سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شمس نامه

ه نقل از وارث،  اهانت به نمادهای برادران اهل سنت از جمله اتهام زنی به همسر پیامبر اسلام (عایشه) حرام است. این بخشی از صحبت های حضرت آیت الله خامنه ای بود که آب پاکی بر روی دست کسانی ریخت که عامل تفرقه بین شیعه و سنی بودند.

سبب این اعلام نظر مقام معظم رهبری، موضعگیری‌هایی بود که باعث ورود فشارهای فراوان به شیعیان عرب شده بود، که جمعی از علماء و فرهیختگان شیعه منطقه احساء عربستان را بر آن داشت تا استفتائی را خدمت مقام معظم رهبری ارسال کنند.

پاسخ رئیس الازهر درباره این استفتاء رهبر انقلاب به شرح زیر است:
»با تمجید و خرسندی، فتوای مبارک حضرت امام علی خامنه‌ای در خصوص تحریم اهانت به صحابه رضوان‌الله‌علیهم یا تعرّض به همسران حضرت رسول(ص) دریافت کردم. این فتوایی است که با دانش صحیح و درک عمیق از خطرناکی آنچه که اهل فتنه انجام می‌دهند، صادر شده و بیانگر علاقه و اشتیاق به وحدت مسلمانان است. آنچه که باعث می شود بر اهمیت این فتوا افزوده شود، آن است که عالمی از علمای بزرگ مسلمان و از بزرگترین مراجع شیعه و به‌عنوان رهبر عالی جمهوری اسلامی ایران، چنین فتوایی را صادر کرده است. من از جایگاه علم و با توجّه به مسئولیت شرعیی که دارم، می‌گویم تلاش برای وحدت مسلمانان، واجب است و اختلاف بین پیروان مذاهب اسلامی باید به اختلاف نظر بین علما و صاحبنظران محدود بماند و به وحدت امّت اسلامی، لطمه نزند که خداوند فرموده است: "ولا تَنازعوا فتَفشلوا و تَذهب ریحکم و اصبروا إنّ الله مع الصّابرین"«

درباره وحدت بین مسلمین گفته شده وحدت اسلامی به این معناست که در زمانی که اهل آیین و یا ملتی دیگری که با اسلام در حال جنگ هستند، مذاهب اسلامی در حال جنگ با هم متحد می‌شوند نه به این معنی که درهمه حال با هم متحدند و شریعت و قوانین مذاهب هم یکی شود.

عموماً حکومت جمهوری اسلامی ایران از این واژه استفاده می‌کند و به همین مناسبت هفته‌ای به نام "وحدت" نامگذاری شده است.

اما رهبران برجسته اهل تسنن معتقدند حاکمیت ایران در راستای وحدت شیعه وسنی عملاً اقدامی نکرده و فقط به شعارها و اعمال سمبلیک بسنده کرده است.

بحث موضوع ما همین است . وقتی مقام معظم رهبری می فرمایند وحدت بین شیعه و سنی باید برقرار باشد، ما وظیفه داریم که به حرف رهبرمان گوش جان بسپاریم, و همانطور هم  که اول گزارش آوردیم رهبر معظم انقلاب فرمودند توهین به نمادهای اهل سنت و همچنین اتهام زنی به همسر پیامبر حرام است. حال این وسط چرا علمای اهل سنت این حرف را مطرح می کنند که جمهوری اسلامی و برادران شیعه فقط حرف می زنند؟ چه کسانی این وسط هیزم به تنور دشمن می ریزد؟ چه کسانی هستند که نمی خواهند عقد اخوت بین شیعه و سنی اجرا شود؟ چه کسانی می خواهند این حرف ها بین شیعه و سنی باشد و همیشه دنبال این باشند که شیعه و سنی با هم دشمنی پیدا کنند و کار به جایی برسد که علمای اهل سنت بگویند حاکمیت ایران در راستای وحدت عملا اقدامی نکرده است.

وهابیت چگونه و از کجا آمده؟ نظریات آنها چیست؟

وهابیت جنبشی مذهبی است که محمد بن عبدالوهاب در قرن هجدهم در نجد ِ عربستان بنیان گذاشت و از سال 1744 مورد پذیرش خاندان سعودی قرار گرفت.

وهابیان، پیروان محمد بن عبدالوهاب می باشند، و او پیرو مکتب ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم جوزی بود که عقاید جدیدی را در جزیرة العرب بنیاد نهاد. وهابیت فرقه ای به ظاهر اسلامی است که در عربستان و برخی از کشورها نظیر پاکستان و هند طرفدارانی دارد.

به اعتقاد آنان حاجت خواستن از پیامبر(ص) و ائمه(ع)، زیارت، احترام و تعظیم قبور پیامبر(ص) و ائمه اطهار نوعی بدعت و بت پرستی محسوب می شود و حرام است. آن ها سلام و تکریم و احترام به پیامبر را جز در نماز جایز نمی دانند و پایان زندگی دنیوی او را، پایانی بر بزرگداشت و گرامی داشت او می دانند. هرگونه آثار، گنبد و بارگاه بر قبور ائمه و بزرگان را بدعت می دانند و معتقدند که حضرت رسول (ص) یک انسان با همه ی ناتوانی ها و ضعف های بشری بوده و از دنیا رفته و هیچ خبری از ما و جهان امروز ندارد و زیارت قبرش حرام است.

شیعه و علمای بسیاری از اهل سنت این عقاید را رد کرده اند و معتقدند که دلیل چنین انحرافات، یکی اشتباه در فهم معارف اساسی اسلام مانند توحید و عبادت است و دیگری برداشت نادرست از اعمالی مانند زیارت و توسل.

وهابیت خود را منتسب به مذهب حنبلی می دانند بدین معنی که وهابیت بسیاری از اعتقادات خود را از احمد بن حنبل و آراء و عقاید وی گرفته اند. با این حال بسیاری از علمای حنبلی نیز وهابیت را فرقه ای جدا از خود قلمداد کرده و از نزدیکی به آن خود را مبرا کرده اند.

حال به این می خواهیم بپردازیم که فرق اساسی بین اهل سنت و این فرقه در چیست؟

1. معتقدند که ابن‌تیمیه، مشبّهه بود. مشبهه یعنی کسی که خدا را به مخلوق تشبیه کند. اهل سنت، مشبّهه را کافر می‌دانند. ابن‌تیمیه صراحت دارد که خدای عالم، دارای دست و پا و چشم و صورت است. مانند ابو یعلی که گفته بود خدای عالم همه چیز دارد و فقط دو چیز ندارد: ریش و عورت. (رک: وهابیت از منظر عقل و شرع)

2. عده‌ای می‌گویند که زندیق و ملحد و بی‌دین است. چون نسبت به نبی مکرم (صلی الله علیه و سلم) جسارت کرده و می‌گوید وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) از دنیا رفت:"مات فات." پیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) هیچ خاصیت و فائده‌ای ندارد و حتی برای خودش هم دفعِ ضرری ندارد.

یعنی همان حرفی است که حجاج گفت: "عصای من، ارزشش از پیامبر بالاتر است، چون با این عصا می‌توانم یک مار یا عقربی را بکشم، ولی وجود پیامبر از کشتن مار و عقرب هم عاجز است."

