بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، حجاب بانوان در اداره ها و سطح کشور را از اولویت های برنامه های فرهنگی نظام قرار دادند و ذره ای در این امر نرمش از خود نشان ندادند، چرا که بی حجابی و بندوباری را به حق ترفند استعمار برای تخدیر و به نابودی کشیدن نسل کشورها می دانستند.
بنابراین از همان روزهای اول انقلاب به مسؤولان دولت وقت، برای جلوگیری از بی حجابی نهیب زدند: « الان وزارتخانه ها- این را می گویم که به دولت برسد، آن طوری که برای من نقل می کنند- باز همان صورت زمان طاغوت را دارد. وزارتخانه اسلامی نباید در آن معصیت بشود. در وزارتخانه های اسلامی نباید زن های (بی حجاب) بیایند؛ زن ها بروند اما با حجاب باشند. مانعی ندارد بروند؛ اما کار بکنند، لکن با حجاب شرعی باشند، با حفظ جهات شرعی باشند. » (صحیفه نور، ج 6، 329).
امام خمینی (ره) چادر را حجاب برتر می دانستند و در خاطره یکی از همراهان امام راحل در «نوفل لوشاتو» می خوانیم: « در مورد حجاب هم وقتی از فرانسه آمدم، هنوز با مانتو و شلوار و مقنعه بودم. یک بار در مهران، پایم صدمه دید و من با عصا و با همان مانتو و شلوار خدمت امام رفتم تا گزارش بدهم. امام فرمودند: اگر چادر ندارید، بگویم احمد برایتان بخرد. عرض کردم: نه حاج آقا! چون به کوه می رفتم و اسلحه روی دوشم بود و فشنگ به کمرم و قمقمه به پهلویم وگاهی هم باید سه پایه تیربار را روی دوش می گرفتم، چادر سرکردن برایم دشوار بود. فرمودند: چادر برای زن بهتر است. من از آن روز چادر سر کردم. »
حضرت امام (ره) راحل اگر چه چادر را حجاب کاملی می دانستند ولی پوشش های مشابه چادر - مانند مانتو گشاد- که موجب مفسده نمی شود را نیز کافی می دانستند و قائل بودند که اگر قرار باشد پوشش بانوان همراه با مفسده و خلاف اخلاق باشد باید از آن در جامعه جلوگیری شود همانطور که در پاریس در پاسخ خبرنگاران و بانوان محجبی که درباره میزان حجاب در ایران از ایشان سؤال کردند؛ فرمودند: « آری در اسلام زن باید حجاب داشته باشد، ولی لازم نیست که چادر باشد. بلکه زن می تواند هر لباسی را که حجابش را به وجود آورد اختیار کند. ما نمی توانیم و اسلام نمی خواهد که زن به عنوان یک شیء و یک عروسک در دست ما باشد. اسلام می خواهد شخصیت زن را حفظ کند و از او انسانی جدی و کارآمد بسازد. ما هرگز اجازه نمی دهیم تا زنان فقط شیئی برای مردان و آلت هوسرانی باشند. » (صحیفه نور، ج5، 294).
«حجاب ایران، حجاب اسلام، همین مقدارهاست. اسلام اینجا و آنجا ندارد. لکن یک جهات خارجی گاهی در کار هست. به طوری که یک مفسده ای باشد، یک اختلاف اخلاقی بشود، یک - عرض می کنم - چیزهایی باشد، البته آن وقت باید جلوگیری بشود؛ اما اگر نباشد اینطور و ساده باشد و مثل سایرین با سادگی باشد، نه؛ بی چادر (با مانتو) مانع ندارد. » (صحیفه نور، ج 3، 499).
به فرموده مقام معظم رهبری حفظه الله، حضرت امام (ره) تنها بانی بازگرداندن حجاب پس از کشف حجاب به ایران بودند. چنانچه ایشان فرمودند: « امام (ره) آن مرد شجاع و بی نظیری بود که مسأله حجاب را به این مملکت برگرداند. هیچ کس دیگری غیر از امام نمی توانست این کار را بکند، این هم یکی از اختصاصات امام. اگر غیر از امام هر کس دیگر بود از همین آقایان، بزرگان، عرض می کنم که مقدسین علماء، چه و چه و چه، هیچ کس جرأت نمی کرد که بگوید مردم با حجاب بیایند بیرون، امام همان ماه های اول پیروزی انقلاب گفتند باید مردم با حجاب بیایند. » (سخنرانی در جمع فرماندهان سپاه - 14/ 12/ 76)
حضرت امام کمترین مماشات در این امر را نمی پذیرفتند و بدنه مردم را به حفظ ظاهر اسلامی کشور فرا می خواندند، چنانچه وقتی حضرت ایشان باخبر شدند که در سواحل دریا بی بند وباری و اختلاط صورت می گیرد، برآشفته شده و فرمود: « برای اینکه اسلام جلوی شهوات را می گیرد، اسلام نمی گذارد که بروند توی این دریاها شنا کنند. پوستشان را می کند!...
که بعد از اینکه می رفتند زن و مرد در دریا، زن ها همان طور و همان طور می آمدند توی شهر! مردم هم جرأت نمی کردند حرف بزنند. امروز اگر یک همچون چیزی بشود، اینها را ما خواهیم تکلیفشان را معین کرد و دولت هم معین کرد. البته دولت[به] طوری که وزیر کشور گفتند، گفتند ما جلویش را گرفتیم، اگر نگیرند، مردم می گیرند. مگر مازندرانی ها می گذارند یا رشتی ها می گذارند که باز کنار دریاشان مثل آن وقت باشد؟ مگر بندر پهلوی ها (بندر انزلی) مرده اند که زن و مرد با هم در یک دریا بروند و مشغول عیش و عشرت بشوند! مگر می گذارند.
اینها را؟ تمدن های اینها این است. آزادی ای که آنها می خواهند همین. این جور آزادی! بروند قمار بکنند و با هم بشوند و با هم [سرگرم عیش و نوش] بشوند آزادی در حدود قانون است. اسلام از فسادها جلو گرفته و همه آزادی ها را که مادون فساد باشد داده. آنی که جلو گرفته فسادهاست که جلویش را گرفته است و ما تا زنده هستیم نمی گذاریم این آزادی هایی که آنها می خواهند، تا آن اندازه ای که می توانیم، آن آزادی ها تحقق پیدا کند. » (صحیفه نور، ج8، ص 339).
