنوار، ج15، ص117




موضوع مطلب :


دوشنبه 92 دی 30 :: 6:21 عصر :: نویسنده : شمس
1 2 3 4 5 >> >
درباره وبلاگ

صفحات وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 30
بازدید دیروز: 26
کل بازدیدها: 178033