3. عده‌ای هم می‌گویند که ابن‌تیمیه منافق است. چون نسبت به امیرالمؤمنین جسارت کرده است. ابن‌تیمیه می‌گوید که علی بن أبی طالب در 17 جا اشتباه کرد و خلاف قرآن فتوا داده است و در تمام جنگ‌هایی که داشت، برای رسیدن به ریاست جنگید و از مصادیق این آیه شریفه است:

تِلْکَ الدَّارُ الْآَخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ (سوره قصص/آیه83)

در حالی صحیح مسلم آمده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:" لا یحبه إلا مؤمن و لا یبغضه إلا منافق." (صحیح مسلم، ج1، ص60)

ابن‌تیمیه نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السلام)، به قدری وقیحانه برخورد کرده است که مثلا می‌گوید:شیعه هم نمی‌تواند ثابت کند که علی مسلمان بوده است، علی، علمی نداشت و شاگرد مکتب ابوبکر بوده و اگر چیزی هم یاد گرفته، از ابوبکر یاد گرفته است،جناب عثمان، حافظ قرآن بود و بعضی از شب‌ها، تمام قرآن را در یک شب می‌خواند، ولی معلوم نیست که علی بن أبی طالب،‌ همه قرآن را بلد بود یا خیر . یا در مورد صدیقه طاهره(س) می گوید: وفی فاطمة شعبة من النفاق. (التنبیه و الرد لحسن السقاف، ص7 ـ کلمة الرائد لمحمد زکی الدین ابراهیم، ج2، ص546 )

شما کدام سنی را می شناسید که چنین اعتقاداتی داشته باشد و این خود به خوبی روشن می کند که این فرقه ضاله تا چه اندازه با اهل سنت فرق می کند.

کلامی از مولوی عبدالرحیم رضوی که یکی از علمای کنونی اهل سنت است اشاره می کنیم تا خودتان از زبان یک سنی به ماهیت اهل سنت پی ببرید:

وی می گوید: تفاوت نظری و فکری این فرقه با اهل سنت زیاد است. وهابیون در همه عقاید اسلامی با اهل سنت و بالجمله با مسلمانان تفاوت و اختلاف زیادی دارند؛ برای مثال زمانی که وهابیت را انگلیس در بلاد حرمین شریفین راه‌ انداخت، آنها بیشتر علمای حرمین را که اهل سنت بودند، به شهادت رساندند و همه آثار دینی و فرهنگی مسلمانان را و از جمله بارگاه‌های ملکوتی جنت البقیع را که مقبره‌ها و عمارتهایی داشتند و حتی خود ضریح حضرای حضرت رسول (ص) را هم خواستند تخریب نمایند که موفق نشدند.

تاریخ گواه است که آنها خون همه امت اسلامی را مباح می‌دانستند به جز پیروان خود. آنها در راه کفر و علیه اسلام قیام کردند تا علمای اهل سنت واقعی، فرهنگ دینی و اعتقادی مسلمانان را از بین ببرند که امروز اعتقادات سوء آنها بر همگان شناخته شده است؛ بنابراین در طرحی جدید تصمیم گرفتند این فرقه را با نام‌های دیگری به میدان بیاورند که متاسفانه در کشور‌های اسلامی و در بین مسلمانان نفوذ کردند.

مساله‌ای که امروز جای تاسف زیادی دارد، این است که بعضی از مسلمانان گول این راه کار جدید را خوردند که در برخی موارد موجب تخریب چهره واقعی اهل سنت شده است. توصیه بنده به مسلمانان این است که این گروه ضاله را که تفاوت فکری و نظری و مقادیر زیادی با عقاید اسلامی قدیمی دارد می‌توان شناخت پس همواره تلاش کنند که در دام این شیاطین نیفتند؛ زیرا آنها در اقوام و قبیله‌ها و همه کشورهای اسلامی نفوذ کرده‌اند .

چند حدیث از اهل سنت درباره احترام به اهل بیت(ع)


از بررسی مجموعه احادیث و روایاتی که در زمینه مصادیق اهلبیت در منابع اهل سنت درج گردیده، همواره شش نظریه مطرح بوده است که آن را به اختصار بازگو میکنیم:

الف)مصادیق اهلبیت (ع)، زوجه های پیامبر (ص) بوده اند. (قول سعید بن جبیر و ابنعباس و عکرمه و مقاتل(

ب)مراد از اهلبیت (ع)، حضرت علی (ع)، حضرت فاطمه (س)، حضرت حسنبن علی (ع) و حضرت حسینبن علی (ع) اند که در زمره خمسه طیّبه یا پنج تن آل عبا نیز محسوب میگردند. (قول ابوسعید خدری و جمعی از تابعین از جمله مجاهد و قتاده)

پ)منظور از اهلبیت، تمامی خاندان پیغمبر (ص) بنی هاشم اند. مفهوم بیت در این مورد، همان نسب است. (قول شبل)

ت)اهلبیت عبارت اند از: اولاد پیامبر (ص)، همسران پیامبر (ص)، علی (ع)، حسنبن علی (ع) و حسینبن علی (ع)، (قول خطیب فخر رازی)

ث)مقصود از اهلبیت کسانی اند که صدقه بر آنان حرام است اینان شامل آل علی، آل عثمان، آل عقیل، آل عباس و آل جعفراند.

ج)اعضای خاندان پیامبر (ص) و نیز حضرت سلمان بر اساس روایت مشهور «سلمان منا اهل البیت» جزو اهلبیت اند. این نظر محی الدین عربی در کتاب فتوحات مکیه است؛

اما شیعه، به طور قطع و یقین مصادیق اهلبیت را همان نظریه دوم میدانند که پیشتر بدان اشاره شد. آنها در اثبات این رأی، احادیثی چون ثقلین، سفینه و نیز آیه تطهیر (آیه 33 از سوره احزاب) و همچنین مجموعه ای دیگر از روایات را که از منابع اهل سنت برگرفته شده است، ارائه میدهند.

علاوه بر این، شیعیان معتقدند که اولاً: پیامبر (ص) از مصادیق اهل بیت به روشنی نام برده اند. ثانیاً: پیامبر به هنگام نزول آیه تطهیر، با قرار دادن حضرت علی(ع)، حضرت فاطمه (س) و حسنین (ع) در زیر عبای خود آنان را اصحاب کساء و به طور مشخص اهلبیت معرفی فرموده اند. ثالثاً: پیامبر با قرائت مکرر آیه تطهیر به هنگام عبور از مقابل درب منزل حضرت علی (ع)، او و حضرت فاطمه (س) و حسنین (ع) را به عنوان مصادیق آیه فوق، مورد خطاب قرار دادند.

با توجه به موارد مورد اشاره و بررسی نظریه های ششگانه از فریقین و نیز با در نظر گرفتن اینگونه احادیث متعدد که در منابع اهل سنت ثبت و ضبط گردیده است، می توان چنین نتیجه گرفت که وجوهات مشترک در نزد فریقین، پیرامون اهل بیت، همان اصحاب کسایند یعنی علی و فاطمه و حسنین. به دیگر بیان این چهار تن از نظر اغلب علما و زعمای فریقین، از مصادیق اهل بیت اند.

تکفیری ها به چه کسانی گفته می شود؟

در این سیاق، «تکفیری» عنوانی است که به فرد یا جریانی اطلاق می‌شود که غالباً برخاسته از قرائت‌‌های مختلف سلفی وهابی، مسلمانان را به‌صرف آنکه با آنان هم‌عقیده نیستند، بر خلاف معیارهای شرعی شناخته‌شده، متهم به کفر و خروج از دین می‌کنند. کافر خواندن مسلمانان و یا اصولاً مذاهب اسلامی، پیامدها و واکنش‌های عملی مهمی در جوامع اسلامی دارد. چنانکه فتاوی تکفیری در پس بسیاری از اقدامات تروریستی پاکستان و عراق و اخیراً جنایت شهادت شیعیان مصر، قرار دارند.

سلفی تکفیری:

سلفی تکفیری به گروهی از مسلمانان وهابی ستیزه‌جو گفته می‌شود بویژه به طرفداران گروه القاعده که هر فردی غیر از مسلمانان پیرو سلف صالح، بقیه مردم و حتی مسلمانان شیعه را کافر می‌دانند و بنابراین قتل آنها را مجاز می شمارند. سلفی‌های تکفیری بیشتر در عراق فعالیت می‌کنند و مسئولیت قتل هزاران نفر شیعه و قتل گروگانهای خارجی را برعهده دارند.
فتواهای وهابی ها این روز ها خیلی زیاد شده است . روند این نوع فتواها به جایی رسیده که الان می گویند حتی اگر زن در خانه تنها باشد حق ندارد زیر کولر بخوابد !! حتی کار را به جایی رسانده اند که حتی با محارم خود یعنی خواهر می توانید نکاح کنید و برای این کار مجاز هستید. !!