البته ایشان نیروهای انتظامی را برای برخورد با مظاهر بی حجابی ارجح می دانستند و در مقطعی که عده ای نفوذی و یا ناآگاه به بهانه مبارزه با بی حجابی و بد حجابی در معابر عمومی به ضرب و شتم زنان و دخترکان این چنینی پرداخته بودند در پیامی چنین تصریح کردند:
بسم الله الرحمن الرحیم
ممکن است تعرض به زن ها در خیابان و کوچه و بازار، از ناحیه منحرفین و مخالفین انقلاب باشد. از این جهت، کسی حق تعرض ندارد و اینگونه دخالت ها برای مسلمانان حرام است و باید پلیس و کمیته ها از این گونه جریانات جلوگیری کنند.
روح الله الموسوی الخمینی (صحیفه نور، ج12، ص 502).
امام (ره) راحل کشف حجاب و ایجاد اقلیتی از زنان و دخترکان خیابان گرد را از بزرگ ترین خیانت های رژیم طاغوت می دانستند و آن را از جنایات بزرگ رضاشاه می خواندند که باید در نظام اسلامی با آن مقابله شود و می فرمود: «آن شقیّ جنایتکار (رضا قُلدر) دست به یک جنایت زد و آن جنایت کشف حجاب بود و به جای اینکه نیمی از جمعیت ایران را فعال کند آن نیم دیگری هم که نیمه مردان بود به طور بسیار زیادی از فعالیت انداختند و این عروسک هایی که درست کردند. و در همه ادارات جا دادند و در همه خیابانها راه انداختند، آنهایی که در ادارات بودند، سایر افرادی که در ادارات بودند را هم از کارهای خودشان باز داشتند و آنهایی که در خیابان ها رها بودند، جوان های ما را به فساد کشاندند و فعالیت جوان های ما را از دست آنها گرفتند. »
(صحیفه نور، ج 17، 59).
و در یک کلام، حضرت امام (ره) برای حفظ ارزش بانوان و به بازی گرفته نشدن شخصیت آنان در جامعه بر حجاب تأکید می کردند و می فرمودند: « و البته باید توجه داشته باشید که حجابی که اسلام قرار داده است، برای حفظ آن ارزش های شماست. هر چه را که خدا دستور فرموده است- چه برای زن و چه برای مرد - برای این است که آن ارزش های واقعی که اینها دارند و ممکن است به واسطه وسوسه های شیطانی یا دست های فاسد استعمار و عمال استعمار پایمال می شدند اینها، این ارزش ها زنده بشود. » (صحیفه نور، ج 19، 185).
همانطور که اکنون در جوامع غربی و غرب زده شاهد لجن مال شدن زنان و مردان در برهنگی و هرزه گی با پوشش شعارهایی چون «آزادی»، «دمکراسی» و «برابری حقوق زن و مرد» هستیم، امام راحل، به عنوان اصلی ترین و حیاتی ترین خاکریز برای حفظ امنیت اجتماعی و روحی افراد جامعه و شکل گیری حیات طیبه و منع نفوذ بیگانه گان در کشور بر لزوم حجاب تأکید داشتند، تا جایی که اکثریت مردم پذیرای آن و حتی مشوق آن شدند. و تا جایی پیش رفت که مهمانان زن خارجی، خود می دانند که برای ورود به حریم ایران اسلامی باید پوشیده به حداقل حجاب اسلامی باشند.
در سفر پیدایش باب 22 مذکور است که خداوند به ابراهیم فرمود: «پسر یگان? خودت یعنی اسحاق را به کوه موریاه ببر و ذبح کن». از آنجا که تورات کنونی به ارشد بودن اسماعیل تأکید دارد پس «یگانه بودن» آن فرزند با «اسحاق» بودن او ناسازگار است. اما از آنجا که «یگانه بودن» آن فرزند دو نوبت دیگر نیز در همین باب مؤکد شده است لذا نتیجه میشود که کلم? «یعنی اسحاق را» توسط کاهنان افزوده گشته است.
در خصوص ذبیح بودن اسماعیل یا اسحاق در میان مسلمانان و یهودیان اختلاف نظر وجود دارد. و باید گفت که ریش? عداوت یهود با مسلمانان به همین مسئله برمیگردد. و همچنین ریش? دو عقوبت مهمی که خداوند به یهود رساند (اسارت بابلی در سال 586 قبل از میلاد و پراکندگی آنها در سال 70 میلادی) به تحریف همین حقیقت بازگشت دارد. زیرا علمای یهود یا تغییر نام ذبیح از اسماعیل به اسحاق میخواستند که برکت پیامبر خاتم را به قوم خود مخصوص کنند.
در این مقال مسئل? ذبیح بودن اسماعیل را با نگاهی به تورات کنونی یهود مرور خواهیم کرد و ادل? خود برای جعل تورات کنونی در این خصوص را به اختصار خواهیم گفت.
در تورات کنونی، خداوند در سه نوبت به حضرت ابراهیم(ع) وعده داده است که «از ذرّیت تو، جمیع امتهای زمین برکت خواهند یافت، زیرا که قول مرا شنیدی« یا «از تو جمیع قبایل جهان برکت خواهند یافت« (سفر پیدایش 12/ 3 ـ 13/ 16 ـ 22/ 18). این کلام نقلشده از خداوند، به این معنا است که موعود امم یعنی پیامبر خاتم از حضرت ابراهیم(ع) پدید خواهد آمد.
حضرت ابراهیم(ع) و همسرش ساره به دلیل بتشکنی ابراهیم(ع) دیگر نمیتوانستند در بین النهرین بمانند. لذا به هدایت خداوند به زمین مبارکی کوچ کردند که بعدها به «فلسطین» مشهور شد (انبیاء/ 71). مدتی بعد ابراهیم(ع) پی برد که همسرش سارا نازاد است (تورات: پیدایش 11/ 30 ـ 16/ 1) و لذا ایشان تا حدود نیم قرن فرزندی نیافتند. سپس حضرت ابراهیم(ع) به فرمان خداوند حکیم، با هاجر که کنیز ساره بود ازدواج کرد و اسماعیل(ع) به دنیا آمد.
به فرمان خداوند، مدتی بعد حضرت ابراهیم(ع) مأمور گشت تا هاجر و کودکش را در حجاز بگذارد و خودش به فلسطین بازگردد. آن حضرت نیز چنین کرد و در تورات فعلی در سفر پیدایش 17/ 18، دعای ابراهیم(ع) خصوصاً برای فرزندش مذکور است که از خداوند میخواهد تا اسماعیل را زنده نگه دارد. در تورات کنونی ماجرای هاجر و تشنگی اسماعیل با کمی تفاوت با روایات اسلامی در باب 21 از سفر پیدایش مذکور است.
