سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شمس نامه

زندگینامه شهید اسماعیل شمس تبار

 

%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%84 %D8%B4%D9%85%D8%B3 زندگینامه شهید اسماعیل شمس تبار

استان مازندران > شهرستان بابل
زندگینامه روحانی شهید اسماعیل شمس تبار

باز صفحات قلبم را می‌گشایم و غصّه‌های حسرت‌اندود چندین ساله را با یاد و خاطرات بزرگ‌مردان عرصة عشق و شهادت، وا می‌گشایم. برگ زرینی دیگر نگاهم را مجذوب می‌کند. اسماعیل شمس‌تبار، اسماعیلی است در مذبح جانان که رقص خونینش در قربانگاه عشق، سندی دیگر بود بر دلاوریهای این قوم ظلم‌ستیز.
در سال1343 در خانواده‌ای مذهبی و متدیّن در روستای «کامکلای بخش غربی بند پی» از توابع شهرستان بابل دیده به جهان گشود. دوران شیرین کودکی را در سبزستان زادگاه به سر برد. الفبای سادگی و معرفت را در هفت سالگی در قریة «شیاده» آموخت.
پس از اتمام دورة دبستان عزم خود را جزم کرد تا استعداد سرشار خدادادی را در راه علم و معرفت صرف کند و قدم در راه کسب علوم حقّه‌ای گذارد که سعادت دین و دنیا را برایش به ارمغان آورد؛ او را به ملکوت و دستان نیازش را به بی‌نیاز مطلق پیوند دهد. اصرار و الحاح اسماعیل، خانواده را نیز مجاب کرد و در سال 1355 راهی حوزه شد. مدرسة علمیة «پاشا امیر» بخش بندپی، اولین میزبان این نوجوان رسته از دنیا بود. پس از فراگیری دروس مقدماتی به حوزة رستم‌کلای بهشهر رفته و پس از دوماه سکونت در آنجا، به جوار بارگاه ملکوتی دخت موسی بن جعفر(علیهم السلام) روی آورد تا از هم‌صحبتی با بزرگان و بیدلان این خاک زرخیز بهره‌ها ببرد و روح تشنة خویش را سیراب گرداند. شهید شمس‌تبار در جریانات سال‌های 56 و57 که بحبوحة درگیریهای مردم سلحشور ایران بر ضد رژیم سفاک پهلوی بود، تلاشی وصف‌ناپذیر داشت.
وی با سن کمی که داشت از هیچ تلاشی در راه پیشبرد اهداف انقلاب از قبیل پخش اعلامیه، شرکت در تظاهرات، پخش عکس إمام(رحمه الله) و شبنامه فروگذار نمی‌کرد. حساسیت عجیبی نسبت به گروه‌های داخلی و منافقین داشت و در شناسایی ایشان به مردم زادگاه سعی بسیار داشت. به کرّات مورد تهدید و ناسزا قرار گرفت ولی او کسی نبود که با چند ارعاب و تهدید از هدف و آرمانش دست بردارد. با آغاز جنگ تحمیلی، اسماعیل نیز چون دیگر جوانان غیور ایران زمین، سینه‌اش از دشنة کین به درد آمد و برای انتقام خون هزاران مرد و زن خوزستانی و کرد، عازم جبهه گردید. حضور در خاک خطرخیز خوزستان و سپس رزم و پیکار در کوه‌های کردستان، پاسخی کوبنده بود بر بزدلان بعثی، اسماعیل می‌رزمید تا بنیان بتان پوشالی استکبار را برکند.
پیر خمین، ابراهیم اسماعیل بود و اسماعیل لبیک گویان در کردستان، در گرماگرم رزم، امتحان خداوندی را پاسخ گفت و چه زیبا بود امتحانش! شکوه رفتن، بی‌تاب از یک غنچة گل سرخ، که شکفتنش پروازی بی صدا تا انتهای ملکوت بود. منافقین کوردل که چندی بود او را شناسایی کرده بودند در چهاردهم تیرماه سال 61 در سقز کردستان او را ترور کردند تا به خیال خود ضربه‌ای به نظام و انقلاب بزنند ولی زهی خیال عبث که با افتادن سروی، سروها از خون او خواهد رویید به بلندای آفتاب، به سپیدی صبح و به سرخی آلاله‌های کردستان.
پیکر گلگونش پس از تشییع در گلزار شهدا در خاک آرمید و مأوای دلسوختگان راه شهادت شد. «روح مطهرش در جوار امیر قافله عشق متنعم باد.»

 

 




موضوع مطلب :


چهارشنبه 92 اردیبهشت 4 :: 7:12 عصر :: نویسنده : شمس

درباره وبلاگ

صفحات وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 278
بازدید دیروز: 14
کل بازدیدها: 177903