در یکی از فتوا های خود این عالمان فرقه وهابیت گفته اند:
1- هر کسی که در بازی فوتبال گل بزند و سپس بدود تا بقیه او را دنبال کنند و بغل نمایند، (همانطور که در آمریکا و فرانسه بازیکنان انجام می دهند) باید به صورتش تف انداخت و تنبیه کرد!!! زیرا ورزش بدنی شما چه ارتباطی به شادی و بغل کردن و بوسیدن دارد.

2- پوشیدن کمربند ایمنی حرام است! زیرا مانع قضا و قدر می شود!

و خیلی دیگر از فتواهای بی مورد دیگر این فتواها را چه کسانی می دهند؟ چرا نمی خواهند بفهمند که این فتواها امیال شخصی خودشان است و هیچ اساسی ندارد .

انقدر از بچه مسلمان ها و شیعه ها هراس دارند نشستند از راه دور به این فتوا رسیدند که اگر به ما اجازه بدهند ایرانیان را می خوریم!! هر کسی با هر عقل کوچکی می فهمد که این ها با حمایت ها و پشتیبانی های رژیم اسرائیل دست به چنین اعمالی زدند.

وهابیت به جایی رسیده است که الان بدون محابا دست به کشتار می زند تجاوز می کنند سر شیعیان را می برند و از هر فتوایی برای هوای نفس خود دست بر نمی دارند. فتواهای بی سرو ته،فتواهایی که حتی به بچه های کوچک هم گفته بشود از مسخره بودن فتواها خنده شان می گیرد . یک انشاء از زبان یک کودک وهابی  در قالب طنز گفته شده است اما نشان می دهد که بی محتوا بودن فتواهای بی سر ته وهابیت به جایی رسیده است که این کودک دوست دارد بزرگ شد یک مفتی وهابی شود !

مشکل اینجاست که مفتی های وهابی که تعدادشون روز به روز دارد بیشتر می شود. کاملا می دانند که این فتواهایی که می دهند با خدا و قرآن و اسلام هیچ همخوانی ندارد . حتی کار را به جایی رساندن که ازدواج همجنسگرایان با هم مشکل ندارد .

وی در فتوای خود آورده است که در زمانی که انحراف آنها ثابت شود و درمانشان غیر ممکن باشد، ازدواج آنها جایز است.عیسی بن صالح، ازدواج همجنس گرایان را مشروط به بچه دار نشدن آنها دانست.

این فتواها را کجا باید عملی می کردند به طور مثال : فتوای جهاد نکاح که باعث شده چقدر از دختران کشورهای مختلف از جمله تونس دچار این بحران شوند.  بسیاری از دخترانی که به حرف مفتی های وهابی و عربستانی گوش دادند برای جهاد نکاح برای رضای خدا به سمت سوریه عازم شدند . چرا؟ چون نیروهایی که در سوریه برای رضای خدا سر شیعیان را می برند. یک وقت در امر جهاد در راه خدا کوتاه نیایند . حاصلش این شد که حتی کسی که شب اول عروسیش بود زنش را فرستاد به سوریه برای جهاد نکاح ... !

عرعور یکی از مفتی های تندروی عربستان هست در یکی از فتواهایش گفتی آرزو دارم با امام زمان بجنگم و اما در آخر سخنانی از پیر جماران امام خمینی (ره) بگوئیم . که ایشان فرمودند:

اگر از صدام بگذریم، اگر مسأله قدس را فراموش کنیم، اگر از جنایت های امریکا بگذریم از آل سعود نخواهیم گذشت. ان‌شاالله اندوه دلمان را را در وقت مناسب با انتقام از امریکا و ال سعود برطرف خواهیم کرد و داغ و حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دلشان خواهیم گذاشت و با برپایی جشن پیروزی حق بر جنود کفر و نفاق و آزادی کعبه از دست نااهلان و نامحرمان به مسجد الحرام وارد خواهیم شد.

مگر مسلمانان نمی بینند که امروز مرکز وهابیت در جهان به کانون‌های فتنه و جاسوسی مبدل شده اند که از یک طرف اسلام اشرافیت اسلام ابوسفیانی، اسلام ملاهای کثیف درباری، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت و اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه داران بر مظلومان و پابرهنه ها و در یک کلمه اسلام امریکایی را ترویج می کنند و از طرف دیگر سر بر استان سرور خویش امریکای جهانخوار می گذارند.

ما مظلومین همیشه تاریخ، محرومان و پابرهنگانیم ما غیر از خدا کسی را نداریم و اگر هزار بار قطعه قطعه شویم دست از مبارزه با ظالم بر نمی داریم. بغض و کینه انقلابی تان را در سینه ها نگاه دارید با غضب و خشم بر دشمنان بنگرید و بدانید که پیروزی از آن شما است.




موضوع مطلب :


شنبه 92 دی 28 :: 5:4 عصر :: نویسنده : شمس

فضیلت پیامبر اعظم، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله بر سایر انبیای بزرگ خدا با دلایل مختلف قرآنی، روایی و عقلی ثابت می‌شود. در این نوشتار، برخی دلایل قرآنی این مسأله را از زبان و قلم استاد گرانقدر آیت‌الله عبدالله جوادی آملی پی می‌گیریم.

در میان انبیا برخی بر بعضی دیگر برتری دارند. انبیای اولوالعزم از سایر پیامبران افضل‌ا‌‌ند. در میان پیامبران اولوالعزم نیز تفاضل وجود دارد: «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ»؛ برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم. «وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ»؛ بی‌‌گمان ما برخی پیامبران را بر برخی (دیگر) برتری بخشیدیم.

با بررسی چند مطلب، برتری پیامبر اسلام(ص) بر سایر پیامبران اولواالعزم اثبات می‌‌شود.

1-بشارت حضرت مسیح(ع)

در قرآن کریم از زبان حضرت عیسی(ع) آمده است: «وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ»؛ و نوید دهنده به پیامبری هستم که پس از من خواهد آمد و نام او احمد است.

بشارت در موردی است که پیامبر بعدی، مطلبی نو و تازه برای امتش بیاورد. اگر پیامبر خاتم در سطح انبیای گذشته یا در سطح رسالت عیسای مسیح سخن گفته باشد، نخست اینکه دیگر نیازی به آمدن پیامبری تازه نبود و دوم اینکه مجالی برای بشارت نبود.

سخن حضرت مسیح(ع) که من کتاب آسمانی پیامبر گذشته را تصدیق می‌‌کنم و آمدن پیامبری را در آینده بشارت می‌‌دهم، نشان می‌‌دهد که رسول اکرم(ص) از حضرت عیسی(ع) افضل و قرآن کریم از انجیل بالاتر و رهاورد پیامبر اسلام، بیش از رهاورد مسیح(ع) است، زیرا تنها در این صورت معنای بشارت تحقق می‌یابد.

2-هیمنه قرآن بر کتب انبیای پیشین

همه انبیا سخن حق را آورده‌‌اند؛ ولی کتب انبیای گذشته زیر هیمنه، سیطره و نفوذ قرآن کریم حفظ می‌‌شود و خدا قرآن را مهیمن بر کتب انبیای پیشین قرار داده است. هیمنه، به معنی سیطره و نفوذ علمی است.

خدای سبحان در سوره مائده، پس از ذکر نام چند تن از انبیا می‌‌فرماید: پس از انبیای گذشته و به دنبال آثار آنان، عیسی فرزند مریم را فرستادیم؛ در حالی که تورات را تصدیق می‌‌کرد و به او انجیل را دادیم...