ابراهیم(ع) به سبب علاقهاش به اسماعیل، برای دیدار او و هاجر مکرراً به بیابان حجاز می¬رفت، و از اینجا بود که خداوند به او دستور داد که فرزندش را ذبح کند تا از این محبت که باعث این مشقّات وی شده، به این سبب نزدیک است که او به خدا مشرک گردد، پاک شود. ابراهیم(ع) پدر توحید است و علاقهاش به اسماعیل(ع) واضحاً بدان سبب بود که او پدر نبی خاتم است. لهذا او پسرش اسماعیل را گرامی میداشت.
و ابراهیم(ع) فرمان خداوند را اطاعت کرد ولی چاقو (به امر خدا) گلوی نازک اسماعیل(ع) را نبرید. خداوند قربانی را از ابراهیم(ع) قبول کرد و در پاداش کار بزرگش، طبق قرآن و تورات، به توسط فرشتگان مقرب خود که چندی بعد در هیئت سه مرد به منزلش آمدند به او مژده داد که همسرش سارا اصلاح شده فرزندی خواهد آورد. سارا که طبق نقل تورات در آن وقت نود ساله و در جوانی نیز نازا بود، همانجا سخن فرشتگان خدا را «مضحکه» کرد و بر آن وعده خندید. فرشتگان او را ملامت کردند و لذا طبق فرمان خداوند، آن پسر «اسحاق» نام گرفت، که معادل است با «إضحاک» و «مضحکه» در زبان عربی.
مطابق تورات کنونی، اسماعیل(ع) در 86 سالگیِ ابراهیم(ع) تولد شد و اسحاق(ع) در سن صد سالگی او به دنیا آمد. در قرآن مذکور است که آن فرشتگان بشارت تولد یعقوب(ع) فرزند اسحاق(ع) را نیز به ابراهیم(ع) داده بودند. یعنی او آنقدر عمر خواهد کرد تا نوة خود را نیز ببیند.
سفر پیدایشِ تورات کنونی، در این خصوص که چرا ابراهیم(ع) در نزد خداوند ارج و قرب دارد و چرا زمین فلسطین به او داده شده سخنی نمیگوید. اما در سفر پنجم تورات از حضرت موسی(ع) در وقتی که قومش را تحذیر میداد نقل است که فرمود: در دل خود گمان مبرید که خداوند به سبب عدالت و نیکویی تو این زمین (فلسطین) را به شما بخشیده است بلکه این امر به دلیل نیکویی پدران تو یعنی ابراهیم و اسحاق و یعقوب (علیهم السلام) بوده است (سفر تثنیه 9/ 4 تا 6 ـ 10/ 15).
در تورات مکرراً مذکور است که خداوند تا هزار پشت بر مؤمنان رحمت میفرستد و از کافران و گناهکاران تا پشت چهارم عقوبت میکشد. این مطالب جملگی صحیح است چنانکه فرمودهاند که رحمت خداوند بر غضب او سبقت دارد. به همین سبب بود که بنیاسرائیل پس از تبعید به مصر در زمان حضرت یوسف(ع)، بعد از چهار نسل به لطف خداوند و راهنمایی حضرت موسی(ع) به فلسطین بازگشتند تا آن رحمتی را که خداوند به نسل حضرت ابراهیم(ع) مخصوص کرده به ایشان نیز برساند. لهذا بنیاسرائیل طفیل وجود حضرت ابراهیم هستند و حیات طیبة آنها در گرو سلوک در طریق حقّی است که ابراهیم(ع) آن را پیموده و برای پیروانش هموار کرده است. متأسفانه اکثر یهودیان در این راه سلوک نکردند و به پدرشان حضرت ابراهیم اقتدا ننمودند. لهذا به حکم خداوند گرفتار عقوبتهای متعدد شدند و زمین فلسطین نهایتاً در سال 70 میلادی از ایشان گرفته شد.
اینک از یهودیان و محققان تورات میپرسیم که ارج و قرب حضرت ابراهیم(ع) در نزد خداوند به چه علت بوده است و چرا این مسئله در تورات کنونی مذکور نیست؟ اینکه در تورات خداوند به حضرت ابراهیم فرموده است: «من سپر تو هستم و اجر بسیار عظیم تو» (پیدایش 15/ 1) این «اجر عظیم» خداوند چه بوده و به چه جهت به ابراهیم داده شده است؟
پاسخی که نگارنده یافته این است که پاداش و اجر عظیم حضرت ابراهیم(ع) آن است که خداوند موعود جهان را از نسل او خواهد فرستاد. این پاداش در ازای بتشکنی ابراهیم(ع) به او عطا شده است. در تورات کنونی بت¬شکنی آن حضرت و جدلهای او با نمرود و قصد آن ملعون برای سوزانیدن ابراهیم(ع) مغفول است. لکن یکی از محاجّههای آن حضرت با نمرود در خصوص نفی پرستش غیرخدا، در تلمود ایشان مذکور است. این مسئله، نشان میدهد که علما و کاتبان ایشان، گرچه بت¬شکنی حضرت ابراهیم(ع) را از تورات حذف کرده¬اند اما نمیتوانستهاند این حقیقت را بالکل دور انداخته و فراموش کنند و لذا آن را در تلمود آوردهاند. بنابراین اقوال قرآن مجید در این خصوص صادق آمده و بایست قدر دانسته شود.
وفق قرآن و تورات، خداوند ابراهیم(ع) را بعد از نبوت و آزمونهای بسیار به دوستی خود برگزید و او به مقام «خلیلالله» بار یافت. در قرآن علاوه بر اینها مذکور است که خداوند وی را «امام» تمام مردم جهان (بقره / 124) و اسوة حسنة ایشان (ممتحنه / 4) قرار داده، و حضرت حق بدین وسیله ابراهیم(ع) را در جهان شهرت بخشید.