سپس خطاب به پیامبر خاتم می‌‌فرماید: «وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ»؛ ما این کتاب را به درستی فرو فرستاده‌‌ایم که کتاب پیش از خود را راست می‌‌شمارد و نگاهبان بر آن است؛ یعنی از تحریف و دگرگونی آنها جلوگیری می‌‌کند؛ به گونه‌‌ای که موارد تحریف‌‌شده آنها را، پس از عرضه بر قرآن کریم، به خوبی می‌‌توان تشخیص داد.

از سوی دیگر، کمال علمی، مقام و شخصیت معنوی هر پیامبری در کتاب آسمانی او ظهور می‌‌کند؛ به عبارت دیگر، کتاب آسمانی هر پیامبری تجلّی شخصیت همان پیامبر است، پس کمال علمی و شخصیت معنوی پیامبر خاتم در قرآن ظهور می‌‌کند. بنابراین چون هیمنه، سیطره و فضیلت قرآن بر کتاب‌های انبیای سلف ثابت شد، سیطره و فضیلت رسول خاتم بر دیگر انبیا نیز ثابت می‌‌شود.

حاصل آنکه مقام موسای کلیم در حدّ تورات و مقام عیسای مسیح در حدّ انجیل و مقام انبیای دیگر در حدّ کتب و صحف آسمانی آنان است؛ مقام پیغمبر در حدّ قرآن است و قرآن نیز بر تورات، انجیل و صحف دیگر مهیمن است، پس پیغمبر اسلام(ص) مهیمن بر موسای کلیم(ع)، عیسای مسیح(ع) و انبیای دیگر است.

از برجسته‌‌ترین مزایای علمی رسول اکرم(ص) این است که خدای سبحان قرآن را به او آموخته و حقیقت آن را در قلب مطهر او القا کرده است: «وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ»؛ بی‌‌گمان قرآن را از نزد فرزانه‌‌ای دانا به تو می‌‌آموزند.

بنابراین، زمانی می‌‌توانیم منزلت علمی رسول گرامی را ارزیابی کنیم که حقیقت قرآن را بشناسیم، زیرا هر پیامبری به اندازه کتابش، مردم را به حقّ دعوت می‌‌کند و هر چه به عنوان آیه تدوینی کتاب اوست، در وجود مبارک آن پیامبر، به عنوان آیه تکوینی و وجود عینی متحقّق است، پس همان ‌‌طور که برای معارف کتاب آسمانی درجاتی هست، برای ولایت و رسالت اولیا و فرستادگان خدا مراتبی خواهد بود و چون اکتناه قرآن مقدور همه نیست و فقط دسترسی به برخی درجات آن مقدور است، اکتناه شخصیّت علمی رسول گرامی هم مقدور همه نیست و شناخت برخی خصوصیات او مقدور خواهد بود.

به همین دلیل خدای سبحان برای معرفی عظمت شخصیت رسول اکرم(ص) می‌‌فرماید: «وَلَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ»؛ و بی‌‌گمان به تو سوره مبارکه «فاتحه» و قرآن سترگ را دادیم.

امام صادق(ع) فرمود: «ما کَلَّم رَسُولُ اللّهِ الْعِبادَ بِکُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ»؛ رسول خدا با هیچ کس به اندازه عمق فکر خود سخن نگفته است؛ یعنی آنچه شما از سخنان آن حضرت می‌‌فهمید، عمق فکر و عمق کلام پیامبر نیست و هرچه بالا بروید، به عمق فکر او نمی‌‌رسید.

البتّه آن حضرت هرچه باید بگوید، گفته است و چیزی را کتمان نکرده است؛ امّا اشخاص به میزان ظرفیت هستی خود، سخنان آن حضرت را درک می‌‌کنند. اخلاق پیامبر(ص) نیز برابر با قرآن کریم است: «وانّک لعلی خُلُقٍ عظیم». خدای سبحان در این آیه پیامبر خود را به عظمت اخلاقی می‌‌ستاید: و به راستی تو راست، خوی سترگ. «کان خلقه القرآن»؛ اخلاق آن حضرت قرآن بود و قرآن کریم مهیمن بر تمام کتاب‌های آسمانی است، پس اخلاق رسول اکرم(ص)، برتر از ملکات اخلاقی پیامبرانی است که سایر کتابهای آسمانی بر آنان نازل شده است.

*شناخت رسول اکرم (ص) بر همگان آسان نیست

چون حقیقت رسول گرامی(ص)، همان حقیقت قرآن است و معرفت حقیقت قرآن، برای افراد معمولی و متعارف ممکن نیست، شناخت رسول اکرم(ص) هم برای همگان میسّر نیست؛ با این تفاوت که گروهی تنها گوشه‌‌ای از حقیقت نبوّت را درک می‌‌کنند و به آن مؤمن می‌‌شوند؛ ولی فرورفتگان در چاه طبیعت، هرگز حقیقت رسالت را نمی‌‌بینند و در نتیجه به آن کفر می‌‌ورزند. از این رو در قرآن آمده است: «َتَرَاهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ»؛ می‌‌بینی که به تو می‌‌نگرند؛ در حالی که نمی‌‌بینند.

حاصل آنکه شناخت پیامبر، بدون شناخت قرآن ممکن نیست. آنچه در حدیث آمده است که «رسول خدا را جز خدا و علی‌‌بن‌‌ابی‌‌طالب(ع)، کسی نشناخت»، به معرفت‌های نوری نظر دارد.

پیامبر قرآن را در نشئه کثرت، در لباس الفاظ به زبان عربی مبین، از خداوند آموخت و در نشئه وحدت آن را به صورت بسیط و بدون لفظ، در مرحله ام‌‌الکتاب از خداوند تلقّی کرد. پس شناخت پیامبر بدون شناخت همه مراحل قرآن، به ویژه مرحله ام‌‌الکتاب میسّر نیست.

3- خاتمیّت رسول اکرم(ص)

خدای سبحان در مورد خاتمیّت رسول اکرم(ص) می‌‌فرماید: «مَّاکَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ»؛ محمد پدر هیچ ‌‌یک از مردان شما نیست؛ اما فرستاده خدا و خاتم(واپسین) پیامبران است.

«خاتم» یعنی مُهر که در پایان نوشته‌‌ها و نامه‌‌ها قرار می‌‌گیرد. نویسنده پس از آنکه آنچه را لازم بود، نوشت و تمام مقاصد خود را بیان کرد، پایان نوشته خود را مُهر کرده، ختم آن را اعلام می‌‌کند. انبیا کتاب و کلام حق‌‌اند، چنان ‌‌که درباره حضرت عیسی(ع) آمده است: «یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ»؛ خداوند تو را به کلمه‌‌ای از خویش نوید می‌‌دهد که نامش مسیح، پسر مریم است.

خداوند که از طریق فرستادن پیامبران و وحی با انسان‌ها سخن می‌گوید، پس از پایان کلمات و گفتارش، سلسله نبوّت و صحیفه رسالت پیامبران را با فرستادن پیامبر اکرم(ص) مُهر کرده است.

مقصود از خاتمیّت، تنها تأخّر و خاتمیّت زمانی نیست، بلکه خاتمیّت رتبی در قوس صعود نیز هست. بنابراین از آیه مذکور چنین استفاده می‌‌شود که پیامبر اکرم(ص) واجد همه مزایا، فضیلت‌ها و خصوصیات پیامبران گذشته است و تا روز قیامت احدی بهتر و کامل‌‌تر از او نخواهد آمد، زیرا اگر کامل‌‌تر از او یافت می‌‌شد، حتماً او به مقام خاتمیّت می‌‌رسید؛ نه رسول اکرم(ص).