اسلام و یهودیت در این قول متفقند که آن پیامبر خاتم، که روح شریفش اولین مخلوق خداوند است و بزرگترین نبی خدا در زمین، رسالتش جهانی است و دین مبارکش تا قیامت باقی، در واقع مقرر گشته تا از نسل حضرت ابراهیم(ع) و پسر ذبیح او به این جهان بیاید. اما اختلاف نظر این دو دین در این مسئله است که آیا آن ذبیح اسماعیل بوده است یا اسحاق؟
اگر قول یهودیان و تورات امروزی را بپذیریم یعنی ذبیح «اسحاق» است و آن نبی خاتم باید که از نسل پسر او یعقوب باشد، و از میان قوم بنیاسرائیل به این جهان بیاید. البته حضرت اسحاق پسر دیگری به نام «عیصو» داشت که از نسل وی قوم اَدوم پدید آمدند، اما این قوم در قرون بعد به سبب شرارتشان منقرض شدند. یهودیان معتقدند که آن نبی موعود، که آنها او را ماشیح Messiah)) مینامند، هنوز زاده نشده است و آنها منتظر ظهور وی هستند. در میان اسباط دوازدهگانة یعقوب، یهودیان بیشتر از همه به نسل حضرت داوود (که از سبط یهودا بن یعقوب بود) امید دارند تا خداوند آن نبی را در میان این نسل برانگیزد. چه اینکه اکنون فقط سه سبط از اسباط یهود بر روی زمین زندگی میکنند یعنی سبط لاوی، یهودا و بنیامین. نُه سبط دیگر به سان اقوام عاد، ثمود و لوط منقرض شدهاند.
اما اگر قول دین اسلام را صادق بدانیم و آن ذبیح اسماعیل باشد، آنگاه حضرت رسولالله(ص) همان پیامبری است که تمام انبیاء وعدة آمدنش دادهاند. چنانکه از خود آن حضرت نیز منقول است که فرمود: أنَا ?بنُ ?بذَّبیحَیْن. از حضرت امام رضا(ع) منقول است که مراد از این دو ذبیح، حضرات اسماعیل و عبدالله بن عبدالمطلب هستند که هر دو در معرض ذبح بوده، به فضل خدا نجات یافتهاند. بنا بر این نظر، یهودیان و مسیحیان بایست به حضرت رسولالله(ص) ایمان میآوردند. و به تبع میتوان گفت که تمام ظلمها و جنگهایی که در زمین رخ داده و میدهد ریشه در همین عدم پذیرش دارد. به عبارت دیگر اگر یهودیان به جای دشمنی کردن با حضرت رسول اکرم(ص)، به آن حضرت ایمان میآوردند، هم خود در دنیا و آخرت رستگار میشدند و هم صلح و رحمت در جهان گسترش مییافت.
مسیحیان در این میانه اعتقاد دارند که حضرت عیسی(ع) همان ماشیح موعود و آن نبی اعظم و رسول خاتم است. یهودیان نهتنها این را نمیپذیرند بلکه به گزاف، حتی نبوت حضرت عیسی(ع) را قبول ندارند و نعوذاً بالله او را یک نبی کذبه و انسان دروغگو میشمارند. در خصوص حضرت عیسی(ع) یهودیان تفریط میکنند و مسیحیان افراط. افراط مسیحیان اولاً در این است که حضرت عیسی(ع) را پیامبر موعود و آخرین پیامبر میدانند و ثانیاً او را همان خدای خالق جهان میخوانند. بطلان ادعای دوم برای مسلمانان واضح است. لکن با مسیحیان که علی الرسم به تصلیب عیسی(ع) اعتقاد دارند میتوان اینچنین استدلال کرد که چگونه میتوان خدا را کشت و به مدت سه روز او را دفن کرد؟!
لکن ادعای ماشیح دانستن عیسی(ع) مسئلهای قابل بحث است. مثلاً مواردی در همین اناجیل کنونی وجود دارد که به خلاف این اعتقاد مسیحیان شهادت میدهد. برای نمونه، حضرت عیسی(ع) مطابق انتهای باب 22 از انجیل متی با کاهنان و کاتبان یهود محاجّه کرده است که چرا شما بر خلاف قول خداوند به مردم اینچنین تعلیم میدهید که آن نبی بایست از نسل داوود بیاید؟ آنگاه آن حضرت با استناد به عبارتی از مزامیر داوود (مزمور 110/ 1) برای کاهنان یهود استدلال فرمود که ماشیح از نسل داوود(ع) نخواهد آمد وگرنه داوود اینچنین نمیفرمود. در همانجا مؤکد است که کاهنان نتوانستند پاسخی به او بدهند. لهذا حضرت عیسی(ع) که از نسل داوود است، به طریق اولی ماشیح نبوده و نیست. چه اینکه آن حضرت مشخصات متعدد ماشیح را که در عهد عتیق (خصوصاً در صحیفه اشعیاء) آمده، دارا نبوده است. مثلاً ماشیح یک نبیِ امّی و درس¬ناخوانده از ذریة ابراهیم(ع) و از نسل ذبیح او است، صاحب شریعت (فقه) است، حکومت تشکیل میدهد و برای استقرار دین خدا جنگ میکند، همسر دارد و فرزندانی که پس از وی جانشینش میشوند، وحی او شفاهی است (بر خلاف تورات که مکتوب نازل شده است) که در دو مکان مختلف بر او نازل میشود (مکه و مدینه)، و غیره.
یهودیان مطابق باب 22 از سفر پیدایش تورات کنونی، مدعی هستند که ذبیح اسحاق است. اما این سخن موجب تناقضهای عدیدهای شده است. این خود موضوع یک مقال? مفصل است و ما در اینجا به اهمّ آن اشاره میکنیم.
1. در سفر پیدایش باب 22 مذکور است که خداوند به ابراهیم فرمود: «پسر یگان? خودت یعنی اسحاق را به کوه موریاه ببر و ذبح کن». از آنجا که تورات کنونی به ارشد بودن اسماعیل تأکید دارد پس «یگانه بودن» آن فرزند با «اسحاق» بودن او ناسازگار است. اما از آنجا که «یگانه بودن» آن فرزند دو نوبت دیگر نیز در همین باب مؤکد شده است لذا نتیجه میشود که کلم? «یعنی اسحاق را» توسط کاهنان افزوده گشته است.