اثبات مطلب، به صورت قیاس استثنایی این است که اگر پیامبری برتر از پیغمبر خاتم، تا روز قیامت ظهور کند، پیامبر اسلام، پیامبر خاتم نیست، زیرا اگر خدا انسانی بیافریند که در علم و عمل، اکمل و افضل از پیامبر اسلام باشد، هرگز آن انسان اکمل و افضل، از این انسان کامل و فاضل پیروی نکرده، از امّت او نیست. چون انسانی که کمال برتر را دارد، مطاع و متبوع خواهد بود و دیگران را به مقام خود و آن کمال برتر هدایت می‌‌کند و او باید، هم خاتم پیامبران و هم شاهد جهانیان و اُسوه امتها باشد؛ در حالی که خدای سبحان پیامبر اسلام را به خاتم پیامبران معرفی کرده و شاهد جهانیان خوانده است: «فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِّ أمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَـؤُلاء شَهِیدًا»؛ ما در قیامت از هر اُمّتی شاهدی بر اعمال آنها می‌‌آوریم(که در دنیا حوادث را تحمّل کرده، در آخرت شهادت می‌‌دهد) و تو را به عنوان شاهد همگان می‌‌آوریم؛ یعنی هر چه اُمّتها در دنیا انجام دادند، تو مشاهده کرده، شهادت خواهی داد؛ تو بر بینش همه انبیا سیطره داری و گواهی می‌‌دهی؛ تو نه تنها شهید امت خود، بلکه شهید انبیا و امتهای آنان هستی.

4-رسول اکرم(ص) بنده‌ مقام اطلاق

بعضی انسان‌ها تحت تدبیر اسم‌های جزئی حق‌‌اند. بعضی در حقیقت، عبدالرّزاق، عبدالباسط، عبدالقابض، عبدالکریم یا عبدالجلیل هستند؛ امّا پیامبر اسلام(عبده) است؛ یعنی پروردگاری مدبّر و مربّی شخص وی است که نهایی‌‌ترین مرتبه را داراست و در قوس صعود، مقامی برتر از مقام ربوبیّت شخص رسول اکرم(ص) نیست: «وَأَنَّ إِلَی رَبِّکَ الْمُنتَهَی»؛ و به درستی که پایان هر چیز، به سوی پروردگار توست.

«هو» که همان هویت مطلقه است، عالی‌‌ترین اسم از اسمای حسنای خدای سبحان است و آن حضرت به عالی‌‌ترین اسم منتسب است.

بنابراین، چون جامع‌ترین کلمه به او اشاره دارد، کامل‌‌ترین عبودیت از آن او خواهد بود و او در قوس نزول، از نزد همان مقام «هو» تنزّل کرده، و هویت مطلقه، مبدأ ارسال رسول اکرم(ص) است: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ»؛ اوست که پیامبر خود را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها پیروز گرداند.

خدای سبحان وقتی کلمه «عبد» را برای انبیا به کار می‌‌برد، با نام آن‌ها همراه می‌‌کند؛ برای مثال می‌‌فرماید: «وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إبْرَاهِیمَ وَإِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ...»؛ یاد کن بندگان ما ابراهیم، اسحق و یعقوب را... یا «یاد کن بنده ما داود را» یا «یاد کن بنده ما ایّوب را»؛ ولی پیامبر خاتم را بی‌‌نام یاد می‌‌کند و نام مبارک پیغمبر را قبل یا بعد از کلمه «عبد» نمی‌‌آورد تا گفته شود که نام آن حضرت به دلیل قرینه محذوف است. «تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا»؛ بزرگوار است آن (خداوندی) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا بیم‌‌دهنده‌‌ای برای جهانیان باشد.

کلمه «عبد» به صورت مطلق و غیر مقیّد، به فرد کامل انصراف دارد که رسول خداست. دیگران عبد مقیّد، یعنی بنده تعیّنات مقیّد هستند؛ ولی رسول اکرم(ص) بنده آن مقام اطلاق است.

در سوره اسراء نیز آمده است: «سبْحَانَ الَّذِی أَسرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً...» و در سوره کهف «الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ». گمان نشود که کلمه «الذی» از موصولات است و عاید می‌‌خواهد، زیرا عاید را با الفاظ دیگر نیز می‌‌توان بیان کرد.

کلمه «عبدنا» (بنده ما) که در مورد سایر پیامبران به کار رفته، به کثرت نظر دارد؛ ولی کلمه «عبده» ناظر به مقام وحدت است. به همین دلیل، این کلمه حتی از کلمه «عبدالله» هم بالاتر است، زیرا این عبودیّت، نشان هویت مطلقه است که از مقام الوهیّت بالاتر است. بنابراین هیچ کمالی برای انسان متکامل فرض نمی‌‌شود؛ جز اینکه پیامبر(ص) به آن مقام نایل آمده است.

سیاق آیات سه گانه یاد شده، به شکلی رساتر، در سوره نجم آمده است: «فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی»؛ پس خداوند به بنده خود وحی کرد آنچه وحی کرد.

5-پیامبر(ص) اولین مسلمان

خدای سبحان به پیامبرش فرمود: «وبذلک اُمرت و انا اوّل المسلمین». منظور از (اول المسلمین)، اوّلیّت ذاتی است که گاهی از آن به اوّلیّت رتبی یاد می‌‌شود. خداوند درباره حضرت ابراهیم(ع) با اینکه از نظر زمانی جلوتر است و سرسلسله انبیای ابراهیمی(ع) است و درباره حضرت نوح(ع) که شیخ الانبیاء و حضرت آدم(ع) که ابوالبشر است، از این عبارت استفاده نکرده است. این نکته نشان می‌‌دهد که این اوّلیت، زمانی، تاریخی و مادّی نیست، زیرا اگر منظور اولیّت زمانی بود، هر پیامبر نسبت به قوم خویش «اول المسلمین» بود؛ پس علت اینکه خدای سبحان تنها به پیامبر اسلام فرمود که بگو «من مأمورم که نخستین مسلمان باشم»، این است که وی صادر اول و ظاهر اول است؛ یعنی هیچ‌‌کس در رتبه وجودی او قرار ندارد، چنان‌که نخستین کسی که در قیامت محشور می‌‌شود، آن حضرت است.




موضوع مطلب :


جمعه 92 دی 27 :: 10:26 عصر :: نویسنده : شمس

 یکی از موضوعات مهم و رایج در بین جنبش های اسلامی و اصلاحی معاصر پرداختن به مسئله وحدت و تقریب مذاهب اسلامی بوده است که علی رغم تلاش های اندیشمندان و مصلحان اجتماعی برای تبیین حدود و ثغور این مفهوم، همچنان مقصود از وحدت و تقریب مذاهب اسلامی به صورت شفاف و روشن تبیین نشده است و همین مسئله باعث شده قرائت های مبهم از وحدت، زمینه افراط و تفریط در این موضوع را فراهم آورد.

 
رجانیوز می کوشد با نگاهی جامع به این موضوع معنای مرجح از وحدت اسلامی را تبیین کند:
 
وحدت چه چیز نیست؟
 
وحدت، ادغام و تذویب مذاهب اسلامی نیست
 
بدون شک وحدت اسلامی به معنای ادغام و تذویب مذاهب اسلامی در یکدیگر بر اساس مشترکات و کنار نهادن مفترقات نیست و این منظور از وحدت بدون شک برداشتی غیر واقعی و غیر معقول است که البته طرفدار و حامی چندانی نیز ندارد.
 
وحدت تعیین مذهب مرجع و برتر نیست
 
همچنین وحدت اسلامی به معنای تلاش برای تعیین و انتخاب یک مذهب به عنوان مذهب مرجع و کنار نهادن سایر مذاهب نیست و چنین برداشت و قرائت از وحدت نیز غیر واقعی است. هر چند شاید متعصبین و افراطیون مذاهب چنین قرائتی را با بر حق دانستن مذهب خود قرائت مرجح از وحدت بدانند و معنای تقریب را تقرب الی الحق (مذهب خود) به حساب آورند اما این برداشت طبعا نمی تواند هویت و حمایت جمعی برای این قرائت ایجاد کند و به اسم وحدت عملا به معنای نقض وحدت است!
 
وحدت دست کشیدن از اعتقادات نیست
 
از سویی دیگر شاید برخی از مفهوم وحدت این برداشت را در ذهن دارند که وحدت به معنای دست کشیدن از اعتقادات و کنار نهادن مباحثات علمی در مسائل اختلافی معطوف به کشف حقیقت است. هر چند مباحثات علمی باید به صورت همدلانه و نه خصمانه در محیط های علمی و نه در رسانه های عمومی و آن هم به صورت عامیانه، گزینشی و غیرتخصصی دنبال شود و از مسیر جدال احسن نیز خارج نشود، اما وحدت به معنای دست کشیدن از اعتقادات و کنار نهادن مباحثات علمی و فراموشی واقعیت های تاریخی نیست و باید اذعان داشت این قرائت از وحدت بیشتر خوانشی جهت دار از  سوی مخالفان وحدت برای لکه دار کردن این مفهوم است تا از سوی معتقدان و موافقان وحدت اسلامی و طبعا این برداشت از وحدت نیز مطرود و غیر مرجح است.
 
وحدت چه چیز هست؟
 
وحدت انسجام در برابر دشمن مشترک است
 
بدون شک عینی ترین و ساده ترین تعریف از وحدت، وحدت سیاسی به معنای متشکل شدن و انسجام مسلمین در برابر تهدیدات و دشمن مشترک خارجی است. تحقق وحدت در این سطح راه سلطه کفار و مستکبرین بر مسلمین را مسدود کرده و توطئه نظام سلطه جهانی برای مشغول سازی داخلی مسلمانان و تضعیف و نابودی دارالاسلام را خنثی می کند.
 
 وحدت هم افزایی و پیشرفت بر اساس منافع مشترک است
 
اما وحدت در سطحی دیگر معنای ایجابی به خود می گیرد و مراد از آن هم افزایی، تعاون و تقویت بنیه و پیشرفت مسلمین است که به حفظ کیان اسلام و استحکام ساخت داخلی امت رسول الله – صلی الله علیه و آله و سلم- منتهی می شود این تعریف از وحدت به معنای همکاری و به اشتراک گذاری تجربه های موفق کشورهای اسلامی و توسعه سطح تعاملات و ارتباطات سیاسی، اقتصادی، علمی، فرهنگی و امنیتی مبتنی بر منافع مشترک است. به بیانی دیگر این سطح از وحدت، وحدت عملی است و به معنای تعاون در خیر است که در سطح دولت های اسلامی محقق می شود. 
 
وحدت تعایش و همزیستی مسالمت آمیز مسلمین با یکدیگر است
 
قرائتی دیگر از وحدت در سطح مردمی ناظر به همزیستی مسالمت آمیز و مدارای مسلمین با یکدیگر در درون یک ساخت اجتماعی اعم از خانواده، محله، روستا، شهر و محیط کار است که می توان از آن به عنوان تعایش یاد کرد. در واقع این سطح از وحدت در سطح زندگی و اجتماع و در محیط های انسانی که پیروان مذاهب در کنار یکدیگر مشغول به زندگی هستند رقم می خورد که در طول تاریخ مسلمانان این تعایش امری طبیعی و رایج بوده که متاسفانه با ورود اندیشه های افراطی و توطئه های خارجی این فرهنگ تعایش کمرنگ شده است.
 
وحدت عدم اهانت به مقدسات مذاهب و رعایت اصول اخلاقی است
 
برداشتی دیگر از معنای وحدت ناظر به مباحث اخلاقی است. در این رویکرد وحدت به معنای حفظ متانت و رعایت اصول اخلاقی و ادب پیروان مذاهب نسبت به یکدیگر و پرهیز از جریحه دار کردن احساسات و توهین به مقدسات دیگران است. متاسفانه بسیاری از مخالفان وحدت با تمسک به احادیث ضعیف السند و جعلی که در تعارض آشکار با نص صریح قرآن (وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ) و هدف بعثت پیامبر اعظم – صلی الله علیه و آله- (إِنَّمَا بُعِثْتُ لأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الأَخْلاقِ) و سیره اهل بیت – علیهم السلام- است با اتخاذ رویکرد اخباری گری عملا به وهن مذهب مشغولند.  
 
وحدت احترام و ادای حقوق پیروان مذاهب از سوی یکدیگر است
 
خوانشی دیگر از وحدت از جنبه حقوقی است بدون شک اختلافات مذهبی نباید به مستمسکی برای تضییع حقوق انسانی و مدنی پیروان مذاهب از سوی یکدیگر تبدیل شود تا جایی که در کشورهای اسلامی به اسم اقلیت و اکثریت پیروان مذاهب را از حقوق سیاسی و مدنی و سیاسی محروم گرداند. وحدت از این منظر محترم شمردن و ادای حقوق انسانی و رعایت آزادی های مذهبی و قانونی پیروان مذاهب اسلامی و محروم نکردن ایشان از خدمات و حمایت های اجتماعی و فراهم آوردن شرایط به صورت یکسان و برابر برای شکوفایی استعدادهای ایشان است. این قرائت از وحدت تمرکز بر عدالت حقوقی و اجتماعی دارد.
 
وحدت ائتلاف برای طرد غلات و تکفیریون است
 
وحدت به معنای دیگر که جنبه سلبی دارد به معنای ائتلاف برای طرد تکفیریون و غلات است. بدون شک هم غلات در تاریخ تشیع از سوی ائمه علیهم السلام و عامه علمای شیعه طرد و کافر خطاب شده اند و هم تکفیریون که انحراف در فروع را کافی برای مباح دانستن خون مسلمانان می دانند در اهل سنت به رسمیت شناخته نشده اند و خارج از اسلام به حساب می آیند. از این رو وحدت در این معنا به معنای ائتلاف شیعه و سنی بر ضد غلات و تکفیریون است تا با طرد جناح التقاطی و افراطی در هر دو طرف زمینه برای تقریب مسلمین و وحدت مذاهب فراهم آید.
 
وحدت تجلی عمومی حب اهل بیت- علیهم السلام - در جهان اسلام و مانع مهجوریت ایشان است
 
یکی دیگر از خوانش های مرجح از وحدت تاکید بر عمومی کردن و عینی کردن اعتقادات و مناسک مشترک بین مذاهب اسلامی است که شاید مهمترین اعتقاد مشترک مذاهب اسلامی جدای از اصول دین مسئله حب و مودت اهل بیت – علیهم السلام – به سفارش قرآن و پیامبر است (قُل لا أَسئَلُکُم عَلَیهِ أَجراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربى‏) از این رو وحدت بر محور حب و مودت اهل بیت – علیهم السلام – علاوه بر تالیف قلوب پیروان مذاهب زمینه منحصر شدن حب اهل بیت در بین شیعیان را از بین برده و مانع مهجوریت اهل بیت شده و عامل گسترش معارف ایشان می شود.



موضوع مطلب :


جمعه 92 دی 27 :: 4:46 عصر :: نویسنده : شمس

پوشاندن کعبه سابقه‌ای دیرینه در تاریخ بیت‌الله الحرام دارد. این امر در دوره های مختلف سبب می شد که برای نگهداری و تعویض این پوشش منصبی با عنوان پرده داری در کنار سایر مناصب خانه خدا ایجاد شود. اینکه اولین شخص چه کسی بود که روی خانه کعبه را پوشاند؟

 
در اخبار و روایات اسلامی به افراد مختلف اشاره شده است. چنانچه در منابع تاریخی این امر را به دوره حضرت ابراهیم و اسماعیل منسوب می دارند و گفته می شود نخستین فردی که نسبت به پوشش کعبه اقدام کرد:

 
 
1ـ ابراهیم یا اسماعیل ـ علیهما السلام ـ اولین کسانی بودند که خانة کعبه را پوشانده‌اند.(1)

2ـ در روایات متعدّدی از اهل سنّت هم آمده است که تُبّع (اسعد حمیری) اولین کسی است که کعبه را با پوشش کامل پوشانیده و برای آن دری قرار داد تا خانة کعبه بسته شود، این سخن برخی از اهل‌سنت می‌باشد.(2)