2. با کمی تأمل دیده میشود که فصول تورات کنونی جابهجا شده است و ماجرای ذبح که قبل از تولد اسحاق بوده به بعد از تولد او منتقل شده است تا بتوانند اسحاق را ذبیح کنند. و این مسئله مشکلاتی را در تورات کنونی پدید آورده است. مثلاً اینکه کوچ کردن هاجر و اسماعیل بعد از تولد اسحاق و قبل از ذبح بوده است. در این وقت حضرت اسماعیل حداقل چهارده سال داشته است. اما در توصیفاتی که در باب 21 سفر پیدایش از تشنگی هاجر و رو به موت بودن اسماعیل آمده معلوم میشود که اسماعیل در این وقت کودکی خردسال بوده که مادرش او را به آغوش حمل میکرده است (پیدایش 21/ 16 تا 18). ترتیب فصول و وقایع باید اینچنین باشد: نازایی سارا، دعای ابراهیم، ازدواج با هاجر، تولد اسماعیل، هجرت اسماعیل و هاجر، فرمان به ذبح، بشارت به فرزندی از سارا در پاداش سربلندی ابراهیم به ذبح اسماعیل، تولد اسحاق. در تورات کنونی تولد اسحاق بلافاصله به بعد از تولد اسماعیل انتقال یافته است در حالیکه فاصل? آن دو واقعه چهارده سال بوده است.
3. در دین یهود، فرزند نخست و محصول نخست زمین و احشام، باید برای خداوند تخصیص یابد. لذا ذبح او به دستور خداوند امری معقول و پذیرفتنی است. و فرزند نخست ابراهیم در واقع حضرت اسماعیل بوده است و حتی تورات کنونی نیز بر این شهادت میدهد.
4. باید توجه کرد که نخستزاد? ابراهیم کیست؟ زیرا در یهود فرزند نخست اهمیت فوق العاده دارد. تورات کنونی اذعان دارد وقتی که اسحاق به دنیا آمد اسماعیل چهارده ساله بود. لکن در کمال تعجب میبینیم که بر خلاف معمول، اصطلاح «نخستزاده» برای اسماعیل(ع) به کار نرفته است. یهودیان ممکن است استدلال کنند که هاجر زن مکروه? ابراهیم بود لذا پسر او نخستزاده خوانده نشده است. در جواب باید گفت که این سخن بر خلاف تورات کنونی است. زیرا در سفر تثنیه 21/ 15 تا 17 آمده است که اگر مردی دو زن محبوبه و مکروهه داشته و نخستزاد? او از زن مکروهه به دنیا بیاید آن مرد نمیتواند حق نخستزادگی را از آن فرزند خلع کند.
5. در تورات کنونی، دو نوبت به نازایی سارا تصریح شده (پیدایش 11/ 30 ـ 16/ 1) و در موارد دیگر آمده که نازایی به امر خدا است (خروج 23/ 26 ـ تثنیه 7/ 14) و لذا سارا هم به همینطور به ابراهیم میگوید: «پس سارای به ابراهیم گفت اینک خداوند مرا از زائیدن بازداشت. پس به کنیز من درآی شاید از او بنا شوم. و ابراهیم سخن سارای را قبول نمود» (پیدایش 16/ 2). نتیجه میشود که خداوند حضرت سارا را نازا کرده است تا نخستزاد? ابراهیم(ع) از هاجر به دنیا بیاید. بعد از سربلندی ابراهیم(ع) در ماجرای ذبح، خداوند برای پاداش ابراهیم(ع) همسرش سارا را نیز بارور کرده است.
6. خداوند به توسط سه فرشته که در هیئت سه مرد به خان? ابراهیم(ع) آمدند به آن حضرت بشارت داد که سارا فرزندی خواهد آورد. اما سارا باور نکرده سخن آنها را مضحکه نمود و لذا فرشتگان پسر او را «اسحاق» نام نهادند که معادل است با «اضحاک» در زبان عربی (نگا. قاموس کتاب مقدس، مدخل اسحاق و نیز در مقدم? کتاب). این واقعه نشان میدهد که حضرت سارا منتظر فرزند نبوده است و وعد? خداوند به ابراهیم که در جوانی به او داده شده بود را با تولد اسماعیل(ع) تحقق شده میدانست. اما یهودیان به گزاف مدعی هستند که اسحاق همان پسر وعده است. پولس نیز در نامههای خود اینچنین ادعا میکرده است (نگا. غلاطیان 3/ 19 ـ 4/ 28).
7. دربار? کوه موریاه که مکان ذبح دانسته شده اختلاف نظر بسیاری در نسخ مختلف تورات وجود دارد. به این ترتیب، یهودیان نه مکان ذبح را میدانند و نه زمان آن را و نه شخص ذبیح را میشناسند. و ما مسلمانان میدانیم که حضرت اسماعیل(ع) در دهم ماه ذیالحجه در نزدیکی کعبه قربان شد و خداوند آن عمل را از او پذیرفت و این سنت از او باقی ماند تا هر حج کنندهای برای خداوند قربانی تقدیم کند.
بیش از ده مورد دیگر نیز در تورات کنونی وجود دارد که بر ذبیح بودن اسماعیل شهادت میدهد، مواردی که تخصصیتر است و از حوصل? این مقال خارج. همچنین در تلمود دیده میشود که علمای یهود ظهور آخرین پیامبر را در قرن پنجم یا ششم میلادی پیشگویی کردهاند (نگا. گنجینهای از تلمود، باب 12)، که واضحاً نشان میدهد که آن پیامبر موعود حضرت رسول الله(ص) است و لهذا ذبیح حضرت اسماعیل(ع) بوده است.
در انجیل برنابا که انجیل تحریف نشد? حضرت عیسی(ع) است در خصوص ذبیح بودن اسماعیل اینچنین آمده است:
فصل چهل و چهارم (1) آن وقت شاگردان گفتند: «ای معلم! در کتاب موسی چنین نوشته شده که عهد با اسحاق بسته شده است.» (2) یسوع آهی کشیده، جواب داد: «آنچه نوشته شده همین است. (3) ولیکن نه موسی نوشته و نه یوشع، (4) بلکه احبار ما نوشتهاند، آنان که نمیترسند از خدای. (5) حق میگویم به شما، به درستی که هر گاه به کار برید نظر را در سخن فرشته جبرئیل خواهید دانست خباثت کاتبان و فقهای ما را. (6) زیرا فرشته گفت: "ای ابراهیم! زود است که هم? جهان بدانند که خدای دوست میدارد تو را. (7) ولیکن چگونه جهان بداند محبّت تو را به خدای؟ (8) به راستی واجب است بر تو اینکه بکنی چیزی از برای محبّت خدای." (9) ابراهیم پاسخ داد: "همانا اینکه بند? خدای آماده است تا بکند هر آنچه را خدای میخواهد." (10) پس خدای با ابراهیم به سخن درآمده فرمود: "بگیر اولزاد? خود را و بر کوه برشو تا پیش کنی او را به قربانی." (11) پس چگونه اسحاق اولزاده میشود؟ و حال آنکه چون او زاده شد، اسماعیل هفت ساله بود؟» (12) پس آن وقت شاگردان گفتند: «به درستی که خدع? فقها هرآینه آشکار است. (13) از این رو بگو به ما حق را. زیرا میدانیم که تو فرستاده شده از سوی خدایی.» (14) پس یسوع آن وقت فرمود: «حق میگویم به شما، به درستی که شیطان طلب میکند همیشه باطل نمودن شریعت خدای را. (15) پس از این جهت به تحقیق امروز ناپاک نمودند او و پیروان او و ریاکاران و بدکاران هر چیزی را. (16) پیشینیان به تعلیم دروغ و پسینیان به زندگانی بیباک. (17) حتی اینکه تقریباً نزدیک است که حق یافت نشود. (18) وای بر ریاکاران! زیرا مدح این جهان از آنان، زود است برگردد بر آنها به اهانت و عذاب در دوزخ. (19) بدین جهت به شما میگویم، به درستی که رسول خدای نیکوییای است که مسرور میسازد هر آنچه را که ساخته است خدای تقریباً. (20) زیرا زینت داده شده است به روح دانش و مشورت، (21) روح حکمت و توانایی، (22) روح خوف و محبت، (23) روح اندیشه و میانهروی. (24) زینت داده شده است به روح محبت و رحمت، (25) روح عدل و پرهیزگاری، (26) روح لطف و صبر، که گرفته است آنها را از خدای، سه برابرِ آنچه عطا فرموده به سایر خلق خود. (27) چه با سعادت است زمانی که زود است بیاید در آن زمان به سوی جهان. (28) مرا تصدیق کنید، که دیدم او را و تقدیم کردم برای او احترام را، چنانکه دیده است او را هر پیغمبری. (29) زیرا خدای عطا میکند به ایشان «روح او» را به نبوت. (30) چون دیدم او را، از تسلّی پر شده، گفتم: "ای محمد! خدای با تو باد و مرا لایق آن نمایاد که دوال نعل تو را باز کنم، (31) زیرا هرگاه به این افتخار برسم، خواهم شد پیغمبری بزرگ و قدوس خدای."» (32) چون یسوع این بفرمود شکر خدای نمود.
در خصوص این سخن حضرت عیسی(ع) که هر پیغامبری در واقع حضرت رسول الله0ص) را دیده است به آیات 81 تا 83 از سور? آلعمران مراجعه کنید و پیمان محکمی که خداوند از انبیائش گرفته تا آن حضرت را یاری کنند.
حسن ختام ما باز هم از سخنان حضرت عیسی(ع) خواهد بود که در جواب پرسش یک کاهن، کاتبان و علمای یهود را ملامت میکرد که شما ظاهر دین را گرفته و باطن آن را تهی کردهاید:
فصل شصت و ششم ... (15) وای بر شما ای کاتبان و فریسیان! (16) وای بر شما ای کاهنان و لاویان! زیرا شما فاسد نمودید قربانی پروردگار را. (17) تا حدّی که آنان که آمدند تا قربانی خود را تقدیم کنند، اعتقاد دارند که خدای مانند انسان گوشت پخته میخورد.
فصل شصت و هفتم (1) زیرا شما به ایشان میگویید که حاضر سازید گوسفندان و گاوان و برّههای خود را به هیکل خدای و مخورید همه را، بلکه بدهید بخشی را به خدای خود از آنچه به شما داده است. (2) لیکن شما خبر نمیدهید ایشان را از اصل قربانی که آن شهادت زندگی است که انعام داده شده بر پسرِ پدرِ ما ابراهیم. (3) تا فراموش نشود ایمان و طاعت پدر ما ابراهیم با وعدههای استوار به او، از طرف خدای و برکتی که او را بخشیده شده است. (4) ولیکن خدای بر زبان حزقیال پیغمبر میفرماید: "دور کنید از من این ذبایح خود را، به درستی که قربانیهای شما نزد من مکروهند." (5) زیرا که نزدیک میشود وقتی که تمام شود در آن، آنچه تکلّم کرده است از او خدای ما بر زبان هوشع پیغمبر، که فرموده: "به درستی که من قومی که غیرمختار است مختار نمیخوانم. " (6) و چنانکه حزقیال پیغمبر میفرماید: "زود باشد که خدای پیمان تازهای به عمل آورد با قوم خود، که نیست مانند پیمانی که به پدران شما عطا فرموده بود. (7) پس وفا ننمودند به آن. و زود باشد بگیرد از ایشان دلی را که از سنگ است و بدهد به ایشان دل تازهای. (8) و زود باشد که هم? این واقع شود، زیرا شما اکنون به موجب شریعت او رفتار نمیکنید، و نزد شماست کلید و باز نمیکنید، بلکه به شایستگی راه را میبندید بر آنان که بر آن رفتار میکنند.» (9) و آن کاهن خواست برود تا خبر دهد رئیس کهنه را، که در نزدیکی هیکل ایستاده بود به همه چیز. (10) ولیکن یسوع فرمود: «بایست، زیرا جواب میدهم تو را از سؤالت»....
1 . مشابه این دعا در قرآن مجید نیز آمده است، نگا. بقره / 125 تا 128 ـ ابراهیم / 37
2 . قرآن: هود / 71 ـ حجر / 53 ـ عنکبوت / 31 ـ الذاریات / 28 ـ تورات: سفر پیدایش 18/ 10
3 . سفر پیدایش 18/ 20
4 . قرآن: هود / 73 ـ الذاریات / 30 ـ تورات: سفر پیدایش 18/ 13 تا 15
5 . نگا. سفر خروج 20/ 5 و 6 ـ سفر تثنیه 5/ 9 و 10
6 . برشیت ربا 38/ 18. به نقل از دکتر ا. کُهِن، گنجینهای از تلمود، ترجم? امیر فریدون گرکانی، بینا، تهران،1350، ص 28
7 . قرآن: نساء / 125 ـ عهد عتیق: 2تواریخ ایام 20/ 7 ـ اشعیاء 41/ 7 ـ عهد جدید: رساله یعقوب 2/ 23. چون اعطای این لقب مهم از سوی خداوند به حضرت ابراهیم(ع) در زمان خود آن حضرت رخ داده است لهذا میبایست در تورات موسی، مذکور باشد که نیست. و این خود دلیلی است بر تحریف تورات امروزین و حذف بسیاری از مطالب مکتوب در آن.