3ـ ابن حجر در این زمینه روایات مختلفی را آورده و سپس این‌گونه بین روایات جمع می کند: الف: اسماعیل اولین کسی است که کعبه را پوشانده است. ب: عدنان احتمالاً اولین شخصی است که بعد از اسماعیل، کعبه را پوشانده است. ج: تبع اولین کسی است که کعبه را با انطاع (چرم) و وصایل (پارچه‌ای زینتی از یمن) پوشانده است.(3)

 

 
نتیجه اینکه: مطابق روایاتی که از اهل‌بیت ـ علیهم السلام ـ به ویژه از حضرت امام صادق ـ علیه‌السّلام ـ رسیده، باید اولین پوشش کعبه را از سوی ابراهیم یا اسماعیل ـ علیهما السّلام ـ دانست.(4)

 
 
سیر تاریخی جنس و رنگ جامة کعبه:کعبه در جاهلیّت با انطاع (چرم) پوشانده می‌شد، رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ خانة کعبه را با پارچة یمنی پوشانید، بعد از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ عمر و عثمان کعبه را با قَباطی که پارچه‌ای از مصر و سفید و نازک است پوشش دادند.(5) بعضی هم گفته‌اند: کعبه قبل از اسلام هم با قَباطی پوشیده می‌شد.(6)

 
 
هارون الرشید در دوران خود فرمان داد که جامة کعبه از قباطی مصر بافته شود که در سال 190 هجری آماده و بر کعبه انداخته شد.(7) در سال 200 هجری، حسین بن حسین أفطس طالبی علوی، رو به سوی مکه نهاد و در شورشی که ایجاد نمود مکه را به تصّرف خویش در آورد و به درون کعبه قدم گذارد و سپس تمامی جامه‌های آن را برداشت و از آن خود نمود. آن گاه به وسیلة دو جامه از ابریشم سبک که یکی زرد و دیگری سفید بود کعبه را پوشانید.(8)

 
 
در دوران خلافت مأمون به وی اطلاع دادند که جامة دیبای قرمز کعبه پیش از رسیدن زمان قرار دادن جامة دوم نمناک و فرسوده می‌شود. مأمون در این‌باره از «مبارک طبری» که در آن هنگام فرستادة ویژة او به مکه بود پرسید: کعبه در چه جامه‌ای بهتر و زیباتر خواهد بود؟ او در جواب گفت: در جامة سپید، پس مأمون فرمان داد جامه‌ای از دیبای سفید بافتند و در سال 206 هجری بر کعبه معظمه آویختند.(9)


 
 
در بعضی از نوشته‌ها هم‌چنین آمده است: در دوران جاهلیّت، قریش در پوشش کعبه به صورت اشتراکی عمل می‌کردند، پوشش کعبه تا زمان ابو ربیعة بن مغیرة به این کیفّیت ادامه یافت و همو بود که گفت: این مسئولیت را یک سال من به تنهائی به عهده می‌گیرم و یک سال به عهدة قریش باشد و تا آخر عمر این کار را ادامه داد. سپس رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ کعبه را با پارچة یمانی پوشاند. علی ـ علیه‌السّلام ـ و خلفای سه گانه و مأمون و متوّکل عباسی هم (این گونه) به کعبه جامه پوشاندند.(10)

 
 
فاکهی گفته است: مأمون خلیفة عباسی کعبه را با دیبای سفید پوشانید، بعد از او هم‌چنین بود تا در دوران فاطمیون بین سالهای 567ـ 297 هـ (فاطمیون دولتی را در تونس تأسیس کرده و حکمرانی آنان به مصر و سوریه و لبنان و فلسطین گسترش یافت)(11) کعبه با دیبای سفید پوشیده شد و محمد بن سبکتکین جامة کعبه را از دیبای زرد تهیّه کرد.(12)

 
 

آغاز پوشش کعبه با رنگ سیاه: الناصر لدین الله، خلیفه عباسی،(حکومت 575-622ه.ق) نخستین کسی است که کعبه را با دیبای (ابریشم) سیاه رنگ پوشاند و از آن زمان به بعد تا کنون کعبه سالی یک بار با جامة سیاه پوشیده می‌شود.(13)

 
 

فارسی می‌گوید: از آن هنگام دیبای سیاه هم‌چنان به عنوان جامه برای کعبه معمول گردید.(14)

 
 
علّت سیاه بودن پوشش خانه کعبه: به نظر می‌رسد با توّجه به حرارت فوق العادة خورشید در مکه و استقامت بیشتر رنگ سیاه در برابر آفتاب جامة کعبه از بهترین پارچه‌ها با رنگ سیاه تهیّه می‌شود.

 
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 
پاورقی:

1. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: دارالکتب الاسلام

یّه، چاپ سوم، 1367 ش، ج4، ص215 ج1. الحرالعاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، بیروت: دارالاحیاء التراث العربی، چاپ پنجم، 1403ه‍، ج9، ص 324. و ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1410ه‍ ، ج 3، ص 585.

2. ازرقی، محمدبن عبدالله، اخبار مکه، بیروت: دارالاندلس، ص250ـ 249 . ابن حجر عسقلانی، همان، ج3، ص 585.

3. ابن حجر عسقلانی، همان، ج3، ص586.

4. صدوق، محمد بن علی بن الحسین، من لایحضره الفقیه، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1404ه ،ج2، ص232 و ص235، ج 2286.

5. الازرقی، پیشین، ص 253. ابن حجر عسقلانی، پیشین، ج3، ص585.

6. ابن هشام، السیرة النبوّیة، بیروت: داراحیاء التراث العربی،( بی تا)ج2، ص211.

7. فصلنامه میقات حج، شماره 26، زمستان 1377، ص116.

8. همان، ص116.


9. همان، ص117ـ 116.

10. ابن هشام، پیشین، ج1، ص25، پاورقی شماره 4.

11. المنجد فی الاعلام، مادّه فطم.

12. ابن حجر عسقلانی، پیشین، ج3، ص587.

13. همان، ص587. ابن هشام، پیشین، پاورقی.

14. فضلنامه میقات حج، پیشین، ص122.




موضوع مطلب :


یکشنبه 92 دی 22 :: 11:1 صبح :: نویسنده : شمس

شاید برایتان جالب باشد اگر بدانید جهیزیه زندگی امام علی(ع) و حضرت فاطمه (س) چه بوده است؟ این لیست را ببینید و با بعضی جهیزیه‌‌های امروزی مقایسه کنید. حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام پس از خواستگاری از فاطمه زهرا علیها سلام و شنیدن پاسخ مثبت از بانوی اسلام، زره خود را فروخت و پولش را نزد رسول خدا برد. پیامبر هیچ سؤالی از مقدار پول‌ نفرمود. فقط مشتی از آن پول را برداشت و به بلال حبشی داد و فرمود: « برای فاطمه عطر بخر» .

 
سپس با دو دست خود مشتی دیگر برداشت و به ابوبکر داد و فرمود: « برای فاطمه لباس و اثاث منزل تهیه کن» و عمار یاسر و چند نفر دیگر را برای کمک به او روانه فرمود. این هم صورت جهیزیه فاطمه علیها سلام: پیراهن به 7 درهم، روسری به 4 درهم، حوله‌ خیبری، تختی از برگ خرما ، 2فرش کرباس، 4 متکای پوستی، پرده‌ پشمی، حصیر، آسیاب دستی، طشت مسی، مشک چرمی، قدح شیر، مشک کوچک ، کوزه‌ سفالی دهن گشاد، 2 کوزه گلی، سفره‌ چرمی.
 
وقتی جهیزیه را نزد رسول خدا آوردند، پیامبر نگاهی به آن کرد و اشک در چشمان مبارکش حلقه زد. آن‌گاه سر خود را به آسمان بلند کرد و عرضه داشت: « خداوندا به این قوم که بیشتر ظروف‌شان گِلی است، برکت عنایت فرما».
 