8 . عهد عتیق: صحیفة عوبدیا 18 ـ صحیفة ملاکی 1/ 3
9 . صدوق بن بابویه قمی، الخصال،ترجم? سید احمد فهری زنجانی، انتشارات علمیه اسلامی، تهران، بیتا؛ باب اوصاف دوگانه، حدیث 78؛ ص 65
عید قربان بزرگ ترین روز حج محسوب می شود؛ چنان که از امام صادق(علیه السلام) نقل است که در جواب معاویه بن عمار که از ایشان درباره «یَوْمَ الْحَجِّ اْلأَکبَرِ»(1) پرسیدند، فرموند: «آن، روز عیدِ قربان است.»(2) از آن جهت می توان گفت عید قربان تجلی توحید بوده و نمادی از تجلی انسجام اسلامی در ایام حج است.
قربان؛ عید همه مسلمین
عید قربان یکی از اعیاد مهم مسلمین است که برخلاف بسیاری از اعیاد، مورد اختلاف نیست؛ چراکه همه فرق مسلمین این روز را عید محسوب می کنند؛ لذا در دعای مخصوص قنوت نماز عید می خوانیم: «اللهم انی اسألک بحق هذا الیوم الذی جعلته للمسلمین عیدا و لمحمد صلی الله علیه و آله ذخرا و شرفا و کرامة و مزیدا...؛ بارالها! به حق این روزی که آن را برای مسلمانان عید و برای محمد(صلی الله علیه واله) ذخیره و شرافت و کرامت و فضیلت قراردادی...» و بدین گونه عید را فقط مخصوص مؤمنین ندانسته، همه مسلمین را در آن سهیم می دانیم و اعتقاد داریم این گردهمایی عظیم رهیافتی برای رسیدن به اعتصام به حبل الله(3) است که یکی از مهم ترین دستورات اجتماعی اسلام است.
بنا بر این با توجه به مباحث مطرح شده، مناسک حج که در اوج عظمت آن عید قربان قرار دارد، علاوه بر رسیدن به توحید عاملی است مؤثر برای نیل به انسجام و همبستگی هر چه بیشتر مسلمانان. لذا بزرگان دینی ما به این مسأله بارها تأکید کرده اند که بهترین عمل در این روز برائت از مشرکین و شیاطین حقیقی عالم است و این مهم میسر نمی شود مگر با انسجام و همدلی تمامی مسلمین با هر فکر و عقیده و مسلکی که باشند.
قربانی، نماد وارستگی و مساوات
حجاج در ادامه اعمال روز عید با کوله باری از عقیده و جهاد، رو به سنّت قربانی می آورند و آن را به پیشگاه پروردگار هدیه می کنند و به دستور الهی جامه عمل می پوشانند که فرمود: «فـَمَنْ تَمَتَّعَ بِالعُمْرة اِلَی الحَجِّ فـََمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ.»
(4) آن کسی که به قربانگاه می رود و گوسفندی را ذبح می کند، در حقیقت با حرکتی نمادین عزم از میان بردن هوس ها و وابستگی هایش را می کند و آماده ایثار و فداکاری می شود. این عمل را از آن جهت که عبادت و وسیله تقرّب به خداست، قربان گویند.(5) چنان که امام سجاد(علیه السلام) ضمن پرسشی از شبلی پرسیدند: «آیا به هنگام سربریدن قربانی، نیت کردی که با تمسک به حقیقت تقوی و ورع حلقوم طمع را قطع کنی ... »(6)
بخشش و قربانی و تقسیم آن در میان مردم بویژه تنگ دستان به معنای دستگیری و تعاون است. وقتی حاجی در روز عید به شکرانه انجام مناسک حج، موظف می شود تا حیوانی سالم و کامل را بکشد و گوشت آن را به نیازمندان بدهد، این عمل خود عامل نزدیک شدن به خدا می گردد و انسان را مشمول عنایت الهی می سازد و هم بر حسب مصرف، عامل ایجاد محبّت بین انسان و افراد جامعه می شود. این گونه است که بین مسلمانان رابطه ای صمیمی به وجود می آید که خود یکی از عوامل و زمینه های انسجام است و بدین صورت تعاون و همبستگی اجتماعی در اعمال خیر و نیکوکاری در میان مردمان افزایش می یابد. از طرف دیگر، اگر تقسیم قربانی صحیح انجام گیرد، میلیون ها گرسنه سیر می شوند و بدینوسیله بین غنی و فقیر، ارتباط برقرار می گردد. این همان انسجام و همدلی مورد توجه شارع است.
از دیگر نمادهای قربانی «مساوات » است؛ به طوری که تقسیم گوشت قربانی به سه قسمت و استفاده شخص حاجی از آن(7) شاهد گویایی بر این مساوات است. و در این صورت یکی از مصادیق تفرقه (امتیازاتی که انسان برای خود قائل شده است) از بین می رود و همه به این قول پیامبر اعظم(صلی الله علیه واله) رجوع می کنند که درخطبه حجةالوداع فرمود: «مردم! پروردگار همه شما یکی است و پدر همه شما یکی است؛ همه از آدم هستید و آدم از خاک است؛ عرب را بر عجم فضیلتی نیست، مگر به تقوا.»(8) این عمل در حجّ، عدالت اجتماعی اسلام را منعکس می کند و خود عاملی است بر انسجام و اتحاد بین همه مسلمین جهان.
______________
1- توبه : 3
2- کافی، ج،4 ص290
3- «واعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَمیعـًا و لاتَفَرَّقوا؛ و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اسلام، و هر گونه وسیله وحدت]، چنگ زنید، و پراکنده نشوید!» آل عمران103/
4- «و حج و عمره را برای خدا به اتمام رسانید و اگر محصور شدید [و موانعی مانند ترس از دشمن یا بیماری اجازه نداد که پس از احرام بستن، حج را کامل کنید] پس آنچه از قربانی فراهم است [ذبح کنید و از احرام خارج شوید.].» بقره/ 196
5- مجمع البحرین، کلمه قرب، ج،2 ص480
6- مستدرک الوسائل ج،10 ص171.
7- فَِاذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فکلُوا مِنْها وَ اَطْعِمُوا القانِعَ وَ المُعْتَرَّ ؛ حج/ 36
8- ابن سعبه، تحف العقول، بیروت: مؤسسة الاعلمی، 1394 ق، ص ،30 ضمن خطبه حجةالوداع
سفر حج در حقیقت یک هجرت بزرگ است، یک سفر الهی است، یک میدان گسترده خود سازی و جهاد اکبر است. مراسم حج در واقع عبادتی را نشان میدهد که عمیقا با خاطره مجاهدات ابراهیم و فرزندش اسماعیل و همسرش هاجر آمیخته است، و ما اگر در مطالعات در مورد اسرار حج از این نکته غفلت کنیم بسیاری از مراسم آن به صورت معما در میآید، آری کلید حل این معما توجه به این آمیختگی عمیق است.
هنگامی که در قربانگاه در سرزمین منا میآییم، تعجب میکنیم این همه قربانی برای چیست؟ اصولا مگر ذبح حیوان میتواند حلقهای از مجموعه یک عبادت باشد؟! اما هنگامی که مسأله قربانی ابراهیم را به خاطر میآوریم که عزیزترین عزیزانش و شیرینترین ثمره عمرش را در این میدان در راه خدا ایثار کرد، و بعدا سنتی به عنوان قربانی در منا به وجود آمد، به فلسفه این کار پی میبریم.
قربانی کردن رمز گذشت از همه چیز در راه معبود است، قربانی کردن مظهری است برای تهی نمودن قلب از غیر یاد خدا، و هنگامی میتوان از این مناسک بهره تربیتی کافی گرفت که تمام صحنه ذبح اسماعیل و روحیات این پدر و پسر به هنگام قربانی در نظر مجسم شود، و آن روحیات در وجود انسان پرتو افکن گردد.
اما هنگامی که مسأله قربانی ابراهیم را به خاطر میآوریم که عزیزترین عزیزانش و شیرینترین ثمره عمرش را در این میدان در راه خدا ایثار کرد، و بعدا سنتی به عنوان قربانی در منا به وجود آمد، به فلسفه این کار پی میبریم
هنگامی که به سراغ جمرات (سه ستون سنگی مخصوصی که حجاج در مراسم حج آنها را سنگباران میکنند و در هر بار هفت سنگ با مراسم مخصوص به آنها میزنند) میرویم این معما در نظر ما خودنمایی میکند که پرتاب این همه سنگ به یک ستون بیروح چه مفهومی میتواند داشته باشد؟ و چه مشکلی را حل میکند؟ اما هنگامی که به خاطر میآوریم اینها یادآور خاطره مبارزه ابراهیم، قهرمان توحید با وسوسههای شیطان است که سه بار بر سر راه او ظاهر شد و تصمیم داشت او را در این میدان جهاد اکبر گرفتار سستی و تردید کند، اما هر زمان ابراهیم قهرمان، او را با سنگ از خود دور ساخت، محتوای این مراسم روشنتر میشود.
مفهوم این مراسم این است که همه شما نیز در طول عمر در میدان جهاد اکبر با وسوسههای شیاطین روبرو هستید، و تا آنها را سنگسار نکنید و از خود نرانید پیروز نخواهید شد. اگر انتظار دارید که خداوند بزرگ همانگونه که سلام بر ابراهیم فرستاده و مکتب و یاد او را جاودان نموده به شما نظر لطف و مرحمتی کند باید خط او را تداوم بخشید.
و یا هنگامی که به صفا و مروه میآییم و میبینیم گروه گروه مردم از این کوه کوچک به آن کوه کوچکتر میروند، و از آنجا به این باز میگردند، و بی آنکه چیزی به دست آورده باشند این عمل را تکرار میکنند، گاه میدوند، و گاه راه میروند، مسلما تعجب میکنیم که این دیگر چه کاری است، و چه مفهومی میتواند داشته باشد؟!
اما هنگامی که به عقب بر میگردیم، و داستان سعی و تلاش آن زن با ایمان هاجر را برای نجات جان فرزند شیرخوارش، اسماعیل، در آن بیابان خشک و سوزان به خاطر میآوریم که چگونه بعد از این سعی و تلاش خداوند او را به مقصدش رسانید چشمه زمزم از زیر پای نوزادش جوشیدن گرفت، ناگهان چرخ زمان به عقب بر میگردد، پردهها کنار میرود، و خود را در آن لحظه در کنار هاجر میبینیم، و با او در سعی و تلاشش همگام میشویم که در راه خدا بی سعی و تلاش کسی به جایی نمیرسد!
و به آسانی میتوان از آنچه گفتیم نتیجه گرفت که حج را باید با این رموز تعلیم داد، و خاطرات ابراهیم و فرزند و همسرش را گام به گام تجسم بخشید، تا هم فلسفه آن درک شود و هم اثرات عمیق اخلاقی حج در نفوس حجاج پرتو افکن گردد، که بدون آن آثار، قشری بیش نیست.
« برگرفته از تفسیر نمونه، جلد 19، صفحه 125، تالیف: زیر نظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی »
حضرت آیت الله وحید خراسانی در دیدار با مدیر و معاونین مرکز حجاب ریحانه النبی(س) فرمودند: پیرامون حجاب، اگر کسی مفهوم آیه شریفه 30 و 31 سوره مبارکه نور را بفهمد، کافی است.
«قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ»، « وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ»
آیه خطاب به حضرت خاتم(ص) است با عنوان"قل"؛ هرکجا این نحوه خطاب است، خیلی باید اهل فضل، دقت کنند. حجاب همپای توحید است: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»، «قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ».
خطاب "قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ" خطاب به کسی است که ایمان دارد، نه هرکس. مومن کسی است که در حقشان یک سوره نازل شده است: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»
«قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» مومنین و مومنات باید چشمها را بپوشند. تمام آفات از نظر(نگاه) است. نظر چه می کند؟ اولین انعکاس صورت در ذهنش، او را آلوده می کند؛ به حدی که عاقبت نظر، لاجرم بی عفتی است.
زنی که بدحجاب است و مورد نگاه حرام دیگران واقع می شود با زن باحجاب تفاوت دارد. همه این بی حجابی ها در رحم و شخصیت نسلی که از وی به وجود می آید تاثیر تربیتی دارد. اگر کسی غیرت داشته باشد و دستورات دینی را بفهمد، منقلب می شود.
ایشان در پایان سخنان خود افزودند: انشاء الله موفق می شوید. راه توفیق شما این است که هر روز قرائت قرآن را ترک نکنید «الْقُرْآن رَبِیعُ الْقُلُوبِ» همانطوری که زمین مرده به نسیم بهار حیات می گیرد، دل مرده نیز به نسیم کلمات خدا احیا می شود. این معارف را به مردم هم تعلیم دهید تا نفس آماده شود.