ما جهیزیه بزرگ‌تر از این جهیزیه تا دل‌تان بخواهد سراغ داریم، اما هیچ زن و شوهری را خوشبخت‌تر از علی و فاطمه نمی‌شناسیم. شما می‌شناسید؟
 
مسائل فقهی جهیزیه
 
چقدر از احکام فقهی جهیزیه می‌دانید؟ فکر می‌کنید جهیزیه‌‌هایی که تا به حال و از چندسال قبل خریداری کرده اید مشمول پرداخت خمس هست یا نه؟ شما که نمی‌خواهید فرزندتان زندگی‌اش را بی‌توجه به احکام دین خدا شروع کند. این چند استفتا از مراجع مختلف را بخوانید:
 
حضرت امام خمینی(ره):
 
اگر انسان نتواند یک‌جا جهیزیه دختر را تهیه کند و مجبور باشد که هر سال مقدارى از آن را تهیه نماید یا در شهرى باشد که معمولا هر سال مقدارى از جهیزیه‌ دختر را تهیه مى کنند، چنانچه در بین سال از منافع آن سال جهیزیه بخرد خمس ندارد.
 
اگر از مقلدان امام خمینی هستید باید حواستان باشد که اگر برای خرید جهیزیه پول کنار گذاشته‌اید، این پول حتما خمس دارد. امام در پاسخ به این سوال که « آیا به جهیزیه‌ زنى که به خانه‌ شوهر آمده و پدرش خمس مالش را نپرداخته، خمس تعلق مى گیرد یا نه؟» گفته اند:  «اگر یقین نداشته باشد که در جهیزیه خمس است لازم نیست خمس بدهد و اگر یقین دارد، باید به حاکم شرع مراجعه کند و در صورت پرداخت خمس یا اجازه، مى تواند در جهیزیه تصرف نماید.»
 
حضرت آیت الله بهجت :
 
سوال: پدر و مادرم مقلد مرجعى هستند و خودم از مرجع دیگرى تقلید مى کنم، در مسأله‌ خمس جهیزیه باید به کدام نظریه عمل کنم؟
 
جواب: بعد از این که به تصرف شما درآمد و مالک شرعى شدید، شما باید به نظر مرجع خودتان عمل کنید.
 
سوال: اکثر خانواده‌‌ها جهت تهیه‌ی جهیزیه‌ی دختران‌شان اقدام به خرید وسایل و لوازم در چندین سال قبل از ازدواج مى‌کنند که تا زمان ازدواج، آن وسایل بدون استفاده مى‌ماند. آیا خمس بر آن‌‌ها تعلق مى گیرد؟
 
جواب: تهیه جهیزیه در سال‌‌هایى که دختر در معرض شوهر نمودن است، خمس ندارد.
 
سوال: دخترى که کارمند است و در خانه پدر زندگى مى کند، مقدارى از حقوق ماهیانه خود را برای تهیه جهیزیه مصرف و مقدارى از آن را هم جهت سایر لوازم زندگى براى تکمیل جهیزیه پس انداز مى‌کند. آیا پرداخت خمس بر او واجب است؟
 
جواب: تهیه جهیزیه در حد شأن و یا پس انداز براى آن، به شرحى که در مسأله 1391 رساله آمده، خمس ندارد.
 
احکام حقوقی جهیزیه
 
اگر در جریان خرید جهیزیه هستید، بهتر است اطلاعاتتان را درباره‌ مسائل حقوقی جهیزیه هم زیاد کنید. این چند تا نکته به کارتان می‌آید: طبق قانون مدنى و عرف موجود و موازین شرعى تأمین معاش و کلیه‌ی لوازم مربوط به زندگى با مرد است اما زن هم به نشانه‌ی صمیمیت و علاقه به زندگى مشترک، دوست دارد با همسر آینده‌ی خویش همراهى کند و او را در تشکیل یک زندگى مشترک یارى کند. از طرف دیگر بعضى از حقوقدانان معتقدند که اختصاص دادن جهیزیه به دختر از سوى پدر و خانواده او در واقع به نوعى تعدیل قانون مربوط به ارث محسوب مى شود.
 
• از نظر حقوقی زن دارای استقلال مالی کامل است و آوردن جهیزیه هیچ حقی برای شوهر از نظر مالکیت ایجاد نمی‌کند. شوهر فقط می‌تواند به‌طور متعارف از این جهیزیه  استفاده کند. برای این که در زمینه‌ مالکیت جهیزیه و اختلافات احتمالی آینده بین زن و شوهر مشکلی برای تامین حقوق زن ایجاد نشود، چند راه قابل تصور است. مثلا گرفتن رونوشت عادی از اقلام جهیزیه به‌طور دقیق و تفصیل شامل تعیین نوع، مدل، قیمت و سایر مشخصات جنس مورد نظر و یا تایید موضوع تحویل اموال توسط یکی از دفاتر اسناد رسمی. این لیست که به «سیاهه‌ جهیزیه» معروف است از نظر دادگاه بسیار مهم و در رأى دادگاه بسیار اثر گذار است. علاوه بر سیاهه‌ی جهیزیه، فاکتورهاى خرید جهیزیه را نیز حفظ کرده تا در صورت لزوم، از آن به عنوان سند خرید استفاده و به دادگاه ارائه کنید. البته امیدواریم که هیچ وقت کارتان به این توصیه‌‌ها نیفتد اما خب کار از محکم کاری عیب نمی‌کند.
 
• زن مى تواند هر وقت و هر زمان که بخواهد و تشخیص دهد نسبت به جهیزیه‌ خود دخل و تصرف کند، یعنی آن را بفروشد یا جهیزیه‌ خود را به مکان دیگر مانند منزل خانواده خود انتقال دهد و یا ‌آ‌ن‌ها را تبدیل به احسن کند و حتى مى‌تواند بدون اجازه همسرش ‌آ‌ن‌ها را به دیگران هبه دهد (ببخشد) که البته این یک حق قانونى است.
 
• ممکن است پس از ازدواج بین زن و شوهر بر سر مالکیت اموال موجود اختلاف به وجود بیاید، چرا که با مخلوط شدن اموال زن و شوهر، تفکیک ‌آ‌ن‌ها کمی‌سخت می‌شود. در مورد املاک و اموال ثبتی و نیز اموال دارای مدرک کتبی، مشکل خاصی وجود ندارد، ولی در مورد اموال منقول و اثاثی که سند رسمی ‌یا عادی ندارد کار دشوار می‌شود.
 
• دیوان عالی کشور در رای شماره 1366 ‌- 1182 اعلام می‌کند «داشتن قبض رسید جهیزیه از زوج به تنهایی کافی برای حق مطالبه نیست بلکه باید زوجه ثابت نماید که جهیزیه باقی در منزل زوج است و اثر قبض و رسید فقط همین است که با بقاء عین جهیزیه، زوج نمی‌تواند بدون وجود ناقل جدیدی نسبت به آن دعوی مالکیت نماید.»

 
• هر گاه جهیزیه‌ زن مورد استفاده‌ اختصاصی شوهر باشد و در اثر این استفاده خراب یا قیمتش کم شود؛ شوهر وظیفه دارد خسارت ‌آ‌ن‌ها را پرداخت کند.
 
• براى پرهیز از هرگونه خسارت احتمالى به‌هنگام عقد یا بعد از تهیه جهیزیه و قبل از تحویل آن به داماد و یا خانواده او حتماً لیستى از جهیزیه تهیه کرده و آن را به امضاى عروس و داماد و 2 نفر از بستگان زوج و د2 نفر از بستگان زوجه رسانده و همانند سند ازدواج از این لیست نگهدارى کنید تا در صورت لزوم و یا زمانى که اختلاف زوجین به جدایى منجر مى شود دچار مشکل نشوید.



موضوع مطلب :


شنبه 92 دی 21 :: 11:51 صبح :: نویسنده : شمس
< 1 2 3 4 5 >> >
درباره وبلاگ

صفحات وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 22
بازدید دیروز: 34
کل بازدیدها: